ناصر خسرو قبادیانی
ناصر خسرو قبادیانی
حکیم ابومعین ناصربن خسرودرسال 1004م درقبادیان بلخ بدنیا میآید. علوم متداول زمان را در همین شهر فرا میگیرد. تا چهل وچند سالگی منحیث کارگذار، دبیرومستوفی دردستگاه غزنویان (سلطان محمود وسلطان مسعود) کارنموده وسپس در دستگاه طغرل سلجوقی مقام درباری دارد. بمطالعه فلسفه وادیان میپردازد وحتی درعلوم طب، نجوم، فلسفه و ریاضیات نیز تبحر پیدا میکند.
چنانچه خودش میگوید:
به هر نوعى که بشنیدم ز دانش نشستم بر در او من مجاور
نماند از هیچگون دانش که من زان نکردم استفادت بیش و کمتر
پیوستن او به دربار سرآغاز کامجویىها و شرابخوارىهاى او است. خود او پس از آنکه از این آلودگیها کناره میگیرد، خود را بخاطر آن کارهای بیهوده اش اینگونه ملامت مىکند:
اندر محال و هزل زبانت دراز بود و اندر زکات دستت وانگشتکان قصیر
برهزل کرده وقف زبان فصیح خویش بر شعر صرف کرده دل و خاطر منیر
آن کردى از فساد که گر یادت آیدت رویت سیاه گردد و تیره شود ضمیر
چشمت همیشه مانده به دست توانگران تا اینت پانذ آرد و آن خز و آن حریر
در این عصربازار جدال های مذهبی بین پیروان مذاهب مختلف نهایت داغ بوده ودراین راه از هیچگونه وقاحت وبیشرمی نیز پرهیز نمیگردد که با طبع پرشوروآزاده ناصرخسروسازگاری ندارد. درچنین شرایطی، ناگاه تحولی دردرون او پدیدار میشود بطوریکه (درسال 1045 م) در یک خواب روحانی باو توصیه میشودکه از"خواب 40 ساله" برآید، ازسرمستی وباده گساری بپرهیزد وبرای وصول به "حقیقت" عزم سفرکند. لذاتصمیم میگیرد، همه امتیازات زندگی در دربارسلاطین سلجوقی را رها میکند و رهسپارحج میشود!
او از بخشهاى شمالى ایران آنروزی (مرو) به سوریه و آسیاى صغیر و سپس فلسطین، مکه، مصر و بار دیگر بمکه و مدینه میرود و پس از زیارت خانه خدا از بخشهاى جنوبى ایران آنروزی به وطن بازگشته وعازم بلخ میشود. پیامداین سفرهفت ساله و سه هزارفرسنگى براى اودگرگونى عمیق فکرى و براى ما "سفرنامه" او است. سرزمینهایى که ناصرخسرو از آنها عبورنموده، بخشى زیر نفوذ سلجوقیان بوده است وبخشى را فرمانروایان محلى اداره میکردند. برمصر، شام و حجاز خلفاى فاطمى فرمانروایی داشتند.
دراین سفرناصرخسرو ازشهرها، اقوام ومذاهب مختلف دیدارکرده ودرهرشهرودیاری با علما، بزرگان وامیران بسیاری ملاقات مینماید. "سفرنامه" او، درواقع، گنجینۀ ازاطلاعات ارزشمند جغرافیایی ومردم شناسی است که مارا با فرقه ها ومذاهب، شهرنشینی، مدارس، بازارها، پیشه وری وصناعت، معماری شهرها، سازمانهای اداری وطبقات اجتماعی، طرز زندگی و ریخت و لباس و آداب وسنن اقوام مختلف درقرن یازدهم میلادی آشنا میکند. ازنظرزبان ونگارش، "سفرنامه" ازاستواری، ایجاز، سادگی و شفافیت خاصی برخوردار است وازین نظربجرأت میتوان آنرا ازشاهکارهای نثر پارسی بشمارآورد.
ناصرخسرو اولین کسى است که سفرنامه حج نوشته است. ابن جبیر از قرناطه اسپانیا دومین نفرى است که چنین کاری انجام داده (135 سال پس از وى) و سومین نفر، ابن بطوطه مراکشى است که 276 سال پس ازناصروخسروسفرنامه حج نوشته است. قابل ذکراست که مارکوپولوى مشهور224 سال پس ازناصرخسرو سفرنامه خود را نوشته ولی بهیچوجه دقت ناصرخسرو را نداشته و سفرنامه او بسیارعامیانه است. پس از این سه تن، اشخاص زیادی از کشورهاى اسلامى وغیراسلامی بحج رفته و گزارش سفر خود را نوشته اند، اما ناصرخسرودر این کارنه تنها پیشرو بوده، بلکه سفرنامه او ازهرنظر برتارک همه این کتابها میدرخشد.
ناصرخسرو در بازگشت بوطن بترویج مذهب اسماعیلی، دعوت بسوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای اهل سنت میپردازد. اما دیری نمیگذرد که براثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حکام سلجوقی ناگزیر به ترک بلخ میشود. خود دراین باره میگوید:
در بلخ ایمن اند زهر شرى میخوار و دزد و لوطى و زنباره
ور دوستدار آل رسولى تو چون من ز خان و مان شوى آواره
سپس به نیشاپورومازندران و سرانجام به یمگان بدخشان، درمیان کوهها پناه میبرد ودرخلوت آن سرزمین کوهستانى بنگارش آثارخویش میپردازد. ناصرخسرو درمورد تعداد آثارخویش میگوید:
منگربدین ضعیف تنم زانکه درسخن زین چرخ پرستاره فزونست اثرمرا
یکتعداد آثارناصرخسروقرارذیل معرفی گردیده است:
1. سفرنامه
2. دیوان شعر
3. زادالمسافرین، دراثبات باورهاى پایهاى اسماعیلىها به روش استدلال است.
4. وجه الدین(روى دین)، در تاویلها و باطن عبادتها و فرمانهاى دین به روش اسماعیلیان است.
5. سعادت نامه
6. روشنایى نامه(منظوم)
7. خوان اخوان، پیرامون باورهاى دینى اسماعیلیان است.
8. شش فصل(روشنایى نامه نثر)
9. گشایش و رهایش
10. عجائب الصنعه
11. جاممع الحکمتین، شرح قصیدهى ابوالهیثم احمد بن حسن جرجانى
12. بستان العقول، در دست نیست و تنها در جامع الحکمتین از آن نام برده است.
13. لسان العالم، در دست نیست و تنها در جامع الحکمتین از آن نام برده است.
14. اختیار الامام و اختیار الایمان، در دست نیست و تنها در جامع الحکمتین از آن نام برده است.
15. رساله الندامه الى زاد القیامه، زندگینامه اى خود نوشت که برخى به او نسبت دادهاند.
در دیوان او بغیرازستایش بزرگان دین و خلفاى فاطمى از ستایش دیگران، وصف معشوق و دلبستگىهاى زندگى چیزى وجودندارد و حتى وصف طبیعت نیز بسیار اندک است. هر چه هست پند و اندرز و روشنگرى است. گاهى نیزازدانشهاى زمان خود (مانند فلسفه، پزشکى، اخترشناسى و شگفتىهاى آفرینش) درقصیدههاى خود جاى میدهد تا ازاینطریق خواننده را به تفکر وا دارد. او شیفته خردورزى است و شعرى را می پسندد که شنونده را به فکرکردن بکشاند.
پیرامون پیوند ادب و سیاست در شعر ناصرخسروگفته میشود:"هیچ شاعرى در زبان فارسى از حکومتى با آنهمه تلخى حرف نزده است که ناصرخسرو از سلجوقیان. عزنوىها راهم البته قبول ندارد. با حسرت ازدوران سامانى یاد میکند که به فرهنگ وایرانیت ارادت داشتند. اویک شاعر بتمام معنا سیاسى است. هرحرفى میزند، یک منظور اجتماعى در پشت آن نهان دارد".
چنانچه ضمن ستایش اززبان پارسی، با غرورتاکید میکند:
من آنم کـه در پـای خوکـان نـریـزم مر این قیمتی ُدّر ِ لفظِ دری را
سرانجام صدای سرکش ناصرخسروبسال 1088 م درتنهائی های غربت یمگان خاموش میگردد.
آرامگاه ناصرخسرو- در یمگان بدخشان است. یمگان دره ایست نسبتا تنگ ولی نهایت زیبا، سرسبزوشاداب با کوههای سر بفلک کشیده ودشوارگذاریکه دروسط آن دریای کوکچه با آب زلال آن جریان دارد. این همان دره ایست که ناصربزرگ حدود یکهزارسال قبل ازامروزبآنجا پناه برده واین دره را پناگاهی خود انتخاب میکند ویا بقول خودش، خود را درآن "زندانی" میسازد! درهمین درۀ دور افتاده وزیباست که این حکیم ودانشمند بزرگ باقیمانده عمرخود را (حدود 25 سال) درآن سپری نموده وبیشترین اشعار وآثارگرانبهای خویش را ایجاد میکند:
من گشــته هزیمتی به یمگانم در بـی هیچ گــنه، شـده به زنهاری
چـــــون دیو ببـُرد خان ومان از من به زین بـه جهـــــان نیافتم غـاری
- ۹۵/۰۱/۳۱