نور محمد تره کی
نور محمد تره کی
نور محمد ترهکی فرزند نظر محمد از قبیله ترهکی، احتمالاً در سال 1296هش در روستای «ناوه مقر» از توابع غزنی به دنیا آمد. پدرش دامدار و نیمه کوچی (کوچ رو) بود. ترهکی تحصیلات ابتدایی را در قندهار به پایان رسانده و به خاطر ارتباط قبیلهای با «عبدالمجید زابلی» سرمایهدار و پشتونگرای معروف، در شرکت تجارتی «پشتون» او به عنوان کاتب استخدام گردید و در سال 1413، به عنوان نماینده شرکت مزبور، در بمبئی هند از سوی زابلی گماشته شد و در مدت اقامت خود در هند زبان انگلیسی را آموخت و در این ضمن با اعضای حزب کمونیست هند آشنا شد و بنا بر روایتی عضویت آن حزب را نیز پذیرفت. در برگشت به افغانستان، ضمن ارتباطات بازرگانی به وسیله زابلی به سفارت شوروی معرفی گردید. در سال 1320 به عنوان کارمند وزارت خارجه استخدام و بعد از اندک مدتی، به اتهام اختلاس از کار بر کنار گردید.
ظاهراً او در همین ایام با گروه «ویش زلمیان» آشنایی پیدا کرده و عضویت آن را پذیرفت، مدتی به عنوان معاون آژانس خبر رسانی «باختر» استخدام گردید و پس از آشنایی با داوود خان، به عنوان آتشه (رایزن) فرهنگی سفارت افغانستان در آمریکا معرفی گردید و بعد از مدتی به افغانستان فرا خوانده شد و قبل از آمدن به افغانستان به مدت سه سال در کشورهای خارجی که هنوز به صورت دقیق مشخص نگردیده، پنهان و احتمالاً مشغول فعالیت سری سیاسی گردید، پس از این مدت در سال 1335 به کابل برگشت و بعد از بازگشت به کشور روابط خود را با سفارت شوروی حفظ کرده و تحکیم بخشید و در عین حال در سال 1341هش (احتمالاً با اشاره روسها) به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مقیم کابل استخدام گردید.
او در سال 1434 خود را برای نمایندگی مردم «مقر» کاندید نموده، اما شکست خورد و پس از این شکست بنگاه ترجمهای به نام «دارالترجمه نور» در کابل تاسیس نمود و در این بنگاه به یک سلسله فعالیتهای سیاسی نیز پرداخت. او در سال 1344 پس از تشکل حزب دموکراتیک خلق، به عنوان منشی عمومی (دبیر کل) آن حزب انتخاب گردید، اما پس از اندک زمانی این حزب به دو جناح منشعب شد، وی ریاست «فراکسیون خلق» را به عهده گرفت. در این مدت نوشتن دو کتاب یکی به نام «دبنگ مسافری» (مسافر ابله) که یک متن داستانی و ادبی بود و دیگر کتابی به نام «زندگی نوین» که فلسفه اجتماعی را بر اساس اصول مارکسیسم ـ لینیسم، بحث میکرد، به او نسبت داده شد، اما صاحبنظران انتساب کتاب دوم را به او قبول ندارند، زیرا که میگویند: «نه سواد او در آن حد بود و نه زبان فارسی را میدانست، در حالی که کتاب موصوف به زبان فارسی نوشته شده بود.
پس از پیروزی کودتای 7 ثور، وی عنوان، رئیس جمهور، رئیس شورای انقلاب، نخست وزیر و منشی عمومی ح.د.خ.ا را با همکاری فعالانه شاگرد وفادارش امین، به خود اختصاص داد. او در زمان حاکمیت کوتاه خود دچار کیش شخصیت عجیب شده، عناوینی چون «آموزگار بزرگ»، «رهبر خلاق خلق»، «نابغه کبیر شرق» و ... را به صورت بسیار تکراری و زننده در رسانهها، سخنرانیها، راهپیماییها، را یدک میکشید. او عکس خویش را در ردیف عکسهای «بنیان گذاران مارکسیسم» چاپ کرده و میخواست این فکر را القا کند که او از بنیانگذاران مارکسیسم است.
خانههای او در «ناوه» مقر غزنی و «شیر شاه مینه کابل» برای دیدن آنها گسیل میگردیدند. هر مغازه، خانه، کارگاه، مدرسه و .. حتی عکس او را بایست به درب و دیوار خود میچسباند. کشتار و وحشت بیسابقهای، در زمان حاکمیت او انجام شد و حاکم گردید، اما برخی از طرفداران او گفتند: این کشتار و جنایات بدون اطلاع او و به وسیله امین سروری و ... به نام او صورت میگرفت.
تره کی در 2 سنبله 1358 بعد از بازگشت از مسکو و ملاقات با مقامات بلند پایه شوروی، در ابتدا تحت نظر قرار گرفت و بعد به وسیله شاگرد وفادارش امین، خفه و سر به نیست گردید و به دنبال آن در 18 میزان از طریق رادیو کابل اعلان گردید که: «نور محمد ترهکی رئیس شورای انقلابی، در اثر مریضی شدیدی که از چندی به این طرف عاید حالش بود، صبح دیروز وفات یافت و جنازه مرحوم دیروز در مقبره فامیلیاش به خاک سپرده شد.» ترهکی در میگساری افراط میکرد و این امر به اعصاب و تندرستی او تاثیر خاص گذاشته بود، وی به زبان فارسی صحبت نمیتوانست ولی ظاهراً با هر دو زبان انگلیسی و روسی میتوانست سخن بگوید. از نظر فکری علاوه بر مارکسیسم، گرایش قومی و تباری نیز داشت.
درباره «انقلاب» و مملکتداری وی پیرو «استالین» دیکتاتور خون آشام روسیه بود، بدون آنکه مهارت و زرنگی او را داشته باشد، با ساده لوحی فکر میکرد که میتوان با از بین بردن مخالفان، مردم را آرام سازد و اگر آرام نشدند، کشتار را به جایی برساند که بیش از یک میلیون نفر موافق به جا نماند ... ترهکی هر چند متاهل بود، اما اولاد نداشت و مانند اکثر زمامداران بیاولاد در تاریخ، از شفقت بشری محروم بوده، در هنگام قدرت با نهایت بی رحمی در برابر مردم رفتار کرد. این سفاکی، همراه با خاصیتهای منفی دیگری که در بالا به آن اشاره رفت، عمر دولت او را کوتاه ساخت و در مدت کمتر از یک سال و نیم قدرت و منزلتی را که به آن سهولت بدست آورده بود با زندگانی اش، یکجا از دست داد.
- ۹۵/۰۱/۳۱