شبکه اطلاع رسانی افغانستان

شبکه اطلاع رسانی افغانستان

شبکه اطلاع رسانی افغانستان

شبکه اطلاع رسانی افغانستان

شبکه اطلاع رسانی افغانستان

بایگانی

۱۵۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

قانون رسانه های همگانی افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ب.ظ


قانون رسانه های همگانی افغانستان

 فصل یکم احکام عمومی

 ماده اول:

این قانون به تأسی از حکم ماده سی و چهارم قانون اساسی ورعایت ماده نوزدهم میثاق بین المللی حقوق بشر ، به منظور تأمین حق آزادی فکر و بیان وتنظیم فعالیت رسانه های همگانی در کشور وضع شده است.

 ماده دوم:

اهداف این قانون عبارتند از :

۱- گسترش و حمایت از حق آزادی فکر و بیان ، دفاع از حقوق روزنامه نگاران و تأمین شرایط فعالیت آزاد آنها.

۲- ترویج و توسعه رسانه های همگانی ، آزاد ، مستقل و کثرت گرا.

۳- فراهم کردن زمینه مناسب برای ابراز فکر و احساس اتباع کشورتوسط گفتار ، نوشته ، رسم ، تصویر ، ثبت بر روی نوار ، تمثیل (نمایش)، حرکت وسایر پدیده های علمی ، ادبی ، هنری و چاپ و نشر .

۴- رعایت اصل آزادی بیان ورسانه های همگانی مسجل درمیثاق بین المللی حقوق بشر با نظرداشت احکام دین مبین اسلام.

۵- کمک به منظور رشد سالم رسانه های همگانی به نحوی که بتواند وسیله موثر نشر ثقافت درکشور شود ، آراء عموم را به طور صادقانه وسودمند به جامعه منعکس کند .

 ماده سوم :

اصطلاحات آتی در این قانون دارای مفاهیم زیر است:

۱- رسانه : وسیله انتقال معلومات با استفاده از وسایل ذیل می باشد:

- وسایل بصری : رسم ، عکس ، پست کارت و پوستر.

- وسایل سمعی و بصری : رادیو ، تلویزیون ، شبکه کیبلی و موبایل تصویری.

- وسایل اطلاعاتی : آژانس های اطلاعاتی و مطبوعاتی.

۲- مطبوعات : آن حروف و اشکال چاپ شده ای است که مطالب یا صورتی را افاده نموده و شامل تمام وسایل ارتباط همگانی مانند روزنامه ، جریده ، مجله ، رساله ، کتاب ، موعظه ، خطابه و بیانیه باشد .

۳- رسانه های همگانی در این قانون به انواع ذیل تقسیم می شود.

- رسانه های همگانی دولتی : رسانه هایی است که متعلق به ادارات دولتی است و ازطرف آنها تمویل و تجهیز می شود.

- رسانه های همگانی گروهی : رسانه هایی که متعلق به سازمانهای سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی است و از طرف آنها تجهیز و تمویل می شود.

۴- روزنامه نگار : شخص حرفه ای است که درعرصه طلب ، کسب و نشر معلومات از طریق وسایل خبری مصروف فعالیت باشد.

۵- چاپخانه : موسسه اقتصادی ، تکنیکی وحقوقی است که چاپ روزنامه ، مجله ، کتاب ، جریده ، ابلاغیه ، رساله ، اعلان پوستر وپوست کارت در آن صورت میگیرد .

۶- چاپ کننده : شخص حقیقی یاحقوقی است که به اساس ملکیت یا نمایندگی مالک ، متصدی بالفعل امور چاپخانه باشد .

۷- ناشر : شخص حقیقی یا حکمی که اجازه چاپ و نشر آثار غیر موقوت را دارا میباشد . ۸- صاحب امتیاز : شخص حقیقی یا حقوقی است که به چاپ و نشر وسایل چاپی موقوت وتأسیس و تدویر رادیو ، تلویزیون ، شبکه کیبلی ، آژانس وچاپخانه می پردازد .

۸- صاحب امتیاز: شخص حقیقی یا حقوقی است که به چاپ ونشر وسایل مطبوع موقوت وتأسیس و تدویر رادیو، تلویزیون ، شبکه کیبلی ، آژانس وچاپخانه می پردازند .

۹- مدیرمسؤول : شخصی است که بصورت بالفعل مسؤولیت تدویر امورمربوط به وسایل مندرج جزء(۸) این ماده را به عهده دارد.

۱۰- نشر : کاری است که توسط آن پیام وسایل چاپی ، برودکاستینگ و وسایل سمعی و بصری درمعرض آگاهی عامه قرار داده می شود .

۱۱- رادیو : وسیله ارتباط همگانی سمعی است ۱۲- تلویزیون : وسیله ارتباط همگانی سمعی و بصری است .

۱۳- شبکه کیبلی : وسیله ارتباط وانعکاس همگانی سمعی وبصری است که برنامه های گوناگون اطلاعاتی ، تعلیمی ، تربیتی ، فرهنگی وتفریحی بین المللی را ازطریق ماهواره دریافت می کند و برای مشترکین به نمایش می گذار د.

 

 فصل دوم-حقوق و وظایف

 ماده چهارم :

۱- هرشخص حق آزادی فکر و بیان را دارد. طلب ، حصول ، انتقال معلومات ونظریات بدون مداخله ومحدودیت ازطرف مسؤولین دولتی شامل این حق بوده ودربرگیرنده آزادی بیان و وسایل پخش ، توزیع و دریافت معلومات نیز می باشد.

۲- دولت آزادی رسانه های همگانی را حمایت وتقویه مینماید.

هیچ شخص حقیقی یا حقوقی بشمول دولت وادارات دولتی نمی تواند فعالیت رسانه های خبری و یا معلوماتی رامنع ، تحریم، سانسور یا محدود نموده ویا طور دیگری درامور ونشرات رسانه های همگانی ومعلوماتی مداخله کند .

 ماده پنجم :

هرشخص حق دارد معلومات راطلب ودریافت نماید . دولت بنابر تقاضای اتباع کشور معلوماتی را که مطالبه می شود ، فراهم میکند ، مگر اینکه معلومات مطالبه شده راز محرم نظامی بوده و افشای آن امنیت ومنافع ملی را با خطر مواجه سازد .

 ماده ششم :

۱ روزنامه نگاران دراجرای فعالیت های مسلکی شان بشمول نشر راپورها و نظریات انتقادی موردحمایت قانونی قرارمیگیرند .

۲ روزنامه نگاران حق دارند از افشای مراجع کاری شان خود داری نمایند ، مگر اینکه محکمه ذیصلاح درمورد افشای آن حکم نموده باشد .

 ماده هفتم :

روزنامه نگاران وسایر اعضای رسانه های همگانی میتوانند بمنظور دفاع از منافع صنفی شان مطابق احکام قانون اتحادیه های مستقل ایجاد نمایند.

 ماده هشتم :

۱-اتباع کشورمیتوانند وسایل رسانه های همگانی مندرج ماده سوم را مطابق احکام این قانون تأسیس نمایند .

۲-نمایندگی های سیاسی خارجی ، مؤسسات بین المللی ونمایندگی های آنها در افغانستان میتوانند با رعایت موازین دیپلوماتیک به چاپ ونشر بلوتن خبری بعد از حصول اجازه وزارت اطلاعات و فرهنگ بپردازند .

 

 فصل سوم-وسایل چاپی

 ماده نهم :

۱-اتباع کشور ، احزاب سیاسی ، سازمانهای ثبت شده داخلی ومهاجرین خارجی میتوانند مطابق احکام این قانون وسایل مطبوع راتأسیس نمایند .

روزنامه ، نشریه موقوت وسایر نشرات مطبوع بدون اجازه قبلی تأسیس ونشر شده میتواند. ۲-نشریه هایی که تیراژ آنها کمتر از دوصد (۲۰۰) شماره باشد ، تابع احکام مندرج مواد ( ۱۳و۲۸) این قانون نبوده ، ایجاب حصول اجازه وثبت قبلی را نمی نماید.

 ماده دهم :

مؤسس و سایل مطبوع حین ثبت نشریه خویش مکلف به ارائه معلومات ذیل به وزارت اطلاعات و فرهنگ میباشد:

۱- شهرت کامل و محل سکونت درخواست دهنده .

۲- اسم نشریه ومحل نشر آن .

۳- لسانیکه نشریه به آن انتشار مییابد .

۴- منبع تمویل نشریه واندازه سرمایه آن .

 ماده یازدهم :

نشریه مطبوع حاوی اسم نشریه ، آدرس مشخص ، ذکرمحل چاپ ، نام صاحب امتیاز ، اسم مدیر مسؤول وتاریخ نشر آن میباشد.

 ماده دوازدهم :

هویت صاحب اثر وامضای وی در اصل نسخه حتمی میباشد .

ماده سیزدهم :

هروسیله مطبوع مطابق احکام این قانون دارای صاحب امتیاز ومدیر مسؤول میباشد.

 

 فصل چهارم-چاپخانه ها

 ماده چهاردهم

اتباع ، احزاب سیاسی کشور و ادارات دولتی میتوانند به تأسیس چاپخانه اقدام نمایند ، مشروط بر اینکه جواز فعالیت را از وزارت اطلاعات وفرهنگ کسب نموده باشند .

 ماده پانزدهم :

درخواست دهنده جواز تأسیس چاپخانه مکلف است با نظرداشت حکم ماده (۲۴) این قانون مطالب آتی را به وزارت اطلاعات وفرهنگ ارائه نماید:

۱- شهرت کامل ومحل سکونت.

۲- اسم ومحل فعالیت چاپخانه .

۳- لسانیکه توسط آن طباعت صورت میگیرد.

۴- انواع و اقسام ماشین آلات وتجهیزات چاپی .

۵- منبع واندازه سرمایه که در تأسیس وتدویر چاپخانه به کارمیرود.

 ماده شانزدهم :

انتقال ملکیت چاپخانه مجاز است ، شخصیکه ملکیت چاپخانه بوی انتقال می یابد ، مکلف است احکام مندرج ماده (۲۴) این قانون رامجددا رعایت نماید.

 ماده هفدهم :

آغاز فعالیت چاپخانه و ادامه کار آن بدون داشتن صاحب امتیازومدیر مسؤول جواز ندارد.

 ماده هجدهم :

اتباع کشور ، احزاب سیاسی وسازمانهای اجتماعی که خود مالک چاپخانه نباشند ، حق دارند از چاپخانه ها دولتی وشخصی مطابق مقررات مالی وحسابی آنها استفاده نمایند .

 

فصل پنجم-وسایل سمعی وبصری

 ماده نزدهم :

اتباع کشور ، احزاب سیاسی ، سازمانهای اجتماعی و سایر مؤسسات خصوصی و دولتی میتوانند دستگاه ها ووسایل سمعی وبصری راطبق احکام این قانون تأسیس نمایند.

 ماده بیستم

۱-بمنظور تنظیم بهتر فعالیت دستگاه های وسایل سمعی وبصری ، کمیسیون ملی نشرات رادیو و تلویزیون که متشکل از پنج عضو میباشد ، ایجاد می شود.

۲-رئیس واعضای کمیسیون ملی نشرات رادیو وتلویزیون از طرف رئیس جمهوربرای مدت دوسال تعیین می شود. مدت کار کمیسیون عنداللزوم تمدید شده میتواند.

ماده بیست ویکم :

کمیسیون ملی نشرات رادیو وتلویزیون دارای وظایف وصلاحیت های ذیل میباشد: ۱-صدور جواز وتعیین فریکونسی به دستگاه های رادیو وتلویزیون ، به اساس معیارهای وضع شده قبلی .

۲-صدور رهنمود های مسلکی برای احزاب سیاسی حین استفاده از رادیو وتلویزیون .

۳-صدور رهنمود های ضروری برای مالکین وسایل الکترونیکی بعد از مشوره با متصدیان نشراتی و جامعه مدنی .

۴-نظارت از رعایت احکام این قانون توسط رسانه های همگانی .

۵-تعیین پالیسی نشراتی رادیو ها و تلویزیون های دولتی .

(۲) کمیسیون ملی نشرات رادیو وتلویزیون مستقل بوده ، از اجراآت خویش به رئیس جمهور گزارش میدهد .

 ماده بیست ودوم :

درخواست دهنده تأسیس رسانه های همگانی سمعی و بصری ( رادیو وتلویزیون ) مکلف است جهت اخذ جواز، معلومات ذیل را به کمیسیون ملی نشرات رادیو وتلویزیون ارائه نماید:

۱- شهرت کامل ومحل سکونت .

۲- اسم ومحل فعالیت وسیله سمعی بصری.

۳- نوع وسیله سمعی وبصری .

۴- هدف ومرام نشراتی .

۵- منبع و اندازه سرمایه آن .

۶- کمیت وکیفیت ماشین آلات وتجهیزات .

 ماده بیست وسوم :

هروسیله سمعی وبصری مطابق احکام این قانون دارای صاحب امتیاز ومسؤول نشرات می باشد.

 

 فصل ششم-شرایط ومکلفیت های صاحب امتیاز

 ماده بیست وچهارم :

صاحب امتیاز رسانه های همگانی واجد شرایط ذیل میباشد :

۱- داشتن سند تابعیت کشور .

۲- اکمال سن هجده سالگی .

۳- محروم نبودن از حقوق مدنی مطابق حکم محکمه با صلاحیت .

 ماده بیست وپنجم :

(۱)صاحب امتیاز وسایل سمعی وبصری ووسایل مطبوع مکلف است ، وسایل خود را مطابق شرایط مندرج احکام این قانون ثبت نماید.

(۲)درصورتیکه نشریه قبل از ثبت نشر گردیده باشد ، صاحب امتیاز آن مکلف است درمدت یک هفته نشریه خود را طبق احکام این قانون ثبت نماید.

 ماده بیست وششم :

هرگاه صاحب امتیاز ، تصمیم وزارت اطلاعات و فرهنگ مبنی بررد ثبت یا صدور جواز را مغایر احکام قانون بداند ، به کمیسیون بررسی مطبوعات مراجعه نموده ، درصورت عدم قناعت میتواند درپیشگاه محکمه اقامه دعوی کند.

 ماده بیست وهفتم :

(۱)انتقال ملکیت اداره نشراتی ورسانه همگانی وانتقال حق چاپ و نشر آن مجاز است . شخصیکه ملکیت یا حق به وی انتقال می یابد ، مکلف است احکام مندرج مواد (۲۴) و(۲۸) این قانون را مجددا رعایت نماید.

(۲)ایجاد اداره نشراتی ورسانه همگانی وحق چاپ ونشر به صاحب امتیاز تعلق دارد. درصورت انتقال این حق به شخص دیگر ، مراتب مندرج احکام مواد (۲۴) و (۲۸) این قانون مجددا تکمیل می شود.

 ماده بیست وهشتم :

مدیر مسؤول با رعایت شرایط مندرج احکام این قانون درعین زمان مسؤول نشرات رسانه خود میباشد.

 

فصل هفتم-شرایط و مکلفیتهای مدیر مسؤول

 ماده بیست ونهم :

مدیر مسؤول واجد شرایط ذیل میباشد :

۱- داشتن سند تابعیت کشور.

۳- اکمال سن هجده سالگی .

۴- داشتن سند تحصیلات مسلکی ، یا تجربه حد اقل سه سال در رشته ژورنالیزم .

۵- محروم نبودن ازحقوق مدنی به حکم محکمه باصلاحیت .

۶- نداشتن ماموریت رسمی دولتی مگر اینکه نشریه مربوط دولت باشد.

 ماده سی ام :

مدیر مسؤول مکلف است تساوی حقوق انتقاد کننده وانتقاد شونده را دروسیله نشراتی مربوط رعایت نماید.

 

 فصل هشتم-نشرات ممنوعه

 ماده سی ویکم :

نشرمطالب ذیل دررسانه های همگانی جواز ندارد:

۷- مطالبیکه مغایر با اصول اسلام وتوهین به سایر ادیان ومذاهب باشد .

۸- مطالبیکه موجب هتک حرمت و افتراء به اشخاص گردد.

 

فصل نهم-احکام جزایی

 ماده سی ودوم :

صاحب امتیاز درصورت مسؤول شناخته میشودکه مخالف احکام این قانون عمل نماید.

 ماده سی و سوم :

(۱)اشخاص حقیقی یا حکمی که بدون رعایت احکام این قانون به تأسیس وتدویر رسانه های همگانی درقلمرو افغانستان بپردازند ، به جزای نقدی محکوم می شوند .

(۲)هرگاه مؤسس وتدویرکننده رسانه های همگانی شخص حقیقی باشد به ترتیب ذیل به جزای نقدی محکوم می شود:

- تلویزیون مبلغ پانزده هزار (۱۵۰۰۰) افغانی .

- رادیو مبلغ ده هزار (۱۰۰۰۰) افغانی .

- آژانس مبلغ ده هزار (۱۰۰۰۰) افغانی .

- شبکه کیبلی مبلغ سی هزار (۳۰۰۰۰) افغانی

(۳)هرگاه مؤسس وتدویر کننده رسانه های همگانی شخص حکمی باشد ، به ترتیب ذیل به جزای نقدی محکوم می شود:

- تلویزیون مبلغ هفده هزار (۱۷۰۰۰) افغانی .

- رادیو مبلغ دوازده هزار (۱۲۰۰۰) افغانی .

- شبکه کیبلی مبلغ سی وچهار هزار (۳۴۰۰۰) افغانی .

- آژانس مبلغ دوازده هزار (۱۲۰۰۰) افغانی .

 ماده سی وچهارم :

(۱) مدیر مسؤول میتواند از افشای اسم صاحب آثر خودداری کند . دراین صورت مسؤولیت ناشی از نشر اثرمتوجه مدیر مسؤول میباشد.

(۲)مقالات انتقادی درنشرات موقوت به اسم مستعار نویسنده نشر شده میتواند . درصورتیکه نام و هویت نویسنده به مدیر مسؤول معلوم باشد ، مسؤولیت ناشی ازمقاله و یا اثر به مدیر مسؤول متوجه می شود.

 ماده سی وپنجم :

(۱) هرگاه صاحب اثر مطابق احکام این قانون مستوجب مجازات شناخته شده باشد ، بحیث فاعل جرم تحت تعقیب عدلی قرارمیگیرد ، درینحالت مدیر مسؤول بحیث شریک جرم تلقی می شود.

(۲) هرگاه صاحب اثر معلوم نباشد ، مسؤولیت ناشی ازنشر اثر تنها متوجه مدیر مسؤول میباشد.

 ماده سی و ششم :

هرگاه نویسنده به جریمه نقدی محکوم گردد ، مکلف است درمدت یکماه ازتاریخ صدور حکم جریمه محکوم بهارا مطابق احکام قانون تحویل نماید.

 

فصل دهم-احکام نهایی

 ماده سی وهفتم :

اتباع خارجی میتوانند فلم های سینماتوگرافی را درکشور تهیه نمایند ، مشروط بر اینکه اجازه قبلی وزارت اطلاعات وفرهنگ راحاصل نموده باشند .

 ماده سی و هشتم :

فعالیت رسانه های همگانی توسط اساسنامه یی که در برگیرنده اهداف ، وظایف ، صلاحیتها ، تشکیل وامورمالی مربوط باشد ، تنظیم می شود.

 ماده سی ونهم :

وزارت اطلاعات و فرهنگ مکلف است بمنظور تحقق فعالیت آزاد نشرات رسانه های همگانی داخلی وخارجی تسهیلات ممکنه را فراهم نماید .

 ماده چهلم :

صاحب امتیاز ومدیر مسؤول رسانه های همگانی که قبل از انفاذ این قانون به فعالیت آغاز نموده باشند ، مکلف اند درمدت دوماه ازتاریخ انفاذ آن ، احکام این قانون را رعایت نمایند.

 ماده چهل و یکم :

چاپ ونشر کتب درسی وعلمی مکاتب ومؤسسات تحصیلات عالی ، تحقیقی ومسلکی تابع احکام این قانون نمی باشد.

 ماده چهل ودوم :

(۱) بمنظور بررسی تخلفات مندرج این قانون کمیسیون بررسی به ترکیب ذیل تشکیل می گردد : - وزیر اطلاعات و فرهنگ بحیث رئیس .

- نماینده اکادمی علوم افغانستان بحیث عضو .

- دوتن نمایندگان دانشکده روزنامه نگاری بحیث اعضاء. - نماینده کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان بحیث عضوء .

دوتن نمایندگان اتحادیه روزنامه نگاران به حیث اعضا.

(۲) کمیسیون مندرج فقره (۱) این ماده تخلفات مندرج از احکام این قانون را بررسی مینماید . هرگاه موضوع ایجاب تعقیب عدلی را نماید ، جریان غرض رسیدگی بمرجع عدلی ارجاع می شود.

 ماده چهل وسوم :

این قانون از تاریخ توشیح نافذ ودرجریده رسمی نشر گردد و با انفاذ آن قانون مطبوعات منتشره جریده رسمی شماره (۸۰۰) مؤرخ ۱۸ حوت سال ۱۳۸۰ هجری شمسی ملغی شمرده میشود.

  • ابراهیم اخلاقی

متن کامل قانون انتخابات افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۳ ب.ظ


متن کامل قانون انتخابات افغانستان

بسم الله الرحمن الرحیم

فصل اول

احکام عمومی
ماده اول:
این قانون به تاسی از احکام ماده سی وسوم و بند (1) ماده صد وپنجاه ونهم قانون اساسی به منظور تنظیم امور انتخابات درکشور وضع شده است .
طرز انتخابات :
ماده دوم:
انتخابات از طریق رای آزاد ، عمومی ، سری و مستقیم صورت می گیرد .
اصل تساوی درانتخابات :
ماده سوم:
رای دهندگان درانتخابات با بهره مندی از حق تساوی اشتراک می کنند .
استفاده از حق رای:
ماده چهارم :
رای دهنده درانتخابات دارای حق یک رای بوده و تنها از جانب خود رای می دهد.
رعایت اصل آزادی اراده :
ماده پنجم:
رای دهندگان درانتخابات با اراده آزاد اشتراک می کنند . اعمال هر نوع محدودیت مستقیم یا غیر مستقیم بر رای دهندگان ونامزدان به ارتباط زبان، مذهب، قوم، جنس، قبیله، سکونت و جایگاه اجتماعی ممنوع است .
همکاری ادارات و اشخاص ذیربط:
ماده ششم:
ادارات دولتی ، سازمان های اجتماعی واشخاص مکلف اند با کمیسیون مستقل انتخابات همکاری نموده وتصامیمی را که در حیطه صلاحیت این اداره اتخاذ می شود، اجرا کنند.

 

فصل دوم

اداره انتخابات

کمیسیون مستقل انتخابات:
ماده هفتم :
جریان انتخابات توسط کمیسیون مستقل انتخابات اداره می شود .
کارکنان انتخابات :
ماده هشتم:
کارکنان انتخابات به سطح کشور ، ولایت و ولسوالی برای اجرای انتخابات آزاد و عادلانه براساس رهنمودی که از طرف کمیسیون مستقل انتخابات وضع شده ، توسط دبیرخانهء استخدام می گردند .
عدم جانبداری وتعهد محرمیت:
ماده نهم:
1- کارکنان انتخابات مکلف اند وظایف محوله را بیطرفانه وغیر جانبدارانه انجام داده ودراجرای وظایف نمی توانند از هیچ مقام واداره دولتی وغیر دولتی به جز از رییس دبیرخانهی کمیسیون مستقل انتخابات هدایت حاصل کنند .
- کارکنان انتخابات قبل از اشغال وظیفه مکلف اند به حفظ محرمیت مراکز رای دهی و شمارش آراء حسب تجویز کمیسیون مستقل انتخابات رسما تعهد کنند .
موانع استخدام:
ماده دهم:
1- استخدام مسوولین احزاب سیاسی ونامزدان انتخاباتی به حیث کارکن انتخابات جواز ندارد .
2- نامزدی کارکنان انتخابات درزمان تصدی وظیفه به حیث نامزد جواز ندارد .
3- پدر، پدربزرگ و فرزندان صلبی تا درجه سوم، مادر، مادربزرگ ، برادر ، خواهر، همسر، کاکا، عمه ،خاله ،ماما، خسر و خشوی نامزد حق ندارند به حیث کارکن انتخابات در حوزه انتخاباتی مربوطه ایفای وظیفه کنند .
4- شخصی که به ارتکاب تخطی در جریان ثبت نام و انتخابات متخلف شناخته شود ، نمی تواند به حیث کارکن انتخابات ایفای وظیفه کند.

 

فصل سوم

حوزه های انتخاباتی

تعیین حوزه های انتخاباتی:
ماده یازدهم :
حوزه های انتخاباتی ولایات وولسوالی ها برای انتخاب اعضای مجلس نمایندگان (مجلس نمایندگان)، شورا های ولایات وشورا های ولسوالی ها توسط فرمان رییس دولت 120 روز قبل از انتخابات مربوطه ، تعیین و اعلام می شود.
اختلافات مرزی حوزه های انتخاباتی:
ماده دوازدهم:
1- اختلافات مربوط به حق ثبت نام ویا رای دهی ، نامزد شدن ، شمارش واختصاص آراء توسط کمیسیون مستقل انتخابات و کارمندان انتخاباتی مورد رسیدگی قرار می گیرد.
2- منازعات درخصوص تعلق یک قریه به ولایت ویا ولسوالی در تعیین حدود مرزی حوزه انتخاباتی ولایتی و ولسوالی ، از طرف وزارت امور داخله درمورد رسیدگی قرار گرفته و درزمینه ، حسب معیار های فنی و اطلاعات به دست آمده ، تصمیم اتخاذ واز جریان موضوع کمیسیون مستقل انتخابات را به اسرع وقت ، مطلع می کند.
3- اختلاف مربوط به حدود مرزی حوزه های انتخاباتی می تواند 110 روز قبل از انتخابات مطرح شود.

فصل چهارم

انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان

شرایط انتخاب کنندگان وانتخاب شوندگان :
ماده سیزدهم :
شرایط انتخاب کنندگان :
هر افغان واجد شرایط آتی می تواند در انتخابات ریاست جمهوری ، شورای ملی و شورا های ولایات وشورا های ولسوالی ها رای بدهد:
1- درزمان انتخابات سن 18 سالگی را تکمیل نموده باشد.
2-هنگام ثبت نام تابعیت افغانستان را دارا باشد .
3- به حکم قانون یا فیصله دادگاه با صلاحیت از حقوق سیاسی و مدنی محروم نشده باشد.
4- اسمش در فهرست ثبت نام رای دهندگان درج باشد.
شرایط انتخاب شوندگان:
1- هرافغان واجد شرایط می تواند خود را درانتخابات ریاست جمهوری ، شورای ملی و شوراهای ولایتی و ولسوالی ها نامزد کند.
2-قاضی القاضیان اعضای دادگاه عالی و دادستانی حین تصدی وظیفه نمی توانند درانتخابات ریاست جمهوری ، شورای ملی ، شوراهای ولایات وشوراهای ولسوالی ها خود را نامزد نمایند .
3- منسوبین قوای مسلح (وزارت های دفاع ملی وامور داخله وریاست عمومی امنیت ملی) حین تصدی وظیفه نمی توانند درانتخابات ریاست جمهوری ، شورای ملی، شوراهای ولایات ، شوراهای ولسوالی ها خود را نامزد نمایند مگر اینکه 75 روز قبل از برگزاری انتخابات از ارگان های مربوط کناره گیری نمایند .
4- اعضای حکومت ، قاضیان ، دادستانان و کارکنان ملکی که خود را نامزد پست ریاست جمهوری ، شورای ملی، شوراهای ولایات وشوراهای ولسوالی ها نمایند ، مکلف اند 75 روز قبل از برگزاری انتخابات از وظیفه کناره گیری نمایند .
5- هرگاه نامزدان مندرج جزء 4 این بند درانتخابات موفق نشوند عواقب کناره گیری بالا ایشان اجرا نگردیده درصورت مراجعه الی 20 روز بعد از پایان انتخابات دوباره بوظیفه قبلی ادامه می دهند . به استثنای عهده های انتخاباتی ، مدت بین پایان ، انتخابات ومراجعه درخلال 20 روز به رخصتی قانونی آن ها محاسبه می شود.
محل رای دهی:
ماده چهاردهم:
1- انتخاب کنندگان مکلف اند در محلی که اسم شان درفهرست ثبت نام آن محل درج است ، رای بدهند .
2- کمیسیون مستقل انتخابات می تواند برای کوچی ها، مهاجرین ، بیجا شدگان داخلی ، منسوبین قوای مسلح و کارکنان دولتی وکمیسیون مستقل انتخابات استثناء تسهیلات را فراهم کند .
تثبیت هویت رای دهندگان :
ماده پانزدهم:
1- رای دهندگان مکلف اند قبل از دریافت ورق رای دهی ، کارت ثبت نام خود را غرض تثبیت هویت ارایه نمایند .
2- کمیسیون مستقل انتخابات می تواند استثناء برای مهاجرین افغان در ایران وپاکستان تسهیلات لازم را فراهم کند .

فصل پنجم

نامزد و انتخاب رییس جمهور

شرایط نامزد شدن:
ماده شانزدهم :
1- اشخاص واجد شرایط مندرج ماده شصت ودوم قانون اساسی می تواند خود را به ریاست جمهوری نامزد نمایند .
نامزد ریاست جمهوری اسم دو معاون را همزمان با نامزد شدن خود به ملت ، اعلام می دارد .
2- نامزدان ریاست جمهوری باید تصویر کارت های رای دهندگان را مطابق ماده چهل وچهارم این قانون ، ارایه وحق الشمول را بپردازند .
3- نامزدان نمی توانند به اعمال زیر متوسل گردند .
1- تعقیب اهدافی که مخالف اساسات دین مقدس اسلام ، نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .
2- اعمال زور، تهدید یا تبلیغات با استفاده از قوه.
3-تحریک حساسیت ها و تبعیضات قومی، زبانی ، سمتی ومذهبی.
4- ایجاد خطر واقعی به حقوق وآزادی های فردی یا اخلال عمدی نظم وامنیت همگانی .
5- داشتن نیروهای مسلح غیر رسمی ویا شمولیت درآن.
6- دریافت وجوه مالی ازمنابع خارجی .
7- دریافت وجوه مالی از منابع غیر قانونی داخلی.
(4) کمیسیون مستقل انتخابات مکلف است واجدین شرایط را تثبیت وتائید کند .
انتخاب رییس جمهور:
ماده هفدهم:
1- رییس جمهور طبق احکام مندرج ماده شصت ویکم قانون اساسی واحکام این قانون، با اکثریت آرای تثبیت شده قانونی رای دهندگان ، انتخاب می شود.
2-هرگاه نامزدان بیشتر از 50 درصد آرای اجرا شده قانونی را در انتخابات حاصل کرده نتوانند ، در مدت دوهفته بعد از اعلام نتایج انتخابات بین دو نفر ازک اندیدانی که بیشترین آراء را کسب نموده اند ، بارتشم انتخابات صورت می گیرد . نامزدی که درین دور، آرای تثبیت شده قانونی بیشتری را کسب کند ، منحیث شخص انتخاب شده اعلام می شود.
3- نامزد انتخاب شده با اکثریت آراء طبق حکم ماده صدو شصتم قانون اساسی ، سی روز بعد از اعلام نتایج انتخابات به کار آغاز می کند .
4- هرگاه یکی از نامزدان ریاست جمهوری درجریان دوراول یا دوم رای گیری ویا بعد از انتخابات وقبل از اعلام نتایج انتخابات وفات کند، انتخاب مجدد مطابق احکام این قانون برگزار می شود.

فصل ششم

انتخابات شورای ملی

قسمت اول
مجلس نمایندگان

تعداد کرسی ها :
ماده هجدهم:
مجلس نمایندگان دارای 249 کرسی می باشد که برای ولایات به تناسب جمعیت شان اختصاص داده می شود .
اختصاص کرسی های ولایتی :
ماده نزدهم:
1- ریاست عمومی سرشماری مرکزی حد اقل 90 روز قبل از هر انتخابات ، جدید ترین ارقام رسمی جمعیت یا برآورد جمعیت هرولایت را در اختیار کمیسیون مستقل انتخابات قرار می دهد .
2- کمیسیون مستقل انتخابات ، کرسی ها را برای ولایات قرار زیر اختصاص می دهد :
1- جمعیت مجموعی ولایات بر 249 کرسی اختصاص داده شده بر ولایات تقسیم می شود تا سهمیه جمعیت برای یک کرسی معین شود .
2- جمعیت هرولایت برسهمیه جمعیت برای یک کرسی ، تقسیم می شود نتیجه محاسبه ، تعداد کرسی های اختصاص یافته به هرولایت می باشد. اگر در نتیجه این محاسبه به یکی یا چند ولایات کمتر از دوکرسی برسد، به آن ولایات دوکرسی اختصاص داده شود .
کرسی هایی که به این طریق اختصاص نمی یابند ، اختصاص شان به اساس بزرگترین عدد اعشاری صورت می گیرد .
3- طرز العمل ها وفورمول های ریاضی این محاسبات دراجزای 1و2 این بند طی یک آیین نامه توسط کمیسیون مستقل انتخابات نشر می شود.
نامزدان:
ماده بیستم :
1- نامزدان می توانند درهرحوزه انتخاباتی ( ولایتی یا ولسوالی ) خود را نامزد نمایند .
2- نامزدان نمی توانند به اعمال زیر متوسل گردند.
1- تعقیب اهدافی که مخالف اساسات دین مقدس اسلام نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .
2- اعمال زور، تهدید یا تبلیغات با استفاده از قوه.
3- تحریک حساسیت ها و تبعیضات قومی، زبانی ، سمتی و مذهبی.
4 - ایجاد خطر واقعی به حقوق و آزادی های فردی یا اخلال عمدی نظم وامنیت همگانی .
5- داشتن نیورهای مسلح غیر رسمی ویا شمولیت درآن.
6- دریافت وجوه مالی ازمنابع خارجی .
7- دریافت وجوه مالی از منابع غیر قانونی داخلی.
(3) نامزدان باید حق الشمول را پرداخته وتصویر کارت های رای دهندگان را مطابق ماده چهل وچهارم این قانون ، ارایه نمایند .
(4) احزاب سیاسی ثبت شده می توانند در هرو لایت تا صد درصد کرسی های اختصاص داده شده برای آن ولایت ، نامزدان خود را معرفی نمایند .
شرایط نامزد شدن:
مادهء بیست و یکم:
1- کمیسیون مستقل انتخابات مکلف است برای نامزدان مجلس نمایندگان شرایط مندرج مادهء هشتاد و پنجم قانون اساسی واحکام این قانون را تثبیت کند .
2- هیچ شخص حق ندارد در بیشتر از یک حوزهء انتخاباتی خود را نامزد کند .
3- نامزدان احزاب سیاسی که توسط کمیسیون مستقل انتخابات فاقد شرایط تثبیت گردیده اند . الی اخیر میعاد نامزدی توسط احزاب مربوط تعویض شده می توانند.
تفویض کرسی های ولایتی به نامزدان:
ماده بیست و دوم
1- به تاسی از حکم بند دوم ماده نزدهم این قانون ، کرسی های ولایتی به نامزدان به اساس تعداد آرای حاصله شان تفویض می شود.
2- درهرولایت کرسی ها به نامزدانی تفویض می شود که بیشترین آراء را به دس آورده اند .
3- به هیچ نامزد بیشتر از یک کرسی اختصاص داده نمی شود .
4- هرگاه نامزدی نتواند کرسی خود را اشغال کند ویا به دلایلی کرسی را در دوره مجلس نمایندگان ترک کند، کرسی وی برای میعاد باقی مانده به نامزد بعدی دارای بیشتری آراء ازعین جنس ( مرد و یا زن ) تعلق می گیرد .
اختصاص کرسی ها به نامزدان اناث :
مادهء بیست وسوم:
1- کمیسیون مستقل انتخابات برای تعیین حد اقل نامزدان اناث که در هر ولایت باید انتخاب شوند آیین نامه ها وفورملی را ترتیب می کند که مبتنی برجمعیت هرو لایت باشد، تامقتضیات ماده هشتاد وسوم قانون اساسی که باید تعداد نامزدان منتخب اناث حد اقل درتعدادی از ولایات موجود باشد، تامین شود.
2- نامزدان اناث که در هر حوزه انتخاباتی بیشترین آراء را کسب نموده اند ، حسب فورمول بند (1) این ماده برای شان کرسی اختصاص داده می شود با تحقق شرایط سهمیه ، کرسی های باقی مانده مطابق ماده بیست و دوم این قانون اختصاص داده می شود .
3- درولایتی که صرف دوکرسی اختصاص یافته یک کرسی برای یک نامزد اناث با بیشترین آراء حاصله تفویض می شود کرسی باقیمانده به نامزدی دارای بیشترین آراء صرف نظر از جنسیت تفویض می شود.

قسمت دوم
مجلس سنا (مجلس سنا)

ترکیب مجلس سنا:
ماده بیست وچهارم.
تعداد اعضای مجلس سنا سه چند تعداد ولایات کشور می باشد از جمله یک ثلث ان توسط شورا های ولایات یک ثلث ان توسط شورای ولسوالیها انتخاب ، ویک ثلث باقی آن توسط رییس جمهور انتصاب می گردند .
انتخابات نمایندگان ولایتی :
ماده بیست وپنجم .
1- شورای ولایتی در مدت پانزده روز بعد از تاسیس ،یک تن از اعضای خود را برای مدت چهار سال به مجلس سنا با رای سری انتخاب می کند
2- انتخابات برای مجلس سنا تحت ریاست رییس شورای ولایتی صورت می گیرد، مشروط براینکه شخصا نامزد نباشد ،هرگاه وی نامزد باشد ، معاون وی ریاست را به عهده می گیرد در صورتیکه معاون شورای نیز نامزد باشد یک تن از اعضای شورای که از لحاظ سن نسبت به دیگران بزرگتر و نامزد نباشد مجلس انتخابات را سرپرستی می کند .
3- انتخابات میان اعضای موجود شورا به اساس اکثریت کل آراء صورت می گیرد .هرگاه نامزد بیش از نصف آراء را بدست آورد ه نتواند انتخابات مجدد بین دو نامزدی صورت می گیرد که بیشترین آراء را بدست آورده باشد، دراین صورت نامزدی که اکثریت آراء را بدست آورده انتخاب می شود .
4- هرگاه یک عضو انتخابی مجلس سنا قبل از پایان دوره معینه کرسی خود را ترک کند دراینصورت نماینده جدید مطابق حکم مندرج بند 3 این ماده از میان اعضای موجود شورای ولایتی برای میعاد باقیمانده انتخاب می شود .
انتخابات نمایندگان شورا های ولسوالیها برای مجلس سنا:
ماده بیست وششم .
1- کمیسیون مستقل انتخابات در مدت پنج روز بعد از تاسیس شورا های ولسوالیها فهرست اعضای منتخبه شورای مذکور را به شورای ولایت مربوط ارسال می کند . وکلای شورا های ولسوالی های هر ولایت یکی از اعضای خود را برای عضویت در مجلس سنا برای یک دوره سه ساله انتخاب می کنند.
2- رییس شورای ولایتی مسئول احضار اعضای شورا های ولسوالیها به ولایت بوده تا در مدت پانزده روز بعد از تاسیس شوراهای ولسوالیها انتخابات را به راه اندازد مجلس در محلی برگزار می شود که تمام اعضای شورا ها ی ولسوالیها بتوانند گردهم ایند .
3- برای مشروعیت انتخابات حد اقل دو ثلث اعضای شورا های ولسوالیها باید در انتخابات اشتراک نمایند .
4- انتخابات در بین اعضای حاضر شوری به اساس اکثریت قاطع آراء صورت می گیردهرگاه نامزد بالاتر از پنجاه درصد آراء را بدست آورده نتواند انتخابات بار دوم بین دونامزد صورت می گیرد که بیشترین آرا ء را بدست آورده باشد نامزدی که اکثریت آ را را در این دور بدست آورده انتخاب می شود .
5- هرگاه عضو منتخبه شورا های ولسوالیها به مجلس سنا قبل از میعاد معینه کرسی خود را ترک کند در آن صورت انتخاب عضو جدید طبق حکم مندرج بند 4 این ماده از میان اعضای موجوده شور اهای ولسوالیها برای میعاد باقیمانده همان کرسی صورت می گیرد .
6- کمیسیون مستقل انتخابات تائید می کند که افراد انتخاب شده توسط شورا های ولسوالیها و شورای ولایتی واجد شرایط مندرج ماده هشتاد وپنجم قانون اساسی میباشند هرگاه ثابت شود که نامزد واجد شرایط مندرج ماده هشتاد وپنجم قانون اساسی نمی باشد، در ان صورت کمیسیون مستقل انتخابات از شورای ولایتی ویا شورای ولسوالیهای مربوط تقاضا می کند تا یک عضو دیگر را انتخاب نمایند .
انتخاب اشخاص به مجلس سنا:
ماده بیست وهفتم .
1- رییس جمهور در مدت دوهفته بعد از اشغال مقام ریاست جمهوری از سازمانهای اجتماعی ، احزاب سیاسی و همگانی مردم دعوت می کند که مطابق حکم مندرج جزء 3 (هشتاد و چهارم ) قانون اساسی اشخاصی را غرض انتصاب به مجلس سنا معرفی نمایند. دوره نامزدی به این منظور تا مدت یک هفته دوام می کند.
2- دفتر ریاست جمهوری بعد از پایان مجدد نامزدی مندرج بند 1 این ماده در مدتی که از یک هفته تجاوز نکند برگه ها نامزدی اشخاصی را که انتصاب می شوند به کمیسیون مستقل انتخابات ارسال مینمایند
3- کمیسیون مستقل انتخابات بعد از وصول برگه ها نامزدی درز مدت یک هفته مشروعیت اشخاص مندرج بند 2 این ماده را تائید نموده وبه دفتر ریاست جمهوری اطلاع می دهد .
4- رییس جمهور در مدت دوهفته بعد از اعضای دوره نامزدی انتخاب اعضای انتصابی مجلس نمایندگان را مطابق حکم مندرج جز 3 ماده هشتاد وچهارم قانون اساسی اعلام می کند.

فصل هفتم

انتخابات اعضای شورای ولایات وولسوالی ها

قسمت اول
انتخابات اعضای شورا های ولایتی

شوراهای ولایتی :
ماده بیست وهشتم
هرولایت دارای یک شورای ولایتی بوده که از طریق انتخابات آزاد، سری، عمومی ومستقیم رای دهندگان ولایت انتخاب می شود.
ترکیب:
ماده بیست ونهم:
(1) تعداد اعضای شورای ولایتی برمبنای جمعیت به طریق زیر تعیین می شود:
ولایاتی که کمتر از پانصد هزار نفر جمعیت دارد(9) عضو .
ولایاتی که از پانصد هزار الی یک ملیون نفر جمعیت دارد (15) عضو .
ولایاتی که بیشتر ازیک ملیون الی دو ملیون نفر جمعیت دارد (19) عضو.
ولایاتی که بیشتر از دو ملیون الی سه میلیون نفر جمعیت دارد (23) عضو.
ولایاتی که بیشتر از سه میلیون نفر جمعیت دارد (29) عضو.
(2) ریاست عمومی سرشماری مرکزی ارقام رسمی جمعیت یا جمعیت برآوردی هر ولایت راحد اقل (90) روز قبل از تاریخ انتخابات تهیه و بدسترس کمیسیون مستقل انتخابات قرار می دهد .
نامزدان :
ماده سی ام :
(1) نامزدانی که می خواهند درانتخابات اعضای شورای ولایتی اشتراک نمایند ، مکلف اند برگه ها نامزدی را به کمیسیون مستقل انتخابات بسپارند .
(2) احزاب سیاسی که نامزدان خود را برای انتخابات شورای ولایتی معرفی نموده اند مکلف اند عین نشان واسم حزب را که درانتخابات مجلس نمایندگان استفاده نموده اند ، در شورای ولایتی نیز به کاربرند .
(3) احزاب سیاسی می توانند تا صد درصد تعداد کرسی های که در یک ولایت اشغال می شود نامزد ، معرفی نمایند . نامزدان شورا های ولایات مکلف به پرداخت حق الشمول مندرج بند (5) ماده چهل و چهارم این قانون می باشند .
(4) نامزدان شورا های ولایات نمی توانند به اعمال زیر متوسل گردند:
1- تعقیب اهدافی که مخالف اساسات دین مقدس اسلام ، نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .
2- اعمال زور ، تهدید یا تبلیغات با استفاده از قوه .
3- تحریک حساسیت و تبعیضات قومی ،زبانی، سمتی ومذهبی .
4- ایجاد خطر واقعی به حقوق و آزادی های فردی یا اخلال عمدی نظم وامنیت همگانی .
5- داشتن نیروهای مسلح غیر رسمی ویا شمولیت درآن .
6- دریافت وجوه مالی از منابع خارجی .
7- دریافت وجوه مالی از منابع غیر قانونی داخلی .
(5) نامزدان انتخابات شورای ولایتی باید در ولایتی سکونت داشته باشند که می خواهند از آن نمایندگی کنند .
(6) نامزدان مجلس نمایندگان می توانند برای شورای ولایتی مربوط نیز نامزد شوند، ولی نمی توانند همزمان عضو مجلس نمایندگان و شورای ولایتی باشند .
اختصاص کرسی ها به شورای ولایتی :
ماده سی و یکم:
(1) کرسی ها برای هر شورای ولایتی به ترتیب زیر تعیین می شود.:
1- کمیسیون مستقل انتخابات تعداد کرسی ها را برای هر شورای ولایتی به اساس جمعیت تعیین می کند .
2- نامزدانی که اکثریت آراء را به دست آورده اند برای شوراهای ولایتی انتخاب میشوند .
3- دونامزد طبقه اناث در هر شورای ولایتی که اکثریت آراء را به دست آورده اند انتخاب می شوند .
کرسی های باقیمانده به نامزدانی که بیشترین آراء را به دست آورده اند صرف نظر از جنس شان ، تفویض می شود.
(2) هرگاه نامزدی نتواند کرسی خود را اشغال کند و یا به دلایلی کرسی را در دوره شورای ولایتی ترک کند ، کرسی وی برای میعاد باقیمانده به نامزد بعدی دارای بیشترین آراء از عین جنس ( مرد و زن ) تعلق می گیرد.

قسمت دوم
شورا های ولسوالیها

شورای ولسوالی:
ماده سی و دوم :
هرولسوالی دارای یک شورای بوده که از طریق انتخابات آزاد، عمومی ، سری و مستقیم توسط رای دهندگان همان ولسوالی انتخاب می شود.
ترکیب شورای ولسوالی :
ماده سی و سوم
(1) تعداد اعضای شورای ولسوالی به اساس جمعیت همان ولسوالی به طریق زیر تعیین می شود :
1- درصورتیکه جمعیت ولسوالی الی بیست هزار نفر باشد ، (5) عضو.
2- درصورتیکه جمعیت و لسوالی بیشتر از بیست هزار الی چهل هزار نفر باشد (7) عضو.
3- درصورتیکه جمعیت ولسوالیها بیشتر از چهل هزار الی شصت هزار نفر باشد (9) عضو.
4- درصورتیکه جمعیت ولسوالی بیشتر از شصت هزار الی هشتاد هزار نفر باشد (11) عضو.
5- درصورتیکه جمعیت ولسوالی بیشتر از هشتاد هزار الی صد هزار نفر باشد (13) عضو .
6- درصورتیکه جمعیت ولسوالی بیشتر از صد هزار نفر باشد (15) عضو .
(2) ریاست عمومی سرشماری مرکزی ارقام رسمی جمعیت یاجمعیت برآوردی هر ولسوالی را حد اقل (90) روز قبل از تاریخ انتخابات تهیه وبدسترس کمیسیون مستقل انتخابات قرا ر می دهد .
نامزدان :
ماده سی و چهارم :
(1) احزاب سیاسی ونامزدان مستقل که در انتخابات اعضای شورای ولسوالی اشتراک مینمایند ، مکلف اند برگه ها نامزدی شان را به کمیسیون مستقل انتخابات بسپارند .
(2) احزابی که در انتخابات مجلس نمایندگان وشورای ولایتی که نامزدان شان را نامزد نموده اند ، مکلف اند درانتخابات شورای ولسوالی از عین نام و عین علامه یا نشان استفاده کنند که درانتخابات شورای ولایتی مجلس نمایندگان استفاده نموده اند .
(3) احزاب سیاسی ثبت شده می تواند در هر ولسوالی تاصد درصد کرسی های اختصاص داده شده برای آن ولسوالی ، نامزدان خود را معرفی نمایند .
(4) نامزدان انتخابات شورای ولسوالی باید در همان ولسوالی سکونت داشته باشند که می خواهند از آن نماینده گی نمایند.
(5) نامزدان مجلس نمایندگان می توانند در انتخابات شورای ولسوالی مربوط شان نیز شرکت نمایند . مگر نمی توانند درعین زمان عضو مجلس نمایندگان وشورای ولسوالی یا ولایتی باشند .
نامزدی نامزدان برای شورا های ولسوالیها :
ماده سی و پنجم :
(1) نامزدان انتخابات شورای ولسوالی می توانند به صورت انفرادی و یا یکی از شاملین فهرست حزب سیاسی درانتخابات شرکت کنند .
(2) نامزدان شورا های ولسوالیها مکلف به پرداخت حق الشمول مندرج بند (6) ماده چهل و چهارم این قانون میباشند .
(3) نامزدان نمی توانند به اعمال زیر متوسل گردند :
1- تعقیب اهدافی که مخالف اساسات دین مقدس اسلام ، نصوص وارزش های مندرج قانون اساسی باشد .
2- اعمال زور، تهدید یا تبلیغات با استفاده از قوه .
3- تحریک حساسیت ها و تبعیض های قومی ، زبانی ، سمتی ومذهبی.
4- ایجاد خطر واقعی به حقوق وآزادی های فردی یا اخلال عمدی نظم و امنیت همگانی .
5- داشتن نیروهای مسلح غیر رسمی و یا شمولیت در آن .
6- دریافت وجوه مالی از منابع خارجی.
7- دریافت وجوه مالی از منابع غیر قانونی داخلی .
تخصیص کرسی ها به شورا های ولسوالی ها :
ماده سی و ششم :
(1) کرسی ها برای شورای هر ولسوالی به ترتیب زیر تعیین می شود.
1- کمیسیون مستقل انتخابات تعداد کرسی ها را برای شورای هر ولسوالی به اساس جمعیت آن تعیین می کند .
2- کمیسیون مستقل انتخابات کرسی ها را به نامزدانی که بیشترین آراء را در هر شورای به دست آورده اند اختصاص می دهد .
(2) در هر ولسوالی دو نامزد اناث که بیشترین آراء را به دست آورده اند ، انختاب می گردند . کرسی های باقیمانده به نامزدانی که بیشترین اراء را به دست آورده اند صرف نظر از جنس شان ، تفویض می شود.
(3) هرگاه نامزدی نتواند کرسی خود را اشغال کند ویا به دلایلی کرسی را در دوره شورای های ولسوالی ها ترک کند کرسی وی برای میعاد باقیمانده به نامزد بعدی دارای بیشترین آراء از عین جنس، ( مرد و زن ) تعلق می گیرد.

 

فصل هشتم

آمادگی برای انتخابات

تاریخ انتخابات
ماده سی و هفتم :
(1) کمیسیون مستقل انتخابات تاریخ انتخابات را بعد از مشوره با دولت و احزاب سیاسی ثبت شده، حد اقل ( 90) روز قبل از تاریخ مورد نظر برای انتخابات اعلان می کند .
(2) کمیسیو ن مستقل انتخابات تقویم انتخاباتی را که به صورت واضح نشان دهنده تاریخ های معین انتخابات باشد تهیه و نشر می کند .
فهرست رای دهندگان :
ماده سی و هشتم :
کمیسیون مستقل انتخابات فهرست ویا بخش های از فهرست رای دهندگان را که در انتخابات مورد استفاده قرار می گیرد ، تصدیق و (15) روز قبل از شروع انتخابات ، در محلات همگانی که توسط کمیسیون مستقل انتخابات تعیین می شود به منظور بررسی در دسترس همگانی قرار می دهد .
مبارزات انتخاباتی:
ماده سی و نهم :
(1) کمیسیون مستقل انتخابات برای مبارزات انتخاباتی دوره سی روزه را تعیین می کند . این دوره (48) ساعت قبل از تاریخ آغاز رای گیری پایان می شود .
(2) کمیسیون مستقل انتخابات لایحه ها را جهت تنظیم دوره مبارزات انتخاباتی به نشر میرساند .
تاسیس مراکز رای دهی ، تهیه مواد انتخاباتی ونشر رهنمود ها :
ماده چهلم:
(1) کمیسیون مستقل انتخابات مراکز رای دهی را در سراسر کشور تاسیس وزمینه اشتراک رای دهندگان را در ین مراکز طوری مساعد میسازد تا دسترسی به پروسه انتخابات برای رای دهندگان به سهولت میسر باشد .
(2) کمیسیون مستقل انتخابات صندوق های رای گیری ، برگه ها رای گیری ، غرفه های رای دهی ، مهر ها و لوازم ضروری را تنظیم وآماده ساخته و تدابیر دیگری را که در تنظیم رای دهی سهولت بوجود می آورد و انتخابات را به طرز موثری رهنمایی می کند اتخاذ می کند .
برگه ها رای دهی :
ماده چهل ویکم :
(1) کمیسیون مستقل انتخابات درمورد برگه ها رای دهی وظایف زیر را انجام می دهد .
1- تهیه برگه ها رای دهی .
2- تدارک برای تخصیص نشان ها و یا تصاویر نامزدان .
3- ترتیب طرز العملی که به اساس آن برگه ها رای دهی توسط رای دهندگان نشانی می شود .
4- تعیین زبان هایی که در برگه ها رای دهی استعمال می شود.
5- ترتیب آیین نامه شمارش برگه ها رای دهی .
(2) مشخص کردن نظم و ترتیب فهرست نامزدان در برگه ها رای دهی به اساس قرعه .
صندوق های رای دهی :
ماده چهل و دوم :
کمیسیون مستقل انتخابات درمورد صندوق های رای دهی وظایف زیر را انجام می دهد :
1- تهیه و تدارک شکل ومواد صندوق های رای دهی که بتواند به طور محفوظ بسته شده و مهر شود .
2- طرز علامگذاری ونشانی شد صندوق های رای دهی .
3- طرز بستن ، مهر، محفاظت وباز کردن صندوق های رای دهی .
ناظران:
ماده چهل و سوم:
کمیسیون مستقل انتخابات حقوق و وجایب مشاهدین را تصریح کرده طرز العملی را به منظور توزیع اعتبار نامه ناظرین ملی وبین المللی انتخابات ، نمایندگان احزاب سیاسی و نامزدان مستقل ترتیب می کند .
نامزدی نامزدان :
ماده چهل و چهارم :
(1) احزاب سیاسی و نامزدانی که درانتخابات شرکت میورزند مکلف اند (75) روز قبل از برگزاری انتخابات به صورت کتبی از تصمیم خود به کمیسیون مستقل انتخابات اطلاع دهند . این اطلاعیه حاوی مطالب زیر می باشد .
1- اسم و آدرس نامزد .
2- تصویر کارت ثبت نام رای دهی نامزد .
3- تصویر سند ثبت حزب در وزارت عدلیه از جانب نامزدان احزاب سیاسی .
4- تعهد نامه که تاریخ ، محل تولد وتابعیت نامزد را تصدیق کند .
5- سند پذیرش نامزدی امضاء شده توسط نامزد .
6- سمبول یا نشان منتخبه نامزد یا حزب روی ورق رای دهی .
(2) برگه ها نامزدی همراه با کناره گیری نامه منظور شده حد اقل(75) روز قبل از انتخابات به کمیسیون مستقل انتخابات سپرده می شود .
(3) حق الشمول برای نامزد ریاست جمهوری مبلغ پنجاه هزار افغانی می باشد و این حق الشمول درصورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود و یا حد اقل پانزده درصد آرای قانونی اجرا شده را در دور اول انتخابات بدست آورد .
(4) حق الشمول برای نامزد مجلس نمایندگان مبلغ پانزده هزار افغانی می باشد واین حق الشمول درصورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود ویا حد اقل سه درصد آرای قانونی اجرا شده در حوزه مربوط را در انتخابات بدست آورد .
(5) حق الشمول برای نامزد شورای ولایتی مبلغ پنج هزار افغانی می باشد واین حق الشمول در صورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود ویا حد اقل سه درصد آرای قانونی اجرا شده درحوزه مربوط را در انتخابات بدست آورد .
(6) حق الشمول برای نامزد شورای ولسوالی مبلغ سه هزار افغانی می باشد واین حق الشمول درصورتی اعاده می شود که نامزد انتخاب شود و یا حد اقل سه درصد آرای قانونی اجرا شده درحوزه مربوط را در انتخابات بدست آورد .
(7) نامزدان برای ریاست جمهوری مجلس نمایندگان ، شورای ولایتی وشوراهای ولسوالی ها علاوه برحق الشمول با تصویر کارتهای ثبت نام رای دهندگان زیراً حمایشود .
1- نامزد ریاست جمهوری با تصویر ده هزار کارت رای دهندگان به سطح ملی که از اقوام وولایات مختلف کشور باشد .
2- نامزد مجلس نمایندگان با تصویر پانصد کارت رای دهندگان .
3- نامزد شورا های ولایتی با تصویر سه صد کارت رای دهندگان .
4- نامزد شورای های ولسوالی ها با تصویر دوصد کارت رای دهندگان .
5- هیچ شخص نمی تواند فوتو تصویر کارت رای دهی خود را در هر انتخابات دراختیار بیشتر از یک نامزد قرار دهد .
تصویر کارت های جمع شده نزد کمیسیون مستقل انتخابات سری و محفوظ نگهداری می شود.
(8) کمیسیون مستقل انتخابات مکلف است شرایط مندرج درقانون اساسی واین قانون را در مورد نامزدان تثبیت کند .
عدم قبولی نامزدان :
ماده چهل و پنجم :
(1) هرگاه نامزد ، واجد شرایط مندرج درقانون اساسی واین قانون برای نامزد شدن نباشد، کمیسیون مستقل انتخابات نامزد یا حزب نامزد کننده را از دلایل عدم قبولی بعد از وصول برگه ها مکمل نامزدی در مدت (7) روز مطلع میسازد .
(2) کمیسیون مستقل انتخابات به حزب ویا نامزد مستقل فرصت می دهد که در مدت (7) روز نواقص وخلاها را مرفوع کند .
(3) کمیسیون مستقل انتخابات بعد از ضرب الاجل ( تاریخ نهایی ) نامزدی وبررسی برگه ها نامزدی ، اسامی نامزدان واجد شرایط نامزدی را منتشر میسازد.
اعتراض برنامزدان ویا امتناع ازآن:
ماده چهل وششم:
(1) هرشخص می تواند نامزدی نامزد را در صورتیکه واجد شرایط قانونی نباشد مورد اعتراض قرار دهد .
(2)اعتراض مندرج بند (1) این ماده باید الی تاریخی که توسط کمیسیون مستقل انتخابات تعیین می شود به آن کمیسیون سپرده شود .
کمیسیون مستقل انتخابات بعد از بررسی لازم درمورد اعتراض مذکور تصمیم اتخاذ نموده و آنرا به طرفین ابلاغ می کند .
(3) درصورتی که نامزد از پذیرش نامزدی خود امتناع ورزد کمیسیون مستقل انتخابات درزمینه امتناع نامزد تصمیم اتخاذ میدارد. برای نامزد و یا حزب سیاسی ثبت شده فرصت داده می شود تا قبل از فرا رسیدن ضرب العجل و قبل از اینکه کمسیون فهرست را ترتیب وبه نمایش بگذارد . خود را مطابق به شرایط معینه عیار سازد .
فهرست احزاب مستحق درمبارزات انتخاباتی وفهرست نهایی نامزدان:
ماده چهل و هفتم:
(1) کمیسیون مستقل انتخابات حد اقل (60) روز قبل از تاریخ انتخابات ، اخرین فهرست نامزدان مستقل مستحق ونامزدان احزاب ثبت شده مستحق را ترتیب وبه نمایش بگذارد .
(2) فهرست های مربوط در روز رای دهی درمحلات رای دهی نصب می شود .
برداشتن مواد تبلیغاتی :
ماده چهل و هشتم :
کمیسیون مستقل انتخابات صلاحیت دارد در روز انتخابات دستور برداشتن مواد تبلیغاتی را که درصد متری مرا کز رای دهی به نمایش گذاشته شده باشد صادر کند .
منع حمل سلاح در مراکز رای گیری :
ماده چهل ونهم:
هیچ شخص نمی تواند سلاح و یا سایر اشیایی که منحیث سلاح از آن استفاده شده بتواند درفاصله پانصد متری مراکز رای دهی ، حمل کند . حمل سلاح توسط مسولین امنیتی به استیذان وزارت امور داخله ازین حکم مستثنی است .
آغاز وپایان رای گیری :
ماده پنجاهم :
(1) آغاز وپایان رای گیری در مراکز انتخاباتی مطابق تقسیم اوقاتی صورت می گیرد که از طرف کمیسیون مستقل انتخابات ترتیب و تنظیم می شود .
(2) رای گیری مطابق آیین نامهی که توسط کمیسیون مستقل انتخابات ترتیب وتنظیم می شود، صورت می گیرد .
(3) درصورتی که مرکز انتخاباتی به شورش ، تشدد ، توفان ، سیلاب یا سایر حوادث غیر مترقبه معروض شود که جریان رای دهی را نا ممکن سازد ، رییس مرکز رای گیری می تواند امر توقف رای دهی را صادر کند .
(4) رییس مرکز رای گیری قبل از آنکه پایان کار رای گیری را در وقت تعیین شده مطابق حکم بند (1این ماده اعلام کند آخر صف رای دهندگان را در وقت پایان رای دهی نشانی و به هر رای دهنده که در صف قرار دارد اجازه رای دهی را می دهد .
(5) کمیسیون مستقل انتخابات از تامین شرایط و سهولت ها برای رای دهی معیوبین اطمینان حاصل می کند .
اعتراض درمورد رای دهی :
ماده پنجاه ویکم :
(1) قبل ازینکه رای دهنده ورقه رای دهی را بدست بیاورد ، نمایند گان نامزدان می توانند در قسمت حق را دهی شخص یا رای دادن وی درمراکز رای دهی مربوط اعتراض نمایند .
(2) ُُُرییس مرکز رای گیری در مورد قبول یا رد اعتراض تصمیم اتخاذ نموده درمورد جزیات رد اعتراض یا پذیرش دلایل خود را در روز انتخابات درسند رسمی درج می کند .
مهر صندوقهای رای دهی وسایری مواد توسط رییس مرکز رای گیری :
ماده پنجاه ودوم:
(1) به مجردی که صندوق انتخابات پر یا رای دهی پایان شود، رییس مرکز رای گیری در حضور نمانیدگان نامزدان و ناظرین انتخابات آ نرا طبق آیین نامه تجویز شده ، مهر نموده و به نمایندگان نامزدان که می خواهند عین کار را انجام دهند ، اجازه می دهد تاشماره مهر ها را یادداشت نمایند .
(3) رییس مرکز رای گیری صندوق های رای دهی وبسته های برگه ها رای دهی را با درنظرداشت هدایت کمیسیون مستقل انتخابات به مرکز شمارش آرا تسلیم می کند .
محل وزمان شمارش آرا:
ماده پنجاه وسوم:
شمارش آراء د ر مراکزی که توسط کمیسیون مستقل انتخابات تعیین می شود ، صورت می گیرد .
ارایه وتصدیق نتایج :
ماده پنجاه و چهارم :
کمیسیون مستقل انتخابات مسئول ارایه نتایج انتخابات می باشد . نتایج انتخابات درجریده رسمی نشر شود.
پخش ونشر منصفانه وبیطرفانه افکار ونظریات :
ماده پنجاه وپنجم :
(1) به منظور آگاهی همگانی درجریان مبارزات انتخاباتی ، رسانه های همگانی ( تلویزیون ، رادیو و اخبار) مرامنامه ها، نظریات واهداف نامزدان را مطابق آیین نامه کمیسیون مستقل انتخابات به طور منصفانه وغیر جانبدارانه پخش ونشر کند .
(2) نامزدان باید به رسانه های همگانی دولتی دسترسی داشته باشند. به منظور آگاهی همگانی، درجریان مبارزات انتخاباتی ، رسانه های همگانی دولتی مکلف اند نظریات ، اهداف ومرامنامه نامزدان را با موافقت کمیسیون مستقل انتخابات ، بطور منصفانه وبی طرفانه پخش ونشر نمایند .
کمیسیون رسانه های خبری :
ماده پنجاه وششم :
کمیسیون مستقل انتخابات کمیسیون رسانه های خبری را حد اقل (60) روز قبل از تاریخ انتخابات تاسیس می کند ..این کمیسیون گزارش دهی ونشر منصفانه مبارزات انتخابات را نظارت نموده و در مورد هر تخلف از گزارش دهی منصفانه ویا نشر مبارزات انتخاباتی و یا سایر تخلفاتی که به احکام آیین نامه رسانه های خبری انتخابات مربوط می شود ، به کمیسیون مستقل انتخابات مشوره می دهد .
کمیسیون مستقل انتخابات با در نظر داشت سفارشات کمیسیون رسانه ها، اعتراض همگانی را در ارتباط به رسانه های خبری شامل تخطی وتخلفات ، انتشار می دهد ویا موضوع را به دادستانی مربوط محول میسازد .

فصل نهم

بررسی شکایات وتخطی های انتخاباتی

شکایات انتخاباتی :
ماده پنجاه و هفتم :

(1) شکایاتی که در مورد جریان رای دهی درمرکز رای دهی مطرح می شود ، توسط کمیته تشکیل شده در مرکز رای دهی به اتفاق آراء حل وفصل می شود در صورتیکه اتفاق آراء حاصل نشود موضوع به اکثریت دو ثلث آراء حل شود.
(2) شکایات درمورد شمارش آراء و نتایج انتخابات ریاست جمهوری وشواری ملی زمانی مطرح می شود که شمارش آراء صورت گرفته ویا نتایج اعلان گردیده باشد. هرگاه شکایت با اتفاق آرای مسئولین ذیربط حل وفصل نشود ، درینصورت شاکی می تواند درمدت (48) ساعت بعد از پایان شمارش آراء به دفتر ولایتی انتخابات عارض و دفتر مذکور درمدت (3) روز بعد از وصول شکایت موضوع را حل وفصل کند . همچنان شاکی می تواند در مدت (48) ساعت به کمیسیون مستقل انتخابات شکایت نموده وکمیسیون مذکور موضوع را در مدت (7) روز بعد از وصول شکایت ، حل وفصل کند . تصمیم کمیسیون مستقل انتخابات نهایی وقابل تعمیل می باشد .
تخطی های انتخاباتی :
ماده پنجاه و هشتم :

(1) شخصی که درجریان مبارزات انتخاباتی ویا در انتخابات مرتکب یکی از اعمال زیر شود ، طبق احکام قانون مورد تعقیب عدلی قرار می گیرد :
1- تهدید یا تخویف رای دهنده و نامزد یا اخلال در امر انتخابات.
2- ممانعت از حضور رای دهندگان ، نامزدان و یا نمایندگان نامزدان در مراکز رای دهی بدون دلیل موجه.
3- تقلب یا فریب کاری د ر رای دهی یا شمارش آراء .
4- رای دهی یا کارت تقلبی یا کارت شخص دیگر.
5- تغیر ، تبدیل ، سرقت ویا محو اسناد انتخاباتی .
6- جعل کارت های رای دهی .
7- فریب کاری در کارت رای دهی .
8- استعمال کارت رای دهی جعلی .
9- مبادرت به رای دهی بیش از یکبار .
10- باز کردن ویا شکستن قفل محل نگهداری لوازم واسباب، وهمچنان لاک ومهر صندوق های رای دهی ، بدون صلاحیت .
11- جلو گیری از اشتراک رای دهند گان یا نامزدان در پروسه انتخابات .
12- استفاده از پولی که ازراه های غیر قانونی ویا منابع خارجی بدست آمده باشد .
13- استعمال کلمات یا سخنرانی توهین آمیز .
14- تشویق و تحریک سایری اشخاص به ارتکاب یکی از اعمال فوق .
(2) هرگاه کمیسیون مستقل انتخابات تشخیص دهد که حزب ویا نامزد مستقل ، مرتکب تخطی های انتخاباتی را رهنمایی یا پشتیبانی نموده ، در آنصورت می تواند تحریمی را برآن حزب یا نامزد وضع کند .
(3) درصورتی که کمیسیون مستقل انتخابات تشخیص دهد که تخطی از احکام این قانون صورت گرفته ، صورت تخطی را با دلایل موجه به مراجع ذیربط قانونی و یا دادستانی راجع میسازد.

فصل دهم

احکام متفرقه

تعویق یا تعلیق انتخابات :
ماده پنجاه ونهم:

درصورتیکه شرایط امنیتی ، مالی ، تخنیکی وحوادث غیر مترقبه ، برگزاری انتخابات را غیر ممکن سازد ویا اینکه ، مشروعیت پروسه انتخابات را به کلی صدمه رساند، کمیسیون مستقل انتخابات می تواند انتخابات را درحوزه مربوطه الی رفع آن حالات به تعویق انداخته یا به حالت تعلیق قرار دهد .
ترتیب لایحه ها وآیین نامه ها:
ماده شصتم:
(1) احکام این قانون صرف برای اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری ، شورای ملی ، شورای ولایتی و شوراهای ولسوالیها قابل اجرا می باشد .
(2) به منظور اجرا بهتر احکام این قانون کمیسیون مستقل انتخابات مکلف است تالایحه ها ، آیین نامه ها ورهنمود های جداگانه را وضع و نشر کند.

فصل یازدهم

انتخابات دردوره انتقالی

اداره انتخابات :
ماده شصت و یکم:

برای آماده گی ، تنظیم ، برگزاری ونظارت اولین پروسه انتخابات که نشان دهنده تکمیل دوره انتقالی می باشد ، دولت انتقالی اسلامی افغانستان از ملل متحد تقاضای معاونیت نموده است که تاسیس دفتر مشترک تنظیم انتخابات یکی از ین معاونت ها بوده وطبق فرمان شماره 110 مورخ 29 دلو 1382 وبا سهم گیری متخصصین بین المللی سازمان ملل متحد صورت گرفته است . کلیه صلاحیت هایی که حسب این قانون به کمیسیون مستقل انتخابات تفویض شده ، الی پایان دوره انتقالی توسط دفتر مشترک تنظیم انتخابات اعمال می شود .
کمیسیون مستقل انتخابات بعد از ایجاد ، جایگاه کمیسیون موقت انتخابات را در دفتر مشترک تنظیم انتخابات احراز می کند با تکمیل دوره انتقالی کمیسیون مستقل انتخابات همه صلاحیت های مندرج این قانون را کسب می کند . الی ایجاد کمیسیون مستقل انتخابات حق تصمیم گیری ورای دهی اعضای بین المللی دفتر مشترک تنظیم انتخابات حسب فرمان شماره (110) محفوظ می باشد .
تاریخ انفاذ :
ماده شصت ودوم :

این قانون از تاریخ توشیح ، نافذ و درجریده رسمی نشر شود و با انفاذ آن احکام مغایر این قانون ملغی شمرده می شود .

تاریخ تصویب: 13 مه ‏2004‏
تاریخ توشیح (تایید و امضا) : 27 مه

  • ابراهیم اخلاقی

تیمور لنگ

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ب.ظ

تیمور لنگ

تیمور فرزند «ترغای» از قوم تاتار بود که آن قوم نیز شاخه ای از مغولان آسیای مرکزی بودند. تیمور به زبان مردم آسیای مرکزی به معنی «آهن» است. او در ۸ آوریل ۱۳۳۵ میلادی در شهر «کش» شهر سبز کنونی در جنوب سمرقند بر سر راه این شهر و بلخ به دنیا آمد. طایفه ای که تیمور متعلق به آن بود «برلاس» نام داشت.

تیمور Timur را ایرانیان به سبب لنگی پای چپش، تیمورلنگ می خوانند اروپائیان به او تامرلان می گویند.

ابن عربشاه مورخ معروف در کتاب «عجایب المقدور» می نویسد: تیمور در نوجوانی وقتی که مشغول دزدیدن گوسفندی بود، پایش مجروح شد و چون به خوبی نمی توانست راه برود به تیمورلنگ معروف شد. تیمور در جوانی به حکومت «کش» نائل شد و به تدریج بر همه ماوراءالنهر چیره شد و شهر سمرقند را پایتخت خود قرار داد. تیمور وقتی بر ماوراءالنهر غلبه کرد متوجه ایران شد. او از ۱۳۸۱ میلادی ۷۸۳ ه ق حمله به شهرهای خراسان را آغاز کرد و تا ۱۸ فوریه ۱۴۰۵ که در شهر اترار در محل فاراب قدیم به سرماخوردگی شدید و افراط در شرب خمر، جان به جان آفرین تسلیم کرد. بخش عظیمی از جهان که مدت ۲۵ سال در اضطراب و ترس بود نجات یافت. مورخان جهان از تولد تا مرگ او برایش افسانه هایی نیز ساخته اند.

تیمور وقتی که به قصد کشورگشایی به ایران و ممالکت مجاور حمله برد، کمتر از طاعون نبود. «گیبون» (Gibbon) مورخ انگلیسی می گوید که: «او تازیانه عبرت خدایی بر مخلوق زمین بود. نه بانی خیر بود و نه مرهم جراحات آنها.» سر جان ملکم گفته است که تیمور از بزرگ ترین جنگاوران عالم ولی از بدترین پادشاهان روزگار بود. او از ماوراءالنهر جنگ و غارت را آغاز کرد و تمام خراسان، سیستان، هند و به خاک ایران از شمال تا جنوب شام، آسیای صغیر، غرب ایران و بالاخره هر جایی که انسانی زندگی می کرد به ضرب شمشیر گرفت و ساختن کله مناره از ابداعات او است. هارولد لمب نویسنده کتاب تیمورلنگ می نویسد: موقع محاصره هر شهری در روز اول پرچم سفیدی جلو سراپرده خود برمی افراشت و این علامت آن بود که اگر مردم شهر تسلیم شوند، آزاری نمی بینند.

در روز دوم پرچم سرخ می شد و این علامت آن بود که اگر شهر تسلیم شود فقط سرداران آن شهر مجازات می شوند. در روز سوم پرچم سیاه می شد به این معنی که تمام اهل شهر باید بمیرند. ولی در مورد هرات خلف وعده کرد و در مرحله دوم که پرچم قرمز را برافراشته بود به شهر حمله برد و ضمن کشتار همه مردم، آن را ویران ساخت.

تمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و کلاویخو و سایرین در این نکته متفق القول هستند که تیمور همه جا را غارت می کرد تا بتواند سمرقند را چون یک شهر رویایی بسازد.

ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگ های قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که می توانستند سطح زمین را با سکه طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهان یافت نمی شد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و کودک را سر می بریدند کوچک ترین تاثیری در او نمی کرد. او چون می خواست در یک جامعه اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر می کرد. اما در خفا شراب می خورد.

تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اکثرا کباب گوشت کره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی می خواست شهر زادگاه خویش کش را تجدید بنا کند دو تن از معماران که به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، موفق نشدند آن دو را گردن زد. در اداره کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی هایی داشت که خوی وحشیگری او را نمایان می ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایه تر باشد.

در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می کرد. به مجرد اینکه درباره کسی قضاوت می کرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در کشتن آن فرد بیچاره اقدام می کردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی که نزد روس ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا ببینند که از روی شکل جمجمه اش مجسمه او را بسازند.

بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت.
 


 

  • ابراهیم اخلاقی

سلطان محمود غزنوی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ب.ظ

سلطان محمود غزنوی

  • ابراهیم اخلاقی

سلطان حسین بایقرا

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ

سلطان حسین بایقرا

سلطان حسین بایقرا ابن امیر منصور بن بایقرا بن عمر شیخ ‌بن تیمور گورکانی معروف به خاقان منصور و معزالسلطنه و ابوالغازى آخرین از امراى تیموری. پادشاهى ادب‌پرور و هنردوست بود و وزیر معروفش امیرعلیشیر نوایی است که موجب شهرت دربار او و آبادانی پایتختش هرات شده بود. در سال ۸۶۱ ه‍. ق. که خراسان آشفته شده بود، در شهر مرو به پادشاهى نشست و در ذى‌حجهٔ ۸۶۲ ه‍. ق./۱۴۵۹ م. استرآباد را فتح کرد و در سال ۸۷۳ ه‍. ق./۱۴۶۹ م. هرات را تسخیر نمود و در ۸۷۴ با میرزا یادگار محمد جنگید و در اواخر سال ۸۷۵ ه‍. ق. با سلطان محمود غزنوی جنگید و تا سال ۹۰۲ در غایت دولت و اقبال حکومت کرد. و در سال ۹۱۱ ه‍. ق./۱۵۰۶ م. در هرات باستان درگذشت. اثرى موسوم به مجالس‌العشاق و اشعارى به فارسی و ترکی دارد و تخلصش حسینی بوده است.

وزیری داشت به نام امیرعلی شیرنوایی که خود به دو زبان فارسی و ترکی شعر می گفت و شاعران و دانشمندان را گرامی می داشت. جامی شاعر بزرگ این روزگار نزد این سلطان و وزیرش بسیار محترم بود. بهزاد نقاش هم در دربار این شاه بسر می برد. سرانجام سلطان حسین بایقرا در سال 911 هجری درگذشت و دستگاه سلطنت فرزندان تیمور که به خلاف خود او مردمی آبادکننده و با ذوق و دانش پرور بودند برچیده شد.

به نیمروزی گرم در سال هزارو پانصد و چهارده ترسایی شاهزاده تهماسب میرزا به امارت هرات قدم به باغ سلطان حسین بایقرا گذاشت. چه دید و چه شنید شاهزاده ی خردسال به درستی نمی دانیم. آنقدر می دانیم که ده سالی از مرگ سلطان حسین بایقرا و میرعلیشیرنوایی وزیر خردمند و هنردوست آخرین شاه تیموری می گذشته است. شاید در شش - هفت سالی که ازبک ها بر شهر فرمان رانده بودند چندان هم ویرانی به بار نیامده بوده و شاهزاده ی جوان صفوی می توانسته است که بازمانده ی محفل هنرمندان و شاعران روزگار افسانه ای هرات را گرد هم آورد. خیلی زود جمعی تازه شکل می گیرد که شمع محفل آن کمال الدین بهزاد و هاتفی شاعر هستند. شاهزاده ی خرد سال در میان هنر و فرهنگ این بزرگان می بالد و بخت آن دارد که از بزرگترین نقاش همه دوران ها درس نگارگری بگیرد و آیین هنرمندی بیاموزد. و در کنار هنرآموزی با اندیشه ی باغ ایرانی و زمینه های اشراقی و فلسفی آن آشنا شود.

لحظه هایی از تفرج شاهانه در باغ را که اینک می داند برساخته ی اندیشه ای کهن است، راه به ساختمان زیبای آجری کاخ کج می کند تا تک مضراب های کاشی های فیروزه و لاجورد را بر تاقی های سرسرا و حوضخانه در ذهن معنا کند. دستار دوازده ترک سرخ حیدری، بر سر و گردن کودکانه اش سنگینی می کند اما سکوت دلپذیر حوضخانه دوباره به اندیشه ی باغ بازش می گرداند؛ به راستی چگونه بزمی بوده است بزم سلطان بایقرا.

استاد بهزاد و هاتفی شاعر از بزم سلطان حسین بایقرا یاد می کنند و شاهزاده را هوای درک آن بزم قلم به دست می دهد تا بیاموزد طرح زدن و خوشنویسی را و بیاموزد آیین هنرپروری و هنرمندی را. شاهنامه ی شاه تهماسبی میوه ی این اشتیاق تهماسب میرزا بود برای درک لمحه ای از آن باغ رویا، باغ سلطان حسین بایقرا و محفل اندیشه و هنر فرزین خردمند سلطان، میرعلیشیر نوایی

بازگشت زودهنگام شاهزاده به تبریز و تلخی دل کندن از رویای نا تمام هرات او را بر آن داشت که آن را در تبریز که اینک خیلی زود می بایست در آن بر تخت پادشاهی بنشیند ادامه دهد. بهزاد به سمت ریاست کتابخانه ی سلطنتی منصوب می شود و سلطان محمد نقاش آموزش شاه جوان را پی می گیرد. دلشدگان و هنرآموختگان نگارگری در کارگاه های هنری تبریز گرد می آیند تا تجلی بخش شاعرانگی همه جانبه ی هنر ایرانی شوند نه از آن گونه که برخی اندیشیده اند که آن ها تنها کتاب تزیین می کرده اند. کتاب مصور ایرانی چگاله ی همه ی دانش ها و هنرها ست. میوه ی خرد است و خردی که از مرزهای روزمرگی و داد و ستد فراتر می رود و به افقی شاعرانه دست می یابد. و خطاست تقلیل دادن آن تنها به واکنشی عارفانه به طبیعت و برابر گرفتن اندیشه ی شاعرانه و اندیشه ی عارفانه آنسان که بسا بارها در صحبت از هنر ایرانی این روزها می شنویم.

باری کارستان های ادبی – شاهنامه ی فردوسی، خمسه ی نظامی، بوستان سعدی و دیوان حافظ- یکی پس از دیگری با زیباترین خط و زیباترین رنگ و زیباترین نگاره ها به هیات کتاب در می آیند و کمی پیش از رسیدن سده ی شانزدهم ترسایی به نیمه ی خود، هنرایرانی به غایت آراستگی و شکوه دست می یابد.

برادر کهتر شاه تهماسب، سام میرزا نیز همچون برادر تاجدار خود فرهیختگی پیشه کرد و هنرپروری را تا آن جا رسانید که خود موضوع یکی از نگاره های سلطان محمد نگارگر در دیوان حافظ اش شد. نگاره ای که آذین این نوشتار است و شاید سرانجام رویای باغ شاهزاده ی خردسال در تجسم بزم عید برادر کهتر تحقق یافته باشد.


 

  • ابراهیم اخلاقی

شاهرخ میرزا

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ

شاهرخ میرزا

معین الدین شاهرخ تیموری ( ۸۰۷ – ۸۵۰ ه‍. ق.) (۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م.) نام چهارمین پسر تیمور گورکانی (۷۷۱ – ۸۰۷ ه‍. ق) (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.) و یکی از جانشین او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است.

شاهرخ هنرپرور و ادب دوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورش‌های جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی ایران زمین همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت.
همسر او گوهرشاد آغا نیز بناها، مساجد و مدارس بسیاری بنا کرد که مسجد گوهرشاد مشهد، مسجد گوهرشاد هرات و مدرسه گوهرشاد در هرات از آن جمله‌است.

پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور نیز در گوشه‌ای حکومتی تشکیل دادند. سرانجام شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ که سال‌ها در خراسان بود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی قرار گرفته بود. او برخلاف پدرش مردی آرامش طلب بود وبه عمران وآبادانی علاقه بسیار داشت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ بیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه‍. ق.) (۱۴۴۷ - ۱۴۴۹ م.) حکمران امپراتوری تیموری شد.

به این ترتیب نامی نیک از خود به یادگار گذاشت. شاهرخ هم در عالم سیاست و هم مردم داری و هنر بسیار خوش درخشید. در سن بیست سالگی یعنی در سال ۷۹۹ هـ. ق. حکمران مستقل خراسان گشت و سکه بنام خویش زد و در سن ۳۸سالگی یعنی سال مرگ تیمور «۸۰۷» پادشاه مستقل بود و در سنوات ۸۰۹مازندران و ۸۱۱ ماوراءالنهر و ۸۱۷ فارس و ۸۱۹ کرمان و ۸۲۳ آذربایجان را تصرف کرد و در اواخر سال ۸۲۳ او را با اسکندر پسر قرایوسف حاکم سابق آذربایجان جنگی دست داد که منجر به فرار اسکندر گشت.

و در سال ۸۳۰ بوسیله احمد نامی در مسجد جامع هرات بوسیله کارد مورد سوء قصد قرار گرفت ولی از مرگ نجات یافت در سال ۸۳۲ مجدداً اسکندر به عراق و آذربایجان تجاوز نمود و شاهرخ در صحرای سلماس بجنگ او شتافت و اسکندر نیز مجدداً فرار کرد.

شاهرخ ۴۳ سال سلطنت کرد و ۷۳ سال عمر نمود و در سنه ۸۵۰ ه‍. ق. در شهر ری درگذشت، در زمان سلطنت خویش برای ترمیم خرابی‌ها که پدرش کرده بود کوشش کرد. دیوارهای هرات و مرو را ساخت به آبادی شهرها همت گماشت . پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی می‌داشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار می‌داد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت . و موسیقیدان معروف عبدالقادر مراغه‌ای و آوازخوان مشهور یوسف اندکانی و قوام‌الدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند.

معین الدین شاهرخ، همچون پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف او، سلیم و صلح جو بود. اما با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزی‌های بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل می‏کرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز در مواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن را میراث پدر تلقی می‏کرد، خودداری نداشت. در رفع مخالفان همواره فردی پیروز بود. اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش می‏رفت هرگز دست به جنگ نمی‏زد به طوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده می‏کرد.

شاهرخ چون شاهد تبعات نامطلوب یورشهای خونین و طوفانی پدر بود، خود را در ترمیم خرابیهای ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف می‏دید و از این که با تهاجمات تازه و مجدد، خرابیهای جدیدی در اطراف قلمروش به وجود آید، جداً احتراز داشت.در اغلب موارد، شاهرخ تا جایی که ممکن بود از خشونت پرهیز می‏کرد چنان که این همه پرهیز از خشونت از فرزند کسی مانند تیمور بسیار عجیب می‌نمود. از طرفی سلطنت آرام و صلح طلبانه او برای رعایایش که در طول مدت حیات تیمور، عمری را در دغدغه دایم و نا امنی مستمر نسبت به جان و مال خویش سپری کرده بودند؛ دوران التیام جراحات قلبی بود.
تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از عهد هجوم مغول ویران و بی آب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدتها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جویهای شهر دوباره جاری ساخت.

بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را می‌شناخت ، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاص واقعی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به جا آوردن فرایض غفلت نمی‏کرد. او در ایجاد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعه‏ها و رباط‌ها اهتمام بسیار می‏ورزید و نسبت به علماء و مشایخ صوفیه محبت می‌نمود.
خصوصیت منحصر به فرد او حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخته بود. شاهرخ برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور علاقه‌ای به مشروب نداشت و تمام شراب‌هایی را که در هرات می‌یافت حتا شراب‌های پسرش جوکی را به‌زمین می‌ریخت.

فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواع هنر معرفی کرده‏اند. او پادشاهی بود نیکوکارو اصحاب علم و دانش را گرامی می‌داشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار می‌داد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت. توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازلتر قرار گیرد. شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکل‌گیری مکتب هرات از سبک‌های مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند. کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتاب‌های پدیدآنده در این دوره شامل نفیس‌ترین مینیاتورها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشته‌اند.

بازیل گری معتقد است: "شاید شدت عمل‌های شاهرخ در رعایت شریعت اسلامی بود که او را به حمایت از تهیه کتاب‌هایی به غیر از شعر و داستان‌سرایی وا می‌داشت. از کتاب‌های خطی یافت شده در دوران او معلوم می‌شود که او هرگز بهترین نقاشان را برای کتابخانه خود از هرات و سایر جاها جذب نکرد و از طرف دیگر او حامی بزرگ محققین به‌خصوص مورخینی مانند حافظ ابرو و عبدالرزاق بوده‌است. گفته می‌شود او کتاب جامع‌التواریخ تالیف خواجه رشیدالدین فضل‌الله را که در شرف نابودی بود نجات داد. در کتابخانه او به‌جای خلق آثار جدید بیشتر به تکثیر کتاب‌های قدیمی می‌پرداختند و به نوعی کمیت بر کیفیت می‌چربیده‌است."

در عهد سلطنت او هرات که پایتخت دولتش بود، کانون درخشان هنر و ادب عصر محسوب می‏شد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بی مانند که در آن ایام در هرات، به وی و همسر هنر پرورش گوهر شاد آغا، این فرصت و امکان را می‏داد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار بارگاه امام رضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدین شیرازی و آن ملکه هنر پرور عصر بود، که هنوز همچنان باقی است.

به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانه‏ای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز ، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند.

پاره‌ای از زیباترین نقاشی‌ها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل با حمایت شاهزاده‌های تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی اش را در این دوره طی نمود. همچنین پاره‌ای از زیباترین آثار معماری ایرانی در این دوره به وجود آمد که از آن جمله می‌توان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و در کنار بارگاه امام رضا علیه‌السلام اشاره نمود . این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسر شاهرخ تیموری ساخته شده‌است ، یکی از درخشانترین آثار معماری ایرانی است. در گوشه‌ای کتیبه‌های این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن ، کتیبه‌ای از بایسنقر میرزا از شاهزادگان تیموری وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.

شاهرخ در اواخر عمر با شورشِ نوه‌اش سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت.؛ شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ ، موجب زوال سریع این خاندان شد.

شاهرخ به سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ق / ۱۴۴۶م درگذشت با مرگ شاهرخ، تنها فرزندش الغ بیگ میرزا در قید حیات بود، که او هم بیشتر یک محقق و عالم ریاضی بود تا یک فرمانروا. شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می‌شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت. از این رو حکمرانان مختلف به جان هم افتادندو انحطاط خاندان تیموری دوباره آغاز شد که این بار با سرعت بیشتری رو به تلاشی و اضمحلال رفت.

 

  • ابراهیم اخلاقی

سید جمال الدین حسینی افغانی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۹ ب.ظ

 

سید جمال الدین حسینی افغانی

تولد سید جمال الدین، چنانکه محمد مخزومی از خودش نقل می¬کند در 1254 هجری قمری است. و این نقل را دیگر سیره نویسان سید نیز تأیید کرده¬اند، شیخ محمد عبده شاگرد و دوست وفادار سید، در این باره می¬گوید: سید جمال الدین در 1254ه.ق. 1839م. در شهر اسد آباد مرکز ولایت«کنر» در شرق افغانستان زاده شد، در هشت سالگی فراگیری علوم را شروع کرد و در اندک زمان به جهت هوش و استعداد سرشار توانست به بالاترین درجات علمی در علوم مختلف، مانند نحو و صرف، معانی و بیان، تاریخ، تفسیر، حدیث، فقه و اصول فقه، کلام،عرفان، منطق، حکمت عملی و نظری و ... ، برسد.( افغانی، سید جمال الدین، الآثار الکاملة، اعداد و تقدیم: سید هادی خسروشاهی، قاهره، مکتبة الشروق الدولیة، اول، 1423ق. ج6 (خاطرات جمال الدین الحسینی الافغانی به قلم محمد مخزومی)، ص 26.)

پس از پایان تحصیل اولین سفر سید آغاز می¬شود، این سفر به هند صورت می¬گیرد، سید در هندوستان با دانش¬های جدید اروپایی آشنا می¬شود، سید بعد از اقامت مدتی در هند برای انجام مناسک حج راهی حجاز می¬شود و سپس به افغانستان باز می¬گردد. او در افغانستان به دربار امیر دوست محمد خان می¬پیوندد، این دوره از حیات سید حدود ده سال طول می¬کشد. در سال 1285ه.ق. که سید مجبور می¬شود افغانستان را ترک کند، صفحه جدیدی در زندگی¬اش آغاز می¬گردد. سید جمال به کشورهای مختلف و قاره¬های گوناگون سفر می¬کند وبه هرجا که می¬رسد فریاد بیداری و آزادی را سر می¬دهد. سفرهای مهم سید را می¬توان هند، مصر، ایران و فرانسه دانست. سید در این کشورها تأثیرات عمیق می¬گذارد و شاگردهای بسیاری را پرورش می¬دهد و نیز به ترویج اندیشه¬های خود در راه بیداری و آزادی ملل شرق و امت اسلامی میپردازد.

در باره عظمت سید بسیار گفته¬اند و هرکه با او برخورد کرده است جاذبه شخصیت سید او را فرا گرفته و تا اعماق جانش نفوذ کرده است. یکی از آن شخصیت¬ها شیخ محمد عبده است، او می¬گوید: «پدرم به من زندگانی را هدیه کرده که در آن با برادرانم علی و محروس شریک هستم، اما سید جمال الدین به من حیات را بخشیده است که در آن با محمد (ص)، ابراهیم، موسی، عیسی، و ... شریک هستم»

هنگامی که فیلسوف فرانسوی ارنست رنان(1823-1892م.) با او ملاقات کرد، در باره¬اش گفت: «آزادی اندیشه او، منش بزرگ و مهر آمیز او، اثنای محاورات مان مرا متقاعد ساخت که در برابرم یکی از آشنایان دانشمند قدیمم، چون ابن سینا، ابن رشد و یا یکی از آن بی ایمانان بزرگ که پنج قرن میراث روح انسانی را عرضه کردند، دوباره زنده گردیده است »

درباره بزرگی شخصیت¬¬اش بسیار گفته¬اند و آرمانش را همه ستوده¬اند. بیدارگر مشرق زمین، بزرگترین فیلسوف شرق، اصلاح گر، مبارز ضد استعمار، پدر رنسانس جدید در اسلام و ... القابی است که به او داده اند، و همه نهضت های اصلاحی در قاره کهن و آفریقا اندیشه های شان را الهام گرفته از او میدانند.

اما افسوس که این فریادگر بیداری و شبان امت را کینه مستبدان از امت اسلامی و جهان انسانی گرفت، و آفتاب عمرش در 1314ه.ق. در اثر بیماری مشکوک در استانبول غروب کرد، و با احترام بسیار در قبرستان شیوخ به خاک سپردند و دولت¬های اسلامی که در زمان حیاتش بیشترین رنج را به سید رسانده بودند بر سر جنازه بی¬جانش به نزاع پرداختند و هر کدام می¬خواستند افتخار هم¬ میهنی با سید را نصیب خود نمایند در حالی که شایسته بود در حیات سید، فکر و اندیشه او را برای پیشرفت امت اسلامی و کشورهای شان به کار می¬بستند. امروزه نیز می¬بایست به جای بحث¬های بی¬فایده چون: سید از کجا بود؟ و... به زنده کردن فکر و اندیشه سید بپردازند و قطعا سید به لحاظ نسبت سرزمینی از هرجا باشد به ملتی تعلق دارد که دلبسته آرمان سید باشد، و خود را متعهد به ایجاد جامعه مورد نظر او بداند، و هم چون او برای دفاع از آزادی، هویت انسانی و اسلامی، و... به مبارزه بر خیزد. راهش پر رهرو باد!

آثار سید با عنوان «الآثار الکاملة» در ده جلد به کوشش استاد سید هادی خسروشاهی به وسیله انتشارات مکتبة الشروق الدولیة در قاهره به سال 1423ه.ق. – 2002م. منتشر شده است، که محتوای مجلدات این مجموعه بدین شرح است:
1. العروة الوثقی: مجله¬ای که سید در پاریس با همکاری شیخ محمد عبده منتشر می¬کرده است، شماره اول آن در 15 جمادی الاولی 1301 ه.ق. منتشر شده است و تا ذی الحجة همان سال ادامه داشته، که در مجموع 18 شماره از آن منتشر شده است؛
.2 رسائل فی الفلسفة و العرفان: در بردارنده رساله¬های زیر است: الف- مرآة العارفین، ب- الواردات فی سر التجلیات، ج- القضا و القدر، د- فلسفة التربیة و فلسفة الصناعة، ه- العلم و تأثیره فی الارادة و الاختیار،و- الرد علی الدهریین( ترجمه عربی رساله نیچریه به قلم شیخ محمد عبده)؛
3. الرسائل والمقالات: در بردارنده رساله¬ها و مقالات است که سید به زبان عربی نوشته است، مانند: الف- العلة الحقیقیة لسعادة الانسان، ب- المهدیة و المهدی السودانی، ج- باب مایؤول إلیه أمر المسلمین فی المستقبل، د- الحکومة الاستبدادیة، ه- بابیة، و- السیاسة الإنجلیزیة فی الممالک الشرقیة، ز- الرد علی رینان( حول الاسلام و العلم)، و ...؛
4. ضیاء الخافقین: مجله¬ای که سید با همکاری گروهی در لندن منتشر می¬کرده است، که از آن پنج شماره منتشر شده است؛
5. تاریخ ایران و تاریخ الافغان؛
6. خاطرات الافغانی (آراء و افکار): این کتاب به قلم محمد پاشا مخزومی نوشته شده است، و دربردارنده دیدگاه¬های سید در موضوعات مختلف است که مخزومی در مدت اقامت سید در استانبول هر روز در مجلس سید حاضر شده و دیدگاه¬های اورا می¬نوشته است؛
7. التعلیقات علی شرح العقائد العضدیة؛
8. نامه¬ها و اسناد سیاسی- تاریخی: دربردارنده نامه¬های سید به علما، شاهان، وزرا، دوستانش و ... است؛
9. مجموعه رسائل ومقالات فارسی، شامل: الف- رساله نیچریه، ب- در باره دین و فلسفه، ج- مسائلی در تعلیم و تربیت، د- سعادت و انسان و... است؛
10. المستدرکات: مقاله¬ها و نوشته¬های سید که پیش از این مجموعه منتشر نشده است.

اما در مورد اینکه سید جمال الدین، افغانی بوده یا ایرانی استناد می کنیم به جمله خودش در پایان رساله اش « مرآه العارفین فی ملتمس زین العابدین » که به قلم خود نگاشته است و آن اینکه:
« کتبه عبدالله جمال الدین الافغانی الکابلی، فی بلده قندهار فی یوم الاحد 2شهرذی الحجه الحرام سنه.1283
یعنی بنده خدا جمال الدین کابلی افغانی آنرا درشهر قندهار، در روز یکشنبه دوم ماه ذوالحجه الحرام سال 1283 قمری نگاشته است.

و دو نکته دیگر: که سال 1283 قمری دوران سلطنت کوتاه مدت امیر محمد افضل خان (پدر امیر عبد الرحمن خان) در افغانستان است که سید در کندهار به سر میبرد و نکته دومی که مهمتر از اولی است و کشفی است تازه. وآن اینکه سید رساله « مرآه العارفین » (آیینه عارفان) را به خواهش یکی از بنی اعمامش به نام زین العابدین که با سید در کندهار بود، نگاشته است که ذکر گردید.

نمونه ای از سخنان سید جمال الدین افغانی
۱- کسیکه ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور می دهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر میکند نه به نفع، قضاوت کور کورانه کرده خیلی دروغ گفته است
۲- چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد
۳- علم دارای پوست و مغز است کسیکه به پوست اکتفا می ورزد در دریای بیکران غرق گشته.
۴- بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است
۵- آزادی خواهی یک آرزو است تحصیل آن کار و پیکار می خواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات می گرداند
۶- اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است
۷- ملتی که برای تحصیل حق، یک ساعت جهاد کرد برای او بهتر از زندگی کردن در ذلت تا قیامت است
۸- اگر ملتی از ستمگران از دیگر اسباب و عوامل بدون سخن استفاده نمیکند، پس آن ملت گمراه تر از حیوانات چهار پاه اند
۹- آزادی فکری و بیان گرفته می شود و داده نمی شود، آزادی و استقلال وطن به گفتار حاصل نمی گردد
۱۰- پیشوا همان کس است که مردم را به اعمال و افعال خود رهبری می کند نه به اوامر و اقوال خود
۱۱- بد ترین درد مردم مشرق زمین اینست که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد و اتفاق نظر دارند، آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شده اند که میان خود یک پارچه و متحد و متفق نشوند
۱۲- حقایق را نمی توان به گمان و خیال و توهم از میان برد 
۱۳- کثرت مویدان دعوتگر و یا دعوت بدون علم و دانش و دعوای صحت آن دست آوردی ندارد و موجب ذلت است. و شمار کمی از مویدان و پیروان دعوت و تبلیغ بر مبنا و اساس علم مقام و منزلت دارند و دعوت دوام هم میکند
۱۴- قدامت همیشه برتری و تفوق بار نمی آورد
۱۵- نیرومندی بتی خوفناک است و ناتوانی شبحی است زادهء همین ضعف و انسان ضعیف و ناتوان در برابر قوت و نیرومندی سر فرود می آورد و به خدا بودن قوی تصدیق می کند.
۱۶- پست ترین مردم کسی است که زندگی خود را در مرگ دیگران می جوید و بزرگترین آنها همان کسی است که زندگی دیگران را گرچه یک نفر هم باشد در بدل مرگ خود می خواهد.
۱۷- پستی و حقارت را برگزیدن آسانتر از طلب عزت و وقار است
۱۸- هر کس از شاهان بدون ارتکاب جرمی بترسد بردهء پستی بیش نیست
۱۹- صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود
۲۰- کمتر اتفاق می افتد که حق بدون زحمت بدست بیاید
۲۱- ملت بدون اخلاق، نیست و نابود است و اخلاق بدون عقیده دست آوردی ندارد و عقیده ء بدون فهم و علم عقیده نیست
۲۲- بهترین ترازوی اعمال ملتها اخلاق آنها است
۲۳- جویندگان حکمت بسیار اند، اما عمل کنندگان کم اند
۲۴- بزرگترین دلیل بر همت شخص مخالفت آشکارای او با عرف و عاداتی می باشد که بطلان آن اشکار است
۲۵- دو حکیم عاقل در ملت دو میلیونی، بهتر از هزار مردی که در آن ملت تظاهر به عقل کرده مدعی حکمت می شوند
۲۶- اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی گردد
۲۷- اگر ساحه و میدان از مردم عاقل خالی بماند برای پر کردن آن جاهلان و مردم نادان با همدیگر به مسابقه بپردازند
۲۸- جاهل و نادان زنده، مرده ء بیش نیست و عالم مرده زنده است
۲۹- کسی که خود را اصلاح کرده نتواند کس دیگری را اصلاح کرده نمی تواند
30 - - اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد
۳۱- ترسی که از چوکی و مقام حاکم نه از عدل و قضاوت منصفانهء او برای انسان دست می دهد باید بیشتر از احترام او مورد استهزاء و مسخره قرار بگیرد
۳۲- بیشترین زمامداران مشرق زمین در موقفی قرار دارند که اگر یکی از آنها در عمیق ترین چاه بردگی انداخته شود و لقب های بزرگی مجرد، و بدون محتوای او حفظ گردد بی تفاوت مانده دنیا را برای خود جنت می پندارد
۳۳- کسیکه هیزم برای فروش جمع می کند بهتر از کسی است که طلا را ذخیره می نماید
۳۴- عاقل همان کسی است که آنچه به خود پسند ندارد به دیگری نیز نمی پسندد
۳۵- احزاب سیاسی بهترین دواء اند اما در مشرق زمین در اًغلب حالات به بدترین درد و مرض تبدیل می گردد
۳۶- چکاچک شمشیر ها بدون جنگ و افتخار به لباس جنگی در زمان صلح نشانهء ترس در میدان کارزار است
۳۷-مرد ادیب در مشرق زمین می میرد اما زنده است و زنده است گرچه مرده است
۳۸- دست آورد های عقل زمانی سودمند است که از قیودات اوهام رهایی یابند
۳۹- نو آموز آغاز مقدامات علوم گمان می کند که دریایی از علم آموخته و کفایت می کند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد
۴۰- هر گاه انسان با خود محاسبه نماید همان طوریکه دیگران را مورد احتساب قرار می دهد در این صورت اشتباهات او کم شده و به کمال نزدیک می شود.

مطالب بالا برگرفته شده از کتابی (حکیم مشرق زمین، سید جمال الدین افغان)
صفحاتی ۱۳۶-۴۰

 

  • ابراهیم اخلاقی

آیت الله سردار کابلی رحمت الله علیه

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ

آیت الله سردار کابلی رحمت الله علیه

خرم گلی که بشکفد از شاخسار علم 
خوش سبزه‎ای که سر زند از جویبار علم

علامه حیدرقلی فرزند سردار نور محمد خان در هیجدهم محرم 1293 ق. در محله شیعه نشین قزلباشها «چنداول» کابل، طلوع نمود. او یکی از پر فروغ‎ترین اختران حوزه تشیع بود که شصت سال و اندی از عمر پربرکت خویش را در عالم هجرت برای کسب دانش و نشر فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به سر برد و حدود نیم قرن قبل (1372 ق) در باختر مشرق اسلامی یعنی دیار «باختران»‌ این ستاره گمنام از آسمان علم و حکمت غروب نمود.

حیدرقلی کودک چهار ساله بود که استعمار پیر انگلیس سایه سیاه خود را بر اکثر کشورهای شرقی و غربی گسترده بود. در همین امر دولتمردان انگلیس یکی از مهره‎های خطرناک و وابسته به استکبار جهانی را در افغانستان به قدرت رساندند. پس از روی کار کار آمدن «امیر عبدالرحمن خان» شاه جنایت پیشه و مزدور دست به طرحی استعماری زد که عبارت بود از مخالفت و نابودی مذهب جعفری، که در این راه از هیچ تلاشی دریغ نورزید؛ از کشتار دسته جمعی شیعیان گرفته تا تبعید و به سیاهچال انداختن جمعی از رجال شیعی. نور محمدخان که از سرداران عالی رتبه ارتش محسوب می‎شد همراه با خانواده‎اش به یکی از ایالات مستعمره بریتانیا (هند شهر تاریخی لاهور) تبعید شد. خانوادة سردار مدت هفت سال (1297 - 1304 ق) در لاهور مهاجر بودند. در این ایام حیدرقلی فرزند ارشد سردار راهی مکتب خانه و مدارس دولتی گردید. وی در مدت هفت سال تمام پایه‎های علوم جدید را در لاهور فرا گرفت و در مکتب خانه، علوم دینی و قرآن را آموخت. در حالی که هنوز دوازده بهار از سن حیدرقلی سپری نشده بود از جمله دانشمندان جوان و ریاضیدانان هوشمند لاهور به حساب می‎آمد.

او در عنفوان جوانی در بیشتر علوم و فنون روز صاحب نظر و رأی بود و در میان دانش‎آموزان شهر لاهور رتبه اول را از آن خود نموده بود، به طوری که معلمان و اساتید کلاس حیدرقلی از فضل آن دانش‎آموز مهاجر بهره می‎بردند و نسبت به وی احترام خاصی به جا می‎آورند. چندی نگذشت که آوازه علمی حیدرقلی شهره شهر گشت. دولت مستعمره هند هر چند گاهی اسباب اذیت و آزار خانواده سردار را فراهم می‎ساخت و با بهانه گیریهای واهی روزگار را بر آنان تنگ می‎ساخت و توسط عوامل دولت دست نشانده‌ کابل چنگ و دندانی علیه سردار مهاجر نشان داده می‎شد.

نور محمدخان مجبور شد شهر لاهور را به قصد عراق، «دیار ابرار و احرار» روزگار ترک نماید. بر این اساس (سال 1304 ق) از مسیر اقیانوس هند دل به دریا زده، وارد بندر ساحلی بصره گردید. او و خانواده اش که سالها در فراق چنین لحظه‎ای دقیقه شماری می‎کردند هم اکنون از تمنای دیدار و عطر گلگون گلهای محمدی اشک شوق روان می‎سازند. سردار نور محمدخان توانست برای همیشه خود و فرزندان دلبندش را از طوفان حوادث نجات بخشیده، بر ساحل بیکران کشتی نوح اهل بیت خود را بیمه نماید.

حیدرقلی هم اکنون مهمان خورشید و در محضر امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ قرار گرفته است. او آمده است تا از سرچشمه زلال «قرآن» و کوثر کلام «اهل بیت ـ علیهم السلام ـ» جرعه‎ای بنوشد.

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‎ایم از بد حــادثه اینجـا به پـناه آمـده‎ایم 
رهـرو مـنـزل عشـقیـم ز سـر حـد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‎ایم

حیدرقلی پس از زیارت مزار پیشوایان اسلام و آشنایی با اختران حوزه نجف اشرف نزد اساتید زبده و وارسته نجف چون شیخ علی اصغر تبریزی، تحصیل علوم حوزوی را آغاز کرد. وی پس از شش سال تلاش بی‎وقفه توانست بر قله رفیع اجتهاد و استنباط علوم اسلامی قرار گیرد. وی در میان طلاب معاصر خود در فضل و دانش نمونه بود و همه او را به حکیم، دانشمند و مجتهد بزرگ می‎شناختند.

حکیم وارسته علامه سردار کابلی پس از کسب مدارج علمی و رسیدن به درجه اجتهاد و فتوا موفق شد از رجال نامی و استوانه‎های بزرگ حوزه همچون: 
1. آیة الله سید حسن صدر (ره). 
2. آیة الله میرزا محمدعلی دشتی (ره). 
3. آیة الله حاج سید عباس لاری (ره). 
4. آیة الله حاج شیخ عباس قمی (ره). 
5. آیة الله سید یحیی خراسانی (ره). 
6. آیة الله شیخ آقا بزرگ تهرانی (ره). مفتخر به دریافت «اجازه» و نقل روایات گردد.

سردار همراه با فراگیری علوم معقول (فلسفه، حکمت و هیئت) و منقول (فقه و اصول) به زبانهای زنده جهان (عربی، انگلیسی، عبری و اردو) آشنایی کامل پیدا کرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تکلم و محاوره بود و برخی از تألیفات خود را به نگارش درآورد و بعضی از کتب خارجی را ترجمه نمود. وی تحقیقاتی درباره زبان عبری به عمل آورد و برخی از نظرات دانشمند مسیحی عراق (اب انستاس ...) درباره «فقه اللغة» را رد کرد. و نیز کتاب «انجیل برنابا» را از عربی به فارسی درآورده، و با نسخة انگلیسی آن تطبیق داد. وی سروده‎هایی نیز به زبان اردو و انگلیسی دارد.

حکیم گمنام علامه سردار کابلی در اوج شکوفایی علمی و در بحبوحه جوانی و رسیدن به قله بلند اجتهاد آهنگ هجرت از حوزه را به صدا درآورد و در تاریخ 1310 ق همراه خانواده به قصد تبلیغ اسلام و انجام رسالت برای تنویر و ارشاد جامعه اسلامی، با حوزه وداع گفت. با اینکه همه نوع امکانات برای او فراهم بود و هیچ گونه مشکل سیاسی و مالی او را تهدید نمی‎کرد، با کوله‎باری از علم و حکمت، حوزه را رها نموده، وارد سرزمین باختران گردید. آن روز شهر باختران از محروم‎ترین مناطق غرب ایران به حساب می‎آمد. با رسیدن کاروان زائر کربلا شهر غرق در شادی و شعف گردید. مردم آن دیار به گرمی از سردار کابلی استقبال نمودند و او را همچون نگینی در بر جان گرفتند از آن روز به بعد شهر باختران منزلگاه ستارگان علم و حکمت گردید و هر چند مدت کاروانی از عالمان و شاگردان مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و پیروان سایر مذاهب برای دیدار و کسب فیض از خرمن علوم سردار وارد این دیار می‎شدند و در طول سال مهمانخانه سردار آکنده از دانشمندان و دانش پژوهان علوم اسلامی و زائران حرم امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که برخی از آنان آشنا به «علوم غریبه» بودند. از آن میان شیخ عبدالرحمن مکی بود که از وی فن کیمیاگری را آموخت.

هجرت ناباورانه علامه بزرگوار، فقیه روزگار، حوزه‎های علمیه را تکان داد. البته باید یادآور شد که سردار تنها مهاجر حوزه نبود بلکه بزرگان دیگری هم قبل از ایشان پس از اتمام یک دوره از دروس حوزه و رسیدن به اعلا مراتب معرفت و صعود بر سکوی وعظ و خطا به حوزه را ترک گفته، به شهرهایی چون بلخ و بخارا و... هجرت نموده‎اند و امروز حضور چشمگیر پیروان تشیع در هند و چین و کشمیر مرهون زحمات همین ستارگان تابناک حوزه‎هاست. چه بسزاست سیره سلف احیا گردد و تنی چند از امروزیان نیز همانند سردار کابلی و فاضل هندی حوزه را برای سامان بخشیدن اوضاع دینی دیار خود ترک گویند و بدان سرزمینها رو کنند.

تمرکز فکری سردار بسیار عالی بود. با اینکه در میان مردم و همواره مأنوس با آنان بود از فعالیتهای علمی و کنکاش در علوم تجربی و فکری غافل نشد. چه بسا در تحقیقات و تألیفات خود بیشتر از حوزه درس و بحث موفق بوده و شبانه روز بهترین لحظات زندگی خود را صرف مطالعه و تحقیق و فراگیری علوم و فنون می‎کرد در پی همین پشتکاری که داشت فن «کیمیا» گری را در باختران از دانشمندانی که با وی دیدار داشتند آموخت و به نتایجی بسیار ارزنده دست یافت.

وی تا آخرین دقایق عمرش از کتاب، قلم و دوات فاصله نگرفت. همیشه می‎نوشت و تفکر می‎کرد. هم اکنون آثار ارزشمندی در زمینه‎های مختلف از وی به یادگار مانده است که بیشتر آنها به صورت پراکنده در کتابخانه‎ های عمومی و شخصی در ایران وجود دارد از مجموع 32 جلد تألیفات وی به تعدادی اشاره می‎گردد: 
1. کتاب اربعین (این کتاب حاوی چهل حدیث در فضایل امام علی ـ علیه السلام ـ از طرق اهل سنت می‎باشد.) 
2. نظم باب حادی عشر. 
3. شرح دعای صباح. 
4. درّ النثیر. 
5. رساله در معرفت (جوّ)*. 
6. غایة التعدیل (قبله شناسی). 
7. ترجمه انجیل برنابا و...

علامه مجلسی (ره) محدث بزرگ شیعه معتقد بود که محراب قبلة مسجد مدینه از سوی سلاطین جور از جایگاه اصلی خود منحرف گردیده است. با اینکه سردار کابلی اکثر محرابهای موجود زمان خود را منحرف، از قبله می‎دانست و خود با اندک انحراف از محراب مساجد نماز می‎گزارد، با نبوغی که در هیئت و حکمت داشت توانست با فرمولهای پیچیدة ریاضی مسأله «انحراف قبله مسجد مدینه» را رد و حکیمانه مدعای خویش را اثبات نماید. وی معتقد است که محراب مسجد مدینه صد در صد درست و طبق موازین ریاضی و هیئت است و حتی انحراف نداشتن قبله مسجد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را از معجزات بارز مکتب اسلام دانسته و دلایلی در این باره اقامه نموده است.

سردار بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه یا نوشتن کتاب می‎کرد، از کتبی که همیشه در کنار خود می‎گذاشت و دم به دم به آنها مراجعه می‎کرد «تاج العروس» و «دائرة المعارف بریتانیا»؟ بود و کمتر شب و روزی بر او می‎گذشت که ریاضیات مطالعه نکند.

  • ابراهیم اخلاقی

سنائی غزنوی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ

سنائی غزنوی

ابـو المجـد مجـدود بـن آدم معروف به سنائی غزنوی شاعربلند مرتبهء شیعی مذهب و عارف مشهور و از استادان مسلم شعر فارسی است. ولادتش در اواسط قرن پنجم هجری ( اواسط قرن یازدهم میلادی ) در غزنین اتفاق افتاد. در آغاز جوانی شاعری درباری و مداح مسعود بن ابراهیم غزنوی ( 492ـ 508 هجری = 1098 ـ 1114 میلادی ) و بهرام شاه بن مسعود ( 511 ـ 552 هجری = 1117 – 1157 میلادی ) بود.

ولی بعد از سفرخراسان و اقامت چند ساله در آن دیار و ملاقات با مشایخ تصوف در او تغییری ایجاد شد و کارش به زهد و انزوا و تأمل درحقایق عرفانی کشید. بروز شخصیت سنائی از این آوان صورت گرفت و در این دوره است که او به سرودن قصائد معروف خود در زهد و وعظ و عـرفـان، و ایجـاد منظومهای مشهورحدیقة الحقیقة و طریق التحقیق و سیر العباد و کارنامهء بلخ و امثال آنها توفیق یافت و نخستین بار قصائد و منظومهای خاصی را به بحث در مسائل حکمی و عرفانی اختصاص داد.

سنائی‌ در طریقت‌ و سیر و سلوک‌ مرید شیخ‌ ابو یوسف‌ یعقوب‌ همدانی‌ بود و مولانا جلال‌ الدین‌ رومی با وجود کمال‌ فضل‌ ،خود را از متابعان‌ و پیروان‌ او دانسته‌ است‌.وی‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ شاعران‌ ادب پارسی دری و معروف‌ ترین‌ شاعر صوفی‌ و بنیانگذار این‌ فن‌ به شمارمی‌ رود که‌ در سبک‌ شعر پارسی‌ و ایجاد تنوع‌ و تجدد در آن‌ نقش‌ به سزائی‌ ایفا نموده‌ است‌.سنائی‌ پس‌ از بازگشت‌ از سفر مکه‌ مدتی‌ در بلخ‌ بسر برد و از آنجا به‌ سرخس‌ و مرو و نیشابور رفت‌.

وفات او به سال 545 هجری ( 1150 میلادی ) اتفاق افتاد ومقبره اش درغزنین زیارتگاه خاص وعام است.

اثر سنائی درتغییر سبک شعرفارسی و ایجاد تنوع و تجدد در آن مسّلمست . در آغاز کار که شاعر مّداح بود، روش شاعران دورهء اول غزنوی خاصه عنصری و فرخی را تقلید میکرد و در دورهء دوم که دورهء تغییر حال و تکامل معنوی اوست، آثار او پر است از معارف و حقایق عرفانی و حکمی و اندیشه های دینی و زهد و وعظ و ترک و تمثیلات تعلیمی که با بیانی شیوا و استوار ادا شده است. درین قصائد سنائی از آوردن کلمات و حتی ترکیبات و عبارات عربی به وفور خودداری نکرده است.

و کلام خود را باشارات مختلف از احادیث و آیات و قصص و تمثیلات، و استدلالات عقلی و استنتاج از آنها برای اثبات مقاصد خود، و اصطلاحات وافر علمی از علوم مختلف زمان که در همهء آنها صاحب اطلاع بوده، آراسته است و به همین سبب بسیاری از ابیات او دشوار و محتاج شرح و تفسیر شده است. این روش که سنائی در پیش گرفت، مبداء تحول بزرگی درشعر فارسی و یکی از علل اصراف شعرا از امور ساده و توضیحات عادی، و توجه آنان به مسائل مشکلتر و سرودن قصائد طولانی در زهد و وعظ و حکمت و عرفان و اخلاق شده است.

از شعرای‌ معاصری‌ وی‌ مسعود سعد سلمان‌، عثمان‌ مختاری‌، سید حسن‌ غزنوی‌، معزی‌ انوری و سوزنی‌ را می‌ توان‌ نام‌ برد.

آثار: مهمترین‌ آثار سنایی‌ غزنوی‌ عبارت‌ است‌ از: - حدیقه‌ الحقیقه‌ و شریعه‌ الطریقه‌ - سیر العباد الی‌ المعاد - دیوان‌ قصاید و غزلیات‌ - عقل‌ نامه‌ - طریق‌ التحقیق‌ - تحریمه‌القلم‌ - مکاتیب‌ سنائی‌ - کارنامه‌ بلخ‌ - عشق‌ نامه‌.

جــان بـی علـم تـن بمــیرانــد 
شــاخ بـی بــار دل بگــیرانـد 
عــلم بـاشـد دلیل نعمت و نــاز 
خنک آنـرا کـه علم شـد دمساز 

‘حـجت ایـــزدســت درگــردن 
خـوانـدن علـم وکـار نـاکــردن 

آنچـه دانستـه ای بکـــار درآر 
پس دگـرعلـم جـوی ازپـی کـار 

بـا همـه خلـق روی نیکـو دار 
خـونکودار ورای چون‘خـو دار 

خـوی نیکو ترا چـو شـیر کند 
خـوی بـد عـالم ازتـو سیر کند 



آرامگاه سنائی
 

  • ابراهیم اخلاقی

رابعه بلخی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ

رابعه بلخی

 

اولین شاعره زبان دری که در تذکره ها از او نام برده شده است، رابعه بنت کعبه قزداری میباشد که هم عصر شاعر و استاد شهیر زبان دری رودکی بود و در نیمه اول قرن چهارم در بلخ حیات داشت، پدر او که شخص فاضل و محترمی بود در دوره سلطنت سامانیان در سیستان، قندهار و بلخ حکومت می کرد.

 

این دختر عاقله و دانشمند در اثر توجه پدر تعلیم خوبی اخذ نموده ، در زبان دری معلو مات وسیعی حاصل کرد، و چون قریحه شعری داشت ، شروع بسرودن اشعار شیرین نمود. عشق ای که رابعه نسبت به یکی از غلامان برادر خود در دل میپردازد ، بر سوز و شور اشعارش افزوده آنرا به پایه تکامل رسانید . چون محبوب او غلامی بیش نبود و بنا بر رسومات بی معنی آن عصر رابعه نمیتوانست امید وصال او را داشته باشد، از زندگی و سعادت به کلی نا امید بوده ، یگانه تسلی خاطر حزین او سرودن اشعار بود ، که در آن احساسات سوزان و هیجان روحی خود را بیان مینمود.

 

گویند روزی رابعه در باغ گردش می کرد، ناگاه محبوب خویش را که بکتاش نام داشت مشاهده نمود، بکتاش از دیدن معشوقه به هیجان آمده ، سر آستین او را گرفت ، اما رابعه به خشم خود او را رهانیده ، نعره زد آیا برای تو کفایت نمی کند که من دل خود را بتو دادم دیگر چه طمع میکنی؟

 

حارث، براد ر رابعه که بعد از مرگ پدر حاکم بلخ شده بود، توسط یکی از غلامان خود که صندوقچه بکتاش را دزدیده ، بجای جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوز و گداز رابعه را یافته و آ نرا به غرض دریافت پاداش به برادر خود داد . برادر او از این عشق اگاهی یافته ، با وجود پاکی آن بر خواهر خود آشفته ،حکم به قتل او داد. و را بعه قشنگ در لحظه های جوانی ، با دل پر ارمان این دنیایی را که از آن جز غم و ناکامی نصیبی نداشت ، وداع نمود. اگر چه جز تعداد بسیار محدود چیزی از اشعار رابعه باقی نمانده، ولی آن چیزی که در دست است بر لیاقت و ذوق ظریف او دلالت نموده ، ثابت می سازد که شیخ عطار و مولانا جامی در تمجیدی که از او نموده اند مبالغه نکرده اند. پدر رابعه نظر به لیاقتش بر او لقب (زین العرب) گذاشته بود.

 

در اشعار هر چند محدود که از رابعه به یادگار مانده است. این دوشیزه ای صدر نشین کرسی ادب و اندیشه هرگز قرآن اندیشی نکرده و در تکیه بر قرآن و حدیث شعری نگفته است، امیال و خواهش های انسانی خود را بهر فریب خلق ریاکارانه مانند مشتی بیشمار ملا شاعران که « چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند» پهنان نکرده است. بلکه بسیار زنانه یعنی خداگونه ، اَ شا یی، روشن و زیبا می گوید : 
 

الا ای باد شبیگیری پیام من به دلبر بر ـــــــ بگو آن شاه خوبان را که دل با جان برابر بر

 

بزرگ عارف سده هفتم خراسان زمین حضرت عطار در باره شعر و شاعری رابعه می گوید :
 

چنان در شعر گفتن خوش زبان بود 
که گویی از لبش طعمی در آن بود

 

همچنان یمامه ی بلخ رابعه همانگونه که گفته آمدیم از آئین ها و فرهنگهای رایج در افغانستان آن روزگار با بکارگیری نماد های معین و مشخصی که بیانگر باطن هویت اجتماعی، آئینی، فرهنگی و ملی ما بوده است انگاره های فروزینه بر نسل های پسینه از خویش بیادگار گذاشته است . در این انگاره آفرینی ، او خواسته این واقعیت را ارمغان بخشد که موجودیت پدیده های باهم متضاد در یک جغرافیای واحد با وجود تخالف می تواند در همپیوندی و تاثیر گذاری در یکدیگر زندگی نموده و باعث پوینده گی و تکامل جامعه باشد .
در پهلوی آئین های عجمی که در هئیت تاج کسری، آیئن میترایی ، زرتشتی و در نماد تبت آئین بودایی و با ارژنگ مانی ، مانویت را ، رابعه بازتاب داده ، از آئین ترسایی نیز غافل نمانده است . ما چنانکه گفته آمدیم در خراسان یعنی افغانستان امروزی همه آئین ها و فرهنگ ها در هم پیوندی و تسامح و تسامع میزیسته اند و یک بخش قابل ملاحظه جامعه ما پیروی آئین عیسویت بودند . رنگ کبود یا لاجوردی نمادی از آئین ترسایی است. چنانکه در کتاب مقدس خداوند بار ها با این رنگ عبادتگاه ها و جامه های روحانیون را سفارش نموده است.

 

رابعه این ستاوند نشین حجله شعر و خرد همه زمانه ها در آخرین آیه غزل آسمان سایی خویش این پارهء جامعه ی ما را چنین شرین و شاعرانه و شنگینه ارج می گذارد و می گوید: 
 

چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنفشه مگر دین ترسئ گرفت

 

از این آیت شعری رابعه بر می اید که چنان زمینه آزادی و استحاله و احیا فراهم آمده بوده که راهبه های زیاد ی دوباره پیدا گشتند که گفتی همه دیگران دین ترسایی گرفته باشند. او همه یی دیگران را به گل بنفشه تشبیه می آورد . بنفشه گلی است که دارای پنج گلبرگ میباشد . در افغانستان به شهادت تاریخ پنج آئین و فرهنگ در قبل از اسلام رایج بوده است. میترایی ، زرتشتی ، بودایی ، مانویت و عیسویت . از بت پرستی و یهودیت اشاره های به ندرت در تاریخ کشور ما پیدا است . جالب اینست که بنا بر شهادت تاریخ همیشه همه ی این پنج آئین در مقابله با فرهنگ تازیان متحد بوده و قربانی داده اند.

 

 

تصو یر فوق حا کی از حالت جان گداز رابعه بلخی است، که به حکم برادرش حارث، به حمام برده شده، با قطع نمودن رگ های اش به قتل رسانیده شد.موصوفه در آخرین لحظات حیات با خون خویش شعری را بنوشت که شما در قسمت بالایی تصویر آن را می توانید مطالعه نماید.

 

یکی از غزلهای رابعه بلخی


الا ای با شبگیری پیام من به دلبر بر بگو آ ن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر
بقهر از من فگندی دل بیک دیدار مهرویا چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر
تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بربر
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر
ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبو ل دارم که هرگز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر
اگر خواهی که خوبانرا بروری خود به عجز آری یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر
ایا موذن بکار و حال عاشق گر خبر داری سحرگاها نگاه کن تو بدان الله اکبر بر
مدارای ( بنت کعب ) اندوه که یار از تو جدا ماند رسن گرچه دراز آید گذر دارد به چنبر بر

 

  • ابراهیم اخلاقی

استاد عبدالحق بیتاب

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ب.ظ

استاد عبدالحق بیتاب

استاد عبدالحق بیتاب عالم، فاضل و ادیب محبوب کشور در سال 1306 قمری در گذر قصاب کوچهء شهر کابل دیده به جهان گشود. پدرش ملاعبدالاحد نام داشته و به شغل عطاری امرار حیات می نمودند.

استاد بیتاب در هشت سالگی پدر را از دست داده و تحت سر پرستی ماماهایش، ملا عبدالغفور آخندزاده و ملاعبداله خان، که از عالمان معروف آن زمان بودند، قرار گرفت استاد بیتاب بعد از آموزش علوم دینی، فقه، تفسیر، عربی، حدیث، منطق، ادبیات دری و عربی در جوانی به صقت معلم در مکاتب ابتدائی کابل به کار رسمی آغاز کرد
استاد بیتاب مدت هژده سال در پوهنحی ادبیات و علوم بشری پوهنتون کابل بحیث استاد زبان و ادبیات دری وظیفه اجراء نموده و شاگردان زیاد را تربیه کرده اند.

استاد در سال (1344 ش) بحیث سناتور در پارلمان انتصاب شد.

استاد گرانمایه بیتاب مدت پنجاه و یک سال عمر خویش را در تربیهء اولاد وطن و آموزش علمی، ادبی و عرفانی سپری و با شوق و علاقهء فراوان آن ها را یاری رسانیده و در سال (1331 ش) لقب پر افتخار ملک الشعراء و یعقوب درجهء علمی پوهاندی افتخاری را نیز حاصل نمودند.

استاد زندگی بدون پیرایه داشته و از ارزش های مادی دنیوی نفرت داشتند.

استاد پیرو طریقهء نقشبندیه بوده و در حلقات علمی، ادبی و عرفانی به لقب گرامی صوفی نیز مشهور بودند.

ادیب توانا، خدمتگار راستین و حقیقی معارف افغانستان استاد بیتاب در سال (1347 ش) چشم از دار فانی فروبست. جنت برین نصیبشان باد.

نمونه کلام او
نه شهرت انتظارم نی قبول عام می خواهم به شهر گوشه گیری خویش را گمنام می خواهم


نوت: در شهر کابل مکتب ابتدائیهء بنام مکتب استاد بیتاب موجود است

  • ابراهیم اخلاقی

ناصر خسرو قبادیانی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ب.ظ

ناصر خسرو قبادیانی

 

حکیم ابومعین ناصربن خسرودرسال 1004م درقبادیان بلخ بدنیا میآید. علوم متداول زمان را در همین شهر فرا میگیرد. تا چهل وچند سالگی منحیث کارگذار، دبیرومستوفی دردستگاه غزنویان (سلطان محمود وسلطان مسعود) کارنموده وسپس در دستگاه طغرل سلجوقی مقام درباری دارد. بمطالعه فلسفه وادیان میپردازد وحتی درعلوم طب، نجوم، فلسفه و ریاضیات نیز تبحر پیدا میکند.

 

چنانچه خودش میگوید:

 

به هر نوعى که بشنیدم ز دانش                   نشستم بر در او من مجاور

نماند از هیچگون دانش که من زان               نکردم استفادت بیش و کمتر

 

پیوستن او به دربار سرآغاز کامجویى‌ها و شرابخوارى‌هاى او است. خود او پس از آنکه از این آلودگیها کناره میگیرد، خود را بخاطر آن کارهای بیهوده اش اینگونه ملامت مى‌کند:

 

اندر محال و هزل زبانت دراز بود              و اندر زکات دستت وانگشتکان قصیر

برهزل کرده وقف زبان فصیح خویش          بر شعر صرف کرده دل و خاطر منیر

آن کردى از فساد که گر یادت آیدت             رویت سیاه گردد و تیره شود ضمیر

چشمت همیشه مانده به دست توانگران         تا اینت پانذ آرد و آن خز و آن حریر

 

در این عصربازار جدال های مذهبی بین پیروان مذاهب مختلف نهایت داغ بوده ودراین راه از هیچگونه وقاحت وبیشرمی نیز پرهیز نمیگردد که با طبع پرشوروآزاده ناصرخسروسازگاری ندارد. درچنین شرایطی، ناگاه تحولی دردرون او پدیدار میشود بطوریکه (درسال 1045 م) در یک خواب روحانی باو توصیه میشودکه از"خواب 40 ساله" برآید، ازسرمستی وباده گساری بپرهیزد وبرای وصول به "حقیقت" عزم سفرکند. لذاتصمیم میگیرد، همه امتیازات زندگی در دربارسلاطین سلجوقی را رها میکند و رهسپارحج میشود!

 

او از بخش‌هاى شمالى ایران آنروزی (مرو) به سوریه و آسیاى صغیر و سپس فلسطین، مکه، مصر و بار دیگر بمکه و مدینه میرود و پس از زیارت خانه‌ خدا از بخش‌هاى جنوبى ایران آنروزی به وطن بازگشته وعازم بلخ میشود.  پیامداین سفرهفت ساله و سه هزارفرسنگى براى اودگرگونى عمیق فکرى و براى ما "سفرنامه‌" او است. سرزمین‌هایى که ناصرخسرو از آنها عبورنموده، بخشى زیر نفوذ سلجوقیان بوده است وبخشى را فرمانروایان محلى اداره میکردند. برمصر، شام و حجاز خلفاى فاطمى فرمانروایی داشتند.

 

دراین سفرناصرخسرو ازشهرها، اقوام ومذاهب مختلف دیدارکرده ودرهرشهرودیاری با علما، بزرگان وامیران بسیاری ملاقات مینماید. "سفرنامه" او، درواقع، گنجینۀ ازاطلاعات ارزشمند جغرافیایی ومردم شناسی است که مارا با فرقه ها ومذاهب، شهرنشینی، مدارس، بازارها، پیشه وری وصناعت، معماری شهرها، سازمانهای اداری وطبقات اجتماعی، طرز زندگی و ریخت و لباس و آداب وسنن اقوام مختلف درقرن یازدهم میلادی آشنا میکند. ازنظرزبان ونگارش، "سفرنامه" ازاستواری، ایجاز، سادگی و شفافیت خاصی برخوردار است وازین نظربجرأت میتوان آنرا ازشاهکارهای نثر پارسی بشمارآورد.

 

ناصرخسرو اولین کسى است که سفرنامه حج نوشته است. ابن جبیر از قرناطه اسپانیا دومین نفرى است که چنین کاری انجام داده (135 سال پس از وى) و سومین نفر، ابن بطوطه مراکشى است که 276 سال پس ازناصروخسروسفرنامه حج نوشته است. قابل ذکراست  که مارکوپولوى مشهور224 سال پس ازناصرخسرو سفرنامه خود را نوشته ولی بهیچوجه دقت ناصرخسرو را نداشته و سفرنامه او بسیارعامیانه است. پس از این سه تن، اشخاص زیادی از کشورهاى اسلامى وغیراسلامی بحج رفته و گزارش سفر خود را نوشته اند، اما ناصرخسرودر این کارنه تنها پیشرو بوده، بلکه سفرنامه او ازهرنظر برتارک همه این کتابها میدرخشد.

 

ناصرخسرو در بازگشت بوطن بترویج مذهب اسماعیلی، دعوت بسوی خلیفه فاطمی و مباحثه با علمای اهل سنت میپردازد. اما دیری نمیگذرد که براثر دشمنی و مخالفت متعصبان و علمای اهل سنت و حکام سلجوقی ناگزیر به ترک بلخ میشود. خود دراین باره میگوید:

 

در بلخ ایمن ‌اند زهر شرى                 میخوار و دزد و لوطى و زنباره

ور دوستدار آل رسولى تو                 چون من ز خان و مان شوى آواره

 

سپس به نیشاپورومازندران و سرانجام به یمگان بدخشان، درمیان کوهها پناه میبرد ودرخلوت آن سرزمین کوهستانى بنگارش آثارخویش میپردازد. ناصرخسرو درمورد تعداد آثارخویش میگوید:

 

منگربدین ضعیف تنم زانکه درسخن       زین چرخ پرستاره فزونست اثرمرا

 

یکتعداد آثارناصرخسروقرارذیل معرفی گردیده است:

1. سفرنامه

2. دیوان شعر

3. زادالمسافرین، دراثبات باورهاى پایه‌اى اسماعیلى‌ها به روش استدلال است.

4. وجه الدین(روى دین)، در تاویل‌ها و باطن عبادت‌ها و فرمانهاى دین به روش اسماعیلیان است. 
5. سعادت نامه

6. روشنایى نامه(منظوم)

7. خوان اخوان، پیرامون باورهاى دینى اسماعیلیان است.

8. شش فصل(روشنایى نامه نثر)

9. گشایش و رهایش

10. عجائب الصنعه

11. جاممع الحکمتین، شرح قصیده‌ى ابوالهیثم احمد بن حسن جرجانى

12. بستان العقول، در دست نیست و تنها در جامع الحکمتین از آن نام برده است.

13. لسان العالم، در دست نیست و تنها در جامع الحکمتین از آن نام برده است. 
14. اختیار الامام و اختیار الایمان، در دست نیست و تنها در جامع الحکمتین از آن نام برده است. 
15. رساله الندامه الى زاد القیامه، زندگینامه ا‌ى خود نوشت که برخى به او نسبت داده‌اند.

 

در دیوان او بغیرازستایش بزرگان دین و خلفاى فاطمى از ستایش دیگران، وصف معشوق و دلبستگى‌هاى زندگى چیزى وجودندارد و حتى وصف طبیعت نیز بسیار اندک است. هر چه هست پند و اندرز و روشنگرى است. گاهى نیزازدانشهاى زمان خود (مانند فلسفه، پزشکى، اخترشناسى و شگفتى‌هاى آفرینش) درقصیده‌هاى خود جاى میدهد تا ازاینطریق خواننده را به تفکر وا دارد. او شیفته خردورزى است و شعرى را می ‌پسندد که شنونده را به فکرکردن بکشاند. 
پیرامون پیوند ادب و سیاست در شعر ناصرخسروگفته میشود:"هیچ شاعرى در زبان فارسى از حکومتى با آنهمه تلخى حرف نزده است که ناصرخسرو از سلجوقیان. عزنوى‌ها راهم البته قبول ندارد. با حسرت ازدوران سامانى یاد میکند که به فرهنگ وایرانیت ارادت داشتند. اویک شاعر بتمام معنا سیاسى است. هرحرفى میزند، یک منظور اجتماعى در پشت آن نهان دارد".

 

چنانچه ضمن ستایش اززبان پارسی، با غرورتاکید میکند:


من آنم کـه در پـای خوکـان نـریـزم               مر این قیمتی ُدّر ِ لفظِ دری را
 

سرانجام صدای سرکش ناصرخسروبسال 1088 م درتنهائی های غربت یمگان خاموش میگردد.

آرامگاه ناصرخسرو- در یمگان بدخشان است. یمگان دره ایست نسبتا تنگ ولی نهایت زیبا، سرسبزوشاداب با کوههای سر بفلک کشیده ودشوارگذاریکه دروسط آن دریای کوکچه با آب زلال آن جریان دارد. این همان دره ایست که ناصربزرگ حدود یکهزارسال قبل ازامروزبآنجا پناه برده واین دره را پناگاهی خود انتخاب میکند ویا بقول خودش، خود را درآن "زندانی" میسازد! درهمین درۀ دور افتاده وزیباست که این حکیم ودانشمند بزرگ باقیمانده عمرخود را (حدود 25 سال) درآن سپری نموده وبیشترین اشعار وآثارگرانبهای خویش را ایجاد میکند:

 

من گشــته هزیمتی به یمگانم در         بـی هیچ گــنه، شـده به زنهاری

چـــــون دیو ببـُرد خان ومان از من         به زین بـه جهـــــان نیافتم غـاری

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

شاعران معاصر افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۶ ب.ظ

شهید دانشمند میر علی اصغرشعاع

شهید شعاع از دانشمندان برجسته، روشن فکران متدین و قلم به دستان متعهد کشور بود و درخشندگی، تبلور و تشعشع او در صحنه دانش و فرهنگ و نویسندگی به حدی از برجستگی رسیده بود که ابرهای سیاه و تیره تعصب و تبعیض نتوانست جلو آن ستاره ی پر فروغ علم و دین را گرفته انوار درخشان و امواج متلاطم او را در لابه لای غبار ستم و حق کشی وعدالت ستیزی پنهان سازد. ( 1288 -1336 ش )

او به حق از مفاخر تاریخ و فرهنگ تشیع بلکه کشور و منطقه است که در سایه ی استعداد ذاتی و تلاش فراوان علمی و تعالیم مذهبی او حضیض گمنامی به اوج شهرت علمی و منزلت فرهنگی صعود کرد و خاطره ای ماندگار، خدماتی ارزنده و تاثیری جاویدان از خود در تاریخ کشور به یادگار گذاشت که  شعاع آن فراتر از محدوده ی ملیت و زبان رفته، روشنایی همه جانبه و فراگیر بخشید.

شهید میر علی اصغر شعاع فرزند میر علی اکبر میر آقا در سال 1288 شمسی در یکی از خانواده های علمی و مذهبی محله چنداول کابل زاده شد. مقدمات را نزد پدر عالم و عارفش فرا گرفت و ادبیات عرب، منطق و برخی از معارف اسلام را آموخت. آن گاه وارد مدرسه ی دارالمعلمین کابل شد و مدت نه سال به تحصیل و علم اندوزی در آن مرکز پرداخت.
وی در کنار فراگیری دروس متعارف مدرسه دارالمعلمین، به آموختن دو زبان عربی و انگلیسی رو آورد و در پرتو علاقه ی زیاد و تلاش پیگیر توانست بر این دو زبان تسلط تام پیدا کند.

وی پس از اتمام تحصیلات، شغل معلمی را انتخاب کرد و در مدارس متعدد کابل از جمله مکتب عالی غازی به تدریس و تربیت مشغول شد و در کنار این وظیفه ی مهم فرهنگی، به تحقیق، تالیف و ترجمه پرداخته مقالات با ارزش و مفید  علمی را از کتاب ها و مجلات معتبر خارجی که به زبان عربی و انگلیسی منتشر می شد به فارسی بر می گرداند و در نشریات وطن از جمله روزنامه مهم " اصلاح " به نشر می سپرد.

توان علمی و مهارت قلمی و عمق اندیشه ی  نامبرده موجب شد تا به سرعت نام و آوازه ای در میان مردم به ویژه اهل قلم به هم رساند و به عضویت هیأت نویسندگان روزنامه ی مزبور در آید و سرانجام به مقام سردبیری آن نایل شود و به دلیل برجستگی های چشمگیر وی در صحنه های متعدد به ویژه در باب قلم و نویسندگی بود که وزارت مطبوعات وقت هنگامی که در سال 1327 شمسی اقدام به تالیف دایرة المعارف مزبور منصوب کرد، و جلد اول آن ( آ- ابوطالب) با مدیریت و ریاست وی تدوین یافت و از این رهگذر نشان اول مطبوعات از سوی دولت وقت با وجود سیاست تبعیض آمیز و تعصب آلودی که داشت به او داده شد.

شهید شعاع  در فن خطابه و سخنوری نیز تسلطی در خور تحسین داشت. از سال 1322 به طور جدی از ابزار خطابه و سخنرانی برای بیان معارف اسلامی وعدالت اجتماعی استفاده کرد و همواره پس از بیان احکام و مسائل اسلامی و گوشه هایی از تاریخ اسلام و زندگی اهل بیت (ع) به اوضاع نا به سامان سیاسی و اجتماعی کشور می پرداخت و مردم را به حقایق دینی، واقعیات اجتماعی و مسائل کشوری آگاه  می کرد. از این رو اکثر جوانان تحصیل کرده و روشن فکران مسلمان از سال 1324 شمسی که شهید علامه بلخی وارد کابل شد در مجالس سخنرانی و روضه خوانی وی و شهید بلخی شرکت برجسته مسائل دینی و معارف اسلامی را توأم با تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی وطن، از زبان آن شهیدان سر افراز می شنیدند.

با دستگیری و زندانی شدن شهید سید اسماعیل بلخی در سال 1329، وظیفه شهید شعاع دو برابر شد. از این رو نه تنها بر تعداد جلسات سخنرانی خود افزود بلکه جلسات متعدد دیگری تحت عنوان تدریس زبان عربی،‌ مجالس تربیتی و آموزشی دایر کرد و به بیداری جوانان وآشنایی آنان با معارف دینی و نیز وحدت و هماهنگی آنان افزود. در شب های جمعه به برگزاری محافل مسأله گویی، منقبت خوانی و روضه خوانی در حسینیه میر اکبر آقا اقدام کرد.

شهید نامبرده در دوره ی هشتم مجلس شورای ملی از طرف مردم کابل انتخاب شد و به مجلس راه یافت ودر دوران وکالت خویش با نطق های آتشین و موضع گیری های آزاد منشانه و اسلامی، صدای بغض آلود و شکسته ی مردم محروم شیعه را به گوش وکلا و مسئولان رساند و از عدالت و مساوات و آزادی های مشروع  و رفع ظلم و فساد دفاع کرد. پس از استعفای دولت شاه محمود و روی کار آمدن دولت محمد داود که عبدالملک عبدالرحیم زی به وزارت مالیه ( اقتصاد و دارایی ) رسید و او به معاونت این وزارت خانه گماشته شد تا شاید از حرکات و فعالیت های اسلامی و آزادی خواهانه ی او جلوگیری کند و بدین وسیله وی را تطمیع نماید و تحت کنترل قرار دهد.

دانشمند شهید در دوره ی تصدی مسئولیت جدید نیز از پژوهش و تحقیق غفلت نکرد و به تلاش علمی و مذهبی خویش در وزارت و اجتماع ادامه داد و ترجمه ی کتاب " الخراج " ابویوسف فه فارسی، یادگار آن دوره است. سمت جدید نه تنها بر رفتار و تفکر او تاثیر منفی نمی گذارد بلکه نتیجه ی معکوس داده شخص وزیر دارایی را تحت تاثیر افکار اصلاحی وعدالت خواهانه وی قرار می دهد چنان که یکی از نویسندگان می نویسد:
"‌ همنشینی شعاع بر وزیر اثر خود را می گذارد،‌ طوری که با مجلس وزرا پیشنهاد داد تا دارایی های محمد هاشم صدر اعظم فقید عمومی عینی محمد داود و محمد نعیم ( صدر اعظم و وزیر خارجه وقت ) که از خود وارثی جز این دو ندارد و از طریق نا مشروع گرد آوری شده و در شرکت ها و بانک های اروپایی سرمایه گذاری شده است، به نفع ملت برگردانده شود و در پروژه های پنج ساله از آن استفاده شود. این قضیه بر هر دو برادر گران تمام می شود و از همین جا باب مخاصمت بین برادران و وزیر مالیه باز می گردد و در پی نابودی عبدالملک عبدالرحیم زی بر می آیند. در همین زمان وزیر مالیه نظر به تصویب مجلس وزراء برای استقراض به آمریکا فرستاده شد و میرعلی اصغر شعاع نیز او را همراه بود. پس از آن که وزیر مالیه و همراهان از سفر بازگشتند، دیری نپایید که در 17 سرطان ( تیر ماه ) 1335 ش رادیو دولتی خبر دستگیری عبدالملک عبدالرحیم زی و میر علی اصغر شعاع را با چند تن دیگر به اتهام کودتا در بر اندازی حکومت پخش کرد..."

مرحوم محمد حسین طالب قندهاری ضمن تایید بی پایه بودن اتهام وارده بر وزیر دارایی و شهید شعاع، عامل اصلی اتهامات مزبور را این طور بیان می کند:
" ظاهر خان بود که بر خلاف شرع و قانون، عبدالملک عبدالرحیم زائی وزیر دارایی افغانستان را بدون محاکمه و اثبات جرم سال ها زندانی کرد. حتی داود خان هم بعد از کودتای ساختگی او را آزاد نساخت و جرم و گناه عبدالملک خان این بود که در سفر آمریکا هر قدر دارایی که عبدالمجید زابلی و امثال او در بانک های آمریکا به نام ظاهر خان از دارایی های تجار و شرکت های افغانستان سال ها دزدیده و ذخیره کرده بود همه را به نام ملت افغانستان ثبت و از نام ظاهر خان منها کرد. وقتی که وزیر موصوف به افغانستان آمد و ظاهر خان از انتقال دارائی خود به نام ملت قبلا به وسیله کریم خان حکیمی جاسوس آگاه شد عبدالملک را به بهانه ی دروغ زندانی و مدیر قلم مخصوص او سید علی اصغر شعاع شیعه را برای مدتی در زندان مجرد ( سلول انفرادی ‌)‌ نگاه داشت که در همان زمان به رحمت ایزدی پیوست.

قتل شعاع در زندان و محاکمه نکردن عبدالملک خان، هم در وقت ظاهر و هم در زمان داود، برای این بود که دزدی و خیانت ظاهر خان بر ملا و رسوایی شد. اما کریم خان حکیمی جاسوس به مقام ولایت و وزارت ترفیع پیدا کرد."

شهید شعاع در سال های آخر عمرش از مرض دیابت( قند )‌رنج  می برد و همواره تحت درمان بود و داروهای فراوان مصرف می کرد. پس از زندانی شدن نه تنها داروهایش قطع شد بلکه در سلول انفرادی نمناک جا  گرفته به جای دارو انواع شکنجه های روانی و جسمی برایش مقرر شد تا این که در عقرب   ( آبان ) 1336 به شهادت رسید و جسدش که پس از شهادت به خانواده اش تحویل شد به شدت نحیف و لاغر و دارای انواع جراحت گوناگون ناشی از شکنجه بود و پیدا بود که دژخیمان اجازه هیچ گونه استحمام و اصلاح را در طول مدت زندان به او نداده بود.

شهید حجت الاسلام شیخ رمضانعلی شریفی (1307-1358 ش )

چهره ی جذاب، چشمان نافذ،‌ بیان شیرین و رفتار‌ متین، صفاتی است که در ذهن هر تازه واردی، از دیدار وی نقش می‌بست، اما ویژگی های او به این ها منحصر نمی شد.

او مدرسی بود دارای بیان رسا، ‌صدای غرا،‌ لهجه ی دلنشین و مسلط بر راز و رمز تدریس. هنگامی که در حسینیه مدرسه ی اوتقول بر کرسی تدریس قرار می گرفت، سخنان وی در بیرون مدرسه نیز به خوبی قابل استفاده بود. در آموزش و تفهیم شرح الفیه ابن مالک ( سیوطی )،‌ حاشیه ملا عبدالله،‌ معالم الاصول و مطول تسلط و مهارت فوق العاده داشت؛ لذا به جرات می توان گفت که در تدریس کتاب های مورد اشاره، مدرسی کم نظیر و شاید در عصر خود بی نظیر بود.

او خطیبی برجسته بود و بر ظرایف سخنوری و لطایف خطا به گویی و راه های ورود و خروج منطقی و ادبی آن شناخت کامل داشت و از این نعمت بزرگ علاوه بر تبلیغ اسلام و معارف دینی و مسائل اجتماعی، برای پاسداری اهداف ملی و میراث تاریخی نیز استفاده کرد. سخنرانی به یاد ماندنی و مهم او در حمایت از زبان فارسی در مجلس شورای ملی در مقابل کسانی که می خواستند زبان پشتو را زبان رسمی کشور قرار دهند و زبان فارسی را به فراموشی بسپارند، از آن جمله است.

شهید حجت الاسلام رمضانعلی شریفی فرزند قاسم علی در سال 1307 در منطقه او تقول جاغوری متولد شد. پس از آشنایی با خواندن و نوشتن به مدرسه ی علمیه ی او تقول پا گذاشت. وی طلبه ای با استعداد، خوش سلیقه، سخت کوش و پر تحرک بود و در مدرسه ی علمیه ی اوتقول نزد مرحوم حجت الاسلام و المسلمین شیخ قربانعلی وحیدی و سایر اساتید بزرگوار مدرسه‌ی مذکور ادبیات عرب را به پایان رساند و برای فراگیری علوم اسلامی و رسیدن به قلل رفیع معارف دینی، رهسپار مشهد مقدس شد. بر اثر ذوق، استعداد و قابلیتی که نشان داد،‌ توانست در مدتی نه چندان زیاد، کتاب های سطح حوزه ی علمیه را به نحو شایسته فراگیرد.

شهید شریفی سه سال در حوزه علمیه مشهد تحصیل کرد. ادبیات را از ادیب معروف و مدرس نامی شیخ محمد تقی هروی معروف به ادیب نیشابوری فراگرفت و دروس سطح متوسط فقه و اصول و برخی از کتاب های سطح عالی را نزد اساتید معروف تلمذ نمود. در کنار تحصیل و تلمذ به تدریس ادبیات و منطق پرداخت و در پرتو برجستگی های ذاتی و اکتسابی خویش توانست در کنار اساتید معروف حوزه، شاگردان فراوانی را به سوی خود جلب کند.

وی پس از سه سال تحصیل، تدریس و تحقیق به زادگاه خویش رفت تا پس از دیدار با خانواده و خویشاوندان، به حوزه ی علمیه ی مشهد بازگشته و تحصیل و آموزش خویش را ادامه دهد؛ اما با ممانعت بسیاری از علما و اساتید حوزه به ویژه مرحوم ادیب نیشابوری مواجه می شود. نامبرده با این نوید که هر چه زود تر باز می گردد عازم وطن شد.
پس از بازگشت به زادگاهش مورد استقبال وسیع و همه جانبه ی مردم متدین و عالم پرور قرار گرفت و از همان آغاز ورود به حل مشکلات اجتماعی،‌ فرهنگی و قضایی مردم پرداخت. دیدن مشکلات فرهنگی، آموزشی و مذهبی مردم و چرخیدن پروانه وار مردم به دور وی و اصرار آنان مبنی بر اقامت در وطن و کمبود مدرس در مدرسه ی علمیه ی اوتقول- به دلیل گرفتاری های متعدد اجتماعی شیخ وحیدی- موجب شد تا نامبرده از بازگشت و ادامه ی تحصیل دوره ی تخصصی علوم اسلامی در مدرسه اوتقول بپردازد.

چند روزی از حضور نامبرده در مدرسه ی علمیه ی مزبور نگذشته بود که آوازه ی تدریس جذاب، بیان شیرین، تسلط علمی ومهارت های مدیریتی او در سراسر جاغوری و اطراف پیچید و طلاب تشنه ی علوم اسلامی از دور و نزدیک حتی از مدارس علمیه ی دیگر به سوی مدرسه ی یاد شده رو آورند و به زودی مدیر مدرسه با کمبود جا مواجه شد. از این رو انبار خانه را تمیز کرد و به اتاق و محل پذیرش طلاب تبدیل کرد. سپس حسینیه ی بزرگ جنب مسجد مدرسه را برای عده ای از دانش اندوزان تدارک دید؛‌ گرچه عده ای از طلاب روستاهای نزدیک پس از درس و مباحثه روزانه به خانه هایشان می رفتند و احتیاج به خوابگاه نداشتند.

صدای رسا، انضباط، اهتمام به درس و امور طلاب و توان مدیریتی وی از او مدرسی بی نظیر و منحصر به فرد ساخته بود و طلاب و فضلایی که یک بار به حضورش رسیده و درس او را درک می کردند، تا پایان کتاب درسی مطول که آخرین متن مورد آموزش وی بود شاگردی او را به جان می خریدند. از این رو،‌ حضور وی در منطقه و مدرسه ی علمیه نقطه عطفی در تاریخ شکوفایی آن و رو آوردن مردم به روحانیت و مسائل مذهبی و اقبال نوجوانان به فراگیری علوم اسلامی بود که پس از او تکرار نشده است.

شهید حجت الاسلام شریفی دارای همت عالی، عزم قوی، شجاعت زیاد، روحیه ی اجتماعی، تفکر انقلابی و درک سیاسی بود. در سال 1332 شمسی که گروهی از افراد دزد و اوباش به نام کوچیانی " جوری‌" به بازار ناوه ی گری حمله کرده و سه نفر به نام های حسین، علی و باز محمد را به طور فجیع و مظلومانه به شهادت رساندند، وی خواستار استرداد مجرمان و یا مجازات آنان شد که با جواب منفی و تهدید کننده ی ایل و قبیله آنان مواجه شد. به این لحاظ مردم و جوانان منطقه را بسیج کرد و به تعقیب مجرمان و راهزنان و حامیان آنان واداشت که منجر به جنگی معروف به " جنگ جوری " شد. راهزنان و حامیانش پس از دادن چندین کشته و زخمی وادار به شکست شدند و به این ترتیب تشیع مظلوم و مقاوم از یکی از خطرات بزرگ و شوم، سربلند و پیروز بیرون آمد و بد خواهان و آتش افروزان برای همیشه درس عبرت گرفتند.

در این جنگ و دفاع بر حق، عده ای  از روحانیت تشیع نقش مهم و اساسی داشتند که حجت الاسلام و المسلمین شیخ قربانعلی وحیدی در رأس آنان قرار داشت و نقش رهبری را به عهده داشت و شهید شریفی عملا فرماندهی آن را به دست گرفته بود. دولت وقت که همواره راه نژاد پرستی ، قوم گرایی وتعصب مذهبی را می پیمود با طرفداری از کوچی ها " جوری "، آقای وحیدی و شریف خان خلبان ( پلود ) را به مدت پنج سال زندانی کردند و شهید شریفی بی گناه  تشخیص داده شد و تبرئه گردید.

شهید حجت الاسلام شیخ شریفی در انتخابات دوره ی دوازدهم مجلس شورای ملی شرکت کرد و از سوی مردم شجاع جاغوری انتخاب شد و به مجلس راه یافت. از این رو نامبرده در سال 1344 شمسی از مدرسه ی علمیه ی اوتقول به کابل منتقل شد. نقش آموزشی خویش را رها نمود و به فعالیت های سیاسی روی آورد. وی به لحاظ برخورداری از شجاعت روحی، زبان گویا و تیز هوشی سیاسی،‌ توانست نقش مهمی در جهت حفظ وحدت ملی، تداوم حیات زبان فارسی و رساندن صدای عدالت خواهی و تبعیض زدایی ملت محروم هزاره به گوش رژیم سلطنتی ایفا کند. او که در فن خطابه و سخنوری یدی طولا داشت با ایراد سخنرانی های جذاب، پر محتوا و غنی به مناسبت های اسلامی در منطقه و ارائه خطابه های زیبا،‌ جامع و پر جاذبه در مجلس  شورای ملی و تبیین نظریات اسلام درباره ی عدالت اجتماعی و رفع تبعیض، ظلم و تعصب های گوناگون،‌ وظیفه ی اسلامی و ملی خود را به خوبی انجام داد و مسئولیت مذهبی، اجتماعی و سیاسی خویش را باعزت و اقتدار به انجام رساند.

شهید شریفی علاوه بر آن که در تصویب لایحه ها و طرح های مفید اسلامی و به نفع محرومان و ستمدیدگان،‌ کارکردی مثبت و چشمگیر داشت، در طرد و مخالفت طرح هایی که به نفع رژیم فاسد سلطنتی و بستگان زورگوی آن بود نیز نقش غیر قابل انکاری داشت. همچنین در مورد دو موضوع مهم و سرنوشت ساز، عامل عمده و تعیین کننده ای بود.

مسأله اول، ترغیب پادشاه وقت، محمد ظاهر شاه برای مسافرت به هزارستان است. آقای شفائی چنین گزارش داده است:
" از کارهایی که آقای شریفی در دوره ی نمایندگی مجلس شورا کرد و به نظرش کار مثبت بود، این است که یکی از کسانی که باعث شد محمد ظاهر شاه سفری به هزاره جات و من جمله جاغوری نماید، ایشان بود؛ که به احتمال زیاد آقای شریفی به این امید که شاه با دیدن محروم بودن این مردم از زمین کافی برای کشاورزی، جاده،‌ بیمارستان، مدرسه، دبیرستان و... دلش به حال این مردم بسوزد و خدمتی و فکری برای آن ها کند تلاش کرد شاه را به هزاره جات ببرد.‌"

ظاهر شاه که بارها از رژیم خویش دفاع کرده و مشکلات و معضلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را "جزئی " تلقی می کرد و تقصیر آن را متوجه عوامل رده پایین نظام می دانست از جمله در جریان قیام تاریخی ابراهیم گاو سوار و غیره گفته بود که آب از سرچشمه زلال و پاک است ونارسایی ها را باید به من گزارش کنید نه این که رو در روی حکومت قرار بگیرید؛ این بار نه تنها شهید شریفی مشکلات و بدبختی های هزارستان ومردم هزاره را به او گوشزد کرد بلکه پای او را به منطه کشاند تا فقر همه جانبه اقتصادی،‌ آموزشی، فرهنگی و نبود امکانات بهداشتی ومعضل راه های ارتباطی و ظلم و اجحاف مأموران دولتی را به او نشان دهد و برای همیشه به شاه و درباریان و تاریخ اتمام حجت کند که نظام حاکم،‌ رژیمی فاسد و غیر قابل اصلاح است و صدر و ذیل آن فرق نمی کند. این مطلب همان چیزی بود که سردار محمد داوود – پسر عمو و داماد شاه- پس از کودتای بدون خونریزی 26 سرطان 1352 شمسی و تبدیل نظام سلطنتی به رژیم جمهوری، اعلام کرد و با تبعید شاه مزبور و قبضه کردن قدرت، به مردم نوید داد که به عمر رژیم فاسد و غیر قابل اصلاح خاتمه داده و فصل جدیدی در حیات سیاسی کشور گشوده شده است.

همان طور که انتظار می رفت، سفر ظاهر شاه چندان دستاورد مثبتی برای مردم هزاره ی جاغوری و سایر مناطق به دنبال نداشت،‌ اما این اثر مهم  را داشت که هر گونه بهانه را از شاه و درباریان وی گرفت،‌ ملت محروم و مظلوم را بیدار نمود،‌ به ماهیت نظام سلطنتی و دستگاه شاهی آشنا ساخت و زمینه ی نارضایتی اجتماعی و قیام اسلامی را به تدریج مهیا کرد.
مسأله دومی که شهید شریفی در دوران وکالت خویش بر آن پای فشرد و در سایه ی صلابت و درایت خویش حرف خود را به کرسی نشاند، دفاع از زبان فارسی و نجات آن از خطر بزرگی بود که آن را تهدید می کرد. زبان دری فارسی که سابقه ی حداقل هزار ساله داشته و مولود این آب و خاک است بر اثر جهالت و کوردلی عده ای از متعصبان و انحصار طلبان مورد حمله قرار گرفته و می رفت که از رسمیت افتاده وبه فراموشی سپرده شود.

آقای شریفی به عنوان نماینده فارسی زبانان و سخنگوی این زبان به دفاع مستدل از آن پرداخت. آقای فرهنگ با اشاره ای گذرا در این باره می نویسد:" در مسأله زبان، غلام محمد فرهادی وکیل کابل بر رسمیت زبان دری اعتراض نموده و پیشنهاد کرد که رسمیت به زبان پشتو محدود بماند. در جواب او رمضانعلی شریفی وکیل جاغوری با استشهاد به آیه ی کریمه ی " و علمه البیان " از مساوات زبان های افغانستان دفاع کرد و در پایان مباحثه به پیشنهاد عبدالهادی داوی،‌ متن مسوده به این صورت تعدیل شد که: " از جمله زبان های افغانستان،‌ پشتو و دری، زبان های رسمی هستند "‌ و به این صورت سایر زبان های کشور نیز به عنوان زبان افغانستان شناخته شد."

فعالیت های سیاسی شهید شریفی در دوره ی نمایندگی، گسترده بوده است که با دور اندیشی،‌ آینده نگری و استقلال فکری صورت می‌گرفت. اما همان گونه که اشاره شد مهم تر از آن،‌ تدریس و تربیت و کارهای آموزشی و فرهنگی نامبرده بود که پیش و بعد از دوره ی وکالتش صورت گرفت. او شاگردان فاضل و بر جسته ای تربیت کرده به جامعه متدین و تشنه ی دانش خویش تحویل داد که پس از او برخی با سلاح تفکر و قلم و عده ای با شمشیر بیان و تبلیغ و بعضی با عملیات نظامی و شهادت طلبی،‌ از اسلام و حریم تشیع دفاع کردند با خط سرخ شهادت او را زنده و پررهرو نگه دارند. عده ای از شاگردان دیروز وی، امروز در کنار تبلیغ احکام اسلام و معارف اهل بیت(ع) مشغول آموزش و پرورش اطفال مسلمان و آشنا کردن آنان به سواد و معارف الهی پرداخته اند و به این وسیله راه شریفی و شریفی ها را ادامه می دهند.

شهید شریفی در اثر شجاعتی که داشت از پیروزی مارکسیستها در کودتای هفتم ثور ( اردیبهشت ) 1357، زادگاه خویش را ترک نگفت، با آن که عوامل کودتا را که برخی از آنان در دوره ی وکالت وی در شورای ملی سمت وکالت داشتند و فعل و انفعالات آنان و طرفداران شان را در مجلس و خارج آن به خوبی شناخته بود ماهیت کودتا را تشخیص داده بود. پس از استقرار سلطه ی مزدوران روسی در افغانستان، رعب و وحشت سراسرکشور را فرا گرفت  و شهید شریفی از نخستین روحانیان و دانشمندانی بود که مورد آزار و اذیت آنان قرار گرفت. به این لحاظ نامبرده نزد عبدالکریم میثاق وزیر مالیه ( دارایی ) دولت مارکسیستی رفت و گفت: " مرا که می شناسید، اگر می خواهید دستگیر کنید، چرا هر روز تهدید و اذیت می کنید؟ میثاق گفته بود که بنا نیست شماها را دستگیر کنند؛‌ بعد پیشنهاد کرده بود که بیا در وزارت دارایی با ما همکاری کن و مسئولیتی را بپذیر. آقای شریفی به پیشنهاد وتقاضای وی جواب منفی داده بود و شاید این قبول نکردن پست و سمت نیز مهره های روسیه را نسبت به او بر انگیخت..."

به هر حال او در شب دستگیری در خانه ی یکی از دوستان خویش دعوت بود که ماموران پس از بازرسی منزل ناامید شده خانه را ترک کردند؛ اما هنگام خروج، با شهید شریفی که خانه اش بر می گشت مواجه شده او را دستگیر و زندانی کردند و سپس به شهادت رساندند.

شاعر آزادی خواه محمد حسین طالب قندهاری (1288 – 1365 ش )

طالب قندهاری از شاعران آزادی خواه و از نویسندگان دردمند و سخن وران روشن فکر و راست اندیش افغانستان است که ریشه در تبار پرصلابت و با صداقت هزاره داشته و از سرزمین سربلند هزارستان طلوع کرده است. تفکر مذهبی و دینی و اندیشه محرومیت زدایی و حق طلبی در اشعار و آثار بر جای مانده وی موج می زند که نام او را در ردیف متفکران و نویسندگان آرمان گرا،‌ ضد ستم و متدین کشور به ثبت رسانده و زینت بخش تاریخ کشور به ویژه  در وادی ادبیات و سرمشق شاعران وارسته کرده است.

او که به نام طالب محمد حسین قندهاری نیز مشهور است در حدود سال 1288 شمسی در روستای " یگاوند" ارزگان در نزدیکی قندهار ولادت یافت. آموزش های اولیه را در مکتب خانه ی محله ی خویش فراگرفت. سپس به شهر قندهار آمده تحصیلات خود را در مدرسه های جدید التاسیس دوره ی امانی ادامه داد و برای دست یابی به دانش روز افزون تر، به کابل رفت و در مکتب ( مدرسه‌ ) حکام دوره ی امانی مشغول آموزش شد. در کنار تحصیل به دلیل علاقه ی مفرط به ادبیات و داشتن ذوق شعری،‌ به مطالعه و تحقیق ادبی همت گماشت و با علما و ادبای وقت به رفت و آمد و همنشینی پرداخت و از این طریق به ارتقای دانش خویش به ویژه در بخش ادبیات فارسی و شعر سرایی همت گماشت.

وی پس از به پایان رساندن تحصیلات خویش به استخدام وزارت داخله ( کشور )‌ در آمد و پس از مدتی کارهای فرهنگی و اداری در آن وزارتخانه، به وزارت عدلیه ( دادگستری ) منتقل شد و در سال 1322 به جمع فرهنگی – سیاسی گروه ارشاد هرات به رهبری سید اسماعیل بلخی پیوست. در سال 1342 شمسی از وظایف دولتی دست کشید و با فراغت خاطر به کارهای آزاد و مطالعات و تحقیقات در تاریخ و ادبیات روی آورد.

نامبرده در سال 1347 در دارالوکاله  که در خیابان "پارک زرنگار"‌تاسیس شده بود مشغول فعالیت شد و پس از روی کار آمدن حکومت جمهوری محمد داود در سال 1352 و حاکمیت بیش تر اختناق و فشار سیاسی بر مردم به ویژه مطبوعات و ارباب جرایده،‌ وطن را به قصد زیارت عتبات عالی ترک گفت: نخست وارد ایران شد و به دلیل ناراحتی و بیماری کلیوی مدتی در یکی از بیمارستان های تهران بستری شد که پس از بهبودی به کربلای معلی رفته مراقد حضرت امام حسین(ع) و سایر امامان معصوم(ع)‌را زیارت کرد. مدتی نیز در حوزه ی علمیه ی نجف توقف کرد و در این اقامت کوتاه مدت،‌ بزرگمرد اجتهاد و جهاد امام خمینی( ره )‌و مرجع بزرگ تقلید  عصر آیت الله خوئی را زیارت نموده از انفاس قدسیه آنان کسب تکلیف و نورانیت کرد. در سال 1356 به ایران بازگشت و در شهر مقدس قم رحل اقامت افکند.

مرحوم طالب قندهاری به زبان های عربی و پشتو نیز تسلط کامل داشت و در شهر قم از سوی موسس دفتر تبلیغات کنونی حوزه ی علمیه قم دعوت شد تا برخی از کتاب های فارسی و عربی را که درباره ی معارف اسلامی و تاریخ اسلام نگاشته شده است،‌ به زبان پشتو ترجمه کند.

او علی رغم کهولت سن و کسالت مزاج، دست از کارهای فرهنگی و پژوهش و سرایش نکشید. آخرین اثر و کتابی در تاریخ افغانستان به نام نگاهی به دیروز و امروز افغانستان است که در سال 1362 به چاپ رسیده است. این کتاب هر چند فشرده بوده و به زبان ساده و روان نگارش یافته است، اما وقایع مهم و ناگفته فراوانی از تاریخ غمبار کشور را بیان داشته است.

مطالب کتاب فوق را،‌ اسناد و شواهد متعدد و معتبر تاریخی تایید می کند؛‌ اما متاسفانه به عنوان کتابی تاریخی و علمی دارای روش تحقیقی و مستند نبوده از این رو در میان هموطنان به ویژه قشرهای فرهنگی،‌ نا شناخته و مهجور مانده است.
شاعر یاد شده در چهارده سالگی با سرودن اشعاری، ذوق شعری خود را نمایاند و از آن پس، اشعار فراوانی از او در مطبوعات مرکز و شهرستان های کشور به چاپ رسید؛‌ مهم ترین یا مشهورترین شعر او قطعه ای به نام اتفاق است که در سال 1320 همزمان با جنگ دوم جهانی سروده و در نشریه ی " اتفاق اسلام " که در شهر هرات منتشر می شد به چاپ رسید. شاعر در عرصه ی شعر و شاعری چیزی از شاعران برجسته دوره ی خویش کم نداشت؛‌ و در مضامین شعری و تفکر اسلامی و انقلابی،‌ از سر آمدان و پیشتازان این جماعت به شمار می رفت.

او در این قطعه ی با ارزش، جهان اسلام را به اتفاق و همدلی فرا خوانده و از نفاق و چند دستگی کشورهای اسلامی " شیشه ی صبرش " می شکند و " طاقتش " " طاق " می شود و تاریخ پر افتخار اسلام و توسعه دین مقدس اسلام تا قلب اروپا، چین،‌ هند و افریقا را یاد آور می شود و مسلمانان را به بازگشت به خویشتن و اسلام راستین و اتفاق فرا می خواند:

یاد آور آن زمانی را که در روی زمین
بود در اسپانیا دین مبین مسندنشین
هم به سوی شرق از ما بود تا تاتار و چین
کم کمک ره یافت بین اهل ایمان افتراق 
اتفاق، اتفاق ای اتفاق
هست هر یک قوم اسلامی یک انگشت وطن
جمع اگر گردیم زآهن می شود مشت وطن
الحذر تا نشکنی از تفرقه پشت وطن
الامان از کینه و تزویر و زنهار از نفاق
اتفاق، اتفاق ای اتفاق

وی سر انجام در سال 1365 شمسی در شهر قم زندگی را بدرود گفت و درحال آوارگی و مجردی به عالم عقبی شتافت.

شاعر اهل بیت( ع ) سردار خوشدل کابلی( زنده 1300 ق )

او با آن که از سلسله ی اعیان و اشراف افغانستان و از نزدیکان سلاطین افغانستان به ویژه امیر حبیب الله خان است، مرید ائمه اطهار( ع‌ ) و شاعر اهل بیت- صلوات الله علیهم  است که نور ایمان و شعاع هدایت و جلوه ی محبت در قلب او راه یافته و برای همیشه متدین و " خوشدل " گردید.

خوشدل تحصیلات خویش را در کابل آغاز نمود و به مقدار لازم و فراخور توان و علاقه ی  خویش دانش کسب کرد تا این که بر اثر حادثه ای بینایی خود را از دست داد و نابینا شد. تلاش های وی  در مصرف داروهای گوناگون و به کار بستن دستورات و نسخه های پزشکان و تجربه دیدگان متعدد، راه به جایی نبرد؛‌ عاقبت به حضرت امیر المومنین علی (ع) توسل جسته و درمان بی درد خود را از او می جوید و در نتیجه، بینایی خود را باز می یابد.

با بازگشت روشنایی به چشم ظاهری اش،‌ چشم باطنی   و بصیرت درونی وی نیز نورانی شد و محبت حضرت علی و اولادش ( ع ) در وجود او ریشه دواند و طبع موزون و قریحه ی شعری خود را در خدمت مناقب و مدایح آل علی ( ع )‌ به کار گرفت متعهد شد که جز در خدمت راه و رسم آن خاندان نسراید.

امیر حبیب الله خان با وجود نرمش نسبی و آزاد منشی ظاهری که نسبت به پدر مستبد و سفاکش داشت،‌ در برابر مذهب تشیع و علمای تشیع خشونت و تعصب می ورزید. امیر بسیاری از تکیه خانه ها و حسینیه ها را در کشور به خصوص در کابل بست و به آزار و اذیت علما و مداحان پرداخت؛ عده ی زیادی از آنان را از ادارات و خدمات دولتی محروم کرد و مزایا و سمت های اجتماعی را از آنان گرفت. سردار خوشدل نیز مورد خشم امیر مزبور قرار گرفته بینایی را که خداوند به کرامت مولای متقیان به او اعطا فرموده بود به دستور امیر از او گرفته می شود؛‌ اما او که طبیب واقعی خود را یافته بود دوباره به سراغ مولا رفت و بینایی خویش را باز ستاند.

او سروده های فراوانی در قالب غزل، قصیده، مثنوی و غیره برای امامان معصوم ( ع ) سروده است. شعرهایش دارای مضامین عالی و انقلابی است که گذشت زمان از طراوت و جذابیت آن ها نکاسته است. تعداد آن ها هر چند زیاد بوده، اما به دلیل مشکلات سیاسی و اقتصادی نه خود او و نه دیگران موفق به جمع آوری و چاپ آن ها نشده اند. از این رو شمار کمی از آن ها سینه به سینه نقل شده و امروزه در مجالس مذهبی مورد استفاده قرار می گیرد. معروف ترین شعر باقی مانده ی وی غزل‌ " مرگ سرخ " است که چند بیت آن را می آوریم:

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است 
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام  و آیین است
نه ظلم  کن به کسی نه به زیر ظلم برو 
که این مرام حسین است و منطق دین است

حجة الاسلام و المسلمین سید علی شفا کابلی ( ... 1354 – ق )

عالم فاضل، ادیب متعهد، قاری و حافظ قرآن،‌ سید علی شفا فرزند سید علی میرزا حسینی کابلی در اواخر قرن سیزدهم قمری در قریه " ده سو " در هشت فرسخی کابل زاده شد.

تحصیل آغازین خویش را در کابل گذراند. سپس برای دست یابی به مدارج بالای علمی و معارف اسلامی مهاجرت اختیار کرد. تحصیلات عالی خود را در حوزه ی علمیه ی نجف به پایان رساند و به مقام ارجمند علمی، ادبی  و اخلاقی دست یافت. به دلیل استعداد و اشتیاقی که در شعر سرایی داشت، تنها اثرش را که در باب اخلاق اسلامی و آداب مسلمانی است به این زبان عرضه کرده است.

وی در ضمن دانش اندوزی،‌ شور و عشقی وصف ناپذیری به قرائت و حفظ قرآن کریم نشان می داد تا سر انجام این کتاب آسمان را کاملا حفظ کرد. و این امر در اخلاق،‌ رفتار و تفکر او تاثیر محسوسی گذاشت.

علامه شهیر آقا بزرگ تهرانی درباره ی او می نویسد:
"... سید علی شفا کابلی از اعقاب حضرت زید شهید (رض) بوده، در قریه ی " ده سو " در هشت فرسخی کابل متولد شد و در فضیلت و پاکی رشد کرده و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن کریم را آموخت و اشتیاقی فراوان در حفظ قرآن مجید نشان داد تا این که موفق به حفظ کل آن شد. وی آن گاه به شعر رو آورد و در خدمت علمای عصر تلمذ کرد تا به مقام ارجمندی نایل شد. اما در سال 1354 ق به دنیا بدرود گفت. از او آثاری باقی مانده است از جمله منظوم فی الاخلاق و الاداب است که آن را در کتاب قطوری نزد نوه ی آن مرحوم؛ سید عبدالمجید الشمس فرزند سید عبدالعظیم فرزند آن مرحوم دیدم..."
نویسنده ی دیگری درباره ی وی بیان داشته است: " مرحوم حجة الاسلام سید علی شفا ابن سید علی میرزا کابل افغانی عالمی فاضل و ادیبی حافظ از اولاد زید شهید(ع) بوده است. وی در قریه ی " ده سو "‌کابل متولد شد و نزد علمای عصر خود تلمذ کرد. مرحوم سید علی شفا در شعر و غیر آن نیز تبحر پیدا کرد. وی در سال 1354 وفات کرد از آثار او منظوم در اخلاق و آداب است."

ملا سعد الدین غزنوی( زنده 1232 ق )

ادیب دانا،‌ مدرس توانا، حکیم کم همتا،‌ فقیه پارسا ملا سعد الدین غزنوی در شهر غزنین متولد شد. تحصیلات خود را در شهر غزنین و سایر شهرهای اطراف به پایان رسانده به مقام ارجمند ادبی، فلسفی و... دست یافت و از اساتید برجسته و مدرسان نامدار کشور شد.

وی که در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم قمری می زیست باغ فیروزه غزنین (آرامگاه حکیم سنائی غزنوی‌) را برای تبلیغ دین و تدریس معارف و علوم گوناگون اسلامی و فنون دیگر برگزید؛ طلاب و دانشجویان فراوان و صاحب نامی را پرورش داد و به جامعه دانش و فرهنگ تقدیم کرد که عالم معروف ادیب پیشاوری یکی از آنان است. این طلاب و دانشجویان از مناطق و شهرهای دور و نزدیک به سوی غزنین شتافته با اشتیاق و ارادت حلقه تلمذ و خدمت او را به گردن می آویختند.

درباره ی ادیب نیشابوری در یکی از منابع آمده است: "‌ادیب به اصرار خانواده به طرف کابل روانه شد و طی دو سال اقامت در آن سرزمین نزد آخوند ملا محمد، مشهور به آل ناصر، ‌دانش آموخت سپس به غزنین رفت و در باغ فیروزه ( آرامگاه حکیم سنائی غزنوی‌)‌اقامت گزید. او مدت دو سال و نیم در غزنین ماند و در این مدت نزد ملا سعد الدین غزنوی که در جمیع فنون ادب و حکمت استاد بود،‌ به تلمذ پرداخت..."

حجة الاسلام و المسلمین سید علی خان طیب کابلی( زنده 1200 ق )

عالم عامل،‌ عارف کامل،‌ متکلم فاضل و پزشک حاذق میرزا سید علی خان طیب کابلی از عالمان بزرگ و دانش وران معروف اسلامی است. وی در نیمه ی دوم قرن دوازدهم در شهر کابل متولد شد. پس از فراگرفتن مقدمات، به نزد علمای بزرگ کابل شتافت و تحصیل خویش را در رشته های گوناگون ادامه داد.

وی ظاهرا سفر تحصیلی به خارج از افغانستان نکرده است و دانش اندوزی خویش را عمدتا در کابل و برخی از شهرهای کشور ادامه داده است. به علت برخورداری از استعداد خوب،‌ هوش سرشار، ذوق و اشتیاق زیاد و سعی همه جانبه، به مقام والای علمی در رشته های گوناگون دانش دست یافت.

آقای کابلی عالم،‌ فاضل، دارای اخلاق کریمه ی انسانی و اسلامی بود و در ابواب و شاخه های متنوع علوم اسلامی تسلط داشت؛ ولی در رشته ی پزشکی و دانش طبابت و علم کلام مهارت و تخصص بیش تری کسب کرده بود، به طوری که به "طبیب کابلی" معروف شد.

این روحانی پزشک پس از پایان تحصیلات و تکمیل معلومات،‌ به تبلیغ اسلامی و معارف دینی از سویی و درمان بیماران و انجام خدمات پزشکی از سوی دیگر، پرداخت. در انجام وظایف دینی و مراعات اخلاق اسلامی و تقوای الهی کوشش می کرد و به امامت جماعت نیز اشتغال داشت. مرحوم طبیب کابلی در اواسط عمر برای زیارت حضرت ثامن الحجج به مشهد مسافرت نمود و به دلیل انس با آن حضرت، بقیه ی عمرش را در جوار ملکوتی وی گذراند.

آقای محمد حسن خان ضیغ الدولة درباره ی وی می نویسد:
"از سادات عالی درجات کابل است. در علوم شتی- خاصه در طب حذاقت کلیه داشت؛‌ اواسط عمر به مشهد مقدس هجرت نموده مجاورت گزید و به امامت جماعت و وظایف عبادت اشتغال ورزید و بعد از چندی ترک محراب گفته به نشر و مباشرت و معالجت روزگار گذرانید تا درگذشت، قبرش در مشهد می باشد."

نامبرده با ورود به مشهد مقدس، به عبادت و زیارت و امامت جماعت پرداخت و از کارهای دیگر دست کشید. مدتی، بیش ترین وقت خود را در عبادت و دعا و خود سازی سپری می کرد. پس از آن که از بازگشت به وطن منصرف شد،‌ مجاورت امام هشتم(ع) را برگزید و حرفه ی طبابت و درمان را از سر گرفت.

آقای طبیب کابلی از نظر علمی بر بسیاری از پزشکان عصر خود برتری داشت و با توجه به اخلاق اسلامی و فضایل انسانی که دارا بود، بسیار زود در شهر و اطراف آن مشهور شد مورد مراجعه ی مرجع عوام و خواص گردید.

آقای میرزا عبدالرحمان مدرس وقت آستان قدس رضوی که با تفصیل بیش تر به شرح زندگانی وی پرداخته است چنین گزارش داده است:
" صاحب الفضل و السیادة و الایقان جالینوس الزمان مولانا الحاج میرزا سید علی خان ثواه الله فی جوار رحمة‌ الحی السبحان،‌ سیدی فاضل و طبیبی کامل و عالمی عامل از مردم کابل است. در سایر ممالک افغانستان به قدری که شایست تحصیل علم و عرفان نمود در طب و کلام مهارت به هم رسانیده در اواسط سن زیارت را روی به این ناحیت آورده در آستان قدس اختیار مجاورت کرد.

صحبت یارم چه می آید به دست 
بیش با اغیار نتوانم نشست

چندی مشغول امامت جماعت و مواظبت عبادت بوده آخر ترک محراب گفته و مجالست اصحاب گرفته به نشر مقالات علمیه و طی مقامات طبیه پرداخته و معالجت مرضی پیشه ی خود ساخته به محاسن اخلاق و طیب اعراق و جمع فضایل و منع رذایل امتیاز فراوان از طبیبان آن زمان داشته مرجع و مناص عوام و خواص گشته اولاد ذکوری نگذرانده کتب نفیسه خویش را در سن شیخوخت تقدیم آستانه ی عرش مرتبت نهاده به سفری تشریف می برد و در بین راه جان به آفریننده ی جهان سپرده ی جسد پاکش را به ارض اقدس آورده در جوار آستان مقدس دفن کرده اند رحمه الله تعالی . تاریخ رحلت وی اواخر قرن سیزدهم قمری بوده است.

مولانا محمد حسن عارف هروی( 1181-1254 ق )

مولانا محمد حسن عارف هروی در سال 1181 قمری در شهر هرات متولد شد. او فرزند علی اصغر بیگ یکی از تجار معروف کشور بوده است. وی در آغاز شغل پدر را برگزید و به تجارت رو آورد و همزمان با آن به دلیل علاقه ای که به ورزش سوارکاری داشت بدان رشته پرداخته وخیلی زود سوارکار ماهری شد.

به هنگامی که مولانا اسماعیل ازغدی وارد هرات شد نامبرده به محضر آن عالم فاضل شتافته  و در سایه ی راهنمایی ها و نصایح سودمند وی،‌ تغییر شغل داد و به تحصیل علوم اسلامی و سیرو سلوک رو آورد. در سایه ی شور و عشق و پشتکاری که از خود نشان داد در مدت نه چندان زیاد نام و شهرتی در عالم علم و عرفان به دست آورد و در میان مردم و دولتیان هرات مقامی شامخ کسب کرد:‌ "تا هنگام سفر شاه... محمد شاه قاجار ... آن پیر عالی درجات را از بلده ی هرات با کمال احترام روانه این آستان [قدس رضوی] نمود..."

مرحوم عارف هروی پس از ورود به مشهد مقدس،‌ مجاورت آستان قدس را اختیار کرد و به عبادت و دعا و کسب فیوضات اشتغال ورزید. و در سیر و سلوک به مقام بلندی نایل آمد. سر انجام درسال 1254 قمری به  رحمت ایزدی پیوست و در قبرستان "قتلگاه" مشهد به خاک سپرده شد.

ابراهیم گاو سوار (‌1294 1360 ش )

اطلاعات ما درباره ی او اندک است، همین معلومات پراکنده و گزارش های ناقص نیز از تهافت در امان نیست. از این رو قضاوت درباره ی شخصیت و نهضت او به پژوهش دقیق و همه جانبه نیاز دارد. در پرتو آگاهی های به دست آمده او را می توان از جوانمردان فدایی و سرداران ملی هزاره نامید. وی از سربه داران گمنام و عیاران بی نشان هزارستان است که با کوله باری از ایمان، درد مذهبی و غرور ملی قامت برافراشت و با غریو مردانه، تبعیض و استبداد و وحشت را به مبارزه طلبید. تعدادی از بندهای گران ملتش را پاره کرد و دل های سنان دیده و پیکان خورده ی مردم خویش را به صبح امید پیوند زد و تکه ای از خودباوری وغرور ملی را به شال گردن نسل غل و زنجیر، بخیه کرد. از این رو او در تاریخ ملی هزاره (شیعه) آفتابی شد.
ابراهیم گاو سوار در سال 1294 شمسی در قریه ی "برگر" شهرستان ارزگان چشم به گیتی گشود. پدر او محمد موسی خان یکی از منتفذین شهرستان و از قوم "اخی"‌بوده است.

راجع به میزان سواد و تحصیلات وی از منابع موجود چیزی دستیاب نشد،‌‌ با آن که در آن زمان از مدارس و مکاتب دولتی در هزارستان خبری نبود،‌ اما به توجه به این که وی از خانواده اشرافی و نسبتا مرفه هزاره ی سه پای (شهرستان) بود می توانست از استاد خصوصی و روحانی محل استفاده کرده و علم بیاموزد. اما آن چه او را مشهور کرده است قیام تاریخی و معروف اوست که در سال 1324 شمسی اتفاق افتاد. ملت هزاره ی شیعه مذهب در افغانستان تاریخ غمباری دارد که کلمه ی آن با خون هزاران شهید علوی و اشک های مادران فاطمی و کودکان معصوم آنان نگارش یافته است که مقارن با دوران جوانی ابراهیم گاوسوار، یکی از فرازهای مصیبت  بار خود را می گذراند.

نادرخان که با  کمک اقتصادی و اطلاعاتی انگلیس روی کار آمد سیاست برتری نژادی و برتری قومی را در پوشش ظواهر مذهبی – در واقع  با سوء استفاده از دیانت- پیشه کرد و در این باب چنان سرسختی و پافشاری نشان داد و ملت هایی به اصطلاح غیر آریایی به ویژه ملت هزاره شیعه را تحقیر نمود و به میزان محرومیت، آزار و در انزوا نگه داشتن و به فقر کشاندن و به مهاجرت واداشتن آنان افزود که سر انجام جان خود را بر سر آن فدا کرد و قاتل او نیز کسی جز فردی از هزاره ها ستم کشیده به نام عبدالخالق نبود.

پس از مرگ نادر و روی کار آمدن ظاهر شاه و به نخست وزیری رسیدن هاشم خان اخته، تغییری حاصل نشد و سیاست های نژاد پرستانه و ضد هزاره ادامه یافت که از راه های گوناگون فرهنگی،‌ اداری، اقتصادی و مذهبی هدایت می شد محروم نگه داشتن هزاره ها از نعمت سواد و مکتب (مدرسه) و دانشگاه و نپذیرفتن آنان در ارتش و مناصب ارتشی و دولتی، وضع مالیات سنگین زراعی و مواشی و... بر آنان،‌ از سیاست های اصلی دولت هاشم خان اخته بود. وی با ادامه ی چنین برنامه ای بر فقر و تنگ دستی مردم شیعه افزود و آنان را به فروش دام و زمین هایشان به پشتونهای کوچی (عشایر) برای ادای مالیات دولتی،‌ وادار کرد.

در زمان نادرشاه و ظاهرشاه اقوام متعدد پشتون که در شرق و جنوب افغانستان ساکن بودند نه تنها در دادن هر گونه مالیات معاف بودند،‌ بلکه سالانه مبالغی حقوق از دولت دریافت می کردند؛‌ اما مردم هزاره علاوه بر دادن مالیات که مربوط به زمین و محصولات زراعتی می شد مالیات دیگری به نام مالیات مواشی نیز می پرداختند. مالیات اخیر مخصوص مردم هزاره شیعه مذهب بود و سایر اقوام از پرداختن آن معاف بودند.

این مالیات به تدریج به فقر بیش تر مردم هزاره و ضعف جسمی و سوء‌ تغذیه آنان به ویژه اطفالشان منجر شده نارضایتی و خشم آنان را به دنبال آورد و با نداشتن کمترین امکانات نظامی و غذایی و محصور بودن در قلب کشور، آماده ی پذیرش مرگ آنی با سلاح گرم شدند و آن را بر مرگ تدریجی که با سلاح سرد شلاق و شکنجه و سوء تغذیه از سوی رژیم حاکم صورت می گرفت،‌ ترجیح دادند و فقط عیاری لازم بود که فریاد بکشد و جوانمردی نیاز بود تا پیشقدم شده و جان نثاری و سربه داری خود را اعلام کند. این فدایی سربه دار،‌ ابراهیم گاو سوار بود.

او در سال 1324 به حکومت اعلای دایزنگی که مرکز آن پنجاب و و لسوالی (فرمانداری)‌شهرستان تابع آن بود، رفت و از فشار مالیات مواشی و مشکلات و نارضایتی مردم شکایت کرد. سید عباس لوگری به جای رسیدگی به شکایات او،‌ اقدام به زندانی کردن نامبرده کرده، هشدارهای او را نادیده گرفت. گاو سوار پس از چهل روز زندان سرانجام با ضمانت وشفاعت برخی از سران هزاره آزاد شد ولی دست از خواست خویش بر نداشت و پس از چندی به مسوولان شهرستان مراجعه کرد و خواسته های خویش را بیان داشت، که این بار هم با جواب منفی مواجه شد.

وی پس از اتمام حجت و یس از تجدید نظر دولت در سیاست های نژادپرستانه و ضدبشری خود،‌ به اتفاق دوستان و بستگان خویش با تهیه سلاح های شکاری و ابتدایی و بیرون آوردن تفنگ هایی که از دیدگان دولت دور مانده بود به منطقه "القان"‌حمله کرد. پس از آغاز عملیات و پیوستن داوطلبان فراوان از سایر نقاط شهرستان،‌ قلعه نظامی القان را محاصره کرد و نظامیان دولتی به داخل قلعه پناه برده از داخل برج های آن به سوی مردم تیر اندازی می کردند.

محاصره ی قلعه ی مزبور اندکی طول کشید در این مدت با پخش خبر قیام گاو سوار،‌ روح تازه ای به کالبد مردم هزاره دمیده شد و داوطلبان جان بر کف از دور و نزدیک به شهرستان سرازیر شده به ابراهیم گاو سوار پیوستند. گاو سوار آنان را در دسته های متعدد تقسیم کرد و در اطراف قلعه و قله های مشرف بر شهرستان و گلوگاه ها به نگهبانی و حراست گماشت. برای تصرف قلعه نظامی "چند نفر نقب زن که یکی از آنان از جاغوری بود شروع به نقب زنی کردند. وقتی کار نقب زنی به پایان رسید پیپ های تیل [‌بشکه های نفت] را در حدود پنجاه کیلو باروت جاسازی کرده در زیر یکی از برجها کار گذاشتند و منفجر کردند..." با تخریب یکی  از برج های قلعه تعدادی از نظامیان دولتی کشته و بقیه با سلاح ها و آذوقه و مدارک خویش تسلیم مردم شدند. به این ترتیب منطقه ی شهرستان از سلطه ی دولت آزاد شد و نام ابراهیم گاو سوار به عنوان قهرمان ملی هزاره بر سر زبان ها افتاد.

این قیام لرزه بر اندام سلطنت ظلم پیشه ظاهر شاهی افکند،‌ به طوری که وی مجبور شد هاشم خان اخته را از نخست وزیری کنار گذارد و شاه محمود عموی دیگرش را جانشین وی کند. ظاهر شاه و نخست وزیر جدید از روحانیون و سران هزاره دعوت کردند تا میان دولت و ابراهیم خان آشتی برقرار کنند  و علامه مدرس افغانی یکی از روحانیانی بود که در برگزاری آشتی و صلح مزبور شرکت داشت. وی بنا به گزارش حجة‌الاسلام حاج کاظم یزدانی گفته است:
" ... روزی که وارد شهرستان شدیم خیمه های زیادی مشاهده کردیم. قریب 150 نفر از خوانین و روحانیان هزاره از نقاط مختلف برای صلح آمده بودند. دیدار جنگجویان شهرستان با تفنگ و کمربندهای پر از مرمی [تیر]‌ مرا به شوق و هیجان می آورد. ابراهیم خان را خیلی جوان تر از آن که تصور می کردم دیدم در حدود 24 یا 25 ساله با قامت رسا و هیکل مردانه و چهره ی جذاب، مصمم بودند که تا آخرین نفس مقاومت کند. او برای روحانیت احترام زیاد قائل بود و به سخنانشان گوش می داد... مدتی این گفتگو طول کشید. ابراهیم خان تسلیم شد.

بهار بود که یک گروپ قریب 200 نفری مرکب از ابراهیم خان و تنی چند از بزرگان شهرستان،‌ خوانین و روحانیان هزاره و والی (‌استاندار) اسماعیل خان با تنی چند از شخصیت های دولتی از شهرستان به سوی کابل حرکت کردیم... روزی که ما وارد کابل شدیم جمعیت زیاد در اطراف سرک ها (‌خیابان ها) ‌و چهارراه ها با تماشا آمده بودند تا "بچه ی گاو سوار" را ببینند مردی که در برابر شاه قد علم کرده بود. قریب یک ماه یا بیشتر در کابل ماندیم دیدارهایی با صدر اعظم و شخص ظاهر خان داشتیم و خواسته های مردم و لیستی از ظلم و ستم مامورین دولت تهیه شد که به شخص شاه تقدیم شد... بعد از نطق شاه هدایایی به حاضران تقدیم  شد که یک نفر از روحانیان برای این که خود را خوش نام کند بلند شد که عمامه بچه گاو سوار را به گردنش اندازد که بچه گاو سوار شدیدا مانع این کار او شد."

قیام گاو سوار هر چند به پیروزی کامل و نتایج مطلوب نرسید اما آثار مهم و ارزنده ای بر جای گذاشت و اقتدار و ابهت نظام سلطنتی را شکست،‌ به مردم هزاره و ملت های محروم کشور جرات و امید بخشید، مالیات مواشی را متوقف کرد  و نام هزاره را در نزد دولت و اقوام دیگر کشور احیا کرد. "بلخی جوان را که در آن وقت در هرات بود به شور و هیجان آورد و او به کابل آمد و طرح براندازی دولت را ریخت."

ابراهیم گاو سوار در کابل به سر می برد تا این که پنج سال بعد با رهبری علامه شهید سید اسماعیل بلخی در طرح براندازی دولت شرکت کرد ولی با خیانت یکی از اعضا، نقشه ی آنان قبل از اجرا کشف و خنثی شد و عوامل آن چهارده سال زندان شدند. وی پس از تحمل دوران زندان به دره ی غوربند پروان تبعید شد و اموال و دارایی هایش مصادره گردید.

دانشمند مجاهد آیت الله شیخ عبد الله فاضل قندهاری( 1227-1312 ق‌)

عالم مجاهد، مجتهد صالح، نویسنده ی محقق، شاعر فاضل و منادی وحدت، آیت الله ملا عبدالله فاضل قندهاری از دانشمندان برجسته اما گمنام و مظلوم افغانستان است. او مرد قلم و شمشیر بوده و به خوبی توانست، علم و عمل، مجاهدت و اصلاح، ترویج تشیع و ایجاد وحدت میان شیعه و سنی را در خود جمع کند. وی از نوادری بود که فضایل بسیاری داشت و شرح ابعاد زندگانی پرفراز و نشیب و افتخار آمیز او در قالب یک مقاله بلکه یک کتاب میسور نیست و ما در این جا به خلاصه ی آن چه از منابع متعدد به دست می آید اکتفا می کنیم.

او فرزند ملا نجم الدین قندهاری در سال 1227 قمری در شهر قندهار چشم به جهان گشود. ملا نجم الدین که از علمای معروف و مرجع شیعیان قندهار و اطراف آن بود، نخستین و آخرین استاد فرزندش بوده است. آقای فاضل قندهاری رشته های علوم گوناگون از قبیل کلام،‌ حکمت، فقه، اصول و اخبار را نزد وی آموخت تا به گرفتن اجازه ی اجتهاد از وی نایل شد. البته در طول دوران تحصیل، برخی از کتاب های ادبی و منطق را در نزد برخی علمای اهل سنت قندهار نیز تلمذ کرد.

وی پس از به پایان رساندن تحصیل،‌ به نشر دانش و پراکندن بینش و بیداری پرداخت. علاوه بر اهالی تشیع قندهاری پیروان تسنن آن شهر و اطراف را نیز زیر چتر تبلیغاتی خود قرار داد:
"... لوای ترویج فضایل و نشر دلایل برافراشت... او را با قضات و علمای اهل سنت در باب عقیدت و اثبات طریقه حقه اثنا عشریه حکایات و روایاتی است که در همه بعون الله الغالب فایق آمده و بدان وسیله جمعی کثیر به شرف تشیع مشرف شده اند و خود آن جناب برخی از آن فقرات را در کتاب مسمی به خوان الوان نظما و نثرا ایراد فرموده..."

در سال 1255 قمری که انگلیسی ها قندهار را اشغال کردند او در قندهار بود. پس از سه سال که از این واقعه گذشت  برای متحد کردن فرق شیعه و سنی ساکنین کابل در قیام آنان ضد انگلیسی های  اشغالگر، به کابل رفت، تبلیغات او موثر واقع شد و وحدت نظر میان آنان ایجاد شد و به دستیاری یکدیگر در سال 1257 مردم کابل، جلال آباد و غیره به رهبری و پیشوایی سردار محمد اکبر خان علیه انگلیس قیام کردند و در این شورش در ظرف مدت کمی شانزده هزار تن انگلیسی را از پای درآوردند و آنان را قتل عام کردند.

در سال 1270 قمری امیر دوست محمد خان به موجب قرار داد و عهد نامه ای با انگلیسی ها صلح کرد و برای این که دوباره شورش بر ضد انگلیسی ها روی ندهد، بسیاری از مخالفان آنان را به اطراف و اکناف تبعید کرد.
از جمله شخصیت هایی که به خواست انگلیس به دست امیر دوست محمد خان تبعید شد و انگلیس وجود وی را در افغانستان برای منافع خویش در هند و افغانستان خطرناک تشخیص داد، مرحوم فاضل قندهاری بود. وی مشهد را برای اقامت دائمی خود برگزید و در سال 1271 قمری وارد آن شهر شد.

وی تا آخر عمر در آن جا زیست. در این مدت به عبادت و توسل و موعظه به ویژه در ماه مبارک رمضان و نیز تحقیق و تالیف پرداخت. او که در علوم معقول و منقول مسلط و استاد بود و طبع شعر نیز داشت،  در زمینه های گوناگون با تالیف و خلق آثار پرداخت.

آقای میرزا عبدالرحمان مدرس می نویسد:
"البحر اللامعی و الفاضل اللوذعی النحریر الجامع، العالم البارع، سالک سبیل الحق الی الله الجامع مولانا عبد الله – دامت افاداته و افاضاته – از هد علمای عصر و اورع فقهای دهر، جامعه معقول و منقول و حاوی فروع و اصول و از نهایت تقوی و پرهیز کاری غالب در گوشه ی منزل متواری است و آن جناب معروف است به قندهاری."
این گواهی کسی است که نسبت به بسیاری از تراجم نگاران و شرح حال نویسان دیگر که ترجمه ی او را آورده اند، به او نزدیک تر و آشناتر بوده است.

شیخ آقا بزرگ  تهرانی برخلاف میرزا عبدالرحمان یاد شده و برخی شرح نگاران دیگر معتقد است که نامبرده علاوه بر تحصیل و تعلم در شهر قندهار و نزد اساتید شیعه و سنی آن شهر، به عراق مسافرت کرده در حوزه ی علمیه‌ نجف، از محضر عالمان بزرگ همچون خاتم الفقها شیخ مرتضی انصاری، سید محمد باقر شفتی اصفهانی (معروف به حجة الاسلام) و سایر بزرگان آن حوزه ی مبارک استفاده کرده است. ایشان در ادامه درباره ی شخصیت وی می نویسد:
"او در علوم اسلامی تسلط فراوان یافته و به مقام بلند نایل آمد، او عالمی جامع و ذوفنون بود و در هر علمی ید طولی و معرفت عظمی – چنان که می گویند – داشت. پس از مهاجرت به ایران، در مشهد امام رضا (ع) ساکن شد و از بزرگ ترین دانش مندان و مشهورترین مدرسان و مهم ترین رهبران و بارزترین مراجع عامه آن شهر بود و دارای مدرسه ای آباد،‌ نقش فراوان و شاگرد بسیار بود. شاگردان وی از دروس فقه، اصول، حدیث،‌ تفسیر، کلام، عقاید، حکمت، تاریخ، ادبیات و جز این ها استفاده می کردند. برخی شاگردانش نقل می کردند که او همواره می گفت کلیدهای علوم در دستم و چهارصد جلد از کتاب های عامه در گنجینه ی خاطرم هستند... او عمر طولانی در طاعت خدا، نشر علم و فضیلت سپری کرد. من اواخر عمر او را در سفرم به مشهد درک کردم؛ اما به دلیل بیماری وی، توفیق دیدارش نصیبم نشد...".

نویسنده ی دیگری درباره ی وی می نویسد :
"او عالمی بزرگ، فقیه و اصولی ماهر مولفی متتبع و از اساتید فقه و اصول است. وی به نجف اشرف مهاجرت کرد و نزد شیخ انصاری و معاصران هم پایه ی وی به تلمذ پرداخت. تا این که در علوم اسلامی تسلط کامل و مقام ارجمند به دست آورد. او دانشمند جامع و ذوفنون بود و در هر دانشی یدی طولا و در هر فنی، شناخت والا داشت... در فقه، اصول، حدیث، تفسیر، کلام، عقاید حکمت، تاریخ و ادبیات به افاده می پرداخت...".

مولف نجوم السماء به نقل از الماثر می نگارد:
"در الماثر مذکور که از مشایخ و کبرای علمای عصر است و تالیفات بسیار و تصانیف نغز دارد..."

آثار نغز آن مرحوم که در مطلع الشمس و منابع دیگر آمده است عبارتند از:
1. حل العقال؛  2. البرهان؛ 3. کحل الطرف؛ 4. الفوائد البهیه؛ ‌ 5. ترجمه ی تفسیر العسکری؛ ‌ 6. خواندن الوان؛ 7. الهدایة فی تفسیر آیة الولایة؛ 8. الرد علی النصاری؛ 9. شرح مشکاة‌ الانوار؛ ‌10. تحریر الاصول؛ 11. تذکرة العلماء؛ 12. دلالة‌ السالکین؛ 13. دیوان شعر.

یکی از نویسندگان معاصر نوشته است:
"نامبرده علاوه بر این که جامع معقول و منقول بود طبع شعر نیز داشته است. در اوایل "مهجور" تخلص می کرد و در اواخر "وصال"‌ را برای تخلص خویش اختیار نمود."

و آقای میرزا عبدالرحمان مدرس می افزاید:
"و آن جناب گاهی رغبت به نظم اشعار می نماید. در اوایل مهجور تخلص می کرد و حال تخلص به وصال می فرماید  این غزل ملمع از جناب اوست:

اذا ذکرت حبیبی و کنت فی خلوات
جرت دموع عیونی بمثل ماء فرات
جز از وصال تو هر مقصدی که هست نخواهم
لان قربک و الله افضل الحسنات 
بشوق روی تو هر لحظه می شوم مترنم 
کبلبل مستغنی اذا رای الروضات
جز زعشق ندارد دل فسرده زاهد 
فان مرحلة العشق شامخ ا...

 

دادیم زدست دامن عقل 
کردیم به باد خرمن عقل 
صد شوق ز عشق در سر افتاد
گردید خراب مسکن عقل 
تیری زده است عشق بر جان 
شد خیز در چشم روشن عقل
و مقطعات عربیه نیز دارد؛ و فقه الله تعالی.

سر انجام این عالم ربانی پس از 85 سال تلاش، تبلیغ، تالیف و تدریس، در شب جمعه اول جمادی الثانی سال 1312 قمری در شهر مشهد وفات یافت و در حرم امام رضا (ع) در دارلضیافه دفن شد.

شهید آیت الله محمد علی قندهاری ( 1235 – 1306 ق )

دانشمند بلند پایه،‌ فقیه گرانمایه و مجاهد عالی رتبه شهید ملا علی قندهاری فرزند ملا محمد قندهاری در حدود سال 1235 قمری در شهر قندهار متولد شد. تحصیلات ابتدایی خویش را در زادگاهش آغاز کرد. استاد نخست او پدر عالم و فاضلش بود. سپس مقدمات علوم اسلامی را نزد علمای دیگر آن شهر فرا گرفت.

وی برای ادامه علوم اندوزی و دانش آموزی مهاجرت اختیار کرد و رهسپار مشهد مقدس شد و چند سالی در آن شهر در جلسات درس علما و مدرسان معروف آن شهر شرکت کرد و ظاهرا سطوح عالی خویش را به پایان رساند. آن گاه برای تکمیل آموزش خود و دست یابی به مقام رفیع دانش و معارف، راهی حوزه ی علمیه ی نجف شد.

شهید قندهاری در حوزه ی علمیه نجف از محضر علما و اساتید معروف آن، سالیانی چند بهره مند شد. هر چند در منابع موجود درباره ی اساتید و مدت اقامت وی در آن حوزه ی بزرگ تشیع چیزی نیامده است، اما با نظر به دوران تحصیل وی،‌ احتمالا خاتم الفقهاء و المجتهدین شیخ مرتضی انصاری و شیخ حسن نجفی (صاحب جواهر الکلام) از اساتید و مربیان وی بوده اند.

وی پس از اتمام تحصیلات با کوله باری از علم و تقوا و رسالت اسلامی به وطن بازگشت و در زادگاه خویش شهر قندهار سکنی گزید و خیلی زود مرجع اقوام و شهروندان قندهاری و اطراف شد و به ترویج احکام اسلامی و معارف اهل بیت(ع)‌پرداخت.

علامه امینی مولف کتاب معروف الغدیری وی را از شهیدان راه فضیلت و دانشمندان بلند پایه دانسته و مرقوم داشته است:
"دانشمند بلند پایه مولی محمد علی قندهاری پدرش مولی محمد قندهاری عالمی فاضل بود. خودش از علمای شهیر قرن سیزدهم است. تحصیلاتش را نزد علمای مشهد مقدس به پایان رساند و به نجف رفته تکمیل کرد و به قندهار برگشت و مرجعیت  و رهبری یافت. به تعظیم شعایر الهی و تبلیغ حقایق اسلامی کمر بست و بدین امور روزگار می گذرانید تا به دستور امیر عبدالرحمان خان دستگیر و به کابل برده شد و در حالی که بیش از شصت سال داشت اعدام شد. به دستور همین امیر جنایتکار به سال 1300 قمری شماری از علما و رجال معروف شیعه به شهادت رسیدند مانند مولی علی جان (پسر ملا غلام) ‌از علمای نامی قندهار که همراه همین شخصیت به کابل برده و زندانی شد و بعد در زندان اعدام شد، در حالی که نزدیک به پنجاه و پنج سال از عمرش می گذشت و دیگر قاضی شهاب کابلی است. "

امیر عبدالرحمان به دستور و کمک مالی و تسلیحاتی انگلیس مامور قتل و قمع مبارزان ضد انگلیسی و سران شرکت کننده در جنگ های آن استعمارگر  پیر علیه کشور بود. روحانیت تشیع از جمله شهید قندهاری قربانی اهداف دینی و ملی خود شدند.

  • ابراهیم اخلاقی

استاد کمال الدین بهزاد

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ

استاد کمال الدین بهزاد

کمال الدین بهزاد در حدود سال۸۵۴ هجری قمری 1455 میلادی در شهر هرات باستان چشم به جهان گشود وی تعلیمات اش را در کتابخانه هرات در نزد میرک نقاش به اتمام رساند در اندک وقت در صورتگری و نقاشی مهارت تمام پیدا می کند استاد او بقولی امیر روح‌الله معروف به میرک نقاش هراتی کتابدار سلطان حسین بایقرا، و بقول دیگر پیر سید احمد تبریزی بود؛ و کسان دیگری را نیز نام برده‌اند.

در اواخر سالهای هفتادم قرن پانزده تا سال 1507 م در کتابخانه سلطان حسین بایقرا به مصوری و تزئین کتاب مشغول می شود و در سال 1487م کتابدار آن می گردد ـ با سعی کارمندان این کتابخانه صنعت تزئین کتاب به پایه بلندی میرسد ـ در سال 1512م اسمیعل صفوی هرات را تصرف می نماید و درسال 1520 م بهزاد را به تبریز که پایتخت او بود می برد ـ بهزاد در کتابخانه شاهی تبریز خدمت کرده به ولیعهد اسمیل صفوی طهماسب صورت کشی یاد میدهد در سال 1524 م اسمیعل صفوی وفات نموده و بجای او پسر دوازده ساله اش طهماسب به تخت می نشیند. بهزاد دسیسه بازیهای اهل دربار را قبول نکرده به زادگاه مقدش باز میگردد.

استاد کمال الدین بهزاد بزرگترین مصور و نقاش شرق با لقب مانی ثانی در شرق و رافایل شرق در غرب شهرت دارد یکی از مهمترین ابتکارات وی تغیر چهره های سرد چینی به چهره های زیبا خراسانی در آثار نقاشی می باشد چون پیش از وی تمام آثار منیاتوری به شکل و شمایل چینی ها بود و در ترکیب رنگها در آثار خویش رنگهای زیبای را انتخاب می نمود.

آثار بهزاد
نظر به شهرت بهزاد طی قرنها کسان بسیاری کارهای او را تقلید کرده‌اند و نامش را بر تصویرهای بیشمار گذاشته‌اند از اینرو تمیز دادن تصویرهای اصلی او کار دشواری است. این تحقیقات مخصوصاً پس از برپا شدن نمایشگاه هنر ایرانی در لندن (۱۹۳۱ م.) تا حدی به نتیجه رسیده‌است. اساس اطلاعاتی که از کار او در دست است تصویرهایی است که با امضای اصیل او در نسخه‌ای از بوستان سعدی نقش شده. و اینک در کتابخانهٔ ملی قاهره مخزون است. شیوهٔ بکار بردن رنگهای گوناگون و درخشان تصویرها از حساسیت عمیق بهزاد نسبت به رنگها حکایت می‌کند. از این تصویرها چنین برمی‌آید که بهزاد بیشتر برنگهای به اصطلاح «سرد» (مایه‌های گوناگون سبز و آبی) تمایل داشته، اما در همه جا با قرار دادن رنگهای «گرم» (بخصوص نارنجی تند) در کنار آنها، به آنها تعادل بخشیده‌است. تناسب یک یک اجزای هر تصویر با مجموعهٔ آن تصویر شگفت‌انگیز است. شاخه‌های پرشکوفه و نقش کاشی‌ها و فرشهای پرزیور زمینهٔ تصویرها نمودار ذوق تزیینی و ظرافت بی‌حساب بهزاد است. اما بیش از هر چیز واقع‌بینی اوست که کارهایش را از آثار نقاشان پیش از او متمایز ساخته‌است. این واقع‌بینی بخصوص در تصویرهایی بچشم میخورد که صرفاً جنبهٔ درباری ندارد و نشان‌دهندهٔ زندگی عادی و مردم معمولی است (شیر دادن مادیانها به کره‌ها در مزرعه، تنبیه کسی که به حریم دیگری تجاوز کرده، خدمتکارانی که خوراک می‌آورند، روستائیان در کشتزار و غیره). دیگر اینکه صورت آدمها به صورت عروسک‌وار و یکنواخت نقاشیهای پیش از بهزاد شبیه نیست. بلکه هر صورتی نمودار شخصیتی است و حرکت و زندگی در آن دیده می‌شود. آدمها در حال استراحت نیز شکل و حالاتی طبیعی دارند. بر کارهای دیگری که به بهزاد منسوب است امضای مطمئنی دیده می‌شود. به این جهت، تنها سبک تصویرها (ترکیب بیمانند نقشهای تزئینی با صحنه‌های واقعی) میتواند راهنمائی برای تمیز دادن کارهای اصیل او بشمار آید. در میان تصویرهای بیشماری که در کتابها یا جداگانه بنام بهزاد موجود است اختلاف عقیده میان خبرگان بسیار است. اما بهرحال بسیاری از این کارها اگر ازآن خود استاد نباشند وابسته به مکتب او هستند.

نفوذ بهزاد بیش از هر چیزی در کار شاگردان او دیده می‌شود. برخی از شاگردانش، مانند قاسم‌علی و آقا میرک، در کار خود بیش و کم به پای استاد رسیدند. با آنکه در زمان صفویه سبک مینیاتورسازی بار دیگر دچار تحول شد، نزدیک نیم قرن پس از بهزاد نفوذ او در کار نقاشان بچشم میخورد. نقاشان هراتی سبک بهزاد را به بخارا بردند و آنرا در دربار خاندان شیبانی پرورش دادند. کتابی بنام مهر و مشتری که در ۹۲۶ ه‍ . ق. در بخارا استنساخ شده نمودار آن است که سبک بهزاد در بخارا بهتر از تبریز حفظ شده‌است. مهاجرت برخی از نقاشان سبب اشاعهٔ سبک بهزاد در هندوستان نیز گردید.

استاد کمال الدین بهزاد در سال 1535 م در شهر هرات وفات نموده و در همانجا بخاک سپرده شد.

 

  • ابراهیم اخلاقی

عبدالرحمن جامی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ

عبدالرحمن جامی

نور الدین‌ عبدالرحمن‌ بن‌ نظام‌ الدین‌ احمد بن‌ محمد جامی‌ ملقب‌ به‌ ابو البرکات‌ و متخلص‌ به‌ جامی‌ از مشهورترین‌ شعرای‌ ادب پارسی دری‌ قرن‌ نهم‌ هجری‌ قمری‌ است‌. وی‌ در سال‌817 ه. ق‌ در خرجرد جام‌ به‌ دنیا آمد و در نوجوانی‌ در هرات‌ و سمرقند به‌ فراگیری‌ علوم‌ مختلف‌ پرداخت‌. جامی‌ در جوانی‌ سرودن‌ شعر را آغاز کرد و به‌ مناسبت‌ مولد خویش‌ و ارادت‌ به‌ شیخ‌ الاسلام‌ احمد جام‌، تخلص‌ جامی‌ را اختیار نمود.

جامی‌ علاوه‌ بر شعر و شاعری‌ در منطق‌، فلسفه‌، حکمت‌ اشراق‌، ریاضی‌، طبیعیات‌ و صرف‌ و نحو نیز آگاهی‌ داشت‌ و چندی‌ در طریق‌ تصوف‌ به‌ سیر و سلوک‌ پرداخت‌. وی‌ سپس‌ در هرات‌ به‌ خدمت‌ سعد الدین‌ کاشغری‌ از مشایخ‌ بزرگ‌ تصوف‌ و خواجه‌ ناصرالدین‌ عبدا... احرار درآمد و بر اثر مطالعه‌ و تحقیق‌ در عرفان‌ و تصوف‌ از بزرگان‌ متصوفه‌ آن زمان‌ گشت‌.

عبدالرحمن‌ جامی‌ بخشی‌ از زمان‌ شاهرخ و قسمت‌ اعظم‌ سلطنت‌ سلطان‌ حسین‌ بایقرا را درک‌ کرد و با امیر علیشیر نوائی معاصر بود. وی‌ پس‌ از اقامت‌ در هرات‌ جز چندسفر کوتاه‌ به‌ مکه‌ ،بغداد، دمشق‌ و تبریز تمام‌ عمر در همین‌ شهر سکونت‌ گزید و به‌ سیر و سلوک‌ پرداخت‌. جامی‌ در طول‌ زندگی‌ خود مورد احترام‌ سلاطین‌ و بزرگان‌ معاصر خود بود و سلطان‌ حسین‌ بایقرا که‌ پادشاهی‌ اهل‌ ذوق‌ ادبی‌ بود و وزیر دانشمندش‌ امیر علیشیر نوائی‌ او راگرامی‌ می‌داشتند ، بطوریکه‌ امیر علیشیر پس‌ از مرگ‌ جامی‌ کتاب‌ (خمسه‌ المتحیرین) را به ‌یادگار او برشته‌ تحریر درآورد. سلطان‌ محمد فاتح‌ پادشاه‌ عثمانی‌ نیز به‌ این‌ شاعر احترام‌ می ‌گذاشت‌ و حتی‌ از او دعوت‌ کرد به‌ قسطنطنیه‌ سفر کند که‌ جامی‌ این‌ دعوت‌ را نپذیرفت‌.

عبدالرحمن‌ جامی‌ در فنون‌ مختلف‌ و علوم‌ دینی‌ و تاریخ‌ و ادب‌ از اساتید زمان‌ خود بود و در شعر به‌ سعدی و حافظ توجه‌ داشت‌ و از سبک‌ ‌نظامی پیروی‌ می‌ کرد. آثار ادبی‌ جای‌ این‌ شاعر را در ردیف‌ انوری‌، سعدی‌ ،حافظ، خیام‌، فردوسی‌ و مولانا قرار داده‌ است‌ و وی‌ را می ‌توان‌ از آخرین‌ شعرای‌ صوفی‌ ادب دری‌ دانست‌ که‌ به‌ سبک‌ کلاسیک‌ شعر می ‌سرود است‌. این‌ عارف‌ بزرگ‌ در سال‌ 898 ه.ق‌ در هرات‌ در گذشت‌ و طی‌ تشییع‌ جنازه‌ ای‌ باشکوه‌ که‌ سلطان‌ حسین‌ بایقرا شخصا در آن‌ شرکت‌ کرد به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.

آثار: 
آثار جامی‌ بالغ‌ بر یکصد کتاب‌ است‌، مهم‌ترین‌ این‌ تألیفات‌ عبارتند از: - دیوان‌ اشعار (شامل‌ سه‌ بخش‌: فاتح‌ الشباب‌ ، واسطه‌العقد، خاتمه‌ الحیات)‌، هفت‌ اورنگ‌ ( به‌ تقلید از خمسه‌ نظامی‌ شامل‌ هفت‌ بخش‌: سلسله‌ الذهب‌، سلامان‌ وابسال‌، تحفه‌ الاحرار، سیحه‌ الاحرار، یوسف‌ و زلیخا، لیلی‌ و مجنون‌، خرداد نامه‌اسکندری) نفحات‌ الانس‌ - بهارستان‌ - لوایح‌ - اشعه‌ اللمعات‌ - تاریخ‌ صوفیان‌ و مذهب‌ آنها - نقدالنصوص‌ فی‌ شرح‌ نقش‌ الفصوص‌ ابن‌ عربی‌ - مناسک‌ حج‌ منظوم‌ - مناقب‌ جلال‌ الدین‌ رومی‌ - منشأت.


 

  • ابراهیم اخلاقی

گوهرشادبیگم

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۴ ب.ظ

گوهرشادبیگم

گوهرشاد بیگم از زنان ادب دوست ، هنرپرور و خیر ، وی خواهر امیر قره‌ یوسف ( 790-802 ق ) و همسر شاهرخ میرزای تیموری ( 807 – 850 ق ) بود . نام او را گوهرشادآغا نیز نوشته‌اند.

او به تاریخ و ادبیات علاقه‌مند بود و مهری هروی ، شاعره نامدار قرن نهم ، مصاحب و ندیمه او بود . گوهر شاد بیگم آثار و ابنیه زیادی از خود برجای گذاشت که می‌توان از مسجدجامع ، مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجدی نیز در جنب مرقد امام رضا (ع) نام برد ( 821 ق ) که این دو مسجد به نام خود وی ، به مسجد گوهرشاد ، معروفند و از شاهکارهای هنر معماری و کاشی‌کاری قرن نهم هجری به شمار می‌رود.

همچنین آثار ارزنده‌ای در حرم امام رضا (ع) و اطراف آن پدید آورد ، از جمله دو رواق « دارالحفاظ » و « دارالسیاده» را بنا کرد . معمار این دو رواق و دو مسجد در هرات و مشهد ، قوام‌الدین شیرازی بود.

در سال 850 ق که شاهرخ میرزا به قصد سرکوبی سلطان محمد بایسنقر به اصفهان لشکرکشی کرد ، جمعی از سادات ، بزرگان و علمای آن شهر را به اتهام همکاری با سلطان محمد دستگیر و تبعید نمود . به تحریک گوهرشادخاتون ، شاه علاءالدین محمد که از سادات و بزرگان و نقبای اصفهان بود به دارآویخته شد.

گوهرشاد بیگم، این زن نیکوکار پس از مرگ شاهرخ‌میرزا و در زمان سلطنت ابوسعید تیموری ( 855 – 873) قیام میرزا ابوالقاسم بابر به دسیسهٔ جمعی از امرا و مشاوران سلطان ابوسعید به دستور آن پادشاه در شهر هرات در نهم رمضان سال ۸۶۱ ه‍ . ق کشته شد و در جنب قبر فرزندش بایسنقر میرزا در مسجد گوهرشاد آن شهر دفن گردید و قبرش هم اکنون موجود است. 

 

 

 

 


نمای داخلی قبر خانم گوهرشاد بیگم



آ رامگاه گوهرشاد
 

  • ابراهیم اخلاقی

ابو نصر فارابی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۴ ب.ظ

ابو نصر فارابی

ابونصر محمد بن محمدابن اوزلغ ابن طرخان ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکده وسیج از ناحیه فاراب افغانستان ( خراسان زمین ) به دنیا آمد. فارابی، از خانواده‌ای سرشناس بود و پدر او، دربار سامانیان، از فرماندهان لشکر بوده است. از آثار او چنان بر می‌آید که زبانهای ترکی و فارسی را می‌فهمیده است. در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.

از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود. در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. با گذشت زمان، فارابی، چنان استادی به دست آورد که (پس از ارسطو، معلم اول) معلم ثانی خوانده شد و نخستین فیلسوف بزرگ مسلمانان به شمار آمد. از شواهد چنان بر می‌آید که برابر نظریه رایج در ایران، این فیلسوف بزرگ شیعه بوده است. در واقع فارابی، در سال330ق/941م، بغداد را بسوی حلب ترک گفته و در کنف حمایت سلسله شیعی حمدانیان قرار گرفت و سیف الدوله حمدانی به او ارج بسیار نهاد. این حمایت شیعی ویژه را نباید تصادفی دانست. این حمایت، زمانی معنا پیدا می‌کند که در حکمت نبوی مبتنی بر تعلیمات امامان شیعی مشترک است. او پس از اقامت در حلب، مسافرت‌هایی کرد و تا قاهره رفت و آنگاه، در دمشق، به سال 339ق/ 950م در هشتاد سالگی روی در نقاب خاک کشید.

مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت‌گزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیت‌المال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت می‌ورزید. فارابی که طبیعتی اساسا متامل داشت، از امور دنیوی اعراض می‌کرد، اما در عوض، سماع موسیقی را بسیار دوست می‌داشت و خود، نوازنده‌ای چیره دست بود. از او، کتاب الموسیقی الکبیر باقی مانده که شاهدی بر تضلع وی در ریاضیات است و نیز، بدون تردید، مهمترین شرح نظریه موسیقی، در سده‌های میانه به شمار می‌رود
فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه درباره هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتاب‌های وی معلوم می‌شود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و هیات و علوم نظامی و موسیقی و طبیعیات و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است.

درست است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده‌است، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.
ابن سینا او را استاد خود می‌شمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند.
در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به معلم اول بود، معلم ثانی لقب داده‌اند.

از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم مهم ترین بحث تفکر اسلامی بود. فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان «قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می کرد موضوع فیضان و تجلی را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می داند. اما اظهار می دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده است. او معتقد است که عقل فعال ارسطو همان وحی قرآنی است. 
فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نو افلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثناعشری به خود گرفته‌است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.

وحدت فلسفه
فارابی از کسانی است که می‌خواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی ـ هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند ـ متعدد نیست.
فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده‌است.
وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، بایدبتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث درباره حقیقتی یکتا بوده‌است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟
فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره‌ای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصا آنکه آن‌ها مبدع و پدیدآورنده فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.

مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:
روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل، نظریه معرفت یا تذکر، حدوث و قدم، نظریه عادت.
البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب اثولوجیا یا «ربوبیت» بود که یکی از بخش‌های کتاب تاسوعات فلوطین می‌باشد. وی فکر می‌کرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق می‌کرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)
بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه‌ها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.

آثار فارابی از این قرار است:
۱ -) ما ینبغی ان تعلم قبل الفلسفه (آنچه شایسته‌است قبل از فلسفه فرا بگیری): در این کتاب، فارابی منطق، هندسه، اخلاق نیکو و کناره‌گیری از شهوات را پیش نیاز پرداختن به فلسفه ذکر می‌کند و درباره هر یک مطالبی بیان می‌نماید.
۲ -) السیاسه المدنیه (سیاست شهری): این کتاب درباره اقتصاد سیاسی است.
۳ -) الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس (جمع بین آراء دوحکیم بزرگ، افلاطون الهی و ارسطو): فارابی در این کتاب می‌کوشد بین نظریات افلاطون و ارسطو هماهنگی برقرار سازد.
۴ -) رساله فی ماهیه العقل (رساله‌ای درباره ماهیت و چیستی عقل): در این رساله اقسام عقول را تعریف و مراتب آن‌ها را بیان می‌کند.
۵ -) تحصیل السعاده (به دست آوردن سعادت): در اخلاق و فلسفه نظری.
۶ -) اجوبه عن مسائل فلسفیه (پاسخ‌هایی به مسائل فلسفی): پاسخ‌هایی است به برخی پرسش‌ها و مسائل فلسفی.
۷ -) رساله فی اثبات المفارقات (رساله‌ای در اثبات وجود موجودات غیر مادی): در این رساله، فارابی درباره موجودات غیر مادی بحث می‌کند.
۸ -) اغراض ارسطو طالیس فی کتاب مابعد الطبیعه (مقاصد ارسطو در کتاب متافیزیک): این کتاب یکی از مهم‌ترین کتابهای فارابی است که مورد استفاده ابن سینا هم قرار گرفت.
۹ -) رساله فی السیاسه (رساله‌ای در سیاست): فارابی درباره سیاست صحبت می‌کند.
۱۰ -) فصول الحکم (جداکننده‌های حکمت): این کتاب در مورد حکمت الهی و شامل ۷۴ بحث در این زمینه و مباحث نفس می‌باشد.
 

  • ابراهیم اخلاقی

ابوالموید بلخی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

ابوالموید بلخی

شاعر و نویسنده قرن چهارم و معاصر با دوره سامانیان است. نخستین کسی است که داستان «یوسف و زلیخا» را به نظم کشید. اگرچه از اشعار این منظومه‌ی او چیزی باقی نمانده، در مقدمه آن چنین آمده است:

دو شاعر که این قصه را گفته‌اند/ به هر جای معروف و ننهفته‌اند
یکی بوالمؤید که از بلخ بود/ بدانش همی خویشتن را ستود
نخست او بدین در سخن بافتست/ بگفتست چون بانگ دریافتست

از دیگر آثاری که به او نسبت داده‌اند یکی شاهنامه منثور اوست که آن را «شاهنامه بزرگ» و «شاهنامه مؤیدی» هم خوانده‌اند. این شاهنامه کتابی در شرح تاریخ و داستانهای ایران قدیم و شامل بسیاری از روایات و داستانهای ایرانیان از پهلوانان و پادشاهان است که بعداً در دیگر آثار حماسی، از جمله «شاهنامه»ی فردوسی، از آنان سخن گفته شد. قدیم‌ترین کتابی که از این اثر نام برده «تاریخ بلعمی» است که خود به تاریخ 352 نوشته شده است.
گرشاسپنامه و «اخبار نریمان» نیز از آثار ابوالمؤید بلخی هستند که شاید هم هر کدام جزئی از شاهنامه‌ی او بوده‌اند.
عجایب البلدان اثر دیگر اوست که در قرن چهارم و اوائل قرن پنجم مشهور بوده و در «تاریخ سیستان» نیز چند بار از آن یاد شده است. 


ابوسعید ابی‌الخیر

ابوسعید ابی الخیر- ابوسعید فضل الله بن ابی الخیر محمد بن احمد میهنی- قرن 4 و 5 (440- 357 ) در میهنه (مهنه) از توابع ابیورد متولد شد و وفاتش هم در همانجا اتفاق افتاده است. پدرش عطار بود و دوستدار اهل تصوف و بدین ترتیب ابوسعید در مجالسی که پدر ترتیب می داد با مبادی تصوف آشنا شد. پس از تحصیل در علوم دینی و ادبی در میهنه، مرو و سرخس، نزد ابوالفضل محمد بن حسن سرخسی در سرخس، ابوعلی عبدالرحمن سلمی در نیشابور و ابوالعباس قصاب در آمل خراسان به ریاضت و سلوک پرداخت. سپس در خانقاه خود در میهنه و نیشابور به ارشاد پرداخت و نفوذ بی مانندی در میان طبقات مختلف به دست آورد.

تسلط او بر تفسیر، حدیث، فقه و ادبیات باعث شد تا مجالس وعظ او همیشه همراه با اینگونه مسایل باشد. ابوسعید در مجالس خود همیشه از اشعار شاعران دیگر و گاه از اشعار خود بهره می گرفت و به این ترتیب او از نخستین بزرگان صوفیه است که اندیشه خود را جامه شعر می پوشیده و از این حیث پیشقدم سنایی و عطار می باشد.
اشعاری به عربی و فارسی به ابوسعید نسبت داده شده اند که انتساب بسیاری از این اشعار به او مورد تردید است. با این حال چند رباعی را که در اسرار التوحید مستقیما به او نسبت داده است می توان از او دانست.

شرح حال ابوسعید ابی الخیر به تفصیل در کتابهای "اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید" از محمد بن منور و نیز "حالات و سخنان شیخ ابوسعید ابوالخیر" از کمال الدین محمد- که هر دو از نوادگان او هستند- و نیز در طبقات صوفیه آمده است.

وا فریادا ز عشق، وا فریادا کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا، دادا ورنه من و عشق هر چه بادا، بادا

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو بی جسم همی باید زیست
از من اثری نماند این عشق ز چیست؟ چون من همه معشوق شدم عاشق کیست؟

از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد وان را به دو حرف مختصر خواهم کرد
با عشق تو در خاک نهان خواهم شد با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد 

 



عایشه درانی

عایشه درانی دختر یعقوب علی خان توپچی باشی یک تن از رجال عصر درانی های افغانستان است و خود نیز در زمان تیمور شاه درانی به سرایش شعر آغاز کرده است.
احمد شاه درانی در قندهار توانست بر آشوب های حاکم در افغانستان غلبه کند و بنیاد یک نظام نیرومند را در این کشور بگذارد. احمد شاه نیز به شعر و ادب علاقه داشت و به سرایش شعر به زبانهای پشتو و دری می پرداخت.
از او دیوانی به زبان پشتو و دیوانی دیگر به زبان دری در دست است.
در دوره ابدالی ها و درانی ها بیشتر شاعران از حافظ و جامی پیروی می کردند و دنباله رو مکتب عراقی بودند.
عایشه نیز به شعر حافظ علاقه داشت و می کوشید اشعارش به سبک و سیاق لسان الغیب باشد.به عنوان نمونه:


حافظ:
ساقی به نور باده بر افروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
عایشه:
ساقی بیار باده و پر کن به جام ما
تا نه رواق چرخ بگردد به کام ما

حافظ:
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
عایشه:
اگر به خواب ببینم جمال رعنا را
سر از سرور به افلاک می رسد ما را
شاعری عایشه شامل سه مرحله است، نخست مرحله غزلسرایی و سال های جوانی که در عهد تیمور شاه درانی گذشت.
دوم مرحله سرایش شعرهایی با رنگ و بوی تصوف و عرفان است که مصادف با دوران جنگ های داخلی پسران تیمور شاه و حمله انگلیس به افغانستان است.
سومین مرحله نیز، شامل مرثیه سرایی های پس از شکست سلسله درانی ها در افغانستان می شود
نمونه ای از شعر عایشه در نخستین مراحل شاعری او در زیر می آید: 
بی تو ای مونس جان تخت سلیمان چه کنم
عمر خضر ار بودم حشمت خاقان چه کنم
با تو در دوزخ سوزان بتوان زیست مدام
بی تو با حور جنان روضه رضوان چه کنم
گرچه ابر کرم از چشمه حیوان بارد
بس ببارد به سر و لوُ لوُ و مرجان چه کنم
نیست بر لوح بصر غیر خط زنگاری
چون نبینم رخ تو یوسف کنعان چه کنم
روز شب کردم و شب روز نیامد یارم
عمر بر باد شد اکنون سر و سامان چه کنم
هر کسی کشته خود می درود آخر کار
هستم از فعل بد خویش پشیمان چه کنم
عایشه درد تو بگذشته ز قانون شفا
چون علاجی نبود سعی به درمان چه کنم

 


مولانا خال‌محمد خسته

مولانا خال‌محمد خسته (زاده در سال 1282 خ - درگذشت در سال 1352 خ) شاعر، نویسنده، تذکره نگار، خطاط و ژورنالیست توانای افغانستان بود.
خال‌محمد خسته فرزند ملا رستم در سال 1320 ق در دهکده ی دهباز ختلان بخارا زاده شد.
بعد از پنج سال سکونت در بخارا، عازم مزار شریف گردید. در مزار شریف، پس از حفظ قران مجید توجه به علوم عربی نموده از اساتید روزگار قراءت مبادی کتب فقه و عقاید را آموخت و در سال 1381 ق برای فراگیری دانش عازم هند شد و در آن جا تحصیل نمود.

مولانا خسته چون در روزگاران کودکی خط نستعلیق را از پدر قدری آموخته بود، در هند، خلال آموزش و کسب دانش، نزد خطاط معروف هندمنشی عبدالغنی یاقوت رقم دهلوی اساسات خطوط نسخ و نستعلیق را نیز فراگرفت. در این زمان وقتی مدرسه ی اسدیه در مزارشریف تاسیس شد، در آن جا به مدت شش سال به آموز گاری پرداخت. پس از آن در مکتب متوسطه آموز گار دینیات مقرر شد.

از سال 1360 ق در مدرسه خواجه خیران به تدریس غیر رسمی مصروف شد. در آخر سال 1327 ق از طرف اهالی شهر مزار شریف به وکالت دوره ی هفتم شورا انتخاب شد.
خسته در سال 1332 خ تا اول میزان 1343 خ مامور فروشات کتب(کتاب فروشی) ابن سینا از طرف مالک آن مقرر شد و در سال 1335 خ «دخسته کتانخانه» را در جاده ی میوند باز نمود. مولوی خال‌محمد خسته، در کابل چشم از جهان بست.

از آثار مولوی خسته می توان از این ها یاد کرد:
1 ـ مجموعه ی اشعار در شش جلد و انتخاب از آنها در دو جلد.
2 ـ معاصر ین سخنور.
3 ـ خطاطان قرن یازده الی دوازه هجری. 
 

این هم نمونه ی شعر او:

غزل
قدرت ایجاد است طبعت در طلب کاهل مباش
نقد حالی است نسیه بار مسقل مباش
رشته ی در مجمع اضداد دارد اتحاد
غافل ار کیفیت آب و گل مباش
گر زچشم ابر افتی در دل دریا نشین
تشنه ی کام بحر در آغوش چون ساحل مباش
نا رسایی سعی جز فقدان استعدادنیست
مرد همت باش و در اندیشه مشکل مباش
دیده ام در عرض استغنا ظهور احتیاج
رفته از دیده دور از استان دل مباش
انجمن سازی به کار صاحب دولت است
زینهار از مردم برهمزن محفل مباش
حق به حجت غالیست و طالب حق هم قوی
عرض اندامی کن و مرعوب از باطل مباش
ای خزان افسرده و خسته در جهان بیدلی
از بهار عالم تحقیق خود غافل مباش




 


عبدالهادی داوی پریشان

عبدالهادی داوی پریشان فرزند عبدالاحدطبیب به سال 1313هجری قمری در کابل زاده شد. در مکتب حبیبیه آموزش دید و آن گاه به محرری در جریده ی سراج الااخبار مقرر شد. داوی در همان دوران به سرودن شعر آغازید، پاره یی ازسروده هاو نوشته هایش در صفحات سراج الاخبار انعکاس یافته اند .شعر بلند « بلبل گرفتار» که پس از انتشاربه چندین زبان ترجمه شده است، از آن شمار است.

عبدالهادی داوی آدم سیاست بودو گروه سیاسی که داوی به آن وابسته بود، از سوی میر سید قاسم رهبری می شد. داوی در واپسین سال حکمرانی امیرحبیب الله(1918م) به زندان افتاد. پس از پیروزی مردم افغانستان در پیکاربرضد انگلیس ها از زندان رهایی یافت و به سر دبیری جریده ی امان افغان مقرر شد.داوی در روزگار امیر امان الله به حیث یک شخصیت آزادی خواه ومیهن پرست مورد بزرگداشت قرار گرفت ودر آن سال ها به حیث مستشار وزارت خارجه، سفیر افغانستان در بخارا ، وزیر مختار در لندن، وزیر تجارت و سفیر افغانستان در برلین کار کرد. در واپسین سال پادشاهی محمد نادر(1312خ)بار دیگر به زندان افتاد. هنگامی که از زندان بدر شداز مرز پنجاه ساله گی گذشته بود. او از پهنه ی پر جوش سیاست به خلوت کتابخانه ی خویش پناه برد. پس ازآن داوی را سالی چند به ریاست شورای دوره ی هفتم مقرر کردند و سپس به حیث سفیر افغانستان در اندونیزیا و آخرین کار دیوانی وی به حیث رییس مجلس سنابود.داوی به سال 1362خ در کابل زنده گی را پدرود گفت.
 

این هم نمونه های شعر وی:

خوناب گریه خواب به چشمم حرام داشت
ساقی شب گذشته چه آتش به جام داشت
دیشب که می شمرد نگاهم ستاره را
اشکم به شکل سبحه لولو نظام داشت
دانی به تار زلف تو چون دست می زنم
دل نام نغمه یست که آن جا مقام داشت
لعلش طبیب صد دل رنجور بود لیک
افسوس این که عادت شب مدام داشت
امروز از وفا سخنی نیست در جهان
ای کاش آن جفای تو ای گل دوام داشت

ای بهشت آدمیت خوی تو
آدم آن باشد که دارد بوی تو
ما که و درگاه ات ای علیجناب
باب جبریل است راه کوی تو

شعر هر چند ترجمان خوشست
از کم وکیف عشق لال بود
هر قدر نی که خوشنوا باشد
تاب آتش ازو محال بود
جوزای 1322خ




 


محمد یوسف آیینه

یوسف آیینه در سال ۱٢٩٩ خ در شهر کابل زاده شد. در لیسه امانی درس خواند، اما قبل از آن که دیپلوم فراغت را به دست آورد، مکتب را ترک گفت. وی از آن چه او را ادیب و ژورنالیست می‌ساخت باز ننشست. دانش‌ها و دانستنی‌ها را فرا گرفت و به زبانهای انگلیسی و آلمانی تسلط پیدا کرد.
از روزگاری که به نوشتن و سرودن پرداخت، در روزنامه‌ها، جراید و مجلات کشور به چاپ رسانیده است.

مقالات اجتماعی، انتقادی و ارایه گوشه‌های تاریک و فراموش شده اجتماع، وضع طبقات پایین مردم، نتایجی از تاریخ و رویدادها، درامه‌های منظوم، قطعات و اشعار و چامه‌ها چکامه‌ها که از آنها واقعیت‌ها را بتوان دید و نوآوری‌های نویسنده شاعر را در تلفیق کلمات و جملات، با آهنگینی بودن خاص مشاهده و احساس نمود، از کارهای فکری و فرهنگی او ست.
او به ترجمه آثار نیز دست یازیده است و بیشترینه آثار ادبی خود را به نامهای مستعار "شیشه" "چشم" "ترازو" "آه" و "نمک" به نشر رسانیده است. آیینه شغل‌های گوناگونی را در عرصه مطبوعات به پیش برده است. به رنگ مثال: او گاهی در رادیو، گاهی در روزنامه انیس و هم در آژانس باختر کار نموده است. همچنان زمانی مدیر مجله‌ی اقتصاد بود، بعد مدیریت عمومی سینما، جریده و صحنه کابل، شاروالی (شهرداری) کابل را به عهده داشت. روزگاری مدیر مجله "برگ سبز" نیز بود. مدتی به حیث مدیر عمومی اطلاعات و تبلیغات وزارت زراعت کار می‌کرد و زمانی هم در وزارت اطلاعات و کلتور وقت آمر عمومی سمعی و بصری و آمر عمومی اطلاعات و کلتور ولایت وقت بود.

در شعر نو و نثر تازه در کشور، ایجادگر شیوه و سبک خاصی است. یوسف آیینه تصنیف‌های زیادی نیز ساخته و ترانه‌های وی اکثراً به صدای هنرمندان خوب رادیو افغانستان ثبت گردیده‌اند. 
شیوه و ارزشمندی کار وی را اشعار و پارچه‌های: "مشت"، "قو"، "می خواره"، "حماسه سالنگ"، "گل راه"، "بهار کابل"، "وینوس" می‌توان یافت.
آیینه زند‌گی شخصی خاصی داشت. به رنگ مثال: او واراسته بود و یکی از آخرین "کاکه"های کابل، فارغ از بند اهل و اعیال بود، ساده و طبیعی بود، گریزان از تشریفات.

نخستین تجربه‌های یوسف آیینه در سرایش شعر در اوزان نیمایی به دههٔ سی خورشیدی بر می‌گردد. او با نمونه‌های روز نو، ترانهٔ ارغوان، شعر منجمد و بهار کابل به حیث یکی از نخستین علمبرداران رستاخیز بزرگ شعر نیمایی در افغانستان شناخته شده است، به یقین می‌توان گفت که پیش از سرایش این شعرها، باید آیینه تجربه‌های دیگری نیز در عوالم شعر نیمایی داشته باشد، اما یافتن یک چنان نمونه‌هایی از چنان شاعری که هیچگاهی در قید گردآوری شعرهای خود نبوده است، بسیار دشوار به نظر می‌آید.

با مستی نهفته به شرم از کنار خود 
لرزان و ترسناک 
دورم نمود و گفت که دیوانه نیستی! 
آن پنجه‌های نرم 
و این چشم پر عتاب 
هر دو ستیزه کار 
آوخ که در رواج محبت کتاب عشق 
حق را گرفت و داد به خوبان روز گار 
امشب مرا ببخش گلی از بهار خود 
این آرزوست پاک 
ای شمع هوشدار که پروانه نیستی 
با حرفهای گرم 
دل را بگو جواب 
مژگان به هم فشار 
ما از کتاب عشق گزیدیم باب عشق 
این شعرهای نغز بمانند یاد گار


استاد یوسف آیینه که خود از جملهٔ بازماندگان عیاران قدیم و از رندان و خراباتیان روزگار ماست و یکی از جملهٔ فلکلورشناسان و شاعران چند دههٔ اخیر افغانستان بشمار می‌آید، یک سلسله مقالات پیرامون زندگی‌نامه و کارروایی‌های کاکه‌های کابل در شماره‌های مختلف مجلهٔ لمر به چاپ رسانیده و چند تن از جوانمردان و کاکه‌های کابل و دیگر شهرهای افغانستان را معرفی نموده است. و چون این مقالات بازتاب دهندهٔ برخی از چهره‌های کاکه‌های کابل است، لذا جالب و خواندنیست.


محمد آصف آهنگ

محمدآصف آهنگ فرزند میرزا محمدمهدی‌خان چنداولی است که در سال ۱۳۰٤ خورشیدی در کابل زاده شد و پدرش منشی اعلیحضرت غازی شاه امان‌الله و یکی از مشروطه‌خواهان دورۀ دوم بـود.
پس از شهادت پدر (در عهد نادرشاه)، محمدآصف آهنگ با دو برادرش (محمدیونـس، و محمدسلیمان) از مکتب اخراج گردیدند.مادرش که می‌خواست فرزندان او، راه پدر را بکوبند؛ دست بچه‌هایش را گرفت و به مدرسه‌های سنتی برد تا از سواد بی‌بهره نمانند.

محمدآصف کودکی و نوجوانی را با مرارت و رنج گذرانید؛ اما میل به تحصیل کمال از یک سو و اشتیاق به آزادیخواهی از سوی دیگر، همواره در درونش شعله‌ور بود و این اقبال را داشت که هم این مأمول را برآورد و هم آن راه را بپیماید؛ از همین رو در جوانی به جنبش مشروطه‌خواهان سوم پیوست و راه پدر و برادرش را پیمود.

این مرد آزادیخواه که شاهد اعدام پدر بوده است و گواه به زنجیر کشیده شدن برادران، اینک خود در قفس می‌افتد و رنج و شکنجه زندان را بر جان و تن پذیرا می‌شود. شش سال دردآور را (از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳٤٢ خورشیدی)[] در زندان دهشتبار دهمزنگ گذرانید، بی‌آنکه خود بداند گناهش چه بوده است و یا به خاطر چه تقصیری این همه سال، آزادی را از او ربوده‌اند. با پایان دورۀ صدارت محمدداوود، زندانیان سیاسی رها گردیدند و آهنگ نیز به خانه باز گشت. 
او چهار سال (۱۳٤٤ - ۱۳٤٧ ش) وکیل مردم کابل در شورای ملی بود و چند سالی هم در نهادهایی چون جنگلک و نساجی افغان کار کرد اما هرگز به کارهای دیوانی تن نداد و سالهای آخرین اقامت در حضر را شاهد فاجعه و جنایت بود و دریغاگوی یاران از دست رفته؛ چه هر روز کاج استواری از کاجسـتان فرهنگ و آزادی در برابر دیدگان حیرت‌زده‌اش فرو می‌غلتید تا این که در سال‌هایی خون و خاکستر، خاطرات و یادداشت‌هایش را زاد و توشۀ سفر ساخت و راه سرزمین‌های بیگانه را پیش گرفت و از بد حادثه نخست در پاکستان و سرانجام، در سال ۱۳٧٤ خورشیدی در کشور کانادا پناه گزید.
اکنون سالهاست که در پیرانه‌سری زهر گژدم غربت را به جان می‌پذیرد. ولی از خجستگی‌های زندگی او این است که چون هزاران تن از مردان سالخوردۀ مهاجر افغانستان، دست روی دست ننهاده است و زندگی را به تن‌آسایی و ضجه و مویۀ تنهایی و غریبی نمی‌گذراند.

در سالهای دور از وطن، صدها برگۀ سپید را سیاه کرده است و چندین کتاب و مقاله در باب تاریخ و سیاست و مسایل مبرم اجتماعی رقم زده است. او، هم آثار فراون نوشته و هم فرزندان شایسته و فرهیخته‌ای تربیت کرده است. 
 



نمونۀ شعر آصف آهنگ:

به شــهـر غیر غریـبم که کشــور مــن نیســـت
ز بی‌کسی همـه شـب غیـر گریه کردن نیسـت
تـــو ای مســـــافــر آواره بــــر نــگـــرد - نــگـــرد
که ظلمتسـت و سیاهی و خانه روشن نیسـت
به بیــن که دخـتر مهـتاب شــد نهــان از تــرس
بحکــم آنکــه حقــوق مســاوی بــر زن نیســـت
ز بــاغ چـیــــد چـنــان باغبـــان خــانـــه خـــراب 
کـه غنــچه‌های هــوس قابل شــگفتن نیســت
پـــرنــده گان خــــــوش آوای از چمــــن رفتــنــد
صــــدای زاغ وزغــن قـابــل شــــنیــدن نیســت
چـه رقــص‌ها کـه نشـــد ســر بـه ســاز بیـگانه
ببــین بــه کشـــور ویـران جــای گفـتن نیســـت
نشسته‌ایم به تماشا که دست ما بسته است
قفــس ز آهــن و پـولاد و از شـکســتن نیســت
مــــن آن درخــــت کهنســــال بــی بــر و بــارم
امــیــد و آرزویــــم جــــز تــبر بــگــردن نیســــت


آصف آهنگ، یکی از آن شخصیت‌های والای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشورماست که از آوان کودکی با ناسازگاریها و ناملایمات روزگار روبرو گردیده و بار سنگین زندگی را با آن همه ناملایمات و سختیهای آن بردوش کشیده است، ولی با شکیبایی و حفظ عزت خانواده و تقوای وطن‌پرستی از کوره راه‌های دشوار زندگی سربلند بیرون برآمده است 
محمدآصف آهنگ شماری از آثار خود را در دورۀ هجرت به نگارش درآورده است که پاره‌ای از آنها به نشر رسیده و برخی دیگر هم آماده چاپ اند:
یادداشتها و برداشتهایی از کابل قدیم ، جهان‌بینی عارف ،زندان ، تاریخ در ایدیولوژیهای مختلف ( در چهار جلد ) ، سطری چند از تاریخ و چشمدیدهای من ( فشرده‌ای از حوادث امروز )، جلادان تاریخ زیاد اند ( مجموعه مقالات)، جنبش هزاره‌ها و اهل تشیع در افغانستان ، پاسخی به اتهامات نبی عظیمی.
 

  • ابراهیم اخلاقی

بیدل

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

بیدل

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ ه‍. ق. (۱۶۴۴م.) در پتنه در کشور هندوستان پای به عرصهٔ هستی نهاد. او شاعر پارسی‌گوی هندی است که از ترکان جغتائی برلاس بدخشان بود؛ اما در هند متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی به عزلت و آزادی زندگی کرد و با اندیشه‌های ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.

«عبدالقادر» هنگامی که هنوز بیش از چهار سال و نیم نداشت پدرش را از دست داد و در سایه سرپرستی و تربیت عمویش «میرزا قلندر» ـ که خود از صوفیان با صفا بود‌ ـ مکتب و مدرسه را رها کرد و مستقیماً تحت آموزش معنوی وی قرار گرفت، میرزا قلندر معتقد بود که اگر علم و دانش وسیله کشف حجاب برای رسیدن به حق نباشد خود تبدیل به بزرگترین حجابها در راه حق می گردد و جز ضلالت و گمراهی نتیجه ای نخواهد داشت. «عبدالقادر» در کنار وی با مبانی تصوف آشنایی لازم را پیدا کرد و همچنین در این راه از امداد و دستگیری «مولینه کمال» دوست و مراد معنوی پدر بهره ها برد. از همان روزها عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق می سرود و چون بر حفظ و اخفای راز عشقش به حق مصر بود «رمزی » تخلص می کرد تا این که بنا بر قول یکی از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدی از مصراع «بیدل از بی نشان چه گوید باز» به وجد آمد و تخلص خود را از «رمزی» به «بیدل» تغییر داد.

بیدل در محضر شاه اقلیم فقر: «شاه ملوک» «شاه یکه آزاد» و «شاه فاضل» روح عطشانش را از حقایق وجود سیراب می کرد و از مطالعه و تتبع در منابع عرفان اسلامی و شعر غنی فارسی توشه ها بر می گرفت. وی در کتاب «چهار عنصر» از کرامات شگفت انگیزی که خود از بزرگان فقر و عزلت مشاهده کرده بود سخن می گوید. «بیدل» هنگامی که سیزده سال بیشتر نداشت به مدت سه ماه با سپاه «شجاع» یکی از فرزندان شاه جهان در ترهت ( سرزمینی در شمال پتنه) به سر برد و از نزدیک شاهد درگیری های خونین فرزندان شاه جهان بود، پس از آن نزاعهای خونین داخلی فروکش کرد و اورنگ زیب فرزند دیگر «شاه جهان» صاحب قدرت سیاسی در هند شد، بیدل همراه با مامای خوش ذوق و مطلعش «میرزا ظریف» درسال 1017 به شهر «کتک» مرکز اوریسه رفت.

دیدار شکفت «شاه قاسم هواللهی» و بیدل در این سال از مهمترین وقایع زندگی اش به شمار می رود. بیدل سه سال در اوریسه از فیوضات معنوی شاه قاسم بهره برد. بیدل چهره ای خوشآیند و جثه ای نیرومند داشت، فن کشتی را نیک می دانست و ورزشهای طاقت فرسا از معمولی ترین فعالیتهای جسمی او بود. در سال 1075 ه . ق به دهلی رفت، هنگام اقامت در دهلی دایم الصوم بود و آن چنان که خود در چهار عنصر نقل کرده است،‌ به سبب تزکیه درون و تحمل انواع ریاضت ها و مواظبت بر عبادات درهای اشراق بر جان و دلش گشوده شده بود و مشاهدات روحانی به وی دست می داد، در سال 1076 با «شاه کابلی» که از مجذوبین حق بود آشنا شد، دیدار با شاه کابلی تأثیری عمیق بر او گذاشت. و در همین سال در فراق اولین مربی معنوی اش میرزا قلندر به ماتم نشست، وی در سال 1078 ه . ق سرایش مثنوی «محیط اعظم» را به پایان رساند، این مثنوی دریای عظیمی است لبریز از تأملات و حقایق عرفانی. دو سال بعد مثنوی «طلسم حیرت» را سرود و به نواب عاقل خان راضی که از حامیان او بود هدیه کرد تلاش معاش او را به خدمت در سپاه شهزاده «اعظم شاه» پسر اورنگ زیب باز گرداند. اما پس از مدت کوتاهی، چون از او تقاضای مدیحه کردند، از خدمت سپاهی استعفا کرد. بیدل در سال 1096 ه . ق به دهلی رفت و با حمایت و کمک نواب شکرالله خان داماد عاقل خان راضی مقدمات یک زندگی توأم با آرامش و عزلت را در دهلی فراهم کرد، زندگی شاعر بزرگ در این سالها به تأمل و تفکر و سرایش شعر گذشت و منزل او میعادگاه عاشقان و شاعران و اهل فکر و ذکر بود، در همین سالها بود که بیدل به تکمیل مثنوی «عرفان» پرداخت و این مثنوی عظیم عرفانی را در سال 1124 ه . ق به پایان رساند، با وجود تشنج و درگیری های سیاسی در بین سران سیاسی هند و شورش های منطقه ای و آشفتگی اوضاع، عارف شاعر تا آخرین روز زندگی خود از تفکرات ناب عرفانی و آفرینش های خلاقه هنری باز نماند. بیدل آخرین آینه تابان شعر عارفانه فارسی بود که نور وجودش در تاریخ پنج‌شنبه چهارم صفر ه . ق 1133 (۱۷۲۰ م. روز ۵ دسامبر) در دهلی به خاموشی گرایید.و در صحن خانه‌اش، در جایی‌که خودش تعیین کرده بود، دفن گردید.

پژوهش‌های بعدی توسط استاد سید محمد داؤد الحسینی، همه متفق و گواه بر آن‌اند، که عظام بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانه‌اش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست، بلکه، در قریهٔ خواجه رواش کابل می‌باشد. اینکه اگر بعضی می‌گویند و یا بگویند که قبر بیدل از طرف بعضی مهاجمین از بین رفته‌است معنی ندارد. مهاجمین به بسیاری قبر‌ها حمله کرده‌اند. ولی قبر از میان نرفته‌است. این کار به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد. و طبیعی است که آنطور مقبرهٔ مورد تجاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر می‌گردد.


86 تن از دانشمندافغان همه متفق و به یک نظر اند که عظام حضرت بیدل به وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شد. بقایای جسد میرزاعبدالقادر بیدل را در کنار مقبرهٔ میرزا ظریف و شخص دیگری که غازی خان نام داشته‌است، به خاک سپردند. به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت اهل خبرت، حفریاتی که به وسیلهءدانشمندان در مزار بیدل در خواجه رواش کابل صورت گرفت، دخمه یی در آنجا ظاهر شد که در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری شده بود و لوحه سنگ نیمه شکسته یی داشت. از عبارت لوحه سنگ بر می‌آمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت حضرت بیدل وفات نموده‌است. در سمت شرقی دخمه عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام می‌باشد. محلهٔ مذکور از قدیم نزد مردم به یکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد، بدون آن که متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بوده‌است و اولاده اش در خواجه رواش ساکن هستند. بر تربت بیدل لوحه سنگی هم موجود بود، ولی در دورهٔ حکمروایی امیر عبدالرحمن خان در هنگام قیام هزاره که در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شدیدی جریان داشت، این لوحه سنگ به وسیلهٔ تیمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش میرزا ظریف در آن قرار دارد، از بین برده شد. آنان بر این باور بودند که توجه شخص امیر عبدالرحمن خان که به زیارت بیدل آمده بود و تصمیم ساختن آبده یی را داشت، باعث به اصطلاح سرکاری شدن باغ و جایداد ایشان خواهد شد.
در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته‌، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده است.در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه‌های سبک هندی به‌شمار می‌آید.

از بیدل غیر از دیوان غزلیات آثار ارزشمند دیگری در دست است که مهمترین آنها عبارتند از: 
1ـ مثنوی عرفان
2 ـ مثنوی محیط اعظم
3 ـ مثنوی رقعات 
4 ـ مثنوی طلسم حیرت
5 ـ رباعیات
6 ـ چهار عنصر (زندگینامه خودنوشت شاعر)
7 ـ رقعات 
8 ـ نکات و ...

زبان بیدل برای کسانی که برای اولین بار با شعر وی آشنایی به هم می زنند اگر شگفت انگیز جلوه نکند تا حد زیادی گنگ و نامفهوم می نماید، این امر مبتنی بر چند علت است:

الف) شعر بیدل میراث دار حوزه وسیعی از ادب و فرهنگ فارسی است که بیش از هزار سال پشتوانه و قدمت دارد. ادب و فرهنگی که در هر حوزه اندیشه و عرفان و تفکر گرانبار شده است. از طرفی چون در حوزه شعر سنتی همواره اندوخته پیشینیان همچون گوهری گرانبها مد نظر آیندگان بود و خلاقیت و آفرینش در بستر سنت اتفاق می افتاد و نوآوری شکستن سنت ها نبود بلکه آراستن و افزودن به سنت ها بود (در عین توجه به اصول سنتی)، در شعر بیدل بار ادبی و معنایی کلمات و دایره تداعی معانی موتیوها به سر حد کمال خود رسیده است و همچنین موارد جدیدی نیز به آن افزودن شده و زبان نیز در عین ایجاز و اجمال است. به گونه ای که خواننده شعر او برای آن که فهم درستی از شعر وی داشته باشد لازم است به اندازه کافی از سنت شعر فارسی مطلع و به اصول اساسی عرفان اسلامی آگاه باشد.

ب) بیدل شاعری است با تخیل خلاق، کشف روابط باریک در بین موضوعات گوناگون و طرح مسائل پیچیده عرفانی به شاعرانه ترین زبان، و همچنین نوآوری شاعر در مسائل زبانی و سبکی، ‌دقتی ویژه و ذهنی ورزیده را از مخاطب برای فهم دقیق و درک لذت از شعر وی طلب میکند.

ج) شعر بیدل همچون جنگلی بزرگ و ناشناخته است که در اولین قدم به بیننده آن حس حیرت و شگفتی دست می دهد و چون پا به داخل آن می گذارد دچار غربت و اندوه و ترس می شود و در واقع مدتی طول می کشد تا با شاخ و برگ و انواع درختان و پرندگان و راههایی که در آن است آشنا شود اما چون مختصر انس و الفتی با آن پیدا می کند، به شور و اشتیاق در صدد کشف ناشناخته هایش بر می آید، با شعر بیدل باید انس پیدا کرد تا ...

بیدل شاعری با حکمت و تفکر قدسی است، وی از تبار شاعران عارفی چون حکیم سنایی، عطار نیشابوری، مولانا و حافظ و ... است، شاعرانی که شعرشان گرانبار از اندیشه و معناست در افق این بزرگان، شعر زبان راز و نیاز است و شاعری شأنی خاص و ویژه دارد، همه آنان به زبان شعر نیک آشنایند و در این زبان سرآمد روزگاران به شمار می روند و همچنین در عرصه معنی و حکمت الهی نهنگانی یگانه اند، در دستکار اینان صورت و معنای شعر چنان درهم سرشته می شود که تشخیص یکی از دیگری سخت و ناممکن به نظر می رسد به گونه ای که میتوان گفت اندیشه آنان عین شعر و شعرشان عین اندیشه آنان می گردد، غزلیات شمس و مولانا و غزلیات بیدل و حافظ آیا سخنی غیر از شعر ناب است و باز هم آیا آثار همه اینان،‌ غیر از بیت الغزل معرفت و عرفان است؟ بی هیچ اغراقی فهم، تبیین و توضیح اندیشه های ژرف و باریک بینانه عرفانی بیدل به زبان تفصیل عمر گروهی از زبده ترین آگاهان را به سر خواهد آورد و این نیست مگر جوشش فیض ازلی از جان و دل و زبان این شاعر بزرگ و شاعران عارف دیگری که حاصل عمر کوتاه و اندکشان، جهانی راز و معناست، ... بیدل غیراز غزلیاتش که هر یک آینه ای مجسم از شعر نابند، در مثنوی های «محیط اعظم» ، «عرفان»، «طلسم حیرت»، «طور معرفت» به تبیین اندیشه های عرفانی خود پرداخته است در میان این مثنوی ها دو مثنوی «محیط اعظم» و «عرفان» از قدر و شأن ویژه ای برخوردارند، مثنوی محیط اعظم را شاعر در روزگار جوانی خود سروده است بررسی سبک شناختی و معنا شناختی این اثر نشان می دهد که شاعر بزرگ در عهد شباب نه تنها به زبانی نوآئین و غنی از ظرفیتهای بینی شاعرانه دست یافته بلکه شاعری صاحب اندیشه با تفکری متعالی است.

مثنوی «عرفان» که به مرور در سز سی سال از عمر شاعر سروده شده است، در بر گیرند ه یک دوره کامل از جهان شناسی،‌ انسان شناسی و خدا شناسی عرفانی بیدل است، این مثنوی از آثار ارجمند شعر عرفانی به زبان فارسی است که در آن نور حکمت الهی با زبان شیفته شاعرانه یکی شده است و بی هیچ تعصبی می توان آن را به لجاظ عمق و ژرفای اندیشه و زبان پرداخته و نوآئینش هم وزن و همسنگ آثاری چون مثنوی معنوی و حدیق الحقیقه سنایی به حساب آورد. در یک نگاه گذرا به مثنوی عرفان و محیط اعظم می توان به مشابهت و مقارنت بسیار آرا و افکار بیدل با اندیشه های ابن عربی (عارف مغرب) پی برد، با این همه و به یقین بیدل خود صاحب تفکری خاص است که مشی فکری او را از بزرگان دیگری همچون ابن عربی جدا می کند. توضیح دقیق این نکته مستلزم صرف وقت و دقت نظر در آرا و افکار ابن عربی و بیدل است.

اندیشه بیدل، اندیشه وحدت و یگانگی است، در منظر او عالم عالم جلوه حق است و انسان آینه ای که حیران به تماشا چشم گشوده است، به تماشای تجلی حق در عالم وجود، بیدل حق را تنها حقیقت هستی می داند، در نگاه خود نیز همه موجودات قائم به حق می باشند که از چشم غافلان همیشه این نکته پوشیده می ماند. در نگاه شاعر ذره تا خورشید چشم به سوی حق دارند و تمام هستی، پر شکوه و پاک به عشقی ازلی در جستجوی حق است: ذره تا خورشید امکان، جمله، حیرت زاده اند جز به دیدار تو چشم هیچ کس نگشاده اند.

غزل
دیده را باز به دیدار که حیران کردیم که خلل در صف جمعیت مژگان کردیم
غیر وحشت نشد از نشئهٔ تحقیق بلند می به ساغر مگر از چشم غزالان کردیم
رهزنی داشت اگر وادی بی مطلب عشق عافیت بود که زندانی نسیان کردیم
موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلند بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم
حاصل از هستی موهوم نفس دزدیدن اینقدر بود که بر آینه احسان کردیم

رباعیات
بی اسم و صفت، دلت به خود محرم نیست بی رنگ و بو، بهار جز مبهم نیست
عالم به وجود من و تو موجود است گر موج و حباب نیست، دریا هم نیست
تا در کف نیستی عنانم دادند از کشمکش جهان امانم دادند
چون شمع، سراغ عافیت می‌جستم زیر قدم خویش نشانم دادند


 

  • ابراهیم اخلاقی

ابوالفضل بیهقی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۲ ب.ظ

ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی ( 470-385 ه‍.ق ) در سال 385 ه‍.ق. در حارث آباد بیهق (سبزوار) متولد شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت.اوائل عمر را در نیشابور به تحصیل پرداخت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان رسائل محمود غزنوی شد. بیهقی حدود 19 سال منشی دیوان رسالت غزنویان بود. ابتدا در زمان سلطان محمود، زیردست "بونصر مشکان" مشغول به کار بود و در زمان مسعود- پس از وفات بونصر- زیردست "بوسهل زوزنی" کار کرد. پس از مرگ مسعود- در زمان عبدالرشید- رئیس دیوان رسالت شد ولی پس از حمله مغول اموالش مصادره و خودش محبوس شد. بیقهی پس از آزادی از زندان ظاهرا دیگر وارد دربار نشد و اواخر عمر را به انزوا در منزل خود در غزنین به سر برد و به نوشتن کتاب پرداخت.

بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929).

پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند.

تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است.

کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226).

بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100).

مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت.

تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است. نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه.

افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است.

تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز.

از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.

مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی...

مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر. 
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو.

در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ. 
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک.

از دیگر آثار منسوب به او "مقامات بونصرمشکان" و "زینة الکتاب" است. وی در تاریخ مسعودی دو جا از کتابی به نام "مقامات" یا "مقامات محمودی" یاد می کند که شاید قسمت محمودی این کتاب باشد. 
بیهقی دلیل نوشتن تاریخ را آیندگان می داند و بارها آن را بیان می کند. دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی- شاید بیش از خوانندگان خود- متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خاطر خوانندگان را از راستگویی و حقیقت دوستی و نیز احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می دهد. آنچه در کتاب بیهقی آمده یا از مشاهدات و مشهودات خود او است یا اطلاعاتی که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مطلع و مربوط به دست می آورد و یا از کتابهایی که غالبا نام آنها را ذکر می کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را می گوید.

نثر بیهقی از نظر فصاحت و بلاغت نیز همواره بسیار مورد توجه بوده است. با آنکه به ذکر تاریخ می پردازد گاه از ایجازهای رسا بهره می گیرد که هرگز به اصل موضوع آسیبی نمی رساند. گاه نیز که به اطناب می پردازد نه در ذهن خواننده کسالت بار می نماید و نه از موضوع دور می شود.

زمان تألیف کتاب: بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعـود و آغاز پادشاهی سـلطان ابراهیم بن مسعود(جلـد 451، ص 492).

مرگ بیهقی: بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در« تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته اسـت و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازه‏ای در زمینه کار خود دسـترسی می ‏یافته، آن را به متن کتاب می ‏افزوده است. 
 


آرامگاه بیهقی
 

  • ابراهیم اخلاقی

بایسنقر میرزا

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

بایسنقر میرزا

غیاث الدین بایسنقر (تولد ۸۰۲ ه‍.ق.، فوت ۸۳۷ ه‍.ق.) پسر شاهرخ و نوه تیمور گورکانی شاهزاده و امیری هنرمند و هنرپرور بود. وی از سیاستمداران، حامیان بزرگ هنر، معماری و فرهنگ و از خوشنویسان طراز اول عهد خود به شمار می‌رود. نام کامل او «میرزا غیاث الدین بن شاهرخ بن امیر تیمور» است و به نام‌های بایسنقر میرزا و سلطان بایسنقر بهادر خان نیز شهرت دارد. بایسنقر کلمه اى ترکى (مرکب از باى + سنقر) و سنقور، مرغى شکارى است از جنس چراغ که شنقار نیز گویند.

بایسنقر میرزا به زبان فارسی، عربی و ترکی مشرقی، که زبان مادریش بود، کاملاً تسلط داشت. او معرف برجسته فرهنگ اسلامی از نسلی ترک و ایرانی بود که به اهمیت و ارزش او تنها در دهه‏های اخیر و در تحقیقات جدید توجه شده‌است. در متون قدیم و جدید بایسنقر تحت الشعاع شخصیت برادرش الغ بیگ قرار گرفته‌است. هر چند اهمیت بایسنقر در تاریخ هنر قطعی است، لیکن خدماتش در زمینه ادبیات فارسی و تاریخ نگاری چندان معرفی نشده‌است. او قطعاً یکی از نمایندگان و شاید مهمترین نماینده آمیزش فرهنگ ترکی و فارسی در آسیای مرکزی و آسیای غربی(یعنی ایران و ترکیه) در عهد تیموریان به‌شمار می‏رود.

از بایسنقر به عنوان اولین کسی که به دو وجه ملی و دینی، همزمان توجه کرده نام برده می‌شود. در بررسی برنامه‌ریزی مکتب هرات که بیش از همه به همت او و پدرش شکل گرفت، دیده می‌شود که این مکتب همانطور که برای هویت بخشی به هنر اسلامی قدم پیش می‌گذارد، همان‌طور هم برای شکل‌گیری شاهنامه بایسنقری اقدام می‌کند . برای شروع این پروژه عظیم کاغذ سازان سمرقندی دعوت می‌شوند تا کاغذ سمرقند را تولید کنند.
بایسنقر هنگامی که پدربزرگش، امیر تیمور، در سال ۸۰۷ ق / ۱۴۰۵ م درگذشت، کودکی بیش نبود. او پادشاهی خوش طبع و خوش سخن و هنرپرور و عیاش بود و آنقدر که ممکن بود عالم را به خوشی گذرانید. بقول دولتشاه «جمالی داشت با کمال... و از سلاطین روزگار بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد، شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی.

مرگ زودرس بایسنقر به دلیل افراطش در شرابخواری روی داد. دولتشاه می‌گوید: «شبی از فرط شراب به فرمان رب الارباب بخواب گران فنا گرفتار شد و سکنه هرات سبب آن وفات سکته پنداشتند و وقوع این واقعه... در دارالسلطنه هرات در باغ سپید بود در شهور سنه سبع و ثلاثین و ثمانمائه (۸۳۷ ه'. ق.) و عمر او سی وپنج سال بوده. 
مدفن او در گورستانی است متعلق به مدرسه‏ گوهرشاد در هرات. این مدرسه در ۱۳۰۲ ق / ۱۸۸۵ م ویران شد. لیکن آثار مقبره‏ها را همچنان می‏توان مشاهده کرد. روشن نیست که خسارتهای بعدی این گورستان ناشی از گذشت زمان است یا به دلیل جنگ اوایل دهه ۱۳۶۰ ش / ۱۹۸۱ م که بر اثر آن، بخش قدیم هرات شدیداً آسیب دید.

شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت می شد و در امور سلطنت دخالتی نداشت . از این رو بایسنقرهرگز به حکومت نرسید.

بایسنقر در ادارهٔ امور حکومت تیموری سهمی عمده داشت. او هفده ساله بود که والی طوس، نیشابور و استرآباد شد و بنا به گفته خوافی در ۸۱۹ ق / ۱۴۱۶ م امیر دیوان شد. واین احتمالاً به معنای سرپرست «دیوان عالی امیری» یا شورای عالی شاهرخ در هرات بوده‌است ظاهراً پس از آن نیز برای مدتی والی تبریز بود، اما مجدداً به مقام پیشین خود بازگشت. تا جایی که وظایف مملکتی اجازه می‌داد، خوش داشت که به جای اقامت در ولایات، در هرات نزد پدرش بماند، زیرا در مسئولیتهای خطیر، پدر به او اعتماد می‌کرد؛ از جمله در ۸۱۷ که شاهرخ در پایتخت نبود، نیابت سلطنت را بر عهده گرفت. هر چند رسماً به جانشینی منصوب نشده بود، عملاً ولیعهد شمرده می‌شد.

اهمیت و شهرت بایسنقر میرزا پیش از حکومت دارى و سیاستمدارى به دلیل عشق سرشار و علاقه بسیار وى به علم و ادب و کلیه فنون و هنرهاى زیبا اعم از شعر، موسیقى، نقاشى و معمارى بود. بایسنقر میرزا هنرمندی تمام عیار بود و افزون بر خمایت بی‌شاعبه از هنرمندان خود نیز در انواع هنرهای روزگار چون خوشنویسی، نقاشی و موسیقی سررشته داشت.
بایسنقر میرزا در اقلام ششگانه خوشنویسی شاگرد شمس الدین محمّد بن حسام هروى معروف به شمس بایسنقرى بوده‌است و خود از استادان برجسته خط محقق و ثلث مى‌باشد.

خطوط زیبای مسجد گوهرشاد که به دستور مادرش گوهر شاد آغا در مشهد بنا شده، به قلم بایسنقر به رشته تحریر درآمده سپس بر کاشی انتقال یافته‌است. حاصل کار به خط ثلث و به رنگ سفید بر زمینه سرمه‏ای مات نوشته شده، که آیاتی از قرآن است و به خط کوفی تزیین یافته‌است. این آثار را هنوز هم بر کاشی‌های درخشان ایوان جنوبی مسجد گوهرشاد (کتیبه‌های ایوان مقصوره) می‏توان مشاهده کرد. در این کتیبه که از قدرت و قوت قلم آن تمجید شده، رقم «بایسنقر بن شاهرخ بن تیمور گورکانى فى 821ه ق» دیده می‌شود که به‌این ترتیب بایسنقر آن‌را در بیست سالگى نوشته است. بعضى از کاشی‌ها، پس از زلزله ۱۰۸۷ ق / ۱۶۷۶ م به دستور شاه سلیمان صفوى با کاشی‌هاى جدید تعویض شده است. بعضى از کتبیه‌هاى عمارات سبزوار را نیز او نوشته است. ولیدی طوغان به کاشی‌های واحدی نیز اشاره می‌کند که به خطّ رِقاع نوشته شده و آنها را در یک مجموعه‌ای خصوصی در ترکستان دیده بوده‌است.

همچنین کتابت بزرگ ترین قرآن موجود را اثر بایسنقر میرزا می‌دانند که به خط محقق نگاشته شده و هم اکنون بعضى صفحات آن در موزه قرآن کتابخانه آستان قدس رضوی ، کتابخانه سلطنتى، کتابخانه ملى، موزه ایران و کتابخانه ملک موجود است و شمارى از اوراق آن در امامزاده اى در قوچان بوده است، چه در حدیقة الحقایق است که از زلزله جز همان امامزاده سلطان ابراهیم بن على بن موسى الرضا در قوچان چیزى باقى نمانده و بعضى اوراق قرآن به خط میرزا بایسنقر بن امیر تیمور گورکانى در آنجاست. می‌گویند نادرشاه افشار این اثر شگرف را از سمرقند به آنجا آورده است. از قرآن بایسنقر با خط محقق و در قطع بزرگ، هشت صفحه در آستان قدس رضوى نگهدارى مى‌شود. هر صفحه از این قرآن نفیس هفت سطر دارد که بین سطور و پیرامون آیات آرایش شده است. قطع این قرآن که یکى از بزرگ‌ترین قرآ‌ن‌هاى موجود است، 177 در 110 سانتى‌متر مى‌باشد.

از این خطاط و هنرمند، قرآنى به خط ثلث جلى مربوط به قرن نهم است که در کتابخانه سلطنتى سابق(موزه کاخ گلستان) موجود بوده است. این قرآن در حد کمال و زیبایى با خط ثلث کتابت شده است و هر یک از صفحات آن به زر شامل هفت سطر ثلث درشت است که از حیث ترکیب و شکل حروف بسیار جالب است. صفحات این قرآن جدول کشى شده و در بالاى هر آیه یک علامت دیده مى شود.

تصویرى از قرآن به خط نسخ خوش کتاب خفى با رقم بایسنقر موجود است که البته رقم آن را ساختگى مى دانند. تحریر این قرآن حدود قرن نهم با رقم ساختگى بایسنقر مورخ 823 هجرى است. دو صفحه اول، فهرست اسماء السور به خط رقاع در خانه هاى شطرنجى و زمینه طلاپوشى از قرن سیزدهم است. دو صفحه افتتاح، تمام تذهیب با پیشانى و ذیل به خط رقاع، اسامى سور به خط رقاع و قلم زر تحریردار و فواصل آیات ستاره نشان است. نگارنده کتاب راهنماى گنجینه قرآن دلایلى ارائه مى دهد که صفحه اسم بایسنقر ساختگى است. برخى دیگر بر همین نظرند؛ زیرا تاریخ اتمام آن ـ یعنى 837 ـ مقارن با مرگ بایسنقر است.

هنر دیگر بایسنقر شعر و شاعرى بود. او دنباله رو سنت شعر دربارى بود، که در آن ایام دیگر به مدیحه سرایى محدود نماند، بلکه دامنه بسیار گسترده ترى داشت هر چند از زبان او نقل می‏کنند که گفته‌است امیر نباید به سرودن شعر بپردازد. با این وجود ابیات پراکنده‏ای از او در تذکره دولتشاه سمرقندی نقل شده‌است. و با برادرانش: الغ بیگ در سمرقند و ابراهیم در شیراز، درباره شعر فارسی مکاتبه می‏کرد. او اشعار امیر خسرو دهلوی را بر اشعار نظامی گنجوی، که الغ بیگ می‏پسندید، ترجیح می‏داد. این غزل از سروده هاى اوست:

ندیدم آن دو رخ اکنون دو ماه است ولى مهرش بسى در جان ما هـــست
به راهش سر نَهَم روزى که میرم توان گفتن که عاشق سر به راه است
به زلفش مشک خود را نسبتى کرد دروغى گفت از آن رویش سیاه است
گــــــداى کوى او شـد بایسنـقـــــر گــداى کـوى خـــــــوبان پادشاه است

بایسنقر در نقاشی و موسیقی قریحه ذاتی داشت، اما توانایی‌هایش را بیشتر در خوشنویسی بکار برد. 
بایسنقر مشوق تاریخ نگاری به زبان فارسی نیز بود. گر چه هیچ یک از تاریخ نگاران عهد تیمور و تیموریان به مقام والای رشید الدین فضل الله و عطا ملک جوینی در دوره مغول دست نیافتند، اما بعضی از آنها آثار برجسته‏ای از خود به جای گذاشتند که مهمترین آنها حافظ ابرو «متوفی ۸۳۳ ق / ۱۴۳۰ م» است. حافظ ابرو، سخت مورد تشویق و توجه بایسنقر بود و تاریخ کبیر خود را بنام بایسنقر نوشت که به زبدةالتواریخ معروف است و فصیحی خوافی آن را مجمع التواریخ سلطانی میخواند. ظاهراً این کتاب در سال ۸۲۹ یا ۸۳۰ ه'. ق. خاتمه یافته است و احتمالاً به توصیه شاهرخ پدر بایسنقر، چهارمین قسمت مجمع التواریخ را به صورت کتابی مستقل تحریر و به بایسنقر اهداء شده‌است. به نظر بازیل گری، بایسنقر در تهیه و مصور کردن متون تاریخی بیشتر از نسخه‏های دیوان اشعار توجه داشت.

او موسس و بانی زیباترین شکل کتاب‌آرایی در ایران است و در تحت حمایت او چهل نفر کاتب و خطاط به راهنمائی مولانا جعفر تبریزی معروف به جعفر بایسنقری که خود او نیز شاگرد عبدالله بن میر علی است به استنساخ کتب مشغول بودند. وی بوسیله پرداخت دستمزدهای گزاف و اعطاء انعام فراوان و شاهانه، هنرمندترین استادان خوشنویسی و تذهیب را نزد خود نگاه می‌داشت و آنان برای وی ظریف ترین آثار هنری را درخط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود می‌آوردند. کتابهای کتابخانه وسیع این شاهزاده هم اکنون در تمام جهان متفرق است و هرجا که هست در کمال حرمت و دقت نگاهداری می‌شود. کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود و کتاب‌های پدیدآنده در دوره بایسنقری شامل نفیس‌ترین مینیاتورها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشته‌اند.

ذوق شعر دوستی بایسنقر متوجه شاهنامه نیز شد. وی دستور داد نسخه‌ای از شاهنامه را برای او استنساخ کردند که به «شاهنامه بایسنقری» شهرت دارد. این کتاب که به سال ۸۲۹ ه.ق. تحریر یافته‌است یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های هنر ایرانی و بلکه هنر اسلامی است. مقدمه‌ای که به امر بایسنقر برشاهنامه فردوسی نوشته شده‌است را برخی بسیار سودمند دانسته‌اند. هرچند ملک الشعرا بهار آن را «سرتاسر خلاف حقیقت و خلاف منطق و برضد تاریخ» می‌داند.
بایسنقر به همراه پدرش شاهرخ از جمله مشوقان بزرگ سبک هنری یا مکتب هرات بود. او گرایش شدیدی به ماندن در هرات داشت و مورخان یکی از دلایل ماندگاری بایسنقر در هرات را، شکوفایی حیات فرهنگی در آن شهر می‏دانند که بایسنقر می‏توانست علایق سرشار هنری و فکری خود را در آن شهر به خوبی تعقیب کند.

پس از آنکه بایسنقر از نبردِ پیروزمندانه با ترکمانان در ۸۲۳ بازگشت و مولانا جعفر تبریزی، بعدها ملقّب به جعفر بایسنقری، استاد مسلّم خط نستعلیق و سایر استادان فن را از تبریز به همراه آورد، هرات تبدیل به مرکز هنر خوشنویسی شد. با اینهمه مرکز نگارگری به حمایت ابراهیم، برادر بایسنقر، چندگاهی شیراز و مدّتی نیز اصفهان بود؛ امّا عاقبت توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازلتر قرار گیرد.

هنرمندان نقاش و خوشنویس و خطاط که در کتابخانه بزرگ شاهی هرات به امر بایسنقر میرزا مشغول به کار بودند، آثار زیادی همچون کتاب‌های شاهنامه، لیلی و مجنون، بوستان و گلستان سعدی را مصوّر ساختند. مجموع این آثار سبک جدیدی را پدید آورد که در تاریخ هنر ایران به «مکتب هرات» معروف است. در مکتب هرات تصاویر انسان‌ها به صورت ریز وکوچک ترسیم گشته و مینیاتورها با خطوط ساده و بی پیرایه اجرا شده‌اند.
سبک هراتی ویژگی خود را داشت. یکی از ویژگیهای آن، وجود عناصر شرق دور بود که احتمالاً ازمبادلهٔ سفیر میان ایران و چین ناشی می‌شد. مشهور است که هنرمندان هرات همراه هیئتهای سیاسی به خانبالق (پکن) آمد و شد داشته‌اند؛ یکی از آنان، به نام غیاث الدین نقاش، که بایسنقر او را برگزیده بود، بعدها شرح سفر خود را نوشت که این شرح در تاریخ حافظ ابرو آمده‌است.

بازیل گری در بررسی ویژگیهای سبک هراتی، اهمیت خاصی به تأثیر متقابل تصاویر بر یکدیگر می‌دهد که با اشارات معنی‌دار جان گرفته‌اند. او خاطرنشان می‌کند که این سَرزندگی و تحرک، کاملاً مغایر با خشکی و بی روحی چهره‌ها در نگارگری‌های مکتب جلایری است. همچنین، صحنه‌ها با قرارگرفتن افق در نزدیک لبة بالایی، عمق بیشتری یافته‌اند. زمینه‌های فیروزه‌ای متمایل به آبی و سبز، رنگهای عمده در این نگارگری‌ها هستند.

پس از مرگ بایسنقر در ۱۴۳۳م هرات همچنان به صورت مرکزی برای هنر مصورکردن کتاب‌های نفیس برای مدت‌ نسبتاً طولانی باقی ماند. طبق گزارش دوست محمد، در مقدمه آلبوم یا مرقعی که به فرمان ابوالفتح بهرام میرزا یکی از شاهزادگان صفوی در سال ۱۵۴۴م فراهم کرده بود، سنتی که بایسنقر میرزا و شاهرخ پدرش بنا گذاشته بودند، به سرپرستی و حمایت علاءالدوله پسر بایسنقر تا سال ۱۴۴۷م به حالتی زنده باقی ماند.

 


 

  • ابراهیم اخلاقی

آخوند خراسانی(هروی)

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

آخوند خراسانی(هروی)

شیخ محمد کاظم هروی معروف به آخوند خراسانی از شخصیت های بزرگ و بی بدیل جهان اسلام و تشیع بود و خدمات بزرگی در راه نشر معارف اهلبیت(ع) انجام دادند. وی از نوابغ و نوادر عصر خویش شمار میرفت.
شیخ محمد کاظم هروی معروف به آخوند خراسانی فرزند ملا حسین واعظ اهل ولایت هرات در سال 1255ق. در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش، ملا حسین هراتى علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین، روحانى وارسته اى بود که براى گذران زندگى، هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغى اش مردم را با احکام اسلامى آشنا مى ساخت. در یکى از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم (آخوند خراسانى) بود. سرانجام مهر پیشواى هشتم او را به مشهد کشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساکن شود.

آخوند در دوازده سالگى وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فرا گرفت. در هیجده سالگى ازدواج کرد و در 22 سالگى همراه کاروان زیارتى عتبات عالیات، براى ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف، همراه خود نبرد.
کاروان زایران به سبزوار رسید. قافله براى استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفى کوتاه، به سوى عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانى چون آوازه دانش ((ملا هادى سبزوارى)) را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههاى رجب، شعبان و رمضان 1277 ه‍ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملا هادى سبزوارى بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصارى و میرزا حسن شیرازى شرکت کرد.

آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مى کوشید و در این راه از هیچ مشکلى نهراسید. خودش ‍ مى گوید:تنها خوراک من فکر بود. ولى قانع نبودم، هیچ گاه نشد که گلایه کنم . شش ‍ ساعت بیشتر نمى خوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالى بسیار مشکل است.

او در کنار تحصیل، به عبادت و شب زنده دارى نیز اهمیت فراوان مى داد. بارها به کربلا رفت و به زیارت امام حسین علیه السلام نایل شد. در یکى از این سفرها پس از زیارت، در درس آیه الله آخوند اردکانى (متوفاى 1302 ق.) شرکت کرد. آخوند اردکانى نظر شیخ انصارى را در مساله اى بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکالها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصارى، اشکالهاى اردکانى را به استاد بازگو کرد. شیخ انصارى یکى از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانى پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانى تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصارى شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبه اى جوان که 25 سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصارى راه یافته، بى محابا با دلیلهاى قوى به استاد اشکال مى کند. یکى از طلاب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانى) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانى) را تایید مى کند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب (آخوند) صدا مى کردند.

آخوند از سال 1278 ق. تا سال 1291 ق. بیش از سیزده سال در درس ‍ خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شرکت کرد و پس از وفات او (1281 ق .) دو سال به درس آیه الله سید على شوشترى (متوفاى 1283 ق.) راه یافت و سالها در درس آیه الله شیخ راضى بن محمد نجفى (متوفاى 1290 ق.) و آیه الله سید مهدى مجتهد قزوینى ادامه تحصیل داد.

آخوند خراسانى بیش از سیزده سال در کنار درسهاى سایر اساتید در درس میرزاى شیرازى نیز شرکت کرد. میرزاى شیرازى در سال 1291 ق. به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتى بود که در کنار تحصیل و شرکت در درس میرزاى شیرازى به تدریس نیز مشغول بود البته برخى از نویسندگان نوشته اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولى پس از مدتى کوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد. روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکرى علیه السلام و امام هادى علیه السلام در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانى دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد.... پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست . روز بعد میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت: ((در بحث دیروز، حق با آخوند بود.))!

اندک اندک آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز به شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وى یکى از مجتهدان و مدرسان مشهور نجف و به عنوان یکى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى، مورد احترام طلاب و علما بود. میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبه ها گوشزد مى کرد و آخوند نیز تا هنگامى که میرزاى شیرازى زنده بود به احترام استاد بالاى منبر نمى رفت؛ روى زمین نشست و درس مى گفت.
میرزاى شیرازى در سال 1312 ق. دار فانى را وداع گفت. آخوند مدتى پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست.
آخوند از موفق ترین استادان تاریخ حوزه هاى علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخى از آنها از این قرار است: سید ابوالحسن اصفهانى، شیخ ابوالقاسم قمى، سید ابوالقاسم کاشانى ، میرزا احمد خراسانى، سید محمد تقى خوانسارى، سید جمال الدین گلپایگانى، شیخ محمد جواد بلاغى، شهید سید حسن مدرس، حاج آقا حسین قمى، سید صدر الدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقى، شیخ عبدالکریم حائرى، سید عبدالله بهبهانى، سید عبدالهادى شیرازى، شیخ محمد على کاظمى، شیخ محمد حسین نائینى، آقا بزرگ تهرانى، حاج آقا حسین بروجردى و سید محمود شاهرودى. آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت.

در اواخر عمر، زیارت را - شاید به خاطر پیرى - طول نمى داد. یکى از مریدانش به وى گفت: شما کمى بیشتر در حرم بمانید تا همه زایران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخر عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایى کنم؟

یکى از سخنرانان مذهبى کربلا که از مخالفان مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مى کرد، به علت بدهى تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد. مشترى خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. گرچه روى دیدن آخوند را نداشت، اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضى نیستم که در گرفتارى باشید. با این پول، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلى برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.

تالیفات 
آخوند کتابهاى زیادى درباره اصول، فقه و فلسفه به نگارش در آورد. آثارش ‍عبارتند از:
1 - حاشیه مختصر بر رسائل، که نخستین اثر اوست.
2 - حاشیه مفصل بر رسائل، که به نام ((درر الفوائد)) چندین بار چاپ شده است.
3 - حاشیه بر مکاسب
4 - فوائد: در سال 1315 ق.، در تهران به چاپ رسیده است.
5 - حاشیه بر اسفار
6 - حاشیه بر منظومه ملا هادى سبزوارى
7 - رساله اى در مشتق
8 - رساله اى در وقت
9 - رساله اى در رضا 
10 - رساله اى در دماء ثلاثله
11 - رساله اى در اجاره
12 - رساله اى در طلاق
13 - رساله اى در عدالت
14 - رساله اى در رهن، همه رساله ها در یک جلد چاپ شده است.
15 - القضاء و الشهادات
16 - روح الحیاه فى تلخیص نجاه العباد، که در سال 1327 ق.، در بغداد به چاپ رسیده است.
17 - تکمله التبصره: در سال 1328 ق، در تهران چاپ شده است.
18 - ذخیره العباد فى یوم المعاد: رساله عملیه آخوند، به زبان فارسى است که نخست در بمبئى و سپس در سال 1329 ق . در تهران، چاپ شد.
19 - اللمعات النیره فى شرح تکمله التبصره
20 - کفایه الاصول: مهمترین اثر آخوند، که چندین بار چاپ شده است و هنوز در حوزهاى علمیه شیعه تدریس مى شود. این کتاب از کم نظیرترین کتابهایى است که درباره علم اصول نوشته شده است. بیش از صد نفر از مجتهدان شیعه بر این کتاب حاشیه و شرح نوشته اند.
غروب خورشید
بسیارى از علماى نجف، کربلا و کاظمین خود را براى سفر به ایران و دفاع از آن در برابر استعمار آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه 21 ذیحجه 1329 ق. از نجف به مسجد ((سهله)) بروند و پس از نیایش و دعا براى پیروزى سپاه اسلام، راهى ایران شوند.

عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدى، پسر آخوند مقدمات سفر را آماده مى کرد. آخوند به اطرافیانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم.
آخوند تا پاسى از شب بیدار بود. امانتها را به صاحبانش داد و برنامه هاى فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل درد شدیدى گریبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح، پیشواى مشروطه رخت از جهان بر بست. برخى بر این باورند که وى به وسیله جاسوسان روسى و انگلیسى مسموم شده است.

 

  • ابراهیم اخلاقی

احمدعلی کهزاد

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

احمدعلی کهزاد

احمدعلی کهزاد ( ۱۲۸۷-۱۳۶۲ ش / ۱۹۰۷-۱۹۸۳ م )، از تاریخنگاران و باستان‌شناسان برجسته افغانستان است.
احمدعلی کهزاد فرزند میرزا محمدعلی، در ٨ ثور (اردیبهشت ماه) سال ۱٢٨٧ خورشیدی (٢٨ اپریل ۱۹۰۷ م) در شهر کابل در یک خانوادۀ روشنفکر زاده شد. او از مردم چنداول کابل بود آموزش دورهٔ کودکی را از مکتب خانه سید عبدالحمید آغا شروع کرد و دورهٔ دبیرستان را در مکتب استقلال (در سال ۱۳۰٨) به پایان رسانید.

احمدعلی کهزاد چنان که بعدها از آثار او آشکار می‌شود، بطور حتم زبان عربی را در مدارس تعلیم دیده و از ادبیات آن زبان بهره‌ی فراوان برده بود .احمدعلی قسمتی از آموزش ابتدایی‌اش را در مکتب خافی‌ها و پس از آن در مکتب اتحاد گذرانید و سپس یکی دو سال دوره‌ی‌ متوسطه را در مکتب حبیبیه و جبل‌سراج درس خواند. اما مهم‌ترین دوره‌ی تحصیل وی در دوره‌ی عالی (اعدادی) در لیسه استقلال بود.

احمدعلی، در مکتب استقلال، با استادان فرانسوی و زبان فرانسه آشنا شد و این زبان را به خوبی آموخت و از ادب آن بهره‌ی فراوان برد و بنا بر همین تسلط وی در زبان و ادبیات فرانسه بود که بعد از فراغت از تحصیل، توجه دربار به سوی او جلب شد و در دارالتحریر شاهی، شغل مترجمی به او واگذار شد. علاوه بر این، خصلت‌های پسندیده‌ای او، علت دیگر این انتخاب بود. او در طول تحصیل از مکتب ابتدایی تا لیسه شاگرد ممتاز بود. زبان فرانسه را روان صحبت می‌کرد و به خوبی می‌نوشت. با زبان انگلیسی نیز آشنایی داشت. حسن خلق، برخورد نیکو و آداب درباری را خانواده به او آموخته بود. شغل اداری در دربار، از طرفی او را با رجال سیاسی داخلی و خارجی معاشر ساخت و به بصیرت او به آداب و فرهنگ غربی و سیاست بین المللی افزود و از سوی دیگر، دربار را به استعداد فراوان و کم نظیر او در درک مسایل علمی و فرهنگی و سیاسی بیشتر متوجه ساخت. از همین جهت، پس از دو سال، او را برای انجام وظایف سیاسی در خارج از کشور مناسب دانستند و به وظیفه سکرتری سفارت کبرای افغانستان در ایتالیا به رم فرستادند.

کهزاد در دوران اقامتش در ایتالیا، زبان ایتالیایی و مبانی دانش باستان‌شناسی را فراگرفت که در فعالیت بعدی خود از آن فراوان بهره جست. از طرفی هم، آثار بزرگ باستانی ایتالیا تاثیر عمیق بر وی نهاد و او را بسوی مطالعه و تحقیق در مسایل تاریخ باستانی کشانید.

از اقامت کهزاد در ایتالیا مدتی نگذشت که در اثر بدگمانی مقامات بالایی سفارت، مناسباتش با سفیر وقت بهم خورد و مجبور شد دوباره به وطن برگردد. اما چون جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و راه دریای مدیترانه نسبت بمباران کشتی‌ها خالی از خطر نبود، لذا از راه زمینی وارد ایران شد. اما از آنجا که نیت ناپاک سفیر بدرقه راهش بود، با ارسال تلگرامی به کابل نوشت که احمدعلی خان ترک تابعت کرده و به ایران رفته است که به این دلیل، حکومت وقت افغانستان به سفارت افغانستان در ایران هدایت داده بود تا با ورود احمدعلی خان او را تحت الحفظ به افغانستان تسلیم دهند، که چنان هم شد و در نتیجه استاد را از هرات راساً به توقیف خانۀ کابل فرستادند و او یازده ماه حبس را سپری کرد.

استاد کهزاد از سال ۱۳۱۰ عضو انجمن ادبی کابل بود و از جمله اعضای مؤسس آن انجمن نیز بشمار می‌رود." پس از آن، "علاوه بر امور باستان‌شناسی و سرپرستی موزه کابل، عهده‌دار مقام ریاست انجمن تاریخ افغانستان نیز بود که به اثر پیشنهاد خودش در سال ۱۳٢۱ ایجاد شده بود. او مدت تقریباً بـیست سال (تا سال ۱۳٤۰)، این وظیفه سترگ ملی را با علاقه‌مندی فراوان به پـیش برد.
پادشاه افغانستان، محمدظاهرشاه و دو بنی عم وی سردار محمدداود و سردار محمدنعیم به آموخته‌های وسیع این دانشمند در تاریخ افغانستان و کاوش‌های باستان‌شناسی او ارج می‌گذاشتند و در صورت ضرورت ماخذ مورد نیاز را از او جویا می‌شدند.
افزون بر این، استاد کهزاد، عضو انجمن دایرةالمعارف آریانا و نیز انجمن‌های متعدد علمی بین‌المللی بود که از آن میان می‌توان از انجمن جغرافیایی واشنگتن، انجمن شاهی بنگال، انجمن آسیایی فرانسوی شرق اقصی و انجمن روزنامه‌نگاران فرانسه نام برد. او با برخی از موسسات بین‌المللی چون کمیسیون یونسکو در افغانستان، موسسه مطالعات اسلامی روم وغیره همکاری داشت و باری هم دانشگاه سوربن پاریس وی را به عنوان استاد بررسی رسالهٔ یکی از کاندیدهای درجه دکترا که راجع به افغانستان تحقیق می‌کرد، برگزید. البته این انتخاب پس از آن صورت پذیرفت که از سوی دولت فرانسه به دریافت نشان شوالیه نایل آمد.

شخصیت علمی احمدعلی کهزاد، با پنجاه سال کارهای علمی و تحقیقاتی و نگارش کتاب‌ها و آثار بی‌شمار وی در زبان‌های فارسی، پشتو، انگلیسی، فرانسوی و ایتالیای نزد مردم افغانستان و جهان به حدی با اهمیت و با ارزش است، که او را از جمله دانشمندان طراز اول تاریخنگاری و باستان‌شناسی معاصر افغانستان شناخته‌اند؛ زیرا او بود که برای نخستین‌بار در نوشتن تاریخ افغانستان از اساسات و معیارهای علمی کار گرفت.
سرانجام، این پژوهشگر افغان، در روز پنجشنبه سوم قوس (آذرماه) سال ۱۳۶۲ خورشیدی درگذشت و در جوار "زیارت شاه دو شمشیره" به خاک سپرده شد.

کهزاد نخستین دانشمندی است که نقاب از چهره تاریخ کهنسال کشور خاصه عهود پیش از اسلام برداشته و با تالیف آثاری در ین زمینه بر آن جلا و جلوه ویژه و تازه داده است. بحق می‌توان گفت که استاد کهزاد تمام عمر شریف و هم نبیل خود را در راه اعتلای تاریخ وطن وقف کرده و بیش از سنین عمر خود رساله‌های علمی و مقالات تحقیقی نگاشته و بجا گذاشته است. تلاش‌های پی‌گیر و ارزنده این محقق نامدار در راه علم و فرهنگ، احیای مفاخر ملی و ماثر میهنی و روشن ساختن زوایای گذشته‌های دور آریانای کهن و خراسان دوره اسلامی، نام او را در صفحات زرین تاریخ و ادب ما ابدی و جاودان ساخته است.
کهزاد در مدت نزدیک به چهل و پنج سال (۱۳۱۰-۱۳۵۵) از سر برآوردگان پژوهش و تحقیق در زمینه‌های دیرین‌شناسی، تاریخ، جغرافیه تاریخی، و شناخت چهره‌های معروف علم و ادب و سیاست و جز اینها به شمار می‌رفت.

آثار
● کتابها و رساله‌ها:
۱- مسکوکات اقفانستان
٢- تاریخ افغانستان، جلد اول و دوم
۳- بالاحصار کابل و پیش آمدهای تاریخی جلد اول و دوم
٤- رجال و رویدادهای تاریخی
۵- در زوایای تاریخ معاصر افغانستان
۶- افغانستان در پرتو تاریخ، جلد اول، دوم و سوم
٧- لشکرگاه
٨- فروغ فرهنگ
٩- بگرام
۱۰- آریانا
۱۱- تاریخ ادبیات افغانستان
۱٢- افغانستان در شاهنامه
۱۳- غرغشت یا گرشاسب
۱۵- افغانستان چهار راه تمدن و تهذیب (چاپ ناشده)
۱۶- مسکوکات قدیم افغانستان
۱٧- مسکوکات افغانستان در عصر اسلام
۱٨- شاهنامه‌ها و مقایسه میان بعضی پهلوانان آن و اوستا
۱٩- رایان کابلی
٢۰- کنیشکا
٢۱- روابط فرهنگی افغانستان و هند
٢٢- سپرلو
٢۳- درفش ملی جمهوری
٢٤- رهنمای بامیان
٢۵- تایان (چاپ ناشده)
٢۶- گلدستۀ عشق
٢٧- عرف و عادات افغانها
٢٨- رتبیل شاهان
٢٩- کوشانی‌های خورد یا کیداری‌ها
۳۰- امپراتوری کوشان شاهان
۳۱- ممدوحین شاهنامه یا شاهان اولیه آریانا
۳٢- مدنیت اوستایی
۳۳- مدنیت ویدی
۳٤- موزۀ کابل
۳۵- شاه بهار
۳۶- کابل
۳٧- تاریخ برای صنف هفتم
۳٨- از چنگیزتا تیمور
۳٩- منظرۀ افغانستان
٤۰- سرخ کوتل
٤۱- زمان شاه و فعالیت دستگاه استعمار
٤٢- د افغانستان پخوانی تاریخ
٤۳- افغانستان قبل از اسلام (چاپ ناشده- نوشته در محبس)
٤٤- روئین تن و تهمتن در جنگ در وادی هیرمند (نشر نشده)
٤۵- سربن، تهمتن و پشوتن (نشر نشده)
● سفرنامه‌ها:
٤۶- گزارش سفر هیئت کاروان زرد در ۱۳۱۰
٤٧- ٢٨۰۰ مایل . . . 
٤٨- در امتداد کوه بابا و هری رود
٤٩- از سروبی تا اسمار
۵۰- از گلبهار تا سروبی
● درامه‌ها (نمایشنامه‌ها):
۵۱- مردان پاروپامیزاد
۵٢- اسکندر در آریانا (بزبان فرانسوی)
۵۳- اسلام . . . 
● آثار به زبانهای خارجی:
۵٤- Men and Events
۵۵- In the Highlight of Modern History of Afghanistan
۵۶- Guide to Kabul with Nancy Dupree
۵٧- Alexander au Afghanistan
۵٨- Afghanistan Custom ٧ Culture (In Italian)
● ترجمه‌ها:
۵٩- بابر
۶۰- هنر قدیم افغانستان
۶۱- بامیان
۶٢- اسکندر در آریانا
۶۳- صنعت بودائی باختر
۶٤- یونانی‌ها در آریانا (چاپ ناشده)

افزون بر این، استاد کهزاد صدها مقاله بزبان دری و زبانهای خارجی در عرصه تاریخ، ادب، فرهنگ و باستان‌شناسی در دایرةالمعارف آریانا و مجله‌های کابل، آریانا، افغانستان و ژوندون و همچنین در روزنامه‌های اصلاح و انیس به نشر رسانیده است.
 


نمونه شعر او

افغانستان
ای کشــــــور افغـانـســــــتـان
ای ســــــرزمیــــن باســـــتـان
مـهــــــــد فــــــــروغ آریـــــــان
پـایـنــــــده نـامـــت جـــــاودان
پـایـنــــــده نـامـــت جـــــاودان

ای کـشــــــــــور آزادگـــــــــان
ای مـهـبـــــــط فــــــرزانـــــگان
خــاکــت کهــن بختــت جــوان
زی شــــادمـان، زی کـامـــران
زی شــــادمـان، زی کـامـــران

ای مـــرکـز مشــــــرق زمـــین
فـر تـــو با شــــــوکــت قــریــن
کانــون رســــــم راســــــتـیـن 
در پـیـکـــــــر مشـــــــرق روان
در پـیـکـــــــر مشـــــــرق روان

ای قــلـــــب پـــاک آســــــــیـا
ای منـبــــع صــــدق و صـــــفا
خــــاک تــــرا چــــون تــــوتیـــا
در دیــده مـالـــم هــــر زمـــان
در دیــده مـالـــم هــــر زمـــان

حــب تــو باشـــــد دیــن مـــن
عشـــق تـو شــــد آئیـن مـــن
ای مــــادر شـــــیـریــــن مـــن
ای کشـــــور بـا عـز و شـــــان
ای کـشــــور بـا عـز و شـــــان

افــغـانـــی افـــــغـان دیــــــــار
آزاده ای در کـــهســـــــــــــــار
دارم بنــــامــــــت افــتـــخـــــار
تـا زنــده باشــــــم در جــهـان
تـا زنــده باشــــــم در جـهــان

تـــا پـــرچـــم فـتــــح و ظـفــــر
محـــــراب و مـنـــبــر را بـبــــــر
دارد عقـــــابـی جـــــلـوه گـــر
در مـطلــع مـشـــــرق عـیـــان
در مـطلــع مشــــــرق عـیـــان


 

  • ابراهیم اخلاقی

زمین شناسی افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

زمین شناسی افغانستان 

مقدمه تاریخی زمین شناسی افغانستان

هرچند تاکنون مطالعات زمین شناسی جامعی در افغانستان صورت نگرفته است اما از لحاظ تاریخی افغانستان دارای شهرت ز یادی در داشتن معادن و منابع غنی می باشد. از دوران باستان در بدخشان لاجورد، طلا ونمک و در قندهار و کابل و... مس و آهن استخراج می گردید. در قرون وسطی و در اوایل قرن ۲۰ نیز طلا در منطقه مقر،نقره و زمرد در پنجشیر، معادن متعدد آهن وسایر فلزات در نقاط مختلف و همچنین زغا لسنگ، نفت وگاز و... در مناطق مختلف کشور کشف شده است. 
اولین بار زمین شناسان انگلیسی(گریس باخ و هایدن) در افغانستان مرکزی وشمالی مشاهداتی انجام دادند وبعد ها زمین شناسان فرانسوی، (فیورون و همکاران) در سالهای ۱۹۲۶-۱۹۵۱ مناطقی در اطراف کابل را نقشه برداری زمین شناسی نمودند.

در دهه ۱۹۵۰ با تاسیس ریاست تفحص نفت و گاز مرحله مهمی از مطالعات زمین شناسی افغانستان آغاز شد. در ۱۹۵۸ زمین شناسان افغانی با همکاری کارشناسان روسی جستجوبرای کشف نفت و گاز طبیعی را با موفقیت به پایان رساندند. در این مطالعات برای اولین بار ساختار زمین شناسی منطقه با تهیه نقشه های زمین شناسی همراه شد. 
در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ زمین شناسان فرانسوی(منزیه و لاپاران) حوالی کابل را نقشه برداری نمودند و از ۱۹۵۹ زمین شناسان آلمان غربی به کمک عکسهای هوایی کار تهیه نقشه زمین شناسی تمام نیمه جنوبی کشور را (با مقیاس ۱۰۰۰۰۰۰ :۱ )آغاز نمودند.

در ۱۹۶۳ ریاست “تفحص مواد مفیده جامد” تاسیس شد که در ۱۹۶۵ به ریاست ”جیولوجی و معادن“ تغیر نام یافت .در این ریاست با همکاری زمین شناسان روسی، اکتشاف، ارزیابی و تخمین ذخایر معدنی زغالسنگ، سنگ آهن، طلا و لاجورد آغاز گشت. در نتیجه همین تفصحات معادن بزرگی همچون “ معدن آهن حاجیگک“ در منطقه بامیان و حوزه بزرگ زغالسنگ از پلخمری در شمال تا نزدیکی هرات در غرب و مواد با ارزش دیگر همچون باریت ، بریلیوم و... کشف گردید. 
از ۱۹۶۵ مطالعات زمین شناسی وسیع و مهمی در مورد اکتشاف مواد معدنی مهمی چون سرب ، روی(جست) مس، طلا باریت ،ابرک ،سولفور، فسفریت ها، سینابر،زغالسنگ ، آبهای معدنی ، نمک طعام و مواد ساختمانی صورت گرفت. در ۱۹۷۳ ارزیابی جدیدی در مورد معدن بزرگ “ارگونیت“ در حاشیه جنوب غربی کشور و معادن مهم باریت در شمال هرات مورد اکتشاف قرار گرفت. در ۱۹۷۴ در منطقه لوگر(جنوب کابل)کمر بند مس دار بزرگی(مس عینک) کشف شد. 
مهمترین مطالعات زمین شناسی افغانستان با تهیه نقشه زمین شناسی سراسر افغانستان در مقیاس ۵۰۰۰۰۰ :۱ و همچنین تهیه نقشه تکتونیکی کشور در دهه ۱۹۷۰ به انجام رسید.

از ۱۹۷۶ تا اوایل دهه ۸۰ گزارشات و مطالعات قبلی بصورت کتابها و مقالات متعددی منتشر شده، از جمله “ تکتونیک افغانستان“ اثر و.ا.سلاوین(۱۹۷۶) ، جیولوجی افغانستان اثر ولفارت و ویتکینت(۱۹۸۰) و “جیولوجی و مواد معدنی افغانستان“ که توسط یک تیم روسی و افغانی بدنبال تهیه نقشه سراسری زمین شناسی افغانستان تدوین و به زبان روسی و انگلیسی در مسکو به چاپ رسید(۱۹۸۰).

در دهه ۸۰ با تشدید جنگها در افغانستان مطالعات زمین شناسی عمده و سراسری متوقف شد و لی کارهای پراکنده و موردی مخصوصا روی معادن کشف شده و بزرگ نزدیک به مرکز کشور توسط متخصصین روسی دنبال گردید اما نتایج این مطالعات در دست نیست و احتمالا در روسیه بایگانی شده است. در دهه ۹۰ کار های زمین شناسی بکلی تعطیل شد و ساز مان زمین شناسی و معدن افغانستان در اثر جنگ آسیب جدی یافت. تنها در ۱۹۹۵ گری باورساکس(جواهر شناس آمریکایی) با همکاری بونیتا چمبرلن کتاب جالب “سنگهای قیمتی افغانستان“ را منتشر نمودند که در واقع جدید ترین اثر قابل توجه در زمینه زمین شناسی و مواد معدنی این کشور می باشد.

در سال ۲۰۰۲ ، با آغاز دوران جدید در افغانستان به نظر می رسد که دوران مهمی برای مطالعات زمین شناسی افغانستان در راه باشد اما دشواریهای مربوط به جنگ طولانی افغانستان هنوز هم مانع بزرگی بر سر این راه می باشد. 

چشم انداز زمین شناسی افغانستان

زمین شناسی افغانستان از لحاظ سا ختمانی بسیار پیچیده و در هم تنیده است و اساسا شامل توالیهایی از روند های باریک سرزمین های شمالشرقی- جنوب غربی خرده های قاره ای به سن پالئوزویک تا ترشیری می باشد. این قطعات به سمت شمال حرکت نموده و بطور مایل با توده قاره ای آسیا در حال برخورد است.

آخرین قطعه ای که به این مجموعه در حال پیوستن است بلوک قاره ای بزرگ هندوستان است. برخورد مایل این قاره، سبب تغییراتی در روند های ساختمانی و یکسری گسل خوردگی(شکستگیها) و چین خوردگیها گردیده است. این مجموعه بلوکها و قطعات توسط زمین درز (سوچور) هایی که در طول آنها افیولیتها دیده می شوند ، از همدیگر جداشده اند. اینها در ظاهر تنها بقایای پوسته اقیانوسی زیر رانده شده اند که خود نشانگر فضاهای اقیانوسی با عرض (پهنای) نامشخص می باشند. 
از لحاظ تشکیلات زمین شناسی، در افغانستان سنگهایی به سن پرکامبرین تا کوارترنری و در نقاط مختلف جغرافیایی با سن و جنس متفاوت به چشم می خورد. بطور کلی در افغانستان سه منطقه اصلی شامل سنگهای رسوبی ضخیم موجود است: 
۱) حوضه شمال(شمال افغانستان)
۲) جنوب غرب (حوضه رود خانه هلمند)
۳) منطقه کتواز(جنوب شرق)

توده های آذرین و دگرگونی، هر چند در سراسر کشور گسترش دارد اما بطور خاص در شرق و جنوب شرق کشور از وسعت بیشتری بر خوردار است : بدخشان، نورستان، لغمان، پروان، پغمان، نواحی اطراف کابل و نوار هایی در مناطق مرکزی و جنوبی کشور.

از لحاظ سن، تشکیلات مربوط به پالئوزویک بالایی و مزوزوئیک در افغانستان از گسترش بیشتری برخوردار است. 
از مشخصات بارز زمین شناسی ساختاری افغانستان، وجود یکسری گسلها و شکستگیهای عمده است که مرز نواحی مختلف و ایالتهای زمین شناسی متفاوت را تشکیل می دهند. علاوه بر این روند های عمده، وجود عناصر ساختاری پراکنده در سراسر کشور نیز وجود دارد.


▪ ساختمان زمین شناسی افغانستان 
منطقه وسیعی در افغانستان بین بلوک اورا زی در شمال و شبه قاره هند و عربستان در جنوب وجود دارد که شامل چندین حوضه جغرافیای دیرینه و حوضه های ساختمانی می باشد که بوسیله مجموعه بزرگی از سیستمهای گسلی بر جای مانده از خطواره های بزرگ تکتونیکی جداشده اند. این حوضه ها از شمال به جنوب عبارتند از : 
الف) حوضه ترکستان افغانستان – هندو کش که در شمال توسط حوضه تاجیک از حوضه توران- تیان شان جدا گردیده است. 
ب ) حوضه ترکمن فراه رود در مرکز و غرب افغانسنان 
پ) حوضه رشته کوههای مرکزی در مرکز افغانستان 
ت) حوضه بلوچ ، که باعث رو راندگی بلوک هندوستان می گردد. 
ج) گوه کابل، در محلی که واحد های نا برجا(انتقالی) به حوضه بلوچ مر بوط می گردد و در حالیکه واحد های برجا به حوضه رشته کوههای مرکزی مربوط می شود. 
چ) کوههای پغمان و نورستان که دارای شباهتها و قرابتهای غیر مشخصی با حوضه های ترکستان- هندوکش و ترکمن – فراه رود می باشد.

این حوضه ها تحت تاثیر کوهزاییهای زیر قرار داشته اند :
▪ پرکامبرین 
رخنمونهایی از دگرگونی، دگرشکلی و گرانیتی شدن مربوط به پروتروزویک در افغانستان شناخته شده است، مخصوصا مناطقی در نورستان(چمیروف و میرزاد،۱۹۷۲)، بدخشان(سلاوین،۱۹۸۴ و دسیو ۱۹۸۰)، کوههای پغمان(بولن ، ۱۹۷۲) و نواحیِ در گوه کابل (مینزیه،۱۹۷۷)، همگی به رخداد های پرکامبرین نسبت به داده شده اند. توزیع این رخنمونها بیانگر این مطلب است که اغلب حوضه های جغرافیای دیرینه و حوضه های ساختمانی افغانستان در زیرمجموعه سنگهای پروتروزویک که احتمالا با سپر هندوستان، ایران مرکزی و عربستان مرتبط است، قرار می گیرد.(ولفارت ۱۹۶۷ و اشتوکلین ۱۹۷۴). 
▪ هرسینین 
چینهای خمیده رو به جنوب، دگر گونی فشار بالا(بطور محلی همراه با گلاکوفان) و قسمتی از گرانو دیوریتهای موجود در هندو کش به ماقبل ویزین مر بوط می شوند( بولن و بوی ، ۱۹۷۷). این نشانه ها همگی مشخص کننده کوهزایی هرسینین می باشد. اما حوضه های جنوبی و مخصوصا حوضه های کوههای مرکزی تحتد تاثیر این کوهزایی قرار نگرفته است(بلیز ۱۹۷۲ و بلیز و همکاران ۱۹۷۷).

رسوبات پا لئوزویک پیشین که در شیب قاره ای پی سنگ ترکستان افغانستان بر جای گذاشته شده است ، توسط این کوهزایی تحت تاثیر قرار گرفته است. سنگهای بازیکی و اولترابازیکی در درون توالیهای رسوبی امروزه بصورت آمفیبولیت و سرپنتین دیده می شود. این سنگها احتمالا نشانگر بقایای پوسته اقیانوسی از میان رفته ـ اقیانوس هندو کش- می باشند. در جنوب این اقیانوس ، کوههای پغمان و نورستان با سن پروتروزویک ،پی سنگ دیگری را تشکیل داده است. 
طبق نظر بولن ، بستر اقیانوس هندو کش به زیر پی سنگ ترکستان افغان فرو رانده شده است و در اثر برخورد بین پی سنگ ترکستان افغان وپی سنگ پغمان – نورستان ، کمر بند هرسینین هندو کش حاصل شده است(بولن و بوی،۱۹۷۶ ) . 
رشته کوههای پامیر شمالی۰ولاشف و کراچنکو ،۱۹۷۹) ، قراقروم شمالی(گانسر، ۱۹۶۴) و کون- لون(چانگ و چینگ، ۱۹۷۳) .از امتداد شرقی محتمل این کمر بند بوجود آمده است، در حالیکه کوههای بینالود(مجیدی ۱۹۷۸)در شمالشرقی ایران و بخشی از کمر بند های هرسینین اروپا ، احتمالا امتداد های غربی آن می باشد.

در هندو کش غربی، مخصوصا در رشته کوه بند بیان(فونتنات و همکاران، ۱۹۷۹) و در قسمت بالای دره غوربند(بولن وبوی، ۱۹۸۰)، کمربند هرسینین هندوکش، اثرات رخداد های تکتونیکی ویزئن را نشان می دهد. این رخداد ها ممکن است حاصل تشکیل شدن کمر بند هرسینین تیان شان باشد که در خلال ویزئن بالایی تا کربونیفر میانی از بسته شدن فضای اقیانوسی تیان شان و نیز از نتیجه بر خورد بین پی سنگ ترکستان افغان و پی سنگ توران بوجود آمده است (بورتمن ،۱۹۷۵، کراچنکو ۱۹۷۹). در نهایت، فضای اقیانوسی تیان شان احتمالا یک حوضه حاشیه ای از اقیانوس هندوکش تشکیل داده بوده است(بولن و بویکس ،۱۹۸۰).
▪ کیمرین پیشین 
نشانه های مشخص رخداد های کیمرین پیشین در سه نقطه از افغانستان دیده می شود : 
الف) لبه شمالی هندوکش (بولن و همکاران، ۱۹۷۷) که دگر شکلیهای تر یاس بالایی و ژو راسیک زیرین بر روی رسوبات آتشفشانی- آواری نهشته شده در داخل یک ریفت اثر گذاشته و سپس با یک بالا آمدگی دنبال گردیده است. این منطقه که “ زون دو آب“ نامیده می شود کمابیش بطور پیوسته در طول افغانستان ، از بدخشان تا مرز ایران ادامه دارد. این زون بطرف غرب در منطقه آق دربند در حوالی مشهد ظاهر می گردد و شاید بطرف شرق نیز تا پامیر و تبت کشیده شده است . 
ب) سن هندوکش از ۲۰۰ تا ۲۲۰ میلیون سال تخمین زده شده است( دسیو و همکاران ، ۱۹۶۴ بلیز و دیگران ، ۱۹۷۰). ستیغهای گرانو دیوریتی تشکیلات پالئوزویک پامیر ، بدخشان و هندوکش غربی را قطع می کند . این ستیغهای گرانو دیوریتی احتملا در اثر فرورانش رو به شمال(متیو و همکاران ، ۱۹۷۹) یک پوسته اقیانوسی تریاسی مربوط به اقیانوس ترکمن- فراه رود حاصل شده اند. که در قسمت جنوبی حوضه ترکمن- فراه رود توسط بلیز و همکاران (۱۹۷۸) شناسایی شده اند. از این رو ریفت(زمین درز) تریاسی شمال هندوکش بعنوان یک حوضه حاشیه ای اقیانوس تریاسی ترکمن – فراه رود در نظر گرفته می شود. 
پ) رشته کوههای مرکزی که در تریاس بالایی ظهور نموده اند، بدون دگر شکلی شناخته شده در یک وقفه چینه شناسی توسط بلیز و همکاران (۱۹۷۷) ، مشاهده شده است. 
▪ کیمرین پسین 
موارد مشخص کیمرین جدید توسط بلیز و همکاران (۱۹۷۸) از کوههای مرکزی و توسط بولن(۱۹۸۰) از کوههای ترکمن فراه رود گزارش شده است : 
۱) چینهای ژوراسیک بالایی یا کرتاسه زیرین در حوضه ترکمن فراه رود. این چینها رسوبات تر یاس تا ژوراسیک و سریهای افیولیتی نهشته شده در طول حواشی شمالی و جنوبی اقیانوس ترکمن فراه رود را تحت تاثیر قرار داده است که حوضه ترکستان افغان – هندوکش و حوضه رشته کوههای مرکزی را از هم جدا نموده است . این چینها اساسا بطرف شمال خمیدگی دارد. 
۲) دگر گونی فشار متوسط شامل گلاکوفان. این دگرگونی در بخش جنوبی حوضه ترکمن فراه رود وجود دارد و چینهای کیمرین جدید در آن دیده می شود که بطرف جنوب زیاد می شود. 
۳) گرانیتی شدن با سن تقریبی یکصد میلیون سال(مونتنات و همکاران،۱۹۷۹) که در حوضه کوههای مرکزی(در حاشیه شمالی آن) گسترش یافته است.

این نمودها یا مظاهر کوهزاییهای مختلف ممکن است بعنوان نتیجه فرورانش اقیانوس ترکمن رود به زیر حوضه کوههای مرکزی و برخورد حاصله مورد بررسی و توجه قرار گیرد. نشانه هایی از رخداد های کیمرین جدید نه تنها در حوضه ترکمن –فراه رود دیده می شود ، بلکه بسیار دور تر از آن ، خصوصا در حوضه های ترکستان افغان – هندوکش و کوههای مرکزی نیز بدست آمده است. این نشانه ها و نمود ها کمربند کیمرین جدید را مشخص می کند که اغلب افغانستان را در بر می گیرد. این کمر بند همچنین بداخل پامیر مرکزی(دسیو، ۱۹۷۷ و ولاشف، ۱۹۷۷) گسترش می یابد بطوریکه در تبت این کوهزاییها باعث تقسیم آن به تبت شملی و جنوبی گردیده است .


کوهزایی آلپ 
کل افغانستان بعنوان بخشی از کمربند آلپ محسوب میگردد : 
رسوبات چین خورده ترکستان افغان مربوط به مزوزویک – پالئوسن توسط رسوبات دگرشیب الیگو میوسن پوشیده میشود ( ویپرت ۱۹۶۴ ، چمیروف و میرزاد،۱۹۷۲ )، رخنمونهای کرتاسه حوضه ترکمن – فراه رود و قسمتهایی از از کوههای مرکزی که توسط سیستم شکستگی همراه با راندگی ناگهانی ، شکسته شده اند (بلیز و۱۹۷۲ ، ۱۹۸۰)، تا رسوبات مزوزویک گوه کابل که بداخل کرتاسه بالایی توسعه می یابد، همگی تحت تاثیر یک دگرگونی همزمان با تکتونیک که از شرق به غرب افزایش می یابد قرار داشت(ماتیو و همکاران، ۱۹۷۸ ). این رسوبات بوسیله واحد های نابرجای متفاوت رورانده شده که در بردارنده افیولیتهای تریاس – کرتاسه می باشد و همچنین اولترابازیتهای با سن نا مشخص الحاق شده به سفره روراندگی کابل را شامل می شود(منیزیه ۱۹۷۷).

بطور مشابهی رسوبات پالئوزویک – مزوزویک – سنوزویک پلاتفرم هندوستان بوسیله ملانژ های افیولیتی رورانده شده اند و همچنین توسط رسوبات تریاس – ژوراسیک پهنه روراندگی “خوست“ رانده شده اند. قسمت جلویی این پهنه روراندگی توسط پیشروی رسوبات پالئوسن بالایی – ائوسن رشته کوه سلیمان مسدود شده است.(کازاینو ۱۹۷۹).

علاوه بر این ، پالئوسن بالایی – میوسن حوضه “کتواز“ نیز که بوسیله این پهنه روراندگی نگهداشته شده است ، نشان می دهد که گسلهای مورب همزمان با رسوبگذاری و کوتاه شدگی در خلال زمان کوتاهی( ) در میوسن بوجود آمده است(مولنار و تاپونیه ۱۹۷۵ و کازاینو ۱۹۷۹) ، در نهایت، اغلب پدیده های مورفو لوژیکی آلپی سراسر کشور (منطقه) به سن میو – پلیوسن می باشد.

این حرکات آلپ احتمالا از بسته شدن یک فضای اقیانوسی نتیجه شده است.(ماتیو ۱۹۷۸) که امروزه بوسیله افیولیت، ملانژهای افیولیتی و رسوبات پلاژیک پهنه راندگی کابل و خوست مشخص می گردد و نیز ممکن است از برخورد حاصل بین هندوستان و با اوراسیا بوجود امده باشد.


▪ این بسته شدگی مشخصا در موارد زیر نقش داشته است : 
ـ گسترش و تکامل حوضه های رسوبی ـ آتشفشانی کال آلکالن با سن ژوراسیک – کرتاسه در قند هار اورزگان و “کجو“ که بعنوان حوضه های حاشیه ای تشکیل شده اند(بورده و همکاران ۱۹۷۹)

ـ تشکیل محور گرانودیوریتی در ارغنداب واقع در شمال قندهار باسن حدود یکصد میلیون سال(ویتکینت،۱۹۷۳)، وسپس تشکیل محور گرانودیوریتی “سپین بولدک“ در جنوب قندهار به سن پالئوسن(مونتنات و همکاران،۱۹۷۹) یک فرورانش همخوان با این رخداد ها به زیر کوههای مرکزی روی داده است، در محل لبه جنوبی آن که احتمالا از ژوراسیک بالایی تا سنوزوئیک پیشین فعال بوده است. این برخورد حاصل شده، مسول راندگی پهنه کابل و خوست می باشد که قبل از پایان یافتن پالئوسن روی داده است. برای پهنه خوست این راندگی از غرب به شرق اتفاق افتاده،یعنی از یک فضای اقیانوسی بلوچ واقع شده در بین بلوک کابل و پلات فرم هندوستان بوجود آمده است. 
در پهنه کابل این راندگی توسط بعضی از محققین به وارد شدن از غرب قلمداد نموده اند ، با فرض نمودن فضای اقیانوسی کوچک کابل در بین بلوک کابل و کوههای مرکزی ، که یک حوضه گسترش یافته از اقیانوس بلوچ بوده است.

ـ سن تشکیل پوسته اقیانوسی که امروزه ناپدید شده است، هنوز نامشخص مانده است. 
وجود این نوع پوسته در زیر رسوبات پلاژیک بلوچ از تریاس میانی محتمل است ،اما تاکنون بوسیله شواهد صحرایی به اثبات نرسیده است. با این وجود ، انطباق بین حوضه بلوچ و حوضه زاگرس (ریکو و همکاران، ۱۹۷۷) و نیز مابین حوضه بلوچ و سوچور ایندوس در “لاداخ“ ( باسوله ۱۸۷۸) با این تفسیر در توافق است. 


ساختمان و ضخامت پوسته زمین درافغانستان 
مطالعات ژئــوفیزیکی دقیق و کاملی در مورد تعین ضخــامت پوستــه و ساخــتار آن در افغانستان صورت گرفته ویا نتایج آن در دست نیست باا ین وجو د گ. پ. گارشکف(به نقل اسلاوین-۱۹۸۴) بااستفاده ازامواج زلزله مربوط به کانونهای عمیق زلزله ضخامت پوسته در ناحیه بدخشان را ۵۱ کیلو متر و در نواحی مجاور مانند پامیر سطح ((موهو)) را تا اعماق ۷۰-۷۵ کیلومتر تعین نموده است.

ضخامت لایه های رسوبی درافغانستان بشدت متغیر می باشد وازچنــــدصـــد مترتا ۲۰ کیلومتردرنوسان می باشد. بعنوان مثال در نواحی از مسیر رودخانه کوکچه (غرب فیــض آباد) ضخامت کلی جوانترین سنگهای رسوبی در حدود ۲۰ کیلومتر می باشد اما در نقاط دیگرمثل نورستان، بدخشان جنوبی و... سنگهای ماگمایی ودگرگونی درسطح زمین ظاهر می شوند. در پامیر ضخامت گرانیت به ۲۰ تا ۳۰ کیلومتر وضخامت بازالت به ۴۰ کیلومترهم می رسد. ضخامت پوسته درجنوب غرب افغانستان درحدود۴۰ تا ۵۰ کیلومتر می باشد.

ساختمان منتل(پوش هسته یا گوشته زمین) در شمال شرق افغانستان بیش از حد پیچیده و مبهم بوده و درآن بیش ازده لایه متفاوت از لحاظ خواص ژئوفیزیکی بر اساس سرعت اموج لرزه ای شناسایی شده است.

درمنتل بالا یی شمال شرق افغانستان دراعماق۱۱۰ تا ۲۴۰ کیلو متری یک لایه باسرعت کم مشخص شده است ولایه های دیگری دراعماق ۲۴۰ تا ۲۸۰ کیلومتری شناسایی شده که فقط انتشار امواج عرضی از آنها گزارش شده است (سلاوین ۱۹۸۴).
● چینه شناسی و دیرینه شناسی 
با توجه به نقشه زمین شناسی عمومی تهیه شده توسط کار شناسان افغانی و روسی با مقیاس ۵۰۰۰۰۰: ۱ ، به روشنی ملاحظه می گردد در افغانستان رسوبات و سنگهای با سنین تمامی دورانها و دوره های زمین شناسی در سطح زمین برونزدگی دارند: 
▪ آرکئن و پروتروزویک 
سنگهای این دورانها در نواحی شرقی افغانستان،شامل سنگهای دگر گونی مثل گنیس و... می باشند. علاوه براین از غرب کابل به امتداد سلسله کوه پاراپامیز نیز یک نوار با سن پرکامبرین وجود دارد. سنگهای ماگمایی همچون گرانیت با سن پروتروزویک نیز در این مناطق شناسایی شده اند. 
▪ دوران پالئوزویک 
رسوبات مربوط به دوران پالئوزویک در سلسله کوههای پاراپامیز و هندوکش گسترش زیادی داشته است ودر شرق کشور کوههای " واخان" نیز کلا از رسوبات این دوران تشکیل شده است. بعلاوهء رسوبات و سنگهای دوران پالئوزویک در بدخشان، بغلان، نواحی اطراف کابل و به طرف غرب در امتداد رشته کوههای سفید کوه وسیاه کوه تا حوالی هرات درغرب توسعه یافته است یک نوار دیگر ازاین رسوبات به طرف جنوب غرب ازحوالی کابل تانزدیکی رود خانه هلمند ادامه یافته است . 
ـ کامبرین 
در بدخشان شامل سنگهای آهکی دولومیت ها و ماسه سنگهاست. در نواحی دیگر سنگهای کامبرین را به سختی می توان از سنگهای پری کامبرین جدا نمود. 
ـ اردویسین 
رسوبات اردویسین در بدخشان شناسایی شده که شامل ماسه سنگهایی با فسیل تری لوبیت ها بوده وهمچنین در رود خانه لوگر رسوبات با فسیل براکیو پود های شاخص این دوره شناسایی شده است . 
ـ سیلورین 
درمناطق بدخشان، حوالی رودخانه لوگر ونواحی شرقی جلال آباد رسوبات این دوره گسترش زیادی داشته وشامل سنگهای آهکی و ماسه سنگ همراه با فسیلهای کرینوئید، ارتورسراس وبراکیوپودها می با شد. 
ـ دونین 
همراه با رسوبات دوره سیلورین بوده ودر حوالی کابل شامل سنگهای آهکی می باشد که با فسیلهای براکیو پودها، کرینوئیدها و مرجان ها همراه است. علاوه براین درشرق هرات در کوههای سفید کوه لایه های دونین همراه با مواد آتشفشانی به صورت بین لایه ای دیده می شود. 
ـ کربونیفر 
این رسوبات در مناطق بدخشان، جنوب غرب کابل، حوضه رود خانه هلمند و همچنین در شرق هرات مشاهده می شود که شامل ماسه سنگ، اسلانسهای گلی و سنگهای آهکی و رسی می باشد. در نواحی هرات و در بعضی مناطق دیگر در این رسوبات لایه های زغال دار کشف شده است. 
ـ پرمین 
رسوبات و سنگهای این دوره در اکثر مناطق افغانستان گسترش زیادی دارد. در حوالی کابل و حوضه رود لوگر، شامل سنگهای آهکی می باشد ولی در حوضه هریرود، علاوه برسنگ آهک، شامل ماسه سنگها و کنگلومرا های سرخ، سبز، و خاکستری و سنگهای رسی می باشند. در این رسوبات میکروفسیلهای بزرگ از جمله فرامینفر ها و براکیوپود ها، مرجانها به فراوانی یافت می می شوند. بطور کلی ضخامت رسوبات پالئوزویک در افغانستان در حدود ۱۰ هزار متر می باشد. 
▪ دوران مزوزوئیک 
سنگهای به سن مزوزئیک، بیش از همه در شمال افغانستان گسترش یافته است، مخصوصا در قسمتهای شمالی کوههای هندوکش، ترکستان افغان، پاراپامیز و نیز در نواحی غربی کشور در حوضه فراه رود بخوبی مشاهده و مطالعه شده است. 
۱) تریاس) 
در بدخشان(قطغن)، نواحی شمالی کوه بند ترکستان، منطقه کابل، شرق هرات، حوضه لوگر و... ترکیب این رسوبات بسیار متغیر و متفاوت می باشد، در بدخشان از لایه های ضخیم ماسه سنگی و سنگهای رسی و کنگلومرا تشکیل شده در حالکه در نواحی کوه بابا و نیز منطقه هرات رسوبات این دوره همراه با سنگهای آتشفشانی می باشد. د رمنطقه کابل و شمال قند هار نیز بطور کامل از کربناتهایی چون سنگ آهک و دولومیت تشکیل شده است. 
۲) ژوراسیک) 
در شمال هندوکش، بغلان، شمال قندهار و جنوب کوههای پاراپامیز غربی گسترش زیادی داشته و در شمال از تناوب ماسه سنگهای همراه با عدسیها و طبقات زغالدار تشکیل شده است. علاوه بر این لایه های گچی، آنهیدریت و نمک طعام نیز به وفور یافت می شود. 
۳) کرتاسه)( تباشیر)
ـ رسوبات این دوره نیز در اکثر مناطق افغانستان گسترش فوق العاده زیادی دارد: 
در شمال کوه بند ترکستان، قسمت علیای رود مرغاب، سرپل و بند بابا در جنوب کشور نیز این رسوبات تقریبا در تمام منطقه " هزارجات" ، فاصله بین دو رود هلمند و هریرود را پوشانده است. در ستون چینه تیپیک این دوره در قسمت پائین شامل کنگلومرا ها و ماسه سنگها و فلیش است که بعضا سنگهای آتشفشانی نیز مشاهده می گردد. در قسمت بالایی این ستون بیشتر شامل سنگ آهک و سنگهای رسی دیده می شود. در حوالی هرات بعضا لایه های رنگارنگ گچ دار نیز به این مجموعه اضافه می گردد. 
▪ دوران سنوزوئیک 
بطور عمده رسوبات این دوران در نواحی پست منتهی الیه شمالی و جنوب غربی کشور، یعنی در دشتهای شمال، در حوالی شاهراه هرات- قندهار، دشت مار گو، ریگستان نیمروز ، دشت اربو و…، در جنوب شرقی کشور در شمال کوههای سلیمان نیز این رسوبات دیده می شود. 
۱) پالئوژن) 
رسوبات این دوره در در شمال افغانستان شامل "میر گل ها" سنگهای رسی، سنگهای آهکی می باشد که بعضا با سنگهای آتشفشانی مانند آندزیت، بازالت و توف همراه است که این وضعیت در نواحی مرکزی و غربی افغانستان نیز مشاهده می گردد. در نواحی جنوب شرقی و حوالی کوههای سلیمان، رسوبات این دوره با نام عمومی "فلیش" یاد می شوند که شامل تناوبی از ماسه سنگها و سنگهای رسی می باشند. 
۲) نئوژن) 
رسوبات این دوره در شمال افغانستان از ضخامت بیشتری بر خور دار است و شامل کنگلومرا ها، ماسه سنگها و گلسنگها می باشند. در نواحی غربی کشور ماسه سنگهای سرخ و سنگهای نفوذی آذرین دیده می شود. در حوالی کابل، بامیان و جلال آباد طبقات ضخیم و رنگی کنگلومرا ها، ماسه سنگها و سنگهای رسی که بعضا با لایه های گچی نیز همراهند، برونزد دارند. 
▪ کوارترنری( آنتروپوجین) 
رسوبات این دوران که شامل رسوبات عهد حاضر نیز می گردد، هرچند که درسیستم روسی با نام "آنتروپوجین" ( بعلت ظهور انسان در این دوران) یاد می شود ولی نام "کوارتر نری" از شهرت بیشتری برخوردار است.

رسوبات این دوران بصورت یک پوشش نه چندان ضخیم نواحی فرورفته و مناطق بین کوهها را پر نموده است. در نواحی شمال در ساحل رود آمو، در جنوب شرق در مناطق بین گردیز و غزنی و قندهار و نیزدر مجرای پایین هریرود از گسترش زیادی برخور دار است. علاوه بر این در بیابانهای غربی و جنوبی کشور رسوبات این دوران توسعه فراوانی دارد. جوانترین سنگهای آتشفشانی افغانستان نیز به این دوران تعلق دارد، مثل آتشفشان "خانشین" در نیمروز، کوه اربو و آتشفشانهای نواحی شرقی شهرغزنی در دشت ناوور.

جنس این رسوبات شامل کنگلومرا های نرم ، ماسه سنگ، رسوبات بادی و مخروطهای رود خانه ای می باشد. در کوههای هندوکش رسوبات یخچالی دوران چهارم نیز به چشم می خورد. در نواحی پست شمال کشور، رسوبات لسی بادی نیز از گسترش قابل توجهی بر خور دار است
 

  • ابراهیم اخلاقی

زبان‌های افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ب.ظ

زبان‌های افغانستان

افغانستان کشوری است با تنوع زبانی که هرچند شمار گویشوران برخی زبان‌های این کشور به مرور زمان کمتر و کمتر شده است؛ اما هنوز هم مردم آن به دهها زبان سخن می‌گویند. تنوع زبانی در افغانستان، دلایل متعددی دارد و از جمله، می‌توان به موقعیت خاص ژیوپولتیک این کشور اشاره کرد.

همجواری با آسیای مرکزی، چین، هند و ایران کنونی موقعیت جغرافیایی خاص به افغانستان بخشیده که حتی در عهد باستان، در مسیر راه ابریشم قرار داشته و در نهایت با مهاجرت‌ها و تهاجمات اقوام گوناگون مواجه بوده است. این امر سبب شده است که افغانستان در طول تاریخ کهن خود دارای تنوع فرهنگی و زبانی گردد.

ساختمان و شکل اراضی، سلسله کوهها و پیچ و خم ها دره ها همانطوریکه محیطهای جداگانه ای را برای مردم پدید آورده است در اختلاف و تعداد زبانها و لهجه ها بی اثر نبوده ، افغانستان از لحاظ تعداد زبان در ردیف کشورهای درجه یک جهان به حساب می آید. زبان شناسان اظهار می دارند که زبانهای رایج در افغانستان بسیار قدیمی بود و ریشه کهن دارند. 
در مورد شمار زبانهای رایج افغانستان در میان محققان و زبانشناسان، اختلاف نظرهای وجود دارد. برخی‌ها زبان‌های زنده این کشور را بیست زبان می‌دانند ولی برخی بیش از چهل زبان هم گفته‌اند.

دکتر مجاور احمد زیار، زبانشناس افغان می‌گوید: "به طور کل زبان‌های رایج افغانستان ۴۷ زبان است که در چهار گروه منقسم شده است."

هرچند که برخی محققان شمار گروه‌های زبانی افغانستان را بیش از این دانسته‌اند ولی در کل زبانهای رایج این کشور را در این چهار گروه می‌توان یافت. دکتر مجاور احمد زیار همچنان می‌افزاید:
"از جمله یک گروه آریایی است که شامل زبانهای دری، پشتو، بلوچی و دوازده - سیزده زبان پامیری می‌شود. گروه دوم گروه زبان ترک و مغولی است که شامل زبانهای ازبکی، ترکمنی، قیرغیزی، قزاقی، ایغوری و غیره می‌شود. گروه سوم گروه هند و آریایی است که شامل زبانهای گجراتی، سندی، پنجابی و براهوی است و گروه چهارم گروه زبان سامی است که عبارت از عربی و عبری می‌باشد و در حال حاضر عبری در افغانستان موجود نیست چون گویشورانش از افغانستان رفته‌اند.

زبان‌های افغانستان
● پشتو
● دری
● بلوچی
● نورستانی
● زبان‌های پامیری
● پشه‌ای
● ترکمنی
● ازبکی
● قیرغیزی
● قزاقی
● ایغوری
● گجری

بسیاری از کارشناسان به مسائل زبانی در افغانستان با توجه به نابسامانی‌های زبانی در این کشور معتقدند که در کنار رشد زبان‌های محلی افغانستان دولت این کشور باید برنامه‌هایی را در عرصه فرهنگ‌سازی و غنای زبان های موجود در این کشور آغاز کند.

در حال حاضر زبان‌های افغانستان به دلیل عدم رابطه با دیگر زبان‌های دنیا، که عمدتاً از راه ترجمه متون صورت می‌گیرد، به کمداشت‌های فراوانی در عرصه واژگان و اصطلاحات علمی، فلسفی، اقتصادی و فرهنگی رو به رو است.
بدون شک وحدت فرهنگی افغانستان که زبانهای زیادی دارد از راه هم نوائی و همراهی دو زبان رسمی یعنی پشتو و دری استحکام یافته است.

زبانهای دری و پشتو از جمله زبانهای آریایی هستند که از لحاظ ریشه جزء یک خانواده می باشند و طی قرنها لغات و ترکیبات مشترک در این دو زبان راه یافته است. لغات عربی در این دو زبان به کثرت دیده می شود . تقریبا تمام قسمتهای افغانستان به یکی از این دو زبان آشنایی دارند. مردمان مناطق لغمان ، لوگر، پروان ، غزنی، فراه علاوه بر زبان مادری ، با هر دو زبان پشتو و دری آشنایی کامل دارند

زبان پشتو
پشتو از جمله زبانهای قدیمی در افغانستان است که از نظر ریشه و صرف و نحو و زبان با زبان اوستایی نزدیکی دارد. در جریان تاریخ کلماتی از سانسکریت و هندی نیز داخل آن شده است. 
زبان پشتو در مناطق پشتون نشین ( جنوب شرق، جنوب و جنوب غربی ) کشور رایج است. لهجه های متفاوتی در زبان پشتو وجود دارد که بارزترین آن عبارتند از: 
الف: لهجه شرقی که بیشتر با تلفظ گ و خ همراه است.
ب: لهجه غربی ( قندهاری ) که بیشتر با تلفظ چ و ش مکالمه صورت می گیرد 
پشتو که زبان فقط 30 درصد از سکنه افغانستان است و در سال 1926 به عنوان زبان رسمی کشور در نظر گرفته شد.

زبان دری
اکثر کتب قدیمی و ارزشمند با زبان کهن دری نوشته شده است. این زبان قرنها متوالی ، زبان فرهنگی بخش وسیعی از جهان، ( آسیای میانه تا آسیای صغیر ، تمام شبه قاره هند، ایران و افغانستان ) بوده است. زبان دری دومین زبان دین مبین اسلام است.
زبان دری با لهجه های مختلف غربی ، شمال شرقی ( بدخشان، کاپیسا، پروان ) و لهجه مناطق مرکزی ( هزاره گی ) مورد استفاده قرار می گیرد. تقریبا 90 درصد مردم افغانستان می توانند با این زمان تکلم نمایند.

زبان بلوچی 
این زبان از جمله قدیمی ترین زبانهای آریایی بوده و بلوچهای جنوب و جنوب غرب کشور ( ولایت نیمروز ) با آن تکلم می کنند. ( بلوچهای پاکستان، ایران و نیمروز )

زبان پشه ای
زبان پشه ای به گروه زبانهای هندی تعلق دارد و در بخشهای مرکزی، شرقی و جنوب شرقی افغانستان به این زبان صحبت می شود. 
دکتر مجاور احمد زیار، زبانشناس افغان از بیست گویش جداگانه در زبان پشه ای سخن می گوید. او می گوید: "زبان پشه ای زبانی است که جزء زبان های هندی به شمار می آید و به شاخه به نام "دردیک" تعلق دارد. "دردیک" زبانی است که تقریبا به بیست لهجه از آن در افغانستان تکلم شود و متکلمان این زبان تا منطقه کشمیر پراکنده است. اینها در گذشته ها همراه با هندی ها به آن سمت رفتند ولی دوباره برگشتند و در کوهپایه ها ماندگار شدند. 
زبان پشه ای در برخی مناطق و ولسوالی های افغانستان بیشترین گویندگان را دارد، ولی شمار دقیق گویشوران آن تا هنوز مشخص نشده است ولی در مورد مناطقی که گویشوران پشه ای در آنها زندگی می کنند می توان از ولایت های کاپیسا، لغمان و ننگرهار نام برد که در بعضی ولسوالی های آن مردم تنها به زبان پشه ای تکلم می کنند.
زبان پشه ای براساس رسم الخطی که در چند دهه اخیر برای آن وضع کرده اند، دارای چهل و هفت صدا است که برخی صداهای آن با دیگر زبان های شاخه هند و آریایی تفاوت های دارد.

در زبان پشه ای حروفی است که در دیگر زبان ها نیست به طور مثال ما حرفی داریم که به شکل شین است ولی شین نیست و متفاوت است که در زبان های عربی و فارسی و پشتو وجود ندارد. به همین دلیل زبان شناسان برای این صوت نشانه ای خاصی را وضع کرده اند. یا الفی که در زبان پشه ای است به چندین لحن گفته می شود که به تایید زبان شناسان آلمانی نیز رسیده است در حال حاضر زبان پشه ای از زبان های فارسی و پشتو که در همسایگی آن قرار دارند تاثیر زیادی پذیرفته است.

رسم و رواج و فرهنگ مردم پشه ای نیز با سایر اقوام و ملیت ها تفاوت هایی دارد. به گونه مثال مردم پشه ای برای حل مشکلات خود نشستی دارند که به آن "مارات" می گویند. "مارات" نشست بزرگان پشه ای است که شباهت های با جرگه در میان سایر اقوام افغانستان دارد. ازدواج نیز در میان مردم پشه ای با ویژگی های همراه است.

هرچند در بخشهای از ولایت نورستان هم به زبان پشه ای صحبت می کنند و برخی ها معتقد به قرابت هایی میان این زبان با زبان نورستانی هستند، ولی عزیزالله شلماچ، از محققان زبان نورستانی، این دو زبان را متفاوت می داند.
او می گوید: "زبان پشه ای و نورستانی همزمان ایجاد شده اند، در کنار هم بوده اند ولی به دلایل متعدد این ها از هم دور مانده اند و به تدریج از یک ملیت به دو ملیت تبدیل شده اند و زبان آنها نیز کاملا از هم متفاوت است."

از نگاه ساختار زبانی و ادبیات، این دو زبان کاملا از هم متفاوت اند. دارای ساختار زبانی متفاوت و دستور زبان متفاوتند و دارای ذخایر فرهنگی متفاوتی نیز هستند. به همین دلیل این دو زبان کاملا از هم مستقل هستند.

زبانهای پامیری 
پامیر، ناحیه کوهستانی بسیار مرتفع آسیای مرکزی است. زبانهای که در این منطقه به آنها سخن گفته می شود به نام زبانهای پامیری شهرت یافته اند.
قسمت اعظم این سرزمین متعلق به تاجکستان و قرقیزستان و قسمت هایی هم جز قلمرو افغانستان و پاکستان است. در شرق به دشتها و ریگزارهای ترکستان چین منتهی شود و در شمال به فرغانه و از غرب با دره ها و جویبارهایی که در نهایت آمودریا از آنها تشکیل می شود، می رسد و در جنوب آن رشته‌کوه قره قروم واقع است.
هفت زبان مستقل پامیری: شغنانی ، واخان، سرغلامی، زیباکی، سنگلیچی، اشکاشمی

در مورد زبانهای موجود در کوهستان های پامیر میان زبانشناسان و محققان اتفاق نظر وجود ندارد، برخی ها زبانهای این ناحیه را هفت زبان مستقل می دانند. 
زبان‌های پامیری از شاخه شرقی زبان‌های آریایی هستند. این زبان ها به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی کمتر مورد بررسی های زبانشناسانه قرار گرفته اند.
دقیقا این زبان ها جز زبان های آریایی هستند ولی بدلیل کوچک شدن این زبانها پیوند آنها با زبان های بزرگ نظیر اوستایی، سانسکریت یا خوارزمی با تردید همراه شده است. برای پیدا کردن این پیوند باید تحقیقات دقیق و گسترده ای انجام شود.
شغنانی:
شغنانی از زبانهای مطرح پامیری است که در مناطق شمال شرق افغانستان، جنوب غرب تاجیکستان و بخش های کوچکی از غرب چین به آن سخن می گویند.این زبان در زمان یفتلی ها و کوشانی ها از زبان های رایج بوده که تا هنوز روی آن تحقیق درستی صورت نگرفته است.البته شواهدی هم در این رابطه وجود دارد که مهمترین آن شهنامه است که در جایی می گوید:
کوشانی و شغنی و هری سپاه 
دگر گونه جوشن دگر گون کلاه..." 
براساس برخی شواهد تاریخی معلوم می شود که این زبان در سده های ششم و هفتم میلادی داری آثار خطی بوده است. در زبان شغنانی آثاری به نظم و نثر وجود دارد و این موضوع سبب شده که این زبان همچنان زنده بماند. به این زبان رباعی زیاد گفته شده، ظرب المثل هم زیاد وجود دارد، شعاری به این زبان سروده شده زیاد گفته شده و حالا نیز سروده می شود.
واخان:
وخی یا واخانی، از دیگر زبان هایی است که در ناحیه پامیر به آن سخن گفته می شود. این زبان علاوه بر این که در افغانستان گویشورانی دارد در کشورهای تاجیکستان، بخشهایی از چین و پاکستان و حتی ترکیه نیز به آن سخن می گویند. 
در افغانستان یک ولسوالی به همین نام مسمی است و مردم آن همه به زبان وخی صحبت می کنند.بیشتر از بیست هزار نفر در ولسوالی واخان زندگی می کنند که همه آنان به زبان واخانی تکلم می کنند. در تاجکستان و در چین نیز عده ای به این زبان سخن می گویند. همچنان در گوجال پاکستان و حتی حدود سی خانواده در ترکیه هم هستند که زبان شان واخانی است.البته که دراین زبان ادبیات صرفا ادبیات شفاهی است.
برخی زبانهای پامیری در حال حاضر از جمله زبانهای در حال انقراض و نابودی به شمار می روند. زبانهایی هم هستند که دیگر گویشوری ندارد. 
زبان سرغلامی در حال حاضر گویشوری ندارد و در کنار آن زبان زیباکی که عده ای آنرا جز زبان پامیری می دانند هم در حال حاضر متکلمی ندارد. زبان سنگلیچی زبانی است که حدود پنجاه خانواده یا کمتر به آن سخن می گویند. زبان اشکاشمی در دو طرف آمو پراکنده است. در سمت تاجکستان گویشوران آن بیشتر اند ولی در افغانستان فقط در یک قریه باقی مانده اند.
زبان نورستانی 
نورستانی یکی از زبان‌های هند و آریایی است که در افغانستان و پاکستان به آن تکلم می‌شود. تعداد گویشوران این زبان حدود سی ‌هزار نفر برآورد شده است.
زبان نورستانی، تاریخ پنج هزار ساله دارد. زبان نورستانی از زمان باختر، از دوران پکتها آغاز می شود. نورستانی ها اولاد ( فرزندان) الینایاها اند که از همسایگان ده قبیله پکتها می باشد. که از همان زمان موجود بوده و با این زبان افهام و تفهیم شده است.
در چند سال پیش، بیشتر گویشوران این زبان در ولایات کنر و لغمان افغانستان زندگی می کردند ولی پس از تاسیس ولایتی به نام نورستان، این مناطق جز قلمرو این ولایت قرار گرفت.
سرگذشت نورستان:
این ولایت تا سال هزار و هشت صد ونود پنج میلادی به کافرستان معروف بود ولی پس از آن با یورش عبدالرحمان خان به این منطقه، مردم آن به اسلام رو آوردند، نام کافرستان به نورستان تغییر یافت و زبان گویشوران آن هم نورستانی خوانده شد.
نورستان در ارتفاعات صعب‌العبور هندوکش در شمال شرق افغانستان و بخشهایی از پاکستان قرار گرفته و این زبان چندان برای زبانشناسان اروپایی شناخته شده نیست. این عوامل و مهمتر از همه تعداد محدود گویندگان زبان نورستانی باعث شده تا این زبان در زمره زبان‌های در معرض خطر انقراض قرار گیرد.
برخی محققان مردم نورستان را به یونانی ها و اروپایی ها نسبت می دهند که می گویند در اثر مهاجرت ها به این منطقه کوچ کرده اند. 
زبان نورستانی ها بیشتر با ساخت و فرهنگ یونانی ها قابل تعریف است. بخشی از سپاه یونانی و کسانی که اساس حکومت های یونان باختری را گذاشتند از جمله در مناطق امروزی نورستان جابجا شدند. به همین لحاظ زبان نورستانی را بدون فهم فرهنگ یونانی نمی توان شناخت. 
اما مارگین استرن در زمان امیر امان الله خان به نورستان رفت و روی زبان نورستانی کار کرد و متوجه شد که زبان نورستانی بیشتر نزدیک به دیگر زبان های افغانستان است تا زبان یونانی و در مقاله ای که نوشت و در اروپا منتشر شد این غلطی خاور شناسان را اصلاح کرد و گفت که نورستانی ها شاخه ای از تبار اریایی ها است و در همان زمانی که شاخه هندی ها از آریایی ها جدا شدند نورستانی ها نیز همزمان از این شاخه جدا شدند. ولی آنان به هندوستان نرفتند و در همین کوهپایه ها جابجا شدند و به مرور زمان این زبان به لهجه های مختلف صحبت می شده است. 
از عادت مردم نورستان یکی هم این است که این مردم عمدتا از چوکی و میز به جای فرش و قالین که در اکثر مناطق افغانستان رواج دارد، استفاده می کنند.و این موضوع سبب شده که برخی ها گمان کنند که نورستانی ها منشا اروپایی دارند. 
گفته می شود نورستان در گذشته ها سرزمینی نسبتا پهناور بوده ولی در اثر جنگها به دره های کوچک تقسیم شده است.
زبان نورستانی تا نیم قرن پیش حاوی الفبا و متون نوشتاری نبود. نخستین بار در زمان محمد ظاهر شاه خط نورستانی ساخته شد. و بعد از کودتای ثور برنامه های رادیویی و مسایل طبع و نشر مطرح شد. در کل الفبای نورستانی نسبت به پشتو، پنج حرف بیشتر دارد که مختص به زبان نورستانی است.
زبان نورستانی در گذشته های دور از غنای فرهنگی خاصی برخوردار بوده است ولی به مرور زمان و در اثر تاثیرگذاری های زبان های فارسی و پشتو که در همسایگی آن قرار داشته، آهسته آهسته از غنای فرهنگی و زبانی آن کاسته شده است. 
شاید فعالیت های که تازه در افغانستان در زمینه به نوشتار در آوردن زبان نورستانی آغاز شده، بتواند بخشی از این غنا را حفظ و به نسل های آینده منتقل کند.

در افغانستان که مهد زبان است زبانهای مختلف دیگری وجود دارند که عبارتند از:
زبان منجی: در بدخشان ، کران ، منجان و در کوهستانهای پامیر با زبان منجی تکلم می کنند.
زبان اورمری در ولایت لوگر.
زبان پشایی با لهجه های مختلف در کنر ، لغمان ، کاپیسا ، پروان. 
زبان ازبکی و ترکمنی در شمال و شمال غرب 
زبان نورستانی با شاخه های مختلف از جمله کاتی ، کاردتی ، وابلگی، واشکی
زبان قرقیزی در پامیر و قزاق
زبان کردی در کابل 
زبان ترکی در افشار آذرباییجان و افشار کابل


  • ابراهیم اخلاقی

رودهای افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ب.ظ

رودهای افغانستان

رودهای افغانستان (که به آن دریا می‌گویند)، از کوههای مرکزی و مناطق شرقی کشور سر چشمه گرفته، به سمت غرب و جنوب جریان می‌یابد. به دلیل ارتفاع زیاد کوهها و کاهش نسبتاً سریع ارتفاع کوهها، سرعت آب‌ها بسیار زیاد است و به همین جهت برای تولیدانرژی برق مناسب است.

مهم‌ترین رودهای کشور عبارت‌اند از:
۱- آمودریا (جیحون) : 
این رودخانه که نام سابق آن اکسوس ( یونانی ) است از ارتفاع 4000 متری کوههای پامیر سرچشمه گرفته و به دریاچه آرال می ریزد طول این رودخانه 2540 کیلومتر است و از ناحیه زرکول تا خمیاب، به طول تقریبا ۱۱۲۶ کیلومتر از آن در قسمت مرزهای شمالی کشور با تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان است.
رود آمو که منشاء آن یخچالهای پامیر و واخان است . در قسمتهای بالایی بنام دریای واخان یاد می شود . بعد از آنکه رود آغسو و آب پنج با آن یکجا می شود نام دریای پنج به خود می گیرد و پس از آنکه رودهای کوکچه ، وخش، کافرنهان، به آن می ریزد، دریای آمو نام می گیرد.
شعبه های این رود در خاک افغانستان عبارتند از : رود کوکچه، رود قندوز ، رود شیوا به همراه آبهای واخان و پامیر، تقریبا چهل درصد آب این رودخانه را در افغانستان تشکیل می دهند. رود چک ، غزلسو، کافرنهان، وخش، سرخان دریا، شیر آباد و ... از شعبه های شمالی این رود هستند.

دبی( مقدار آبی که در یک ثانیه از یک نقطه معین عبور می کند) آب این رودخانه بطور متوسط 250 متر مکعب در ثانیه می رسد. بندر تاش گذر، حیرتان، شیرخان بندر، بندر کلفت در سواحل جنوبی آمو دریا واقع شده اند. رود آمو سالیانه بیش از 250 میلیون متر مربع مواد رسوبی را به خارج از کشور حمل می کند.

در قسمتهای اولیه به علت شیب و تندآبها و آبشارها قابل کشتیرانی نیست ولی در ماه ثور بر اثر آب شدن برفها ، آب این رودخانه زیاد می شود و در هنگام پر آبی حدود 900 کیلومتر آن قابل کشتیرانی است در سواحل آن رودخانه شیرخان بندر و بندر حیرتان قرار گرفته، که کالاهای صادراتی یا وارداتی افغانستان به کشورهای آسیای میانه از این طریق مبادله می‌شود. آمودریا دارای آبشارهای متعدد است و برای تولید نیروی برقآبی قابل استفاده‌است.
در سالهای گذشته چند بند روی شاخه های فرعی این رود، مانند قندوز، ساخته شده است.





۲- هیرمند (هلمند):
حوزه هلمند 340 هزار کیلومترمربع را در بر می گیرد. 51.8 درصد از آبهای افغانستان در این حوزه جریان دارد. هیرمند یکی از رودهای مهم ، بزرگ و پر آب افغانستان است که با شعبه های خود، نواحی وسیعی از جنوب غرب کشور را آبیاری می کند. 
این رود از ارتفاعات 3800 متری دامنه های غربی کوه پغمان و بهسود ، پنجاب و دایکندی ( میان دو کوتل اونی و حاجیگگ ) سرچشمه می گیرد . این رود در ابتدای مسیر خود سیلابی بوده و خساراتی به مردم وارد می کند و به تدریج از سرعت آن کم شده و جریان آن آهسته می گردد . رود هیرمند با 1400 کیلومتر طول ، بزرگترین رودخانه داخلی افغانستان می باشد که نقش مهمی در آبادانی و سرسبزی قسمت وسیعی از کشور ما دارد. شهرهای تاریخی بست، ناد علی و زرنج شهرت خود را مدیون این رود و شعبه های آن هستند . هیرمند با تبخیر خود بر هوای پیرامونش اثر زیادی می گذارد و از خشکی شدید هوا به ویژه در تابستان می کاهد. رود ارغنداب، از جمله ی بزرگترین رودخانه هایی است که به این رود می پیوندد. 
این رود در جنوب غربی افغانستان بخش کمی از مرز مشترک ایران و افغانستان را تشکیل می‌دهد و مهم‌ترین منبع تأمین آب دریاچه‌های سیستان و بلوچستان و کشتزارهای شمالی آن است.
روی رودخانه هیرمند و شعبه های آن بندهایی احداث گردیده است . بند کجکی ، یکی از مشهورترین و بزرگترین بندهای افغانستان که هزاران هکتار زمین را آبیاری می نماید، از جمله آنهاست. این رود سرانجام به دریاچه ی هامون می ریزد.

 

حوزه رود هیرمند 

نقشه هیرمند همراه شعب و سدهای روی آن سال 1333


۳- هریرود:
هریرود از رودهای مهم و بزرگ حوزه آمو است که از ارتفاع تقریبا 4000 متری ارتفاعات لعل و سرجنگل در ولایت غور سرچشمه می گیرد و از به هم پیوستن دو رود، در نزدیکی قریه ی " شینیه دولت یار " به وجود می آید. هریرود از شرق به غرب به طول 400 کیلومتر در بین رشته کوههای سفید کوه و سیاه کوه جریان می یابد. و در غرب شهر اوبه ( هرات ) به شعبه بزرگ خود بنام رود تگاوایشان می پیوندد و پس از عبور از اراضی کوهستانی جنوب شهر هرات می گذرد و به اسلام قلعه می رسد. از اینجا به بعد مسیر شمال را در پیش می گیرد. نام‌های هری و هریوا که نام‌های باستانی هرات هستند از نام این رودخانه گرفته شده‌اند. (واژه هرَی از زبان ایرانی باستان هَرَیو آمده که به معنی «پُرشتاب» است.)
هریرود 1124 کیلومتر طول داشته و 560 کیلومتر آن در خاک افغانستان جاری است . 60 کیلومتر از طول این رودخانه ، مرز مشترک بین افغانستان و ایران را تشکیل می دهد. این رودخانه سرانجام در شنزارهای جمهوری ترکمنستان ( قره قوم ) فرو می رود.این رود دارای آبشارهای متعدد است و برای تولید نیروی برق مناسب است.


۴- کابل رود: 
آب کابل رود، ابتدا از بهم پیوستن آب دره سنگلاخ و دره سرچشمه بوجود می آید که از ارتفاعات کوتل اونی کوه پغمان ( به ارتفاع 3670 متری ) سرچشمه می گیرد. و جریان حرکتش تقریبا غربی به شرقی است. 
این رود پس از گذشتن از شهر کابل ، قسمتهای وسیعی از شرق آفغانستان را آبیاری می کند . و دارای شعبات زیادی است که می توان از رودخانه های لوگر، سرخرود، و کنر نام برد. به خاطر استفاده بهتر از آب این رودخانه ها برای زراعت و تولید برق، بندهایی روی این رودها احداث شده است که می توانیم از بندهای سروبی، نقلو، درونته، بنده کانال ننگرهار، ماهیپر،خروار و بتخاک نام ببریم . 
رودخانه کابل و شعبه های بزرگ و کوچک آن، تنها رود افغانستان است که پس از پیوستن به رود سند پاکستان به اقیانوس هند ( آبهای آزاد ) می ریزد . طول این رود 700 کیلومتر می باشد که 460 کیلومتر آن در افغانستان جریان دارد. اکثر رودهای افغانستان از مناطق مرکزی ( هزاره جات ) سرچشمه می گیرد . لذا هزاره جات یکی از بزرگترین و مهمترین منابع آبی کشور می باشد.


5 - رودخانه ارغنداب
رودخانهٔ ارغنداب که در لاتین آراخوتوس نامیده می شود، رودخانه‌اى است که در نواحى قندهار در افغانستان می‌گذرد. این رودخانه به رود هلمند می‌پیوندد. سرزمینی که گذرگاه آنست نزد تاریخ‌دانان و گیتاشناسان قدیم یونان آراخوزیا نامیده شده است.

6 - رود مُرغاب
رود مُرغاب رودی است در آسیای میانه بطول ۸۵۰ کیلومتر. این رود از شمال غرب افغانستان سرچشمه می‌گیرد و بسوی شمال غرب جریان دارد و به بیابان قره‌قوم در ترکمنستان منتهی می‌شود.

دیگر رودهای افغانستان عبارتند از: 
دریای پامیر ، کوکچه ، فرخار، دریای کندوز، دریای خلم ، بلخ ، دریای بند امیر ، دریای پنج شیر، دریای کند ، دریای غربی ، رود لوره ، ترناک رود ، خاش رود ، فراه رود ، نیزگان ، تکاب استادن ، شیرین تکاب ، دریای اولنگ ، رود گز.
 

  • ابراهیم اخلاقی

پوشش گیاهی افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ب.ظ

پوشش گیاهی افغانستان

در جاهای مختلف افغانستان پوششهای گیاهی متنوعی می توان دید. عوامل آب و هوایی و جنس خاک در پراکندگی رویشهای گیاهی کشور نقش به سزایی دارند.

- در شمال افغانستان درخت های تبریزی و بید ، درختچه های گز و انواع نی در بستر دره ها و در کناره رودها ( به خصوص سواحل جنوبی آمودریا ) چمن زارهای پوشیده از علف ، بوتهای کوچک درمنه و درختهای پراکنده ی پسته می رویند .
- در مناطق کوهستانی افغانستان از قبیل هندوکش ، کوه بابا ، سفید کوه ، فیروز کوه و ... در ار تفاع بیش از 4000 متری برف های دائمی مسلط هستند و عموما گیاهی وجود ندارد. ولی در داخل دره ها و کوه پایه ها ، عموما درختان چنار به صورت پراکنده فراوان است . تنها در مناطق مرکزی افغانستان ،درسال 1378 شمسی درحدود بیست میلیون درخت چنار وجود داشته است که از چوب آن برای ساخت مساکن و غیره استفاده می شود .دامنه ی این کوه ها دارای مراتع غنی هستند که در فصل گرم سال چراگاه میلیون ها دام می باشد .
- در شرق و جنوب شرقی افغانستان متنوع ترین پوشش گیاهی دیده می شود. در جنگلهای این ناحیه درختان سوزنی برگ مانند درخت لمنز، نشتر، سرپ، جلغوزه، ارچه و غیره و درختان پهن برگ مانند بلوط، زیتون و ... دیده می شود. در افغانستان میلیونها درخت زیتون خودرو در ولایات پکتیا، ننگرهار، لغمان و کنرها وجود دارد، که به ویژه در نورستان یک ناحیا نسبتا وسیع در حدود 2000 هکتار از اراضی را اشغال کرده است. علاوه بر آن کوه های منطقه نورستان، پوشیده از درختان بلوط ، صنوبر، سرو آزاد، عرعر، چهار مغز و ... می باشد.
- در شمال و شمال غربی کشور جنگلهای پسته به صورت انبوه وجود دارند. جنگلهای پراکنده و بوته ای، بنا بر مساعدت آب و هوا به صورت پراکنده در دامنه ی کوهستان ها و دشتها، در نقاط مختلف کشور می رویند.
در جنوب و جنوب غربی کشور که دارای آب و هوای گرم و خشک است، مقدار بارندگی در طول سال خیلی کم بوده و از 100 میلی متر فراتر نمی رود. همچنین در بیابانهای این ناحیه مانند دشت مارگو، ریگستان و دشت بکوا و جنوب گرشک ، ولایت نیمروز، جنوب فراه گیاهانی می رویند که در برابر خشکی و گرمای هوا، جنس نامساعد خاک و شوری ناشی از تبخیر آب مقاومند. از جمله ی این گیاهان، درمنه، بوته های تاغ و سیف، درختچه ی گز و بوته های خاردار را می توان نام برد.

جنگلات طبیعی افغانستان 
البته تمامی کوههای افغانستان جنگلداراست به استثنای کوههای غربی که عاری از جنگل می باشند. جنگلات افغانستان عموما به دو دسته تقسیم می شوند، میوه دار و غیرمیوه. 
در نواحی بدخشان ،قطغن کناره های آمودریا ،جنگلات انبوهی وجود دارد. مثلا در کوههای قره باتر ، نهرین ،دوشی و کیله گی ،غوری ،تاله و برفک ،نیک پی ،‌ عنبرکوه،‌خان آباد ،دره اشکمش ، کوه ممئی ،تالقان ،کشم، درایم ، چاه آب، حصص جرم علاوه بر دیگر اشجار پسته و بزغنج نیز وجود دارد . علاوه بر آن در نواحی بادغیس پسته زاری وجود دارد که کمتر از پسته زار خان آباد نیست.

کوههای پنج شیر ،نجراب ، تکاب ، نورستان ، کنرها ،سفید کوه ،جاجی ،چمکنی ، منگل ، مچلغو ،طوطی خیل ،جدران ، ارگون ، تنی ، درگی ، زمبر، للندر، گربزو و.... نیز دارای هر نوع درخت میوه دار از قبیل جلغوزه ،امروک ، بادام، جوز، انگور ، سیب و غیره می باشد و جنگلاتی که در کوههای کنر و نورستان وجود دارد عمرشان به 400 سال می رسد.

ساحه جنگلی افغانستان
1- علاقه کنر 18000 هکتار مساوی به 180 میلومتر مربع
2- علاقه جنوب بار گندی 12000 هکتار مساوی به 120 کیلومتر مربع
3- علاقه شمال بار گندی 11000 هکتار مساوی به 110 کیلومتر مربع
4- علاقه گرمسالک 39000 هکتار مساوی به 390 کیلومتر مربع
5- علاقه پارون 49000 هکتار مساوی به 490 کیلومتر مربع
6- علاقه کامدیش 18000 هکتار مساوی به 180 کیلومتر مربع
7- علاقه پاشگل 14000 هکتار مساوی به 140 کیلومتر مربع
8- علاقه بریکوت 10000 هکتار مساوی به 100 کیلومتر مربع
9- علاقه اسمار 23000 هکتار مساوی به 230 کیلومتر مربع
مجموع : 194000 هکتار مساوی به 1940 کیلومتر مربع
 





نمایی از تپه های ولایت کندوز در شمال افغانستان

نمایی از جنگلات پسته ولایت بادغیس در شمال افغانستان
 



نابودی جنگلات طبیعی درولایت بغلان

 

  • ابراهیم اخلاقی

نامهای افغانستان در آئینه تاریخ

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۷ ب.ظ

نامهای افغانستان در آئینه تاریخ

افغانستان کشوری است با نمای فرهنگی و تاریخی بیش از پنج هزار سال که بطور منظم حیات بشری در آن استمرار داشته است. این سرزمین در دوره قبل و بعد از اسلام مهد تمدن و علم و اندیشه بوده است. پژوهشگر آمریکایی " لوئی دوپری " قدامت تمدن انسانی را در این سرزمین با استناد آثار بدست آمده تا پنج هزار سال قبل از میلاد رقم زده است و گفته است تاریخ همزاد با مهاجرت آریائی ها در حدود دو هزار سال قبل از میلاد مسیح از همین نقطه آغاز می شود.

اولین بار قبائل آرین در این سرزمین ساختار حکومتی را بنیان گذاشتند. پیشدادیان یکی از مشهورترین سلسله اقوام آریایی در بلخ یا باکتریای قدیم شهر نشینی را رایج و آنرا وسعت بخشید . کیقباد موسس سلسله کیانیان حکمرانی مقتدری ایجاد کرد و بعد از او دودمان اسپه که سوارکاران بسیار ماهر و جنگجویانی دلیر بودند به قدرت رسیدند. 
تاریخ مدون افغانستان با دودمان هخامنشی شروع می شود. بنابراین سال 550 قبل از میلاد آغاز دوره تاریخی مستند افغانستان است.

نام افغانستان، هرچند از لحاظ کاربرد سیاسی آن جدید است؛ اما این سرزمین کهن بوده و طی قرون متمادی با حدود مختلف به‌نام‌های گوناگون یاد شده‌است، که مهم‌ترین آنها آریانا، خراسان و افغانستان است.
دائرةالمعارف آریانا می‌نویسد: کشوری که در تاریخ معاصر جهان به نام افغانستان یاد می‌شود، در قرون وسطی قسمتی از خراسان و در عهد باستان قسمتی از آریانا بوده‌است.

آریانا:
از لحاظ جغرافیای تاریخی، از سرزمین افغانستان در ریگ ودا، که به زبان سانسکریت می‌باشد، آریا ورتا یاد شده‌است که به معنای جایگاه و چراگاه آریاهاست. این نام به زبان اوستایی ایریانه ویجه می‌شود و در کتب یونانی به‌صورت آریانا آمده‌است. به گفتة دکتر ذبیح‌الله صفا، این همان نامی است که در زبان پهلوی به شکل اِران ( ایران با یای مجهول) آمده و در دوره اسلامی ایران (با یاء معلوم) خوانده شده‌است.
از شهرهای مهم و قدیمی سرزمین آریانا ام البلاد ( بلخ امروزی ) است که قدمت تاریخی آن حدودا 2000 تا 5000 سال قبل از میلاد است که بنام شهر مروارید نیز معروف است. 
آریانا در مختصات جغرافیایی 25 تا 45 درجه عرض شمالی و 55 تا 75 درجه طول شرقی قرار دارد. حدود آریانای قدیم از طرف شرق از منطقه گیلگت ( پاکستان ) شروع می شود و در طرف غرب به گوشه شرقی دریای خزر می رسد، از طرف شمال از سیر دریا ( رودخانه سیحون ) و آسیای مرکزی آغاز و در سمت جنوب به اقیانوس هند و آبهای گرم می رسد.

در حدود 500 سال قبل از میلاد آریانا به 16 ولایت تقسیم می شده است که نام تعدادی از ولایتهای بزرگ به شرح زیر است:
ولایت باکتریا : که مرکز آریانا بوده است ( باختر و بلخ امروزی )
ولایت سغد : ( سمرقند ، بخارا، خوارزم امروزی )
ولایت باکتریانا : ( بلخ و بدخشان امروزی )
ولایت مرگیانا : ( شمال غرب افغانستان امروزی، مرغاب و مرو)
ولایت آریا : ( هرات امروزی )
ولایت پاراپامیزوس : ( محدوده غور، بامیان و هزاره جات مرکز افغانستان امروزی) و به معنای جایی که محدوده پرواز عقابها نیز بلندتر است. 
ولایت درنگ گیانا : ( فراه ، قندهار و نیمروز امروزی )
ولایت آراکوزیا : ( غزنی تا رودخانه سند )
ولایت گدروزیا : ( مکدان ، بلوچستان و پاکستان )
ولایت پکتیا : ( از رودخانه سند تا پکتیای امروزی )

آریانا در منابع یونانی:
اراتس‌تن ( ۲۷۶- ۱۹۶ ق. م.)، اولین نویسنده یونانی است که اسم آریانا را برای سراسر سرزمین‌های میان بیابان مرکزی ایران تا رود سند به‌استثنای باختر ( بلخ) و سرزمین‌های شمالی اطلاق کرده ‌است.
اما، استرابون ( ۶۳/۶۴ ق.م ـ ۲۱م)، جغرافیدان معروف عهد قدیم یونان، که اندکی بعد از سقوط دولت یونانی باختر می‌زیست و از افغانستان امروزی با نام آریانا یاد کرده، باختر ( بلخ) و سغد را هم جزئی از آریانا به‌شمار آورده‌است.
کلاودیوس بطلمیوس (۸۳-۱۶۱ م.)، ریاضی‌دان، جغرافی‌دان و ستاره‌شناس که در اسکندریه مصر زندگی می‌کرد، نیز از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک ایران کنونی در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به‌نام آریانا یاد کرده‌است.

آریانا در اوستا:
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، نیز محل ایریانه ویجه( آریانا = سرزمین اصلی آریایی‌ها) را که زادگاه زرتشت هم به‌شمار می‌رود، در گستره جغرافیای تاریخی افغانستان قرار می‌دهد. و در فرگرد اول وندیداد، از شانزده شهر آریایی یاد شده که در سر این شهرها ایریانه ویجه یعنی نخستین سرزمین آریایی‌ها قرار گرفته‌است. پس از آن از شهرهای زیر سخن رفته‌است.
سغده (سغدیان یا سغد)
مورو ( مرو)
بخدی(بلخ)
نیسایه(نواحی بین بلخ و هرات، یعنی میمنه)
هرویو (هرات)
وئه‌کرته (کابل)
اوروه( روه یعنی سرزمین پکتیکا یا غزنه و یا طوس)
خننتا یا وهرکان(گرگان)
هراویتی (حوزه ارغنداب یا قندهار)
هائتومنت (وادی هیرمند)
رگا یا راغه (ناحیه راغ در بدخشان یا ری)
شخر یا چخر یا کخر(غزنه یا شاهرود)
وارنا یا ورن( بامیان یا وانای وزیرستان یا صفحه البرز یا خوار)
هپت هیندو(پنجاب) 
رانگه یا رنگا (محل آن معلوم نیست)

البته بیشتر این شهرها در نواحی مختلف افغانستان قرار دارند. بنابراین، بیشتر مورخان افغان توافق دارند که آریانا نام سرزمین افغانستان در عهد باستان بوده‌است. میرغلام‌محمد غبار، تاریخ‌نگار معاصر افغان، از شهرهای آریانا چنین نام می‌برد:
باختر : ( بلخ، تخار، مرو)
آریا : ( هرات)
خوارزمیش : ( خوارزم)
اپارتیا : ( ولایات طوس و نیشاپور)
آراکوسیا : ( قندهار)
کارامانیا : ( کرمان)
سکاستین یا درانگانیا : (سیستان)
گدروسیا : ( بلوچستان)
پاکتیا : ( ولایات خوست، سند)
گندهارا : (ولایات پشاور تا کابل)
پروپامیس : ( غور و هزاره‌جات)

آریانا در منابع پهلوی:
اصطلاح آریانا اندکی بعد گویا برای سراسر قلمرو دولت پارتیان نیز به‌کار رفته‌است، اما محرز نیست. ریچارد ن. فرای می‌افزاید: چون پارتیان به‌جهانگیری پرداختند، پنداری اصطلاح آریانا چنان‌که در منابع یونانی آمده‌است، نیز گسترش یافت و آن را آریای بزرگ خواندند که برابر است با ایران‌شهر، اصطلاحی که ساسانیان بر سرزمین‌های زیر فرمان خود اطلاق کردند.

و نیز در کتاب دیگر بنام شترستانهای ایران یا شهرستانهای ایران، که به زبان و خط پهلوی است، از چهار کوست ( ناحیه ) چنین نام برده شده‌است:
۱- کوست خورآسان: سمرقند، بلخ درخشان، خوارزم، مرورود، مرو، توس، پوشنگ، نیشابور، قائن، گرگان، کوش.
۲- کوست خوربران: تیسفون، نصیبین، اورهه، بابل، هیرت ( الحیره)، همدان، نهاوند و مهرگان کدک ماسپذان و...
۳- کوست نیمروز: کابل، رخوت (اوستایی هرخویتی، پارسی باستان هرخویتش)، بست، فراه، زابلستان، زرنگ، کرمان، به اردشیر، استخر، دارابگرد، به شاپور، گوراردشیر خوره، توزک، هرمزد اردشیران و...
۴- کوست آتورپاتکان (آذرپادگان = آذربایجان)، شهرستان وان، گنجه، آموی( تبرستان)، ری و...
شهرهای افغانستان امروز در کوست‌های خورآسان و نیمروز موقعیت داشت.به‌هر تقدیر، از این زمان است که افغانستان و ایران کنونی، بطور کلی تحت نام ایران شناخته شده‌اند.

آریانا در ادبیات فارسی دری:
به اعتقاد برخی مورخان افغان در عهد اسلامی نیز، تا آنجا که کلمهٔ ایران در آثار مورخان، جغرافی‌نگاران و شعرایی دری‌گویی با اقتباس از داستانهای کهن حماسی سرزمین خراسان بزرگ در کتابهای کهنه پهلوی، بازتاب یافته است، به‌معنای آریانای باستان در برابر توران بوده است و فقط در بیان تاریخ باستانی کشور ایران کنونی است که بازهم به تقلید از همان منابع پهلوی راه پیموده و به سرزمین‌های زیر فرمان ساسانیان هم اطلاق شده است.

احمدعلی کهزاد، مورخ و باستان‌شناس نامور افغان، نیز ایران را نام افغانستان می‌داند و می‌نویسد: افغانستان، به‌عنوان نام این کشور از ۱۵۰ سال تجاوز نمی‌کند. افغانستان یک نام تازه و بسیار جدید است و فردوسی شاعر بزرگ و حماسه‌سرا از عدم استعمال آن معذور است. اما کسی که شاهنامه را سر تا پا یک بار مرور کرده و پیرامون نام‌های جغرافیایی آن دقت کند، به خوبی متوجه می‌شود که ایران فردوسی کجا است. در میان اسامی جغرافیایی یاد شده در شاهنامه، ۹۰ درصد آنها نام‌های مناطق مختلف افغانستان امروز است.

با این وصف، اصطلاح ایران ظاهراً تا زمان پیدایش دولت صفویه در ایران کنونی، بیشتر به مفهوم خراسان بزرگ اطلاق می‌شد که افغانستان امروز بخش اعظم آن را تشکیل می‌داد. اما از عهد صفویه به تدریج کاربرد این اصطلاح در مورد ایران کنونی رواج یافت تا آن که در سال ۱٩۳۵ م. رسماً جانشین کلمة پارس گردید... بنابراین، تعویض نام پارس با اصطلاح ایران که مقدمات تاریخی آن از قبل آماده شده بود، نه‌تنها، فقط یک جایگزینی است بلکه به واقع، روند جابجایی نام‌های تاریخی است.

خراسان:
خوراسان ( خراسان) در زبان پهلوی به معنای شرق( یعنی جهت طلوع خورشید) یا مطلع الشمس است.
این اصطلاح ظاهراً در عهد ساسانیان، پس از سدهٔ سوم میلادی پدید آمده و از قرن پنجم تا قرن وزدهم میلادی در مورد افغانستان و سرزمین‌های همجوار آن اطلاق گردیده‌است. 
نام بخش اعظم سرزمین افغانستان غربی و شمالی تا تخارستان و مجاری هیلمند( هیرمند) و کابل در قرن هفتم میلادی خراسان بود و چنین به نظر می‌رسد که این نام در عهد ساسانیان از دورهٔ پیش از اسلام به بعد شهرت یافته‌است.
اگرچه نام افغانستان نخستین بار در قرن ۱۰م/۴ه‍. ق. به کار رفته و به سرزمینی در شرق افغانستان کنونی تا رود سند اطلاق شده‌است، لکن ظاهراً اخیرترین و جامع ترین نام این سرزمین همانا خراسان بوده‌است. 
جغرافی‌دانهای عرب که در قرون وسطی سرتاسر عالم اسلام را توصیف کرده‌اند، افغانستان امروز را به اضافهٔ بخشهای از کشورهای همسایه آن، خراسان( کشور خورشید) نامیده‌اند.

به گفته اصطخری، شهرهای بزرگ خراسان چهار شهر است: نیشابور، مرو، هرات و بلخ. و نیز لسترینج، در جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، می‌نویسد:خراسان در زبان قدیم فارسی به معنای خاور زمین است. این نام در اوایل قرون وسطی بطورکلی بر تمام ایالات اسلامی که در خاور کویر لوت تا کوههای هند واقع بودند، اطلاق می‌شد و به این ترتیب، تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل می‌گردید... جغرافیانویسان مسلمان خراسان را به چهار بخش تقسیم کرده و هر کدام را به نام کرسی آن بخش، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ می‌خواندند. 
بدین ترتیب، نام خراسان همهٔ افغانستان امروز را در بر می‌گرفت. اما، این نام امروز اختصاص به شرقی‌ترین استان ایران کنونی دارد.

افغانستان:
نام افغانستان فقط از اواسط قرن هیجدهم میلادی یعنی از هنگامی که برتری سیاسی و نظامی قوم افغان بر سایر اقوام ساکن در آنجا استوار گردید و وحدت سیاسی کشور مجدداً احیاء گشت،بواسطه کثرت جمعیت آن قوم به تمام کشور اطلاق شد و سرانجام در قرن نوزدهم میلادی شهرت یافت. 
اگرچه واژهٔ افغانستان، به عنوان نام رسمی این کشور، شاید بار اول در سال ۱۸۰۱ میلادی در قرارداد میان انگلستان و ایران، در مورد قلمرو دولت درانی به کار رفته باشد ، اما کلمهٔ افغانستان، به مثابهٔ جا و مکان قبایل افغان( پشتون‌ها)، نخستین‌بار در تاریخنامهٔ هرات، تألیف سیف هروی در اوایل سدهٔ چهاردهم میلادی، ذکر شده‌است.

در کتاب تاریخنامه هرات سیفی هروی، ۳۶ مرتبه کلمه افغانستان و دو مرتبه هم کلمه اوغانستان به کار رفته‌است. اما به محدوده کوچک در نواحی بنُو وزیرستان و اطرافش یعنی شهرهای در جنوب افغانستان، اطلاق می‌شده‌است. 
به هر حال، اگرچه واژهٔ افغانستان به معنای محل سکونت افغان‌ها پیش از تأسیس دولت احمدشاه درانی نیز وجود داشته است، منتها شاید درگذشته فقط محل سکنای طائفه یا طوائف پشتون در خراسان بزرگ را همیشه یا گاهی افغانستان می‌نامیده‌اند. چنان که براساس نظر عبدالحی حبیبی، کلمهٔ افغانستان، به هنگام هجوم چنگیز و زمان آل کرت و غوری‌ها، تنها به ناحیه یا نواحی‌ای گفته می‌شد که افغان‌نشین( پشتو زبان) بوده است. او می‌نویسد:
نام افغانستان بار اول در تاریخ از همین زمان ذکر شده... در آن وقت کلمهٔ افغانستان بر سرزمین بین قندهار و غزنی تا دره سند اطلاق می‌شد.

با این وصف، شاید در ابتداء این اسم میان سایر اقوام این کشور و حتی بین خود پشتون‌ها چندان استعمال عمومی نداشت و بطور مسلم، مدتی طول کشید تا مردم به آن اُنس گرفتند. اما اکنون، این نام برای کشور کهن افغان‌ها نه تنها در خود افغانستان، بلکه در تمام کشورهای جهان شهرت یافته و اسم آشنا است.

باکتریا ، آریا، پاروپامیزوس، و بخشی از سغدیا ، مارگیانا، پارتیا، درنگیا و اراکوزیا چاپ 1753 م
 

  • ابراهیم اخلاقی

معادن افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۶ ب.ظ

معادن افغانستان

سرزمین افغانستان معادن بی شماری دارد که بعضی آنها کشف و دوره های سروی و اکتشافی را پشت سر گذاشته و آماده استخراج هستند و بعضی هم استخراج می شوند ، ولی باز هم با قاطعیت می توان گفت تمامی معادن افغانستان به حالت دست نخورده باقی است. و همین کار باعث تحریک حس غارتگری متجاوزین شده که به این سرزمین تجاوز نظامی نمایند. بیشترین اطلاعات را در خصوص منابع معدنی افغانستان شوروی در اختیار دارد.

مهمترین ذخایر معدنی شناخته شده در افغانستان بدین قرار است:
گاز طبیعی، زغال سنگ، آهن ، نفت، مس، اورانیوم، نمک، کروم، نیکل، طلا ، سولفور، باریت، روی ، قلع، فلوئور، طلق، منیزم، میکا، سنگ لاجورد، یاقوت، آلومنیوم، سرب، پنبه نسوز، جیوه، بوکسیت، تنگستن، لیتیم، منگنز، سنگ مرمر، سنگ گچ، سنگ آهک و ...

از این میان عمدتا گاز طبیعی ، زغال سنگ و نمک، اورانیوم، کروم، مس، طلا و نقره و... استخراج شده است.

گاز طبیعی:
معادن گاز طبیعی شناخته شده بیشتر در سر حدات شمالی افغانستان در مزار شریف، اطراف شبرغان و سرپل قرار دارد. ذخایر گاز طبیعی افغانستان بین 100 تا 500 میلیارد متر مکعب تخمین زده شده است که پس از استخراج صادرات آن با احداث خط لوله ای به شوروی صورت می گرفته است. 
ذخایر نفت:
طبق نتیجه تحقیقات 1314 ذخایر نفت ( پترول ) در ولایت هرات، شبرغان، میمنه، قندوز، طالقان، سرپل و هلمند تثبیت گردیده است. طبق قراردادی بین روسیه و افغانستان 55 حلقه چاه توسط روسبه حفر گردید و نفت آن به شوروی صادر گردید. ذخایر نفت افغانستان در ابتدا حدود 100 میلیون بشکه و در تحقیقات بعدی مقدار آن بیش از این تخمین زده شده است. ذخایر نفت افغانستان مانند ایران و روسیه در میان طبقات سوم دوره های زمین شناسی قرار دارد. 
معادن زغال سنگ:
امروزه اهمیت ذغال به همگان روشن است گر چه تا حدود زیادی کارخانه ها و فابریکات گازی و نفتی شده ولی هنوز از اهمیت ذغال سنگ کاسته نشده است . در افغانستان زغال سنگ با کیفیت عالی وجود دارد. ذخایر اثبات شده آن حدود 100 تا 400 میلیون تن پیش بینی شده است. 
معادن زغال سنگی در بغلان ( معدن کرکر)، آش پشته، قندوز ( بندگی ) ، شرق هرات ( کرخ) ، مزار شریف ( صوف ) شناسایی گردیده اند.

معادن زغال سنگ افغانستان در نقاط زیر موقعیت دارد:
زغال سنگ کوتل خاکی علاقه برفک
زغال سنگ آش پشته 
زغال سنگ فرح کرد غوربند و گاوپران سرخ پارسا 
زغال سنگ نهرین 
زغال سنگ جدران 
زغال سنگ گرمک علاقه چهل دختران دره صوف
زغال سنگ گوله یدری علاقه کشنده مابین دره صوف و بلخاب 
زغال سنگ سنجور علاقه کرخ هرات 
زغال سنگ انزری ،شهیدان در حدود لاغرجوی کوه دره کوت 
زغال سنگ قریه کندلان چقماق مداخیل ارزگان 
زغال سنگکرمان و سرجنگل علاقه دایزنگی ،ذغال سنگ پلخمری ...

از جمله معادن ذغال سنگ افغانستان که مورد استفاده و بهره وری قرار گرفته بود عبارت بودند از: در صوف ، آش پشته ، سبزک هرات ، کرکر و دودکش پلخمری که فعلا فقط کرکر و دود کش مورد استفاده قرار می گیرند.

زغال سنگ دره صوف که در 200 کیلومتری شهر مزار شریف واقع است از لحاظ کیفیت و استخراج نسبت به مناطق دیگر مقام اول را دارد . قسمت اعظم زغال سنگ این معدن برای نیروگاه برق مصرف می شود در حالیکه گاز همان منطقه برای رفع نیازهای صنایع معمولی کشورهای شمالی ، به کشور های همسایه صادر شده است.
کارخانه های شهر بغلان، جبل السراج، گلبهار و پل خمری از زغال سنگ معدن کرکر استفاده می کنند. 
معادن طلا:
از گذشته های دور به طریقه کامل و ابتدایی زر شویی از رودخانه کوکچه طلا به دست می آید. از این روش در مناطق مختلف از جمله در مناطق دروازه در بدخشان تا قلعه زال در قندوز و دره های راق و دادنگ چهل کان استفاده می شود.
تحقیقات وجود معادن طلا در بدخشان، قندهار، زابل ( زرکشان، انگوری، کریستو) را تثبیت می کند.
معادن نقره : 
مهمترین معادن نقره افغانستان ( طلای سفید ) در ارتفاعات بدخشان ،منطقه پنجشیر ، در سیم کوه هرات، خاکریز قندهار، غوربند و علاقه هزارجات و در رگه های معدن سرب بی بی گوهر ( قندهار) مشخص گردیده است.
معادن آهن:
معادن آهن افغانستان هم از نگاه کمیت و هم کیفیت در آسیا سرآمد تمامی معادن به حساب می آید و در کل سنگ آهن افغانستان به طور فیصدی 62 آهن دارد که این در نوعیت خود درجهان کم نظیر است. که در این میان ذخایر آهن قندهار، میمنه ، هرات ، ارزگان، پکتیا و خصوصا بامیان شهرت زیادی دارند. در 100 کیلومتری شمال قندهار منطقه خاکریز معدن بزرگ آهنی با ظرفیت 3 میلیون تن واقع شده است . همچنین معدن آهنی در 9 کیلومتری شهر جبل السراج قرار دارد. یکی از بزرگترین معادن آهن آسیای مرکزی معدن آهن حاجی گک در ولایت بامیان و در 140 کیلومتری شمال کابل است . ذخیره آهن این معدن را دو میلیارد تن با 63 درصد خلوص تخمین زده اند. در چند کیلومتری این معدن یک ذخیره عظیم آهک ( برای گداختن آهن ) وجود دارد.

معادن آهن افغانستان بصورت فهرست وار به شرح زیر است :
معدن آهن دامنه کوه پغمان در بالای حصه کوتی
آهن کوه جبل السراج 
آهن ده سبز کوه خاک لمبه 
آهن کوتل خاواک پنجشیر
آهن قول منار
آهن کوه قلعه خواجه صاحب
آهن کوه شاخ برتنی
آهن لولنج غوربند
آهن ارغنداب
آهن دره میاداد
آهن کوه خورد کابل
آهن رخه پنجشیر 
آهن کوه دشت لوگر
آهن کوه قمچین باف میدان
آهن دره پنجشیر 
آهن کو اله بله
آهن پارند در بازارک پنجشیر
آهن کرم جدران
آهن کوه شاقول و شیرداغ
آهن سرخ کوتل هرات
آهن سیاه تپه و فراخلوم بهسود
آهن زرد شنوار
آهن کوه شاه مسعود قندهار
آهن کوه بچه کرخ هرات
آهن سیاه مشرقی
آهن گلستان فراه
آهن بهارک بدخشان 
آهن حاجیگگ بامیان. 
 



معادن مس : 
یکی از بزرگترین معادن مس جهان معدن آینک در افغانستان است که ذخیره آن را بین 4 تا 5 میلیون تن تخمین زده اند از دیگر معادن مس کشور می توان به معادن زیر اشاره کرد:
معدن مس کوه چراغانی کهنه خمار ولایت میدان در 60 کیلومتری کابل
معدن مس در کوتل خاواک پنجشیر 
معدن مس فرنجل غوربند
معدن مس کوه کمری و کوه سیاه بین کوه سرخ مناری شیوه کی کابل
معدن مس لوگر در منطقه گلدره
معدن مس جیرعلی پنجشیر و تاواخ پنجشیر 
معدن مس آسیا در موضع چهل ستون و کوه خیرآباد 
معدن مس کوه واصل آباد ،قرغ ، تندی للندر
معدن مس گل دره کوهدامن 
معدن مس کوتل قلیچ علاقه کهمرد بامیان 
معدن مس ارغنداب ،توخی قندهار.
معادن سرب:
سرب فرنجل غوربند
سرب مرگ بهسود
سرب کوه میان شان ارزگان
سرب مومن قول شیرداغ
کوه قند و کوه چهل انجورک علاقه کهمرد
نهرین و جرم در نواحی بدخشان و قطغن
سرب دره صوف
سرب قلعه بی بی گوهر
سرب سیاه دره یک و لنگ
سرب علاقه میدان
سرب نواحی هرات
سرب تنکران بدخشان.
معادن سولفور: 
ذخایر بزرگ سولفور در ولایت بلخ، اشکاشم بدخشان و نزدیکی ولایت ننگرهار وجود دارد.
معادن اورانیوم:
در بیابانهای جنوب غربی ، در کوه میر داوود بین هرات و شیندند و در منطقه قندهار وجود دارد.
معادن گرانیت :
این معادن در نقاط زیر یافت می شوند : 
استالف، چهاریکار،کوه جوانمرد قصاب، شاه کابل خورد علاقه میدان ، کوه سرخی غاره علاقه کوهدامن، کوه قره باغ - جدران ، بهسود، ارزگان ،نهرین ، شنوار.
سنگهای قیمتی: 
مشهورترین سنگهای قیمتی افغانستان لاجورد، لعل، یاقوت، زمرد می باشد . که مهمترین و معروفترین آنها لاجورد بدخشان می باشد. معدن مهم لاجورد و لعل در منطقه سرسنگ در شرق رودخانه کوکچه و در 35 کیلومتری جنوب منطقه حضرت سعید می باشد که ذخایر لاجورد این منطقه 200 تن تخمین زده شده است.

 


از این سنگ در ابعاد مختلف بین ۱۰۰ گرم تا ۵ کیلو در کیفیتهای مختلف موجود می باشد.
این سنگ از معدن افغانستان می باشد. حدود ۵۰۰ کیلو تا ۱ تن موجود می باشد.


سنگهای ساختمانی:
معادن سنگ مرمر در رنگهای مختلف در جاغوری ولایت غزنی، ریگستان ولایت قندهار ، غوربند ولایت پروان، گلران ولایت هرات و کوه قورغ ولایت کابل به فراوانی پیدا می شود.
معدن نمک : 
نمک افغانستان از معادن طالقان در ولایت تخار، گلفکان تخار ، اندخوی ولایت فاریاب، نمکسار هرات، معدن مغور در غزنی و معدن مزار شریف در بلخ استخراج می شود.

 

نقشه مهمترین معادن و ذخایر فلزی افغانستان
 

  • ابراهیم اخلاقی

کوهها و کوهستانهای افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ

کوهها و کوهستانهای افغانستان

افغانستان یک کشور کوهستانی است . بعضی از کوههای افغانستان پوشیده از جنگل است. در بسیاری از کوه های کشور ما ، برفهای دائمی وجود دارد. و از جهت آبهای حاصل از برف و باران و ذخایر بزرگ معدنی این رشته کوهها ثروت طبیعی افغانستان محسوب می شوند.

موقعیت و طرز قرار گرفتن رشته کوهها در آب و هوای هر محل ، تاثیر زیادی دارد. مثلا در ولایت ننگرهار ف رشته کوههای سفید کوه ( سپین غر ) که از شرق به غرب امتداد دارد. مانع ورود بادهای موسمی در آن منطقه می گردد. و همچنین از نظر حمل و نقل و راههای ارتباطی ، کوهستانها بر خلاف دشتها ، شبکه ی راه های فرعی و یا شاخه هایی از خطوط آهن را نمی توانند در همه ی جهات خود بپذیرند.

در عین حال یکی از مهمترین فواید سرزمینهای کوهستانی، فایده نظامی آن که دفاع در برابر مهاجمان است . بطور کلی کوهها برای کشور ما دارای ارزش حیاتی هستند . اگر رودخانه ی نیل برای کشور مصر ، بهترین نعمت و هدیه خداوندی است ، رشته کوههای بلند و متعدد افغانستان نیز بهترین نعمت و هدیه خداوندی برای این کشور محسوب می شود.
مهم‌ترین ارتفاعات کشور از این قرار است:
هندوکش (۶۲۹۸ متر) 
پامیر کوچک، (۶۲۸۱ متر دروخان) 
بدخشان(۵۳۵۵ متر) 
بابا (۵۴۱۳ متر، بامیان) 
ترغان (۳۹۸۲ متر) 
سفید کوه (۴۷۵۵ متر، سیکارام) 
شاه مقصود (۲۷۷۳ متر )
مزار (۳۷۸۷ متر) 
هزار جات (۴۱۰۱ متر، تمران) 
بالا کوه (۳۸۷۲ متر) 
دوشاخ (۲۱۱۰ متر)
یاه بند (۲۵۶۰ متر )
کوه سلیمان ( 3372، تخت سلیمان ) 
کوه تیربند ترکستان ( 2895 ، جنگک ) 
و همچنین کوههای چاغی ، سفید خرس، نورستان، بندبیان، چلبدالان، سیاه کوه ، گل کوه، سلیمان، تیربند ترکستان، پغمان ، قره باتور، چاکایی و ...

هندوکش:
هندوکش رشته‌کوهی در افغانستان است. در قدیم یوپای الینیا نام داشته و نیز یونانیها به آن پاراپامیزوس می گویند. این رشته‌کوه به امتداد سلسله جبال هیمالیا از نواحی پامیر داخل افغانستان می‌باشد که از جنوب بدخشان گذشته در دره بامیان که شروع کوه دیگری است بنام کوه بابا، ختم می‌گردد. ارتفاع قله این کوه در افغانستان ۶۶۵۰ متر بوده که بنام تیراج معروف است و از سطح آب دریا ۸۳۰۰ متر ارتفاع دارد . نواحی مرتفع این کوه تقریباً همیشه پوشیده از برف است و دره‌های بیشمار در دامنه این کوه به وجود آمده که معروف ترین آنها از این قرار است : دره واخان ، شغنان ، منجان ، جرم ، درایم ، کشم ، ارسج ، فرخار ، دره اشکمش ، خوست ، فرنگ ، سمندان اندراب ، حنجاب ، دو آب و سر اب در شمال و از طرف جنوب دره پنج ، دره نور ، دره کرم، دره پشال ، باندول ، اشپی ، اسکین ، پنجدره نجراب ، دره هزاره ، بازارک ، پاران ده ،شتل ، سالنگ، اشاوه، شکاری، کپچاق، چهارده بامیان، سیغان ، کهمرد.
طول هندوکش در حدود ۶۰۰ کیلو متر است که به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم می‌شود ، هندوکش غربی نسبت به هندوکش شرقی کوچک‌تر است و دره معروف پنجشیر در دامنه جنوب شرقی آن موقعیت دارد.
هندوکش شرقی از غرب دره زیباک ( ولایت بدخشان ) شروع شده و تا کوتل خاواک ( ولایت پروان ) به طول 150 کیلومتر امتداد یافته است. هندوکش شرقی دارای قله های مرتفع است ، که قسمت زیادی از سال را برف دارند. بلندترین نقطه افغانستان " قله ی نوشاخ " با 7485 متر ارتفاع در رشته کوه هندوکش شرقی واقع شده است. 
ارتفاع هندوکش غربی از هندوکش شرقی کمتر است . به همین دلیل شاهراه بزرگ سالنگ ، که شمال و جنوب کشور را به هم وصل می نماید از دل همین کوه گذشته است.

معابر معروف هندوکش
۱- کوتل خاواک به ارتفاع ۳۶۰۰متر
۲- کوتل بازاک به ارتفاع ۵۰۰۰ متر
۳-کوتل نکسان به ارتفاع ۵۰۵۰ متر
۴- کوتل کانچین به ارتفاع ۴۹۰۰ متر
۵-کوتا مراشتراک به ارتفاع ۵۷۶۰ متر
۶- کوتل سالنگ به ارتفاع ۴۳۰۰ متر
۷-کوتا اق رباط به ارتفاع ۳۶۰۰ متر
۸-کوتل کوشان به ارتفاع ۴۳۰۰ متر
۹- کوتل چهار در به ارتفاع ۴۲۳۶ متر
۱۰- کوتل پیلو به ارتفاع ۳۶۰۰ متر
۱۱-کوتل دندان شکن به ارتفاع ۲۷۰۰ متر
12 - کوتل دالن سنگ شتل به ارتفاع 3560 متر

دریا‌های هندوکش:
۱- دریای غوربند : از شرق کوتل شیبر سر چشمه می‌گیرد و از غرب به طرف شما شرق به فاصله ۸۰ کیلو متر بین هندوکش و اطراف کوه پغمان امتداد دارد و سر انجام به دریای پنجشیر ملحق می‌شود .
۲- دریای سرخ : از غرب به شمال شرق جریان دارد و سر انجام با معاون خود دریای سیغان به دریای باماین میریزد .
۳- دریای اندراب :از کوتل خاواک سر چشمه گرفته از شرق به غرب جریان دارد وقراء ده صلاح اندراب ، سنگ پیران، بنودشت ، امرد ، باجکگاه ، خنجان ، گازان را سیرآب می‌کند. ودر حد بنو ، آب آرزو را با خود گرفته در نواحی دوشی با دریای سرخ یکجا می‌شود و بنام دریای غور از پلخمری می‌گذرد و از وسط بغلان به دریای قندوز می‌گذرد و با دریای خان آباد بکجا شده در قله زال به دریای آمو می‌ریزد.
۴- دریای پنجشیر: از کوتل خاواک سر چشمه گرفته نا گلبهار و کوهدامن امتداد دارد.
5 - دریای شتل : از کوهای آرزو و مرغی شروع شده و در گلبهار با دریایی عمومی پنجشیر یک جا میشود
6 - رود علیشنگ والینگار : از قسمت جنوب شرق هندوکش سر چشمه گرفته و به طرف جنوب به حرکت خود ادامه می‌دهد و نورستان را آبیاری می‌کند.
7 - دریای کنر : از پشه خونی قلعه بلور داغ یا بنداب پامیر بر آمده در ثمر خیل بادریای کابل یکی می‌شود.




 

قله نوشاخ

کوه بابا:
رشته کوه بابا در مرکز افغانستان واقع شده و از شرق به غرب امتداد دارد. این رشته کوه از شرق " کوتل حاجیگگ " شروع شده، تا جنوب شرق کوه حصار ادامه می یابد. طوی این رشته کوه در حدود 200 کیلومتر است. بلندترین قله ی آن شاه فولادی ، 5140 متر ارتفاع دارد . قله های این کوه نیز اکثر اوقات از برف پوشیده است و شرایط خوبی برای ذخیره ی آب به وجود آورده است. برخی از مهمترین رودهای دائمی افغانستان از همین رشته کوهها سرچشمه می گیرند. در دامنه های شمالی و جنوبی این رشته کوهها، بهترین چراگاهها و مراتع افغانستان به چشم می خورد. 
از کوتلهای معروف این کوه می توان از کوتل حاجیگگ، کوتل عراق، کوتل صد برگ، کوتل شاتو ، کوتل ملا یعقوب و ... نام برد که هر یک اهمیت خاص خود را دارند. 
دره های معروف رشته کوههای بابا عبارتند از : دره فولادی، دره بامیان ، دره کالو، دره ککرک و ...



کوه بابا در زمستان


سفید کوه ( سپین غر ):
این رشته کوه، در شرق افغانستان واقع شده و 150 کیلومتر طول د ارد. سفید کوه از 48 کیلومتری غرب پیشاور آغاز شده و به طرف غرب ادامه می یابد. بلندترین قله این کوه، سیکارام ، 4755 متر ارتفاع دارد. دامنه های شمالی و جنوبی این رشته کوه پوشیده از جنگلهای انبوه و وسیع است. همچنین دره ی معروف خیبر که از لحاظ تاریخی و ارتباطی دارای اهمیت زیادی می باشد و در لشکرکشی های بزرگ، در طول تاریخ به شبه قاره ی هند همواره مورد توجه مهاجمین بوده است، در این رشته کوه قرار دارد. طول این گذرگاه از 60 کیلومتر تجاوز می کند و 2000 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. 
دره های معروف این رشته کوه عبارتند از : دره خیبر، دره آچین، دره خوگیانی ، دره جاجی ، دره زرمست و ....

 

رشته‌کوه سلیمان:
یا کوه‌های سلیمان، نام دو رشته‌کوه است در جنوب شرقى افغانستان و غرب پاکستان و مرز بین فلات ایران و شبه‌قاره هند، یکى شرقی و دیگرى غربی و هر دو از شمال به جنوب کشیده شده. دامنهٔ کوههاى سلیمان مسکن پشتون‌ها است.
مناطق هموار افغانستان
اراضی کم ارتفاع افغانستان ( بین 258 تا 1000 متر ارتفاع ) به سه منطقه تقسیم می شوند.

1- حوره آمو دریا: این حوزه از اراضی کم ارتفاع ناحیه خمیاب شروع شده و در امتداد دریای آمو تا ینگی قلعه در ولایت تخار امتداد می یابد. 
2 – حوزه هلمند: شامل دشت گودرز، دشت جهنم، دشت مارگو، دشت امیران، تمامی اراضی چخان سور ( نیمروز ) و قسمتی از فراه و هرات را شامل می شود.
3 – حوزه ننگرهار : این حوزه اراضی خیلی کم ارتفاع را شامل می شود و آن هم در امتداد رود کابل و جنوب شرق جلال آباد تا لعل پور در مرز افغانستان توسعه یافته است.

دشت‌ها:
که عموماً در شمال و شرق هستند.از جمله: ۱- دشت برنگ ۲-د پشت رود ۳- گرمسیر ۴- ریگستان ۵- سیاه سنگ ۶- دشت مرغو (مارگو) ۷- دشت خلش ۸- دشت همدم آب ۹- هجده نهر ۱۰- دشت نمدی. دشت کابل و دشت پکتیا


 

  • ابراهیم اخلاقی

موقعیت ، مختصات و مرزهای افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۲ ب.ظ

موقعیت ، مختصات و مرزهای افغانستان

افغانستان قلب تپنده آسیا بین 29 و 38 درجه عرض جغرافیائی و بین 29 درجه و 30 دقیقه و 28 درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 60 درجه و 30 دقیقه و 75 درجه و 50 دقیقه طول شرقی نصف النهار گرینویچ و در نیمکره شمالی – شرقی و در محدوده آسیای میانه واقع شده است.





افغانستان سرزمینی کوهستانی و محاط بر خشکی است، و جز اردن تنها کشور خاورمیانه بشمار می‌آید که به دریا راه ندارد. مساحت آن ۶۵۲.۲۲۵ کیلومتر مربع و چهلمین کشور جهان از نظر مساحت به شمار می‌آید. طول مرزهای افغانستان حدود ۵۸۰۰ کیلومتر است، که شامل ۲۳۸۴ کیلومتر در شمال با جمهوری‌های تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان؛ ۲۲۴۰ کیلومتر از شرق و جنوب با جمهوری اسلامی پاکستان، ۷۳ تا ۹۳ کیلومتر مربع از سمت شمال شرقی از طریق تنگه واخان با استان مسلمان نشین سین‌کیانگ (سنجان) جمهوری خلق چین و ۸۵۵ تا ۹۳۰ کیلومتر در غرب با ایران (که ۶۱۹ کیلومتر آن با استان خراسان است).

بیشترین فاصله شرق تا غرب افغانستان، از دره یولی ( شرقی ترین نقطه ) تا دهانه ذوالفقار ( غربی ترین نقطه ) ۱۲۴۰ کیلومتر، و شمال تا جنوب آن ، از نقطه خمیاب در ولایت جوزجان ( شمالی ترین نقطه ) تا کوههای چاکایی ( جنوبی ترین نقطه ) ۸۵۵ کیلومتر است و حداقل فاصله آن با آبهای آزاد جهان از طریق مرزهای جنوبی و پاکستان ۵۰۰ کیلومتر است.
در برخی کشورها ، با وجود فشردگی قسمت اصلی سرزمینشان، قسمت کوچکی از خاکشان از بخش اصلی سرزمنی خود دور افتاده و توسط خاک کشورهای همسایه ، محصور شده است. به این کشورها دنباله دار می گویند که فاصله زیاد آنها از مرکز، اداره ی امور آن را با مشکلاتی رو برو می سازد. کشور ما افغانستان در ردیف کشورهای دنباله دار قرار می گیرد، که دره واخان در شمال شرقی کشور به صورت یک زائده از قسمت اصلی خاک آن جدا افتاده است. کشور ما از نظر شکل طبیعی شبیه یک مشت بسته است. همچنین افغانستان را می توان به شکل یک بادبزن نیز تصور نمود که دسته آن دالان واخان در ولایت بدخشان می باشد.

خشونت‌ آب‌ و هوای‌ افغانستان‌ یکی‌ از مهمترین‌ ویژگیهای‌ طبیعی‌ این‌ کشور بشمار می‌رود؛ به‌ این‌ معنا که‌ این‌ سرزمین‌ در زمستان‌ هوایی‌ بسیار سرد و در تابستان‌ هوایی‌ گرم‌ دارد. کوههای‌ هندوکش‌ به‌ طول‌۶۰۰ کیلومتر در نوار شمالی‌ و شرقی‌ این‌ سرزمین‌ گسترده‌ شده‌اند. پست‌ترین‌ نقطه‌ افغانستان‌ در جلگه‌ رود «جیحون‌» ۲۸۵ متر و بلندترین‌ بخش‌ این‌ سرزمین‌ در قله‌ نوشک‌ ۷۴۸۵ متر از سطح‌ دریا مرتفع‌تر است.

بخشهای گسترده‌ای از خاک افغانستان را عمدتاً در شمال و شرق کشور، کوهها وسنگلاخ‌ها پوشانده‌است کوههای هندوکش به طول ۶۰۰ و عرض ۱۰۰ کیلومتر از سمت شمال شرقی به غرب و جنوب غربی کشیده شده و تقریباً از میانه کشور می‌گذرد. این کوهها بیش از نیمی از سرزمین افغانستان را فراگرفته و برای شهرهای کابل، قندهار و هرات ارزش راهبردی مهمی ایجاد کرده‌است. کوههای قدر به سوی غرب امتداد می‌یابند، از ارتفاع آن کاسته می‌شود و در نزدیکی مرزهای ایران تبدیل به کوهها و تپه‌های کم ارتفاع می‌گردند.در بلندی‌های هندوکش همواره برف وجود دارد. حتی در تابستان‌ها نیز قله‌ها و یخچال‌ها پر برف است. در میان کوهستان‌های هندوکش، دره‌های ژرف و خوش آب و هوا و حاصلخیزی وجود دارد که محیط مساعدی برای پرورش دام و تولید میوه‌است. افغانستان سرزمین افراط و تفریط است، کوهها سر به فلک کشیده و دره‌ها ژرف، باران‌های بهاری و تابستان‌های خشک، زمستان‌های بسیار سرد و تابستان‌های گرم، بلندی‌های پوشیده از برف در طول سال و سرزمین‌های پست و خشک وسوزان. این افراط و تفریط در زندگی اجتماعی نیز وجود دارد. سرزمین افغانستان در طول تاریخ گلوگاه تهاجم به هند بوده است؛ جنگجویان بسیاری چون شاهنشاهان هخامنشی، اسکندر مقدونی، محمود غزنوی، تیمور گورکانی، نادر شاه افشار، از پیچ و خم کوهها و دره‌های این کشور خود را به هندوستان رسانده‌اند. علاوه بر این تا پیش از کشف راههای آبی در سده‌های اخیر و سپس گسترش راههای هوایی، خط مسیر بازرگانی شرق به غرب، از دشت شمالی آن می‌گذشت، گذرگاه کاروانهای جاده ابریشم از این سرزمین بوده که عموماً از راه قندهار به هند و از راه بلخ به چین می‌رفت. پس از کشف راههای آبی و سپس توسعه راههای هوایی، افغانستان مانند سایر سرزمین‌های آسیای میانه، تبدیل به منطقه‌ای بن‌بست شد و گذر هیچ بیگانه‌ای به آنجا نیفتاد. همچنین کوهستان‌های افغانستان سپر راهبردی استواری میان آسیای شمالی و آسیای جنوبی است.

کشور جمهوری افغانستان از طرف شمال متصل است به جمهوریت های تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان اتحاد جماهیر شوروی از طرف غرب به کشور ایران از طرف شرق وجنوب به پشتو نستان و بلوچستان از طرف شمال شرق به ولایت سکیا نک چین محدود می گردد.

سر حدات افغانستان:
خط پامیر:
خط سر حدی ایکه از دره پولی الی جهیل ویکتوریا (زورکول) امتداد یافته و در سال 1895 تثبیت گردید به نام خط سر حدی پامیر یاد می گردد.
خط امیر شیر علیخان:
خط سر حدی شمال افغانستان که از جهیل ویکتوریا( زور کول) دریای آمو تا خم آب می رسد به نام خط سر حدی امیر شیر علی خان مسمی است. این خط سر حدی 1800 کیلو متر طول داشته ، در سال 1873 توسط نمایندگان روسیه، انگلستان وافغانستان به صورت یک کمیسیون مشترک تثبیت گردید.
خط ریجوی:
خط سر حدی شمال غربی که از خم آب الی دره ذوالفقار به شکل یک خم قوس امتداد یافته به نام خط ریجوی یاد شده و در سال 1884 تثبیت گردید.
خط فخری:
خط سر حدی افغانستان که از دره ذوالفقار تا کوه سیاه امتداد می یابد در سال 1935 تثبیت شده و به نام خط فخری مسمی است .
خط مکمهن:
در سال 1902 خط سر حدی جنوب غربی افغانستان که از کوه سیاه تا کوه ملک سیاه امتداد می یابد تثبیت شده و به نام خط مکمهن یا مکمهان یاد می گردد 90 میل طول.
خط دیورند:
خط سر حدی شرقی و جنوبی افغانستان که از کوه ملک سیاه تا جنوب شرق کوتل 
واخجیر امتداد می یابد در سال 1893 به طور یک جا نبه تثبیت گردید.
خط شمال شرقی:
این خط سر حدی که از دره یولی الی کوتل کلیک (جنوب شرق کوتل واخجیر) امتداد دارد به نام مرز شمال شرقی یاد شده که در سال 1964 به صورت فنی با نصب پیلرها علامه گذاری و تثبیت گردید.

سر حدات فعلی افغانستان که روی نقشه های امروزی ترسیم شده است کمتر از یک قرن از تثبیت آن ها نمی گذرد. در تثبیت سر حدات نقش مستقیم همسایه ها ازطرف غرب ایران از طرف شمال روسیه تزاری واز طرف جنوب و شرق هند با حکمیت ممالک مقتدر مانند انگلستان و روسیه تزاری دخیل بود . این دخالت ها که روی اغراض صورت می گرفت در تثبیت سر حدات پرابلم های سیاسی را بین دو دولت همسایه به وجود آورد.

با در نظر داشت موضوعات سیاسی در نیمه دوم قرن نوزده ، افغانستان به تدریج به شکل وچوکات سیاسی که فعلا در نقشه سیاسی آسیای مرکزی مشاهده می شود مبدل گشت.
 

  • ابراهیم اخلاقی

گونه های جانوری افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۲ ب.ظ

گونه های جانوری افغانستان

در جنگل های شرق افغانستان (نورستان ،پکتیا ،ننگرهار ) حیواناتی از قبیل شیر ،پلنگ ،میمون ،سنجاب ،شغال، خرس ،گرگ ،خرگوش ،انواع آهو و غیره ..زندگی می کنند. در افغانستان پراکندگی پلنگ ،بز کوهی و آهو تقریبا یکسان است. 
پلنگ جز در مزارع و دشتها ،در تمام نقاط افغانستان (بخصوص در دره ی هاجر ولایت بامیان )هر جا که طعمه های مناسب مانند بز کوهی، گراز ،قوچ ،آهو و غیره وجود داشته باشد زندگی می کند. 
ببر در سالهای گذشته در نیزارهای کرانه ی آمو دریا و شمال غرب افغانستان( مرغاب ) زندگی می کرد که به سبب کاهش طعمه ها ی اصلی این جانور یعنی آهو ،گورخر و... و شکار بی رویه ی آن ،نسل آن منقرض شده است. پلنگها و سیاه گوشهایی که در ارتفاعات مرکزی افغانستان می زیستند، پشک کوهی و دشتی، روباه سرخ، روباه دشتی، شاه روباه، راسو، سمور، دله خفک و غیره که در نقاط مختلف افغانستان زندگی می کنند، در سالهای اخیر به سبب تجارت فزاینده ی پوست، به صورت بی رویه شکار شده اند. شکار بی رویه ی آنها به وسیله تله، تفنگ، تور و ... باعث کاهش تعداد این حیوانات شده است. از طرفی، افزایش سریع جمعیت جوندگان و موشهای صحرایی ، کشاورزی در استپ های افغانستان را با مشکلات جدی روبرو ساخته است.

گسترش کشاورزی، کاهش شمار جانوران شکارچی، به ویژه گربه وحشی و روباه و اوضاع جوی مناسب با زندگی جانوران جونده از جمله دلایل این افزایش به شمار می روند.

انواع خزندگان مانند مارها که در کشور 27 نوع آن و سوسمارها که 23 نوع آن شناسایی شده است، در همه نقاط دیده می شوند. انواع ماهی ها از قبیل قزل آلا ( خال ماهی ) ، کپور ( شیر ماهی ) ، مار ماهی و ... در آبگیرها ، تالابها و رودهای افغانستان مانند آمو دریا، هیرمند و دریاچه های هامون، بندامیر و ... به وفور یافت می شوند. این ماهی ها در سالهای اخیر به شکل بی رحمانه ای و با استفاده از مواد منفجره صید شده اند . ادامه این وضع ، باعث بهم خوردن تعادل موجود در محیط زیست می گردد.

به طور کلی حیواناتی که در افغانستان زندگی می کنند، عبارتند از: شیر، پلنگ، سیاه گوش، خرس سیاه و قهوه ای، گربه ی وحشی، گرگ، روباه، شغال، کفتار ، گراز، خوک، میمون، سنجاب، خارپشت، سنگ پشت، سمور، راسو، خرگوش، دله خفک، انواع بز کوهی، قوچ، گوزن، آهو و ...

در افغانستان 450 نوع پرنده شناخته شده است که تقریبا نیمی از آنها در ناحیه استپی زندگی میکننند. برخی از پرندگان هرگز محل زندگی خود را ترک نمی کنند. اما بعضی دیگر اقدام به مهاجرتهای دور و دراز چند هزار کیلومتری می کنند. 
تنوع اقلیمی و آب و هوایی، پستی و بلندی ها، منابع سرشار آبها سطحی و پوشش گیاهی مناسب و فراوان ، زمینه های زیست انواع وحوش و پرندگان بومی، مهاجر و همچنین انواع آبزیان را در افغانستان فراهم کرده است. 
یکی از زیستگاههای مهم پرندگان در افغانستان دریاچه ی آب ایستاده و تالاب ناور در ولایت غزنی است که بیش از نوع از پرندگان آبزی در آن زندگی و رفت و آمد می کنند. دُرنای سفید سیبریایی که از پرندگان کمیاب است، در راه بازگشت از هند به محل زاد و ولد خود در رودخانه اُب ( روسیه ) ، در دریاچه ی آب ایستاده غزنی توقف می کند. انواع بسیاری از پرندگان از جمله اردک وحشی، غاز، پرستو، جل، بودنه، کبک، تیهو، شاهین، باشه و ... همچنین در حدود 20 هزار فلامینگو ( غاز حسینی ) در کرانه ها و تپه های اطراف این دو ناحیه تخم گذاری می کنند.

دشت ناور ( 3200 متر ) مرتفع ترین محل زاد و ولد فلامینگو در جهان است. دریاچه آب ایستاده غزنی در فصل بهار و تابستان، محل زندگی و پذیرای بسیاری از پرندگان است که در فصل پاییز و زمستان به سوی نواحی گرم هندوستان، حوزه رودخانه سند ، ایران و آفریقا مهاجرت می کنند.

دریاچه هارون صابری و پوزک، درامتداد مرز افغانستان و ایران ، زیستگاه وسیع و مهم برای بسیاری از پرندگانی است که همه ساله زمستان را در آنجا سپری می کنند. درحدود 190 گونه پرنده در دریاچه ی هامون و مناطق اطراف آن دیه می شود و در سال 1356 شمسی ، بیش از هفتصد هزار پرنده ی آبزی و مهاجر در این دریاچه وجود داشته است. پرندگانی مانند دراج، توغدری، بقره قره، جل، اگن، تیهو، عقاب، سنقر، کرکس و ... در حوالی دریاچه فراوان است. همچنین پرندگان مهاجری که از سیر دریا یا آسیای میانه به طرف هندوستان مهاجرت می کنند، مدتی را در دریاچه ی بند امیر می گذرانند.

در کوههای بابا بیش از 150 نوع پرنده وجود دارد. تنگه ی سالنگ در پاییز و بهار معبر عمده ای است برای زیادی از لک لکهای سفید وسیاه، سارها، و گونه های بی شماری از پرندگان دیگر ، که از زیستگاه های زمستانی خود به مناطق شمالی مهاجرت می کنند.

جنگلهای شرق کشور ( نورستان، پکتیا و ... ) آشیانه ی بسیاری از پرندگان هیمالیایی می باشد. انواع پرنده هایی چون قرقاول، طوطی، مینا، بلبل، کبک، سی سی، هدهد، باز، باشه ، زاغ، جغد ، کبک زری و ... در این جنگلها زندگی می کنند. 
همچنین تالابهای کشور ، زیستگاه های مهمی برای تعداد بی شماری از گونه های مختلف پرندگان بوده و محل امن و مناسبی ( بویژه در فصل زمستان ) برای آنان به شمار می رود. این پرندگان با حضور خود در منطقه، علاوه بر منافع اقتصادی، باعث تنوع چشم اندازهای طبیعی می گردند. پرندگان تاثیر زیادی نیز بر سایر حشرات و جوندگان موزی و زیانکار داشته و به بهبود بهداشت محیط کمک می کنند. در سالهای اخیر نابودی نی و پوشش گیاهی درون دریاچه ها، سیل، شکار بی رویه و جمع آوری تخم پرندگان، زیستگاه ها و زندگی آنان را تهدید می کند.

تالاب اشکمش در ولایت تخار، تالاب غور در ولایت فراه، تالاب غوری در ولایت بغلان، تالاب بغلان در ولایت بغلان، تالاب نور در ولایت غزنی، تالاب محمد در ولایت قندهار، دریاچه ی بند امیر در ولایت بامیان و بسیاری از نقاط دیگر مانند کوههای شمال شرقی و غربی و جنگلهای بدخشان از زیستگاههای مهم پرندگان مختلف به شمار می آیند.

کبک ، تیهو، بودنه، لک لک، فاخته، قمری، بلبل، سی سی، کلنگ، سیاه سینه، کبوتر ، زاغ، شاهین، کرکس، غاز، شاهین، عقاب ، جل، باز، هدهد، نیله زاغ، باشه، سائره، قره سینه، مرغابی، موسیچه، کل مرغ، مینا، طوطی، جغد و ... از پرندگانی هستند که در افغانستان زندگی می کنند.


 

  • ابراهیم اخلاقی

جمعیت و تعداد نفوس افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۴۱ ب.ظ

جمعیت و تعداد نفوس افغانستان

جمهوری اسلامی افغانستان ، در سال ۱۹۹۷ م ۲۰/۸۳۸/۰۰۰ نفر جمعیت داشته است، و از این نظر چهل و هفتمین کشور جهان محسوب می‌گردد.
طبق‌ آخرین‌ برآورد بانک‌ جهانی‌ (جولای‌2000 میلادی‌) جمهوری‌ اسلامی‌ افغانستان‌ نزدیک‌ به‌25 میلیون‌ و 838 هزار نفر جمعیت‌ داشته است. البته‌ آمار دیگری‌ از سوی‌ کمیساریای‌ عالی‌ پناهندگان‌ سازمان‌ ملل‌ متحد حاکیست‌ که‌ در ابتدای‌ سال 2000 میلادی‌ حداقل‌5/2 میلیون‌ افغانی‌ در جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ و نزدیک‌ به‌2 میلیون‌ افغانی‌ در پاکستان‌ به‌ صورت‌ پناهندگان‌ رسمی‌ و غیررسمی‌ سکونت‌ داشته‌اند. . پیش بینی می‌گردد با بازگشت مهاجران افغان از آسیا (به خصوص پاکستان، ایران و امارات) و اروپا (به ویژه آلمان، فرانسه) و آمریکا و استرالیا، جمعیت کشور در سال ۲۰۰۴ به حدود ۲۸ میلیون نفر بالغ بوده باشد.رشد جمعیت %۲/۳ بوده و تراکم جمعیت حدود 9/31 نفر در هر کیلومتر مربع است.

جمعیت و پراکندگی

جامعه افغانستان را باید جامعه ای روستایی در نظر گرفت زیرا که روستاهای این کشور 77 درصد جمعیت را در خود جای داده اند و جمعیت شهرنشینان از 23 درصد تجاوز نمی کند. تراکم جمعیت این کشور در حدود 40 نفر در هر کیلومتر مربع است که از این حیث افغانستان در میان 255 کشور رتبه 153 ام را دارد و در نیمه پایین جدول نسبت تراکم  جمعیت قرار میگیرد.

 

 سن وجنسیت

عوامل متعددی چون جنگ و نا آرامی ،فقر و سطح پایین سواد و بهداشت عمومی برشاخصهای آماری مرتبط با طول عمرجامعه افغانستان تاثیر گذاشته به طوریکه تنها 8/2 درصد از جمعیت این کشور عمر بالای 65 سال دارند و میزان امید به زندگی در این کشور 5/42 سال است. ساختار سنی جامعه افغانستان با توجه به عواملی که برشمرده شد بسیار جوان است و نیمی از جمعیت آن زیر 5/17 سال است .

از لحاظ تناسب جنسیتی افغانستان حالتی متعادل دارد به نحوی که در ازای هر مرد 05/1 زن وجود داشته و جمعیت زنان و مردان افغانستان با هم برابر می کند.

 

 گونه های نژادی

ساختار جمعیت افغانستان متشکل از گونه های نژادی متنوع است که اغلب به صورت متمرکز در نواحی مشخصی از کشور زندگی می کنند. در صورتی که از گونه های نژادی کم جمعیت تر صرف نظر کنیم به 7 گونه اصلی زیر بر خواهیم خورد:

افغانستان‌ تیره‌های‌ جمعیتی‌ متفاوتی‌ دارد و همین‌ امر مشکلات‌ فراوانی‌ را برای‌ حکومت‌ آن‌ به‌ همراه‌ داشته‌ است‌. حداقل38 درصد از افغانها «پشتون‌»، 25 درصد «تاجیک‌»، 6 درصد «ازبک‌»، 19 درصد «هزاره‌» و مابقی‌ «ترکمن‌»، «بلوچ‌» و سایر تیره‌های‌ نژادی‌ هستند.
 اسلام‌ دین مطلق‌ مردم‌ افغانستان‌ است‌ و تعصبات‌ دینی‌ باعث‌ شده‌ که‌ پیروان‌ سایر ادیان‌ از این‌ کشور مهاجرت‌ کنند. 
%99 مردم افغانستان مسلمان هستند، که شامل %65-70 سنی و %25-30 شیعه (شیعه اثنی عشری و اسماعیلی) می باشند.حدود 20000 هندووسیک و 150 خانواده یهودی نیز در این کشور زندگی می کنند.
زبان‌ رسمی‌ مردم‌ این‌ کشور فارسی دری و پشتو‌ است.  50 درصد از مردم‌ به‌ لهجة‌ فارسی‌ افغانستان‌ (دری‌) صحبت‌ می‌کنند. 38 درصد از افغانها به‌ لهجه‌ «پشتو»، 11 درصد به‌ لهجه‌ ترکی‌ ازبکستان‌ و ترکمنستان‌ و مابقی‌ به‌ لهجه‌های‌ اردو و بلوچی‌ صحبت‌ می‌کنند.
متأسفانه‌ سطح‌ باسوادی‌ درمیان‌ مردم‌ افغانستان‌ پایین‌ است‌. این‌ امر بویژه‌ در میان‌ زنان‌ افغانی‌ که‌ از زمان‌ روی‌ کار آمدن‌ حکومت‌ طالبان‌ ممنوع‌ التحصیل‌ شده‌اند، نمود دارد. در حال‌ حاضر 2/47 درصد از مردان‌ و کمتر از 15 درصد زنان‌ بالای‌15 سال‌ افغانستان‌ باسوادند. همچنین‌ افغانستان‌ از لحاظ‌ امکانات‌ بهداشتی‌ دچار مشکلات میباشد. 

 

شاخصهای جمعیتی:
37/42 درصد از مردم‌ افغانستان‌ کمتر از 14 سال‌ سن‌ دارند که‌ این‌ میزان‌ جمعیت‌ شامل‌5 میلیون‌ و 598 هزار پسر و 5 میلیون‌ و 371 هزار دختر می‌شود. از سوی‌ دیگر افراد بین‌15 تا 64 ساله 86/54 درصد از ساکنین‌ افغانستان‌ را شامل‌ می‌شوند که‌ متشکل‌ از 7 میلیون‌ و 362 هزار مرد و 6 میلیون‌ و 839 هزار زن‌ هستند. افراد 65 ساله‌ با بالا در افغانستان 77/2 درصد از جمعیت‌ این‌ کشور هستند که‌ شامل 378 هزار مرد و 337 هزار زن‌ می‌شوند.
افغانستان در منطقه حساس و استراتژیک «آسیای مرکزی» قرار گرفته است. از یک سو به (شبه قاره‌ هند»، و از سوی دیگر به کشورهای معروف به «آسیای میانه» و نیز «جمهوری خلق چین»؛ و از سمت دیگر به «آسیای غربی» مرتبط است. سلسله جبال «هندوکش» که قسمت وسیعی از خاک کشور را پوشانده، همواره سد محکمی در مقابل مهاجمان از شمال به سمت جنوب و مهاجمان از جنوب به سمت شمال و یا از غرب به شرق و نیز بالعکس.
افغانستان، در دو قرن گذشته، حائلی میان امپراتوری‌های «شرق» و «غرب» بوده است.  مقصد آن بود که دیوار مستحکمی بین مرزهای استعماری شرق و غرب وجود داشته باشد؛ حتی در منطقة شمال غربی آن «تنگه واخان» (خیبر) را ضمیمه خاک افغانستان نگاه داشتند تا بین «هند» که تحت استعمار «انگلیس» بود، با «آسیای مرکزی» که در تصرف «روسیه» قرار گرفت؛ فاصله و جدایی بیندازد.
در حال حاضر، به دلیل قرار گرفتن در مرز با «آسیای میانه» و اهمیت انتقال منابع زیرزمینی این کشورها به دنیا از خاک افغانستان، همجواری با ایران ، در این آغاز قرن بیست و یکم و اراده جهانی برای بازسازی آن، طرف توجه محافل بین‌المللی و دولت‌های همسایه قرار دارد؛
مردم‌ افغانستان‌ حدود 88/45 سال‌ امید به‌ سالمندی‌ دارند، یعنی‌ امید به‌ زندگی‌ در بین‌ مردان‌ افغانی‌ به‌62/46 سال‌ و در میان‌ زنان‌ این‌ کشور به‌11/45 سال‌ می‌رسد.

پرجمعیت‌ترین شهرهای افغانستان عبارت‌اند از
:
کابل (پایتخت) 
۲/۰۳۴/۰۰۰ نفر، قندهار ۲۲۵/۵۰۰ نفر؛ هرات ۱۷۷/۳۰۰ نفر، مزار شریف ۱۳۰/۶۰۰ نفر، جلال آباد ۵۸/۸۰۰نفر قندوز ۵۷/۱۰۰ نفر، بغلان ۴۱/۲۰۰ نفر. بقیه شهرها جمعیت اندکی داشته و با چهره سازی روستایی مانند و حتی ظاهر یک شهر را نیز ندارند.%۱۶/۵ در شهر و %۷۳/۷ در حدود ۲۰/۰۰۰ روستا ساکن هستند و %۸/۶ بقیه نیز زندگی عشایری (چادر نشین) دارند؛ و به دلیل اینکه حدود ۱۷ میلیون افغان در خارج از شهرها زندگی می‌کنند، اساس جامعه در این کشور «ده» می‌‌باشد.متوسط طول عمر ۴۱/۵ سال، و امید به زندگی ۴۱ سال و نرخ مرگ و میر کودکان بین ۱۸۲ تا ۲۰۰ در هر۱۰۰۰ نفر کودک است.

ویژگیهای‌جمعیتی‌جمهوری‌اسلامی‌افغانستان‌‌ 

652000 کیلومتر مربع

مساحت

25838000 نفر

جمعیت

62/39 نفر

تراکم نسبی جمعیت در هر کیلومتر مربع

5/21 درصد

نسبت جمعیت شهری

5/78 درصد

نسبت جمعیت روستایی

54/3 درصد

نرخ رشد جمعیت

81/3 درصد

میانگین نرخ رشد جمعیت 1998-1990

37/42 درصد

نسبت جمعیت زیر 14 سال

86/54 درصد

نسبت جمعیت 15 تا64 سال

77/2 درصد

نسبت جمعیت بالای 64 سال

82/41 نفر

نرخ زاد و ولد به ازای هر هزار نفر

01/18 نفر

نرخ مرگ و میر به ازای هر هزار نفر

54/11 نفر

نرخ مهاجرت به ازای هر هزار نفر

28/149 نفر

نرخ مرگ و میر نوزادان در هر هزار نفر

87/5 درصد

نرخ باروری زنان بالای 14 سال

88/45 سال

امید به زندگی در کل جمعیت

05/1

نسبت جنسی مردان در بدو تولد

04/1

نسبت جنسی مردان زیر 15 سال

08/1

نسبت جنسی مردان 15 تا 64 سال

12/1

نسبت جنسی مردان بالای 64 سال

06/1

نسبت جنسی مردان در کل جمعیت

2/47 درصد

نرخ باسوادی مردان بالای 15 سال

15 درصد

نرخ باسوادی زنان بالای 15 سال

5/31 درصد

نرخ باسوادی کل جمعیت

4/21 درصد

میانگین نرخ رشد باسوادی مردان در دهه 90

8/20 درصد

میانگین نرخ رشد با سوادی زنان در دهه 90

پشتون , تاجیک , ازبک و هزاره

تیره های جمعیتی

اسلام 7/99 درصد

دین عمده جمعیت

پشتو و فارسی (دری)  

زبان رسمی

 به علت نظام قومی و قبیله ای، شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی نبوده جاده‌های مناسب برای رفت و آمد (به حدی که اکثر جاده‌های روستایی و یک سوم راههای بین شهری در زمستان مسدود می‌گردد)، نبود وسایل حمل و نقل کافی و مشکل بودن زندگی در شهرها، به علت فقدان کار و درآمد، و عدم پذیرش افراد قبایل دیگر در میان قبیله جدید، مهاجرت و رفت و آمد در کشور محدود است و بیش %۸۰ جمعیت معمولاً در همان جایی به سر می‌‌برند که متولد گردیده و حداکثر از محدوده جغرافیایی قبیله، چند کیلومتر این طرف و آن طرف می‌‌روند. بر اثر وقوع جنگ داخلی در کشور پس از سال ۱۹۸۰ م حدود ۵ یا۶ میلیون نفر از اهالی کشور، به دو کشور پاکستان و ابران حتی اروپا و آمریکا و استرالیا مهاجرت کرده اند

جمعیت نفوس افغانستان در سالهای گذشته

بنا بر احصائیه های رسمی ملل متحد صفحه 132 سال 1968 نفوس افغانستان را به صورت تخمین در سال 1315 هجری شمسی مطابق 1937 میلادی 10972000 گزارش داده است اما ریاست احصائیه وزارت پلان در نشریه پیشرفت و تحلیل اوضاع اقتصادی سال 1348 منتشره سنبله 1349 کابل صفحه 15 نفوس افغانستان را در سال 1329 هجری شمسی مطابق 1950 در سال 1329 هجری شمسی مطابق 1950 میلادی دوازده میلیون نفر تخمین نموده است . و هم چنان در سالنامه سال 1311 نفوس افغانستان را در آن زمان دوازده میلیون تخمین نموده اند .

جدول ذیل نفوس سال های مختلف افغانستان را که از نشرات سال های مختلف ملل متحد اخذ و ترتیب گردیده است با کثافت نفوس در فی کیلو متر مربع آن نشان می دهد:

(1) اگر چه در افغانستان ولایت کابل از لحاظ تراکم نفوس درجه اول را حایز است اما عامل عمده تراکم نفوس را در ولایت کابل خصوصا در شهر کابل بیشتر موقعیت اداری تجارتی و صنعتی آن تشکیل می دهد تا حاصل خیزی اراضی زراعتی.

 

شماره سال ه. ش

تعداد نفوس

تمرکز نفوس در فی کیلومتر مربع

1315

10972000

1692

1329

12000000

1815

1336

13000000

2129

1348

13800000

2129

1339

14484000

2235

1340

14684000

2266

1342

15227000

2353

1345

1550000

2393

1347

16330000

2520

1350

17480000

2697

1351

17880000

2729

1352

18290000

2822

1353

18800000

2901

1354

19280000

2975

 

 چون  سر شماری نفوس افغانستان به صورت علمی تا قبل از نظام جمهوری عملی نگردیده بود از این رهگذر اندازه مجموع نفوس کلی کشور به صورت موثق تعیین شده نمی توانست منابع مختلف و معتبر دولتی در داخل مؤسسات بین المللی با روش ها و متود های مختلف نفوس کشور را با ارقام متفاوت سنجش و تخمین نموده اند که در پهلوی آن عامل عمده ازدیاد نفوس که شامل تولیدات وفایت و مهاجرت ها باشد به درستی تعیین و تخمین شده نمی توانست بنابر اساسات دیموکرافی چنین استنباط می گردد که تنظیم پلان های اقتصادی و اجتماعی در کشور بدون موجودیت تعداد واقعی نفوس مشکلات زیادی را به بار خواهد آورد و نتایجی را که از اثر تنظیم پلان ها توقع می رود به اشتباهاتی مواجه خواهد ساخت .

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

حمل و نقل در افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ب.ظ

حمل و نقل در افغانستان
 

جاده ها:
وضعیت راههای ارتباطی زمینی در افغانستان بسیار نامناسب است از 21000 کیلومتر جاده ای که در افغانستان ساخته شده است 2800 کیلومتر آن (3/13%)آسفالت شده و مابقی رهها خاکی بوده و از زیرسازی ضعیفی برخوردارند.
کشور افغانستان شبکه چندان گسترده‌ای از راه‌ها ندارد. بطور مختصر راه‌ها و تونل‌های اصلی این کشور عبارت‌اند از:
تونل سالنگ: با طول ۲۶۷۶ متر بصورت فنی ساخته شده عرض آن بطور عموم به هفت متر بالغ میگردد. عرض بتن و یا قیر آن به شش متر و ارتفاع تونل به هفت متر میرسد.
کار نقشه‌برداری راه پل‌خمری، مزار شریف و شبرغان که ۳۶۰ کیلومتر طول دارد به کمک روسیه انجام یافته‌است. این راه نسبت به راه پیشین ۴۰ کیلومتر کوتاه تر است.
راه پلخمری و شبرغان: این راه نیز شاهراه بزرگ کشور بوده شهرهای عمده مانند، پُل‌خُمری، ایبک، خلم، مزارشریف، بلخ، آقچه و شبرغان را با هم وصل می‌نماید.
کار نقشه‌برداری این راه در سال (۱۳۴۲ ش) آغاز و در سال (۱۳۵۱) تکمیل گردیده طول این راه ۳۶۰ کیلومتر بوده و عرض آن ده متر است. با احداث این راه اولاً ۴۰ کیلومتر راه کوتاه تر گردیده و از طرف دیگر مشکلاتی که از ناحیه کوتل رباطک و تنگی تاشقرغان موجود بود از بین رفت.

شاهراه غربی کشور:
راه کابل به قندهار: این راه یکی از راه‌های درجه اول ترانزیتی افغانستان بوده استان‌های مهم کشور را با هم ارتباط می‌دهد. با پایان ساخت این راه ارتباط میان قندهار و سپین بولدک را از یک طرف و نقاط عمدهٔ کشور چون غزنی، مقر، قلات را از طرف دیگر تأمین کرده‌است.
کار نقشه‌برداری این راه در سال ۱۳۳۶ خورشیدی آغاز و در سال ۱۳۴۵ کار ساخت آن خاتمه یافت. طول این راه ۴۸۳ کیلومتر بوده در طول سال قابل استفاده‌است زیرا در خط و سیر آن شاهراه نقاط مرتفع واقع نشده و دارای کوتل نیست این راه توسط کمک ایالات متحده امریکا و متخصصین آن تکمیل گردیده‌است. راه بین قندهار و سپین بولدک که ۱۰۱ کیلومتر طول دارد از جملهٔ راه‌های پخته و اساسی بوده عمده‌ترین راه ترانزیتی را بین قندهار و کویته تشکیل داده‌است
راه قندهار، هرات و تورغندی: این شاهراه یکی از مدرن‌ترین شاهراه افغانستان شمرده شده تقریباً تماماً از بتن ساخته شده‌است. طول این راه یعنی از قندهار الی تورغندی (قره تیپه) ۶۷۴ کیلومتر بوده، دوازده متر عرض دارد که بخش بتنی آن به هفت متر میرسد. مقاومت این راه زیاد بوده و در ایام تابستان نسبت گرمی هم تخریب نمیگردد
راه اسلام‌قلعه به هرات: بعد از آنکه راه کابل، قندهار و هرات تکمیل گردید، اتصال راه هرات و اسلام‌قلعه ) نقطه مرزی با ایران) یک امر ضروری پنداشته شده راه عمدهٔ ترانزیتی بین هرات و مشهد را تشکیل می‌دهد.
کار ساخت این راه در سال ۱۳۲۳ آغاز شده و در سال ۱۳۴۶ به پایان رسید. این شاهراه در تمام سال فعال بوده یک شاهراه عمده بشمار می‌آید.

 

بنادر و کشتیرانی:
افغانستان راهی به دریاهای آزاد ندارد و بالطبع فاقد بندر و کشتیرانی است. تنها رود قابل کشتیرانی رودخانه مرزی آمودریا است که می تواند پذیرای کشتیهای کوچک تا ظرفیت 500 تن باشد . در سواحل آمو دریا شبه بندرهایی احداث شده است که مهمترین آنها خیر آباد و شیرخان است.

راه آهن:
افغانستان جز معدود کشورهایی است که هیچ گونه توسعه ای را در زمینه راه آهن شاهد نبوده است . تنها دو تک راه آهن وجود دارد . یک مسیر 10 کیلومتری از کوشک در مرز ترکمنستان به تورغندی در افغانستان و یک تکه مسیر 15 کیلومتری از ترمز در مرز ازبکستان تا خیر آباد در افغانستان که توسط نیروهای شوروی احداث شده بودند.
البته در سالهای گذشته ( سال 1307 هجری شمسی ) دولت وقت می خواست بنای یک خط آهن را در افغانستان بگذارد و با شرکتهای راه آهن آلماه و فرانسه قراردادهایی در این زمینه امضا کرد، اما به دلایلی ساخت آن متوقف شد. بقایای این خط آهن تا چندی پیش در دارالامان کابل وجود داشت، ولی اکنون آثاری از آن باقی نمانده است. 
در حال حاضر نخستین خط راه آهن افغانستان در حال ساخت است. طول این خط آهن در ایران وافغانستان ازسنگان الی مسلخ یا گمرک هرات در حدود130 کیلومتراست که 70 کیلومترآن درایران و60 کیلومترآن درافغانستان قراردارد. این خط آهن از کمک های بلا عوض ایران ساخته می شود ومصارف آن در حدود 75 میلیون دالر تخمین شده است که درطی مسیرراه خود سه ایستگاه درمناطق مختلف خواهد داشت. کارساخت این خط آهن توسط شرکت پارس که یک شرکت ایرانی است قراردادشده است.
ین خط آهن افغانستان رابه کشورچین که یکی از بزرگترین صادرکنندگان درسطح بین الملل می باشد و همچنین آسیای میانه را به بندرعباس، بندر چابهار، بندر کراچی، بندر بمبی و سایر بنادر بین المللی که بین جنوب و شمال آسیا موثر هستند وصل می کند.

 

فرودگاه :
اولین طیاره را مردم کابل در هنگام جنگ استقلال در آسمان شهر کابل دیدند که چند بمب روی این شهر ریخت. بعد از کسب استقلال کشور ( 1298 شمسی ) چند طیاره از اتحاد شوروی سابق و آلمان خریداری و اولین میدان هوایی افغانستان به نام خواجه رواش در کابل ساخته شد . 
اولین شرکت هواپیمایی افغانستان بنام آریانا افغان در سال 1332 هجری شمسی آغاز به کار کرد. و هم اکنون بزرگترین شرکت هواپیمایی افغانستان می باشد. هواپیمایی آریانا در سال 1366 شمسی 12 فروند طیاره در اختیار داشت که عمدتا سفرهای کابل به تهران، بیروت، آنکارا، فرانکفورت، لندن، مسکو، لاهور، دهلی نو، جده، رم، پاریس، آمستردام و ... توسط این شرکت انجام می شد. لذا پروازهای داخلی افغانستان به شرکت هواپیمایی باختر افغان که در سال 1345 هجری شمسی تاسیس شده بود، واگذار شد.
افغانستان در مجموع دارای 47 فرودگاه است که از این تعداد تنها دو فرودگاه کابل و قندهار بین المللی هستند .از فرودگاههای موجود 10 فرودگاه باند آسفالت دارند و از این تعداد نیز 3 فرودگاه باندی بلندتر از 3000 متر دارند.مابقی فرودگاهها دارای بند خاکی هستند و از اهمیت زیادی برخوردار نیستند.
افغانستان تا سال 1354 شمسی با 25 کشور قرار داد مواصلات هوایی امضا کرده بود و یکی از اعضای سازمان بین المللی هواپیمایی کشوری ( ایکائو ) است. براین اساس چون افغانستان با توجه به موقعیت جغرافیایی خود ( قلب آسیا ) مسیر بسیاری از کشورها را کوتاهتر می سازد، جهت حق العبور هر پرواز هواپیماهای خارجی مبلغ 400 دالر دریافت می نماید.

 

ارتباطات: 
وضعیت دسترسی به وسایل ارتباطی در افغانستان تقزیبا مشابه با سایر بخشها و بسیار محدود است. تعداد کل خطوط تلفن در حال بهره برداری در افغانستان بالغ بر 33 هزار خط است که از این تعداد 17 هزار خط دیجیتال و مابقی آنالوگ هستند.این تعداد خط تلفن در 75 شهر دایر است و بیشترین سهم به کابل متعلق است . دسترسی به تلفن همراه نیز از طریق دو شرکت خصوصی روشن و افغان وایرس ممکن گردیده است. تاکنون حدود 15000 سیم کارت از طریق این شرکتها به متقاضیان واگذار شده و رشد این بخش بسیار بیشتر از خط تلفن ثابت است. ضعف در زیر ساختهای مخابراتی مرتبط با شبکه تلفن ثابت و کمبود عرضه سبب بالا رفتن قیمت خط تلفن گردیده و مردم بیشتر به تلفن همراه روی می آورند که دارای مزیت قیمت است . ضریب نفوذ تلفن ثابت بسیار ضعیف است به طوریکه باری هر 10 نفر 1% تلفن ثابت وجود دارد . ارتباط مابین شهرها نیز از طریق 5 عدد VSAT نصب شدهدر کابل ،هرات ،مزار شریف،قندهار و جلال آباد ممکن شده و امکان تبادل صوتی و اطلاعات از این طریق مهیا گردیده است.
افغانستان دارای 123 ایستگاه رادیویی FM و 21 ایستگاه رادیویی AM بوده و 1 ایستگاه برج کوتاه مشغول فعالیت دارد. برنامه های پخش شده بیشتر به زبان پشتو ،دری ،اردو و انگلیسی هستند تعداد ایستگاههای تلویزیونی نیز حداقل 10 ایستگاه است که 1 ایستگاه در کابل و 9 ایستگاه دیگر در میان 32 استان واقع شده اند. تخمینی که در مورد گیرنده های رادیویی و تلویزیونی موجود در افغانستان صورت گرفته بیانگر وجود 167 هزار دستگاه تلویزیون است که این تعداد به سرعت در حال تغییر است.
در سال 2004 تعداد مراکز ارائه دهنده خدمات اینترنت در افغانستان به 7 عدد رسید اما از آمار کاربران در این سال اطلاعی در دست نیست . رقم تخمینی در مورد کاربران اینترنت در سال 2002 نمایانگر وجود 1000 نفر کاربر در افغانستان بود که مطمئنا با روند فعلی گسترش مراکز خدمات رسانی اینترنت این رقم افزایش یافته است .در سال 2003 "af" به عنوان دامنه (domain) افغانستان ثبت شد و سایتهای افغانی از آن تاریخ می توانند از این کد استفاده کنند. 
 

  • ابراهیم اخلاقی

General Information on Afghanistan

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۹ ب.ظ


Location:
Southern Asia, north and west of Pakistan, east of Iran, south of Tajikistan, Uzbekistan and Turkmenistan and west of China. 
Geographic coordinates: 
33 00 N, 65 00 E 
Map references: 
Asia:
Area: 
total: 652,000 sq km; land: 652,000 sq km;water: 0 sq km 
Area - comparative: 
slightly smaller than Texas 
Land boundaries: 
Total: 5,529 km; border countries: China 76 km, Iran 936 km, Pakistan 2,430 km, Tajikistan 1,206 km, Turkmenistan 744 km, Uzbekistan 137 km


Coastline: 
0 km (landlocked) 
Maritime claims: 
none (landlocked) 
Climate: 
arid to semiarid; cold winters and hot summers 
Terrain: 
mostly rugged mountains; plains in north and southwest 
Elevation extremes: 
lowest point: Amu Darya 258 m; highest point: Nowshak 7,485 m. 
Natural resources: 
natural gas, petroleum, coal, copper, chromite, talc, barites, sulfur, lead, zinc, iron ore, salt, precious and semiprecious stones


Land use: 
arable land: 12.13% 
permanent crops: 0.22% 
other: 87,65% (1998 est.) 
Irrigated land: 
23,860 sq km (1998 est.) 
Natural hazards: 
damaging earthquakes occur in Hindu Kush mountains; flooding; draughts. 
Environment - current issues: 
limited natural fresh water resources; inadequate supplies of potable water; soil degradation; overgrazing; deforestation (much of the remaining forests are being cut down for fuel and building materials); desertification; air and water pollution 
Environment - international agreements: 
party to: Desertification, Endangered Species, Environmental, Modification, Marine Dumping, Nuclear Test Ban signed, but not ratified: Biodiversity, Climate Change, Hazardous Wastes, Law of the Sea, Marine Life Conservation 
Geography - note: 
landlocked; the Hidu Kush mountains that run northeast to southwest divide the northern provinces from the rest of the country; the highest peaks are in the northern Vakhan ( wakhan corridor). 
Afghanistan People 2000


Population: 
25,838,797 (July 2000 est.) 
Age structure: 
0-14 years: 42.37% (male 5,598,403; female 5,371,054) 
15-64 years: 54.86% (male 7,362,961; female 6,839,914) 
65 years and over: 2.77% (male 378,741; female 337,724) (2000 est.) 
Population growth rate: 
3.54% (2000 est.) 
note: this rate reflects the continued return of refugees from Iran 
Birth rate: 
41.82-births/ 1,000 population (2000 est.) 
Death rate: 
18.01-deaths/ 1,000 population (2000 est.) 
Net migration rate: 
11.54 migrant(s)/1,000 population (2000 est.)


Sex ratio: 
at birth: 1.05 male(s)/female 
under 15 years: 1.04 male(s)/female 
15-64 years: 1.08 male(s)/female 
65 years and over: 1.12 male(s)/female 
total population: 1.06 male(s)/ female (2000 est.) 
Infant mortality rate: 
149.28 deaths/1,000 live births (2000 est.) 
Life expectancy at birth: 
total population: 45.88 years 
male: 46.62 years 
female: 45.1 years (2000 est.) 
Total fertility rate: 
5.87 children born/ woman (2000 est.)


Nationality : 
noun:Afghan(s) 
adjective: Afghan 
Ethnic groups: 
Pashtun, Tajik, Uzbek, Hazara, minor ethnic groups (Aimaks, Turkmen, Baloch, and others) 
Religions: 
Sunni Muslim, Shia Mulsim and others 
Languages: 
Pashtu, Dari (Lingua Franca), Turkic languages (primarily Uzbek and Turkmen), 30 minor languages (primarily Balochi and Pashai), much bilingualism 
Literacy: 
definition: age 15 and over can read and write 
total population: 31.5% 
male: 47.2% 
female: 15% (1999 est.) 

Provinces 
Afghanistan is divided into 34 provinces. 
1. Badakhshan-(Feyzabad) 
2. Badghis-(Qaleh-ye Now) 
3. Baghlan-(Baglan) 
4. Balkh-(Mazar-e-Shariff) 
5. Bamian-(Bamian) 
6. Daikandi(Nili) 
7. Farah-(Farah) 
8. Faryab-(Meymaneh) 
9. Ghazni-(Ghazni) 
10. Ghowr-(Choghcharan) 
11. Helmand-(Lashkargah) 
12. Herat-(Herat) 
13. Jowzjan-(Sheberghan) 
14. Kabul-(Kabul) 
15. Kandahar-(Kandahar) 
16. Kapisa-(Mahmud-e-Raqi) 
17. Khost 
18. Konar-(Asadabad) 
19. Kunduz-(Konduz) 
20. Laghman-(Mehtar Lam) 
21. Logar-(Pul-alam) 
22. Nangarhar-(Jalalabad) 
23. Nimruz-(Zaranj) 
24. Nuristan 
25. Oruzgan-(Tarin Kowt) 
26. Panjshir - (Bazrak ) 
27. Paktia-(Gardez) 
28. Paktika-(Mahmodraqi ) 
29. Parwan-(Charikar) 
30. Samangan-(Aybak) 
31. Sar-i Pol 
32. Takhar-(Taloqan) 
33. Wardak-(Maidan ) 
34. Zabol-(Qalat) 
 

  • ابراهیم اخلاقی

اقتصاد افغانستان

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۸ ب.ظ

اقتصاد افغانستان

اقتصاد، رفتار خاص انسان است که خواستن ارزش‌یابی و انتخاب در زمینه‌ی تولید توزیع و مصرف توأم باشد و بیشترین موفقیت را برای او حاصل کند.
تولید و مصرف انرژی در افغانستان بسیار محدود است منابع عمده انرژی عبارتند از نفت، گاز، برق و آب و چوب. از این میان رایج ترین ماده انرژی زا همچنان انواع چوب است و برای مصارف مختلف از آن استفاده می‌شود. بخصوص در روستاها چوب مهمترین منبع انرژی است اهمیت افغانستان از نقطه نظر انرژی وابسته به موقیعت جغرافیایی آن است که بعنوان مسیر ترانزیت بالقوه برای صادرات نفت و گاز طبیعی از آسیای مرکزی، به کشورهای عربی ارتباط برقرار می‌کند.

بخش اول: منابع اصلی اقتصاد
مراد از منابع؛ مواد و وسایلی است که اقتصاد یک کشور از آن تشکیل شده و یا چه بسا می‌توانست منبع پیدایش اقتصاد یک کشور باشد.
1- اقتصاد انرژی در افغانستان
نفت: 
ذخایر نفت افغانستان ابتدا حدود 100 میلیون بشکه تخمین زده شد ولی تحقیقات بعدی مقدار آن را به مراتب بیش از این اعلام آرده است (حدود 800 میلیون بشکه) کشورهای همسایه برای استخراج نفت افغانستان زمینه‌هایی هم فراهم آرده بودند ولی صدور نفت به مرحله اجرا درنیامد طرح یک پالایشگاه نفت نیز با ظرفیت بیش از پنجاه هزار بشکه در روز در شمال افغانستان در نظر گرفته شده بود که آن هم اجرا نشد.
میادین نفتی:
افغانستان مقدار بسیار کمی نفت خام در میدان نفتی آنگوت ANGOTتولید میکند که این میدان نفتی در استان سرپل (Sari-pol) واقع شده است این مقدار که در کارخانه‌ی درشبرغان تصفیه می‌شود بعنوان سوخت در کوره های حرارتی مرکزی شبرغان، مزارشریف و کابل استفاده می‌گردد دیگر میادین نفتی افغانستان، زمراد سای می‌باشد که در نزدیکی شبرغان قرار دارد و طی اواسط سال 2001 بازسازی و تعمیر قرار گرفته است. مرژکز ذخیره و توزیع نفت خام افغانستان در منطقه جلال آباد بین بزرگراه کابل پیشاور پاکستان قرار دارد.
گاز : 
یکی از مهمترین مواد معدنی قابل استخراج در افغانستان گاز طبیعی است در حال حاضر مهمترین ذخیره انرژی کشور گاز می‌باشد بخش اعظم معادن گاز طبیعی شناخته شد و درسرحدات شمالی افغانستان در مزارشریف، اطراف شبرغان و سرپل قراردارد ذخایر گاز طبیعی افغانستان بین 100 تا150 میلیارد متر مکعب تخمین زده شده که بعضی از منابع میزان ذخایر آن را تاحدود500 میلیارد متر مکعب برآورد آرده اند.
میادین گاز :
باتیمتاک، جورقدوق، خواجه گوگردت از عمده ترین میادین گاز افغانستان میباشند که همگی در محدوده 20مایلی شیبرغان در استان جوزجان می‌باشند. احیای چاه‌های آسیب دیده در میادین خواجه گوگرودت آغاز شده است که موجب افزایش تولید گاز طبیعی خواهد بود.
تولید گاز :
تولید گاز طبیعی افغانستان در اواسط دهه 1970 به .27 میلیون فوت مکعب در روز رسیده است در همین زمان میدان گازی جورقدوق مورد بهره برداری قرار گرفت و انتظار می‌رفت که بازدهی گاز طبیعی این کشور تا اوایل دهه 1980 به میزان 38 میلیون فوت مکعب در روز تقویت شود اما با توجه به مشکلات موجود آل تولید این کشور به 290 میلیون فوت مکعب رسیده است.
خطوط لوله : 
خطوط لوله در افغانستان بسیار محدود می‌باشد به نحوی آه یک خط لوله ازشبرغان به مزارشریف جهت استفاده در نیروگاه‌های کوچک و کارخانههای کودسازی کشیده شده است و چندین کیلومتر خط لوله در نزدیکی مناطق گازی که گاز را با دیگر مشتقات به نزدیکی روستاهای شبرغان توزیع می‌نماید.
برق : 
حدود 65% برق آشور از طریق انرژی هیدرولیک بدست می‌آید و تنها قسمتی از آن درکارخانه های برق تولید می‌شود روسها طرح چندین سد را بررودخانه کندوز در شمال افغانستان در نظر گرفته بودند که در صورت عملی شدن این طرح قسمت مهمی از نیازهای الکتریسیته افغانستان را تامین می‌کرد. انرژی تولیدی این سدها به شبکه جنوبی برق جمهوری‌های شوروی سابق می‌پیوست. اما این طرح‌ها بدلایل اقتصادی سیاسی عملاً اجرا نشد طبق تخمین سازمان ملل در پایان سال 1982ظرفیت برق تولید شده394 میلیون وات و درسال 1975 در حدود 325 میلیون وات بود بنابراین رشد تولید بین سالهای 1970-1987حدود14% بوده است. در سال 1987 ظرفیت برق تولید و مصرف شده480 میلیون کیلووات بوده که سرانه آن برای هر نفر 140 کیلووات ساعت بود. بعد ازشروع جنگ و درگیری‌های داخلی خشکسالیهای موجود شبکه برق افغانستان به شدت آسیب دید به نحوی که تولید برق توسط سدهای هیدرولیک افغانستان به سبب خشکسالی 1998-2000 به شدت کاهش پیدا کرد و منجر به خاموشی در کابل و شهرهای دیگر شد. میزان برق در سال1999؛ 480 میلیون کیلووات بوده که از این مقدار420 میلیون کیلووات در داخل تولید شده و حدود60 میلیون کیلووات واردات برق از ترکمنستان را داشته است، برق در افغانستان بصورت فسیلی34% هیدرولیک65% و %1 منابع دیگر تولید می‌گردد
منابع تولید برق : 
منابع تولید برق در افغانستان با توجه به محدودیت تولید عبارتند از:
1. سد کجکی که در استان هلمند (نزدیک قندهار) واقع شده است که هم‌اکنون 33 مگاوات برق تولید میکند و در آیندة نزدیک با نصب توربین سوم به 49.5 مگاوات خواهد رسید.
2. سد ماهی‌پر؛ که در حال حاضر66مگاوات برق تولید می‌کند.
3. سد داهالا؛ که در استان قندهار قرار دارد و در سال2001، 11.5 مگاوات تولید برق داشته است.
4. نیروگاه مزارشریف؛ که این نیروگاه در نزدیکی مزار شریف واقع است و از نوع گازی می‌باشد و با ظرفیت35 مگاوات در حال تولید برق می‌باشد .
5. سد برشناکوت؛ که فعلا در دست تعمیر است و قابلیت تولید، 11.5 مگاوات برق را دارد.



نقشه تثبیت نفت و گاز افغانستان
 


2- معادن در افغانستان:
افغانستان از لحاظ منابع معدنی کشوری غنی بشمار می‌رود لیکن اکثر این منابع معدنی بکر و دست نخورده باقی مانده است ولی با توجه به 23 سال جنگ بی ثباتی در این کشور وضعیت استخراج مواد معدنی به حالت تعلیق در آمده است. محققین براین باورند که صادرات مواد معدنی افغانستان می‌تواند یکی از منابع اصلی درآمد ارزی این کشور باشد، از مهمترین ذخایر معدنی شناخته شده در افغانستان نمونه‌های زیر را می‌توان یاد کرد:
ذغال سنگ، آهن، مس، اورانیوم، نمک، کرم نیکل، طلا، سولفور، باریت روی، قلع، فلوور، میکا، سنگ لاجورد، آلومینیوم، سرب، یاقوت پنبه نسوز، جیوه، بوکسیت، تنگستن لیتیوم منگنز، سنگ مرمر، سنگ گچ، سنگ آهن
ذغال سنگ:
ذخایر اثبات شده ذغال سنگ درافغانستان بیش از 100 میلیون تن تخمین زده شده است و ذخیره نهایی آن500 میلیون تن پیش بینی شده. از مهمترین معادن ذغال سنگ می‌توان به معادن، اشپشیه، آرکرو دودکش اشاره کرد. براساس آمار موجود میزان استخراج ذغال سنگ در فاصله سالهای1978ـ 1984 بیش از 800000 تن و در سال 2000 میلادی حدود 200000 تن بوده است که قسمت اعظم ذغال سنگ تولید شده برای سوخت مناطق صنعتی مورد استفاده قرار می‌گیرد
نمک :
یکی دیگر از معادن استخراج شده افغانستان نمک است که میزان استخراج آن در سالهای 1988-1989 حدود 38000 تن و در سالهای 1999-2000 بیش از26000 تن گزارش شده است.
مس :
ذخایر مس افغانستان غنی است ولی بصورت اقتصادی به کار نیفتاده است اما توده های معادن مس بین نقطه کجکی و مّقر قرار دارد یکی از بزرگترین معادن مس، معدن آینک است که ذخیره آن بین4 تا5 میلیون تن تخمین زده اند براساس آخرین آمار میزان استخراج مس در سال 2000 میلادی حدود5000 تن بوده است.
آهن :
پس از گاز طبیعی، مهمترین ذخیره معدنی افغانستان آهن است ذخایر آهن بسیار عظیم است ولی برآورد دقیقی وجود ندارد یکی از مهمترین معادن شناخته شده آهن، معدن حاجیگک است که کارشناسان کشور افغانستان ذخیره آن را بیش از 2.5میلیارد تن تخمین زده اند، که 62% درصد آن را خالص می‌دانند، ولی به اساس سروی سالهای 1967 فرانسوی ها و به تعقیب آن شوروی ها معدن آهن حاجی گک دراکثر نقاط دارای 75% آهن است. و به اساس راپور آن‌ها که ممکن همین حالا هم در آرشیف وزارت‌های پلان و خارجه افغانستان باشد. از دیگر معادن آهن افغانستان می‌توان به خاکریز قندهار با 8 میلیون تن ذخیره آهن، پغمان با 83 میلیون تن ذخیره آهن، جبل سراج با7،8 میلیون تن آهن اشاره کرد.
دیگر معادن :
سایر معادن افعانستان نیز کمابیش غنی است در نزدیکی ننگرهار یک ذخیره بزرگ سولفور قرار دارد. در بیابان های جنوب غربی افغانستان بین هرات و شیندند، و نیز در منطقه قندهار اورانیوم وجود دارد. در استان بدخشان دو معدن طلا وجود دارد که بعلت فقدان امکانات فنی اقدامی برای استخراج آن بعمل نیامده است.



نقشه مهمترین معادن و ذخایر فلزی افغانستان
 


3- صنایع در افغانستان
توسعه صنعت در افغانستان بسیار محدود است کشور از این جهت عقب ماندگی بزرگی دارد، صنایع موجود اغلب مدل‌های صنعتی قدیمی بلوک شرق می‌باشند، صنایع موجود به هیچ وجه جوابگوی نیازهای داخلی افغانستان نیست.
فعالیتهای صنعتی افغانستان با احداث یک کارخانه نساجی در1924 آغاز گردید ولی در طول جنگ صنایع توسعه ی نیافته، و بعلاوه تعدادی از واحدها فرسوده شده و از کار افتاده‌اند و بطور کلی صنایع موجود نه به اهداف توسعه در نظر گرفته شده دست یافتند و نه با ظرفیت اسمی خود کار کرده‌اند و هم اکنون تعداد صنایع بخش های مختلفت محدود می‌باشد و معمولا از یک یا چند واحد تجاوز نمی‌کنند.
عمده‌ترین صنایع افغانستان:
صنایع افغانستان شامل: کارخانجات روغن نباتی، تهیه کشمش، آرد، کود شیمیای، شکر، آجرپزی، مقواسازی، کره و فراورده های گوشتی، کفش دوزی، شیشه سازی، پلاستیک سازی، صابون پزی، منسوجات پشمی پنبه‌ی و ابریشمی، صنایع دستی شامل قالی بافی، گلیم بافی، نخ تابی، پوستین دوزی، چرم سازی، ظروف گلی، سنگ تراشی و سوزن کاری می‌باشند.


4- کشاورزی در افغانستان
حدود 80درصد از اراضی افغانستان کوهستان، بیابان و نیمه بیابان است. حدود 15% درصد از خاک کشور برای کشاورزی مستعد است که قریب به نیمی از آن زیر کشت است. با این حال افغانستان کشوری کشاورزی است و چهارپنجم جمعیت از طریق کشاورزی و دامپروری می‌گذرانند. دو سوم زمین‌های موجود بطور فصلی کشت می‌شود در قسمت اعظم افغانستان خاک مرغوب وجود دارد ولی آب کافی موجود نیست.
دره هیرمند، قندهار، مزارشریف و قندوز موقعیت‌های بهتری برای توسعه کشاورزی تا قبل از تغییرات مارکسیستی افغانستان، از لحاظ مواد غذایی نسبتا تامین و خودکفا بود ولی پس از سال 1978بروز جنگ و درگیریهای شدید داخلی، بسیاری از زمین‌ها از زیر کشت خارج شد و تولیدات کشاورزی رشد کافی پیدا نکرد. همچنین بدلیل افزایش جمعیت، کشور وابسته به واردات مواد غذایی بخصوص گندم می‌باشد.
محصولات عمده کشاورزی و میزان تولیدات:
گندم، برنج، جو، ذرت، حبوبات، پنبه دانه، دانه آفتاب گردان، آنجد، چغندر قند، میوه، سبزیجات و نیشکر را می‌توان از محصولات عمدة کشاورزی در افغانستان نام‌برد. که در ذیل میزان تولید آن‌ها را یاد آور می‌شویم: 
گندم: 1500 هزار تن تا 1700 هزار تن.
ذرت: 200 هزارتن.
غلات: 2100 هزار تن
برنج: 300 هزارتن
اراضی کشاورزی
زمین‌های زیرکشت: بیش از 30 هزارکیلومتر مربع
مرتع: حدود 30 هزار کیلومتر
جنگل: حدود 17 هزار کیلومتر
سایر زمینها : حدود 30 هزار آیلومتر مربع

 


5- دامداری در افغانستان:
درکنار کشاروزی، دامداری نیز به همان نسبت رونق دارد. با توجه به جمعیت کوچ نشینان و گرایش مردم، دامپروری یکی از مشاغل اصلی افغانستان را تشکیل میدهد و بخش عمده صادرات از طریق پرورش دام، طیور و تولید فراورده های دامی صورت می گیرد. تعداد دام پرورش یافته در سال 2000 بیش از 280000 هزار راس و طیور 7 میلیون قطعه می‌باشد.
عمده ترین فرآورده های دامی
گوشت، گوشت سفید، شیر، پنیر، روغن، کره، تخم مرغ، عسل، پشم و پوست و... را می‌توان از عمده‌ترین دستاورد‌های دامی ذکر نمود.
تولیدات
براساس‌آخرین آمار ارائه شده ‌تولید انواع محصولات دامی درسال 2000 عبارتند از: 
انواع گوشت: هزار تن گوشت. انواع طیور 14 هزارتن
شیر:300 هزارتن. تخم مرغ: هزار تن. عسل: 3 هزار تن
پوست: پوست گوسفند قرقل و انواع مختلف پوست تولید دارد که حتی صادرات هم دارد از جمله به پوست قرقل می‌توان اشاره کرد. ولی آمار از تولید در دسترس نیست.

منبع پولی و نقدینگی
یکی از منابع مهم اقتصاد در هر کشور پول و ارز موجود در خزانة مالی آن کشور می‌باشد. پول و نقدینگی باعث رشد اقتصاد کشور می‌باشد. با خرید و واردات کالاهای مختلف از خارج باعث کاهش تورم در کشور شده و بعضی نواقص در بخشهای اقتصاد یک کشور جبران می‌شود. بنابراین افغانستان سیستم پولی ثابتی ندارد، اگر چه از زمان ریاست کرزی به این طرف ارزش پول افغانی به‌صورت کاذب بالا رفته، چون پشتوانة محکم و ثابتی ندارد، لذا بالارفتن ارزش آن موقتی تعریف می‌شود.

بخش دوم: زیرساخت‌های موجود در اقتصاد افغانستان
مقصود از کاربرد زیر ساخت در این‌جا بدین معنی است که تاحدودی اقتصاد کشور افغانستان بر پایة چنان منابعی شکل گرفته است.
منابع انرژی و معادن
همان‌طور که در بخش اول در قسمت‌های مختلف آن بیان شد، افغانستان فعلاً از هر نظر از جمله از نظر اقتصادی در دورة گذار از تشنج و درگیری‌های خونین با شوری سابق و جنگ‌های داخلی از جمله ویرانی‌های دورة پدایش طالبان را با خود دارد. بنابراین می‌توان گفت که: منابع اصلی نامبرده شده در بخش اول؛ بطور کامل استخراج نشده، و چه بسا اکثر آن‌ها تا هنوز به‌صورت دست نخورده باقی‌ مانده است. و بعضی از صنایع تا هنوز به حالت تعطیل‌اند. لذا آن‌ها نمی‌تواند زیرساخت موجود اقتصاد لاغر کشور افغانستان را تشکیل بدهند. اما مسلماً منابع اصلی کمابیش تأثیرات بر اقتصاد آن کشور دارند.
کمک‌های جهانی برای بازسازی افغانستان

از مهم‌ترین سازمان‌های بین المللی و کشورهای مشارکت کننده در بازسازی افغانستان، نمونه‌های ذیل را می‌توان آور شد:
بانک توسعه آسیاییADB : توسعه کشاورزی، خدمات اجتماعی و امور زیربنایی با اختصاص500 میلیون دلار.
UNICEE: پروژه حمایت‌های بهداشتی در شهرهای افغانستان.
UNDCP: احیاء زمینهای زراعی و تغییر کاشت در مزارع خشخاش. 
FAO: بهبود تولیدات طیور خدمات تغذیه ای دامها، توسعه صنایع لبنی، احیاء جنگلها. 
:UNOCHA شناسایی نیازهای افغانستان از طریق کمک های بشر دوستانه. 
کمک‌های عمدهجامعه بین الملل : برای سال 2002 بیش از 1/8 میلیارد دلار.
اتحادیه اروپا و جامعه اروپا : در سال 2002 حدود 500 میلیون دلار و تعهد یک میلیارد یورو طی5 سال.
کشور ایران: 560 میلیون دلار به مدت 5 سال که پروژة تکمیل شدة جاده دوغارون به هرات ازین دست کمک‌ها می‌باشد.
کشور ژاپن: 500 میلیون دلار در مدت 2.5 سال.
کشور امریکا: در سال 2002 بیش از 290 میلیون دلار.
کشور عربستان: 220 میلیون دلار در مدت 3 سال.
کشور آلمان: 320 میلیون یورو در مدت5 سال.
صادرات گاز
در اواخر دهه 60 میلادی ذخیره عظیم گاز طبیعی در شبرغان کشف شد و صادرات آن با احداث خط لوله ای به طول 180کیلومتر در 7.19 از طریق جمهوری ازبکستان آغاز شد از آن زمان تا 1990 سالانه بین 2 تا 3 میلیارد متر مکعب گاز طبیعی استخراج و به جمهوری‌های شوروی سابق صادر شده است دراوایل سال 1990 توافقنامههایی با کشور مجارستان داشت، این گفتگوها پیشرفت زیادی در برنداشت. از این دیدگاه در آمد حاصل از صادرات گاز می‌تواند زیرساخت اقتصاد کشور افغانستان باشد. 
صادرات فرآوردهای کشاورزی و دامی
از اقلام کشاورزی صادراتی انواع پسته را می‌توان نام‌برد که از شمال کشور به کشورهای خارج صادر می‌شود. و همین‌طور انواع پوست حیوانات از جمله پوست قره‌قل که نوعی گوسفند اصیل است، یکی از اقلام مهم صادراتی و تجاری در افغانستان به شمار می رود که پس از سرنگونی رژیم طالبان، تجارت آن، روز به روز رونق بیشتری می یابد.

تازه ترین آمار(اواخر2005) نشان می دهد که در سال گذشته، افغانستان حدود ۱۰۰ هزار پوست بره را به خارج از کشور و عمدتاً به اروپا صادر کرده است. شمال افغانستان، بیشترین سهم را در این صادارات به خود اختصاص داده است. 
مردم ولایات فاریاب، جوزجان، بلخ، سرپل، کندوز، بغلان و دیگر نواحی درشمال افغانستان، از دامداران بزرگ این کشور قلمداد می شوند و بیشترین بره ها را پروش می دهند. اما پوست تمام بره ها، ارزش صادراتی ندارد و چند نژاد خاص با پوست ویژه، قربانی تولید قره‌قل می شود.

شمس الدین کاتب، رییس اداره زراعت و مالداری (دامداری) ولایت بلخ، می گوید که سه نوع پوست بره در بازارهای جهانی خریدار زیاد دارد: پوست کبودچه، پوست سور یا تقری و همچنین پوست بره های شتری. بهای یک پوست کبودچه در بازارهای مزار شریف در حد ۵۰ دلار آمریکایی است.
اما آقای کاتب می‌گوید همین پوست وقتی به بازارهای اروپا راه می یابد، در حدود ۱۵۰۰ دلار معامله می شود. 
آقای کاتب می گوید که قره‌قل به این سبب گران است که از آن کلاه و لباسهای مدرن و گران قیمت ساخته می شود. با این حال، برای روستاییان افغانستان که حد میانه درآمد سالانه آن‌ها از ۲۰۰ دلار آمریکایی تجاوز نمی کند، پنجاه دلار، مبلغ هنگفتی است. این مساله است که آنها را به سوی کشتار گسترده بره های یک روزه، جهت می دهد.
زیرساخت کاذب اقتصاد افغانستان
منابعی چون انرژی، معادن، فراورده‌های کشاورزی و دامی و محصولات صنعتی که در اقتصاد کشور افغانستان کمابیش جای دارد، از آن جهت اصیل است که یک منبع قابل اعتماد نسبتاً دائمی و نسبتاً قابل دسترس می‌باشد، و از طرفی فقط ارزش و بار اقتصادی دارد. در این قسمت به آن دسته از منابع اشاره می‌شود که یا زود گذر است و یا اگر چه معاملة اقتصادی به آن انجام می‌دهد، ولی زیان‌های جبران‌ناپذیر به جامعه وارد می‌کند، در ذیل به آن‌ها اشاره خواهیم نمود:
کمک‌های نهادهای بین الملی و کشورها:
در بخش کمک‌های جهانی مطالعه شد که نهادی و یا کشوری به میزان قابل ملاحظة آماده کمک نقدی به کشور افغانستان شد، ولی همین مقولة اقتصادی تحت اقتصاد کاذب تعریف می‌شود. چون که اگر پولی پشتوانة ارزی، منابع طبیعی، صنعتی و از همه مهمتر طرح و پروگرام اقتصادی به دنبال نداشته باشد، می‌توان آن را در جمع زیرساخت کاذب اقتصاد نام‌برد. و از طرفی این کمک‌های عمده این را می‌طلبد که در قبال این‌ها پاسخ‌های اقتصادی و یا غیر اقتصادی به اعطا کنندگان داشته باشیم. و همین‌طور مسؤولین کشوری را به نوعی به ارضای اقتصادی فرا خوانده و از بخش پیشرفت و رشد پایپای با اقتصاد دنیا عقب نگه می‌دارد.
معضل تریاک:
علیرغم حضور هزاران سرباز خارجی در افغانستان و کمک‌های مالی آمریکا برای مبارزه با مواد مخدر؛ تولید تریاک و هروئین در این کشور رونق گرفته است. اگرچه دولت کرزای برای جایگزین کردن کشت خشخاش قولهای تشویقی به کشاورزان داد و روحانیون را برای مبارزه با مواد مخدر به کمک طلبیده بود، اما هیچ یک از این روش‌ها مؤثر واقع نشد. گذشته از این موارد اکنون ۵۲ درصد درآمد ناخالص آن کشور از طریق فروش مواد مخدر تشکیل می‌شود. 
دو کشور پاکستان و ایران که مسیر سنتی انتقال هروئین به اروپا به شمار می‌روند در پی بروز جنگ داخلی در تاجیکستان و کشته شدن بیش از ۶۰ هزار نفر و رشد فزاینده فقر، به بازاری برای مصرف هروئین تبدیل شد.

آمریکا آخرین بازار هروئین افغانستان است که قاچاقچیان پاکستان، آفریقای غربی، آسیای میانه و روسی از طریق ایر کارگو و اکسپرس پست هروئین را به این کشور انتقال می‌دهند. بازار آمریکا نیز همانند اروپا، بستگی به میزان تولید تریاک در افغانستان دارد. به لحاظ بهتر بودن راه های ترانزیتی روسیه، حمل مواد مخدر به غرب از مسیر شمالی آن ارزانتر از راه سنتی یعنی پاکستان و ایران است و این مسأله در فروش آن در اروپا و آمریکا نیز به وضوح دیده می‌شود.
تجارت مواد مخدر در این کشور رو به افزایش است. مقامات افغانی استدلال می‌کنند که برای مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر، سربازان خارجی باید بطور مستقیم وارد عمل شوند. اما فرماندهان آمریکایی به بهانه اینکه منابع کافی برای گسترش مأموریت خود در اختیار ندارند، از ورود به این میدان مقاومت می‌کنند.

از زمان باستان تا کنون مردم افغانستان به کشت خشخاش، در واقع برای اهداف گوناگون از مسکن دردها گرفته تا تولید روغن خوراکی و صابون، اشتغال داشته اند. حومه شمالی شهرآرگو واقع در بلوچستان که زمانی انبار خشخاش بود هم اکنون به ظاهر تهی از تریاک است و تقریباً هرخانه ای به انبار تأمین مصالح ساختمانی و هیزم مبدل شده است.
در سال ۲۰۰۰رژیم طالبان در اقدامی‌شتاب زده به نفع جهانیان، با استفاده از روش سرکوبگرانه عملاً در پی از میان بردن کشت تریاک برآمد. اما پس از سقوط آن، کشت خشخاش و تولید هروئین، سریعتر از دهه ۹۰ افزایش یافت. دولت افغانستان بخشی از زمین‌های کشت خشخاش و لابراتوارها را نابود کرده و برای جایگزین کردن کشت خشخاش تشویقی هایی برای کشاورزان در نظر گرفته است. در این رابطه آمریکا در سال ۲۰۰۵مبلغ ۷۸۰میلیون دلار به افغانستان کمک مالی کرد. این مبلغ در مقایسه با کمک های آمریکا به کلمبیا ناچیز است.

افغانستانی‌ها در آمد کلانی از تریاک دارد، و لی این نیز تحت زیرساخت اقتصاد کاذب تعریف می‌شود. از جمله عواملی که باعث مفهوم اقتصاد کاذب برای این محصول مضر می‌گردد، این است ‌که: در کاشت و برداشت خیلی آسیب‌پذیر و غیر اعتماد می‌باشد، چه بسا یک آفت عادی تمام آن را از بین ببرد؛ کشور افغانستان یک کشور مسلمان است، از آنجا که در آمد حاصل از آن، مضراتی برای جامعة بشری دارد، مقبولیت شرعی را نخواهد داشت. و از همه مهمتر جان هزاران انسان بر اثر ابتلا به اعتیاد تریاک و هروئین مورد تهدید قرار می‌گرد و ازبین می‌رود. همة این عوامل پول هنگفت زود آمد تریاک را در ردیف اقتصاد درغین قرار می‌دهد و به نوعی توصیه یک زیرساخت اصیل اقتصادی جایگزین را در پی دارد.

نتیجه‌گیری
از مطالعة دو بخش گذشته می توان این نتیجه را اعلام نمود که افغانستان دارای قدرت انرژی بالقوه بسیار زیادی است، از انرژی گاز و برق گرفته تا معادن چون طلا، نفت، لعل، لاجورد، ذغال سنگ، آهن و... که از توانمندی‌های پنهان این کشور به‌شمار می‌رود. و از سوی دیگر این‌ها کاملاً مورد استفاده قرار نگرفته‌اند، بنابراین افغانستان دارای یک اقتصاد لاغر و ناتوان به صورت بالفعل است. و هم اکنون از منابع و زیرساخت‌های کاذبی چون کمک‌های جهانی و بین‌المللی، پول بی پشتوانه و از همه بی‌پایه‌تر استفاده از پول خرید و فروش تریاک در جریان اقتصاد کشور می‌باشد. که در دراز مدت ضررهای جبران ناپذیر بر مشتریان، فروشندگان و اقتصاد کشور وارد خواهد کرد. و از طرفی مناسبات بین المللی و روابط افغانستان با کشورهای که ازین ناحیه متضرر می‌شود بهم خواهد خورد. و چه بسا انسان‌های بی‌گناهی از تولید و فروش این عفریت مرگ به کام نابودی کشانده خواهد شد.

اقتصاد افغانستان اصولا اقتصاد زراعتی و مالداری است. لیکن عرصه اقتصاد مثل سایر عرصه و امور افغانستان چنان به هم خورده است که مشکل میتوان برای آن بنیاد و اساسی را در نظر گرفت ،تابع شرایط موجود ، تعداد زیادی از مردم این کشور ، به مشاغل کاذب و زیانبار روآورده اند . که از جمله می توان به کشت ، تولید و ترافیک مواد مخدر اشاره کرد.
طبق آمار برخی از موسسات بین المللی در سال 1384 حدود 0.2 از زمین های قابل کشت در افغانستان ، تحت پوشش کشت خشخاش درآمده است . بر اساس آمار موجود ، د ر کل افغانستان حدود 7 میلیون هکتار زمین قابل کشت وجود دارد که در سال 1384 حدود نصف آن زیر کشت رفته است ، زیرا که به دلیل ویران شدن سیستم ابیاری ، از بین رفتن بسیاری از جوی ها و نهرها و ... از اثر جنگ های متوالی ، امکان کشت همه آنها میسر نبوده است . در کنار زراعت ، مالداری نیز از دیر زمان پایه دوم اقتصاد افغانستان راتشکیل میداده است ؛ مردم با پرورش ،گاو ، گوسفند ، و بز ، ضمن تامین نیازهای اولیه خانواده اشان ، مازاد محصولات دامداری را در بازار عرضه می کردند . بر اساس آمار دولت وقت د رسال 1357 درتمام افغانستان 14414000 گوسفند معمولی ، 4661000 گوسفند قره قل ، 1100000 گاو شیری و 2630000 گاو غیر شیری وجود داشته است ، اما در اثر جنگ های طولانی ،مقداری زیادی از این حیوانات ، نابود شدند. (اگر چند آمار دقیقی از مقدار آن وجود ندارد ) و تعدادی هم که از این حیوانات باقی مانده بودند ، د راثر هجوم طالبان (مخصوصا د ر هزاره جات که پرورشگاه عمده حیوانات بود. ) از بین رفت . حدس زده می شود که د رحال حاضر ، پنج یک مقدار سا ل 1357 ، حیوانات در کشور وجود داشته باشد که نیازمندی بخش بسیارکمی از خانواده ها را تامین می کند.

از سال 1321 ه.ش. کارخانجات صنعتی ، کمابیش در افغانستان پایه گزاری شد ، اما رشد قابل توجه ای نداشت با آن هم ، مطابق برخی از آمارها ، درسال 1360 ، جمعا 241 کار خانه ، موسسه و شرکت تولیدی صنعتی و نیمه صنعتی ، در کشو ر وجود داشته است که درحال حاضر 80% آنها از بین رفته و یا تعطیل می باشد و تنها تعداد اندکی کارخانه های کوچک مثل صابون سازی تولید پلاستیک ، تولید روغن ، تولید سیمت ، پتو ، نساجی ، چاپخانه و ... وجود دارد. در سالهای اخیر تعداد کمی از اقلام صادراتی افغانستان (قالین ، خشکبار ، پوست قره قل و.....) صادر می شود ، اما آمار دقیق از مقدار آنها وجود ندارد. اما در سال جاری (1384) وزارت اقتصاد افغانستان اعلام کرد که صادرات کشور به 1.2 میلیارد دالر رسیده است . که از ناحیه اگاهان امور مورد تامل است . بجز گندم ، که حدود 60% درصد از داخل کشور تامین می گردد دیگر اقلام مورد نیاز مردم ، همه از خارج وارد می شود که عمدتا از کشورهای چین ، ایران و پاکستان تامین می گردد. در حال حاضر درامد سرانه هر نفر حدود 200 دالر می باشد . و از 15میلیون نیروی کار 40% در صد آنها بیکار می باشند و حدود 53% درصد جمعیت کشور زیر خط فقر زندگی می کنند . ترکیب مشاغل درسال 1354 بدین صورت بوده است : کشاورزی 38.5% ، صنعت 24.5 % ،خدمات 38% ولی درحال حاضر حدود 40% درصد کشور به مشاغل کاذب ( از جمله تولید وترافیک مواد مخدر ، حدود سی هزار خانوار در سال روان به کشت کوکنار مشغول بوده اند.) مشغول هستند . بودجه دولت افغانستان در سال جاری 1384 ، 4752.5 میلیون دالر درنظرگرفته شده است که 269 .میلیون ان از عواید ملی پیش بینی شده است . دولت مدعی است که رشد اقتصاد در سال جاری 14.5% بوده است.

ولی اگاهان امور رشد اقتصادی را هشت درصد میدانند. افغانستان بعد ازاجلاس بن تاکنون حدود 12 میلیارد دالر دریافت کرده است که از این مقدار 22% را دولت و 77% را موسسات غیر دولتی (انجوها) مصرف نمودند ولی هیچ کار موثر برای بازسازی و رونق اقتصادی افغانستان صورت نگرفته است . در کنفرانس لندن ( منعقده 11تا 12 جدی 1384) دولت ها و موسسات کمک کننده متعهد شدند که برای پنج سال آینده 10.5 میلیارد دالر به افغانستان کمک کنند که از تمام مبلغ 50% را مستقیما دولت افغانستان دریافت نماید و 50 % دیگر را انجو های خارجی تنها دولت امریکا و جاپان نپذیرفته است که 50% کمک ها را به دولت افغانستان پرداخت نمایند. و متقابلا دولت افغانستان در توافقنامه ای امضا شده در کنفرانس مذبور متعهد شد که در طی پنج سال آینده درامد سرانه مردم را از 220 دالر به 500 دالر ارتقا بخشد و 65% از مردم ساکن شهرها از برق برخوردار گردند، و نیز 19 میلیون نفر از ساکنان روستاها از خدمات صحی و اجتماعی برخوردار گردند . و نرخ مرگ و میر کودکان را در اثر ارائه خدمات کاهش دهد و ظرفیت مراکز تحصیلی را بالا ببرد.

آگاهان متعقدند که دلیل عدم رشد اقتصادی افغانستان با وجود میلیاردها دالرکمک جهانی به چند فاکتور عمده بستگی دارد : 1- سواستفاده انجوهای خارجی و موسسات غیر دولتی 2- وجود مشاوران خارجی با حقوق بسیار گزاف که معاش برخی از انها مطابق اظهارات مقامات دولتی سالانه به پنجصد هزار دالر می رسد و این دو پروسه خود سبب میگردد که بخش عظیم ازکمک های مورد ادعا به خود کشورهای خارجی برگردد 3- عدم ظرفیت دولت و فساد اداری این وضعیت اسفبار اقتصادی افغانستان زمانی مایه ناراحتی ونگرانی بیشتر می گردد که به این نکته توجه نماییم که مردم افغانستان در اینده از ناحیه کمک های فعلی تا گلوگاه در میان قرض های سنگین فرو خواهد رفت که حتی شاید نسل اینده هم قادر به پرداخت انها نباشد.

  • ابراهیم اخلاقی

نور محمد تره‏ کی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۷ ب.ظ

نور محمد تره‏ کی

نور محمد تره‏کی فرزند نظر محمد از قبیله تره‏کی، احتمالاً در سال 1296ه‏ش در روستای «ناوه مقر» از توابع غزنی به دنیا آمد. پدرش دامدار و نیمه کوچی (کوچ رو) بود. تره‏کی تحصیلات ابتدایی را در قندهار به پایان رسانده و به خاطر ارتباط قبیله‏ای با «عبدالمجید زابلی» سرمایه‏دار و پشتون‏گرای معروف، در شرکت تجارتی «پشتون» او به عنوان کاتب استخدام گردید و در سال 1413، به عنوان نماینده شرکت مزبور، در بمبئی هند از سوی زابلی گماشته شد و در مدت اقامت خود در هند زبان انگلیسی را آموخت و در این ضمن با اعضای حزب کمونیست هند آشنا شد و بنا بر روایتی عضویت آن حزب را نیز پذیرفت. در برگشت به افغانستان، ضمن ارتباطات بازرگانی به وسیله زابلی به سفارت شوروی معرفی گردید. در سال‏ 1320 به عنوان کارمند وزارت خارجه استخدام و بعد از اندک مدتی، به اتهام اختلاس از کار بر کنار گردید.

ظاهراً او در همین ایام با گروه «ویش زلمیان» آشنایی پیدا کرده و عضویت آن را پذیرفت، مدتی به عنوان معاون آژانس خبر رسانی «باختر» استخدام گردید و پس از آشنایی با داوود خان، به عنوان آتشه (رایزن) فرهنگی سفارت افغانستان در آمریکا معرفی گردید و بعد از مدتی به افغانستان فرا خوانده شد و قبل از آمدن به افغانستان به مدت سه سال در کشورهای خارجی که هنوز به صورت دقیق مشخص نگردیده، پنهان و احتمالاً مشغول فعالیت سری سیاسی گردید، پس از این مدت در سال 1335 به کابل برگشت و بعد از بازگشت به کشور روابط خود را با سفارت شوروی حفظ کرده و تحکیم بخشید و در عین حال در سال 1341ه‏ش (احتمالاً با اشاره روس‏ها) به عنوان مترجم در سفارت آمریکا مقیم کابل استخدام گردید.

او در سال 1434 خود را برای نمایندگی مردم «مقر» کاندید نموده، اما شکست خورد و پس از این شکست بنگاه ترجمه‏ای به نام «دارالترجمه نور» در کابل تاسیس نمود و در این بنگاه به یک سلسله فعالیت‏های سیاسی نیز پرداخت. او در سال 1344 پس از تشکل حزب دموکراتیک خلق، به عنوان منشی عمومی (دبیر کل) آن حزب انتخاب گردید، اما پس از اندک زمانی این حزب به دو جناح منشعب شد، وی ریاست «فراکسیون خلق» را به عهده گرفت. در این مدت نوشتن دو کتاب یکی به نام «دبنگ مسافری» (مسافر ابله) که یک متن داستانی و ادبی بود و دیگر کتابی به نام «زندگی نوین» که فلسفه اجتماعی را بر اساس اصول مارکسیسم ـ لینیسم، بحث می‏کرد، به او نسبت داده شد، اما صاحب‏نظران انتساب کتاب دوم را به او قبول ندارند، زیرا که می‏گویند: «نه سواد او در آن حد بود و نه زبان فارسی را می‏دانست، در حالی که کتاب موصوف به زبان فارسی نوشته شده بود.

پس از پیروزی کودتای 7 ثور، وی عنوان، رئیس جمهور، رئیس شورای انقلاب، نخست وزیر و منشی عمومی ح.د.خ.ا را با همکاری فعالانه شاگرد وفادارش امین، به خود اختصاص داد. او در زمان حاکمیت کوتاه خود دچار کیش شخصیت عجیب شده، عناوینی چون «آموزگار بزرگ»، «رهبر خلاق خلق»، «نابغه کبیر شرق» و ... را به صورت بسیار تکراری و زننده در رسانه‏ها، سخنرانی‏ها، راهپیمایی‏ها، را یدک می‏کشید. او عکس خویش را در ردیف عکس‏های «بنیان گذاران مارکسیسم» چاپ کرده و می‏خواست این فکر را القا کند که او از بنیان‏گذاران مارکسیسم است.
خانه‏های او در «ناوه» مقر غزنی و «شیر شاه مینه کابل» برای دیدن آنها گسیل می‏گردیدند. هر مغازه، خانه‏، کارگاه، مدرسه و .. حتی عکس او را بایست به درب و دیوار خود می‏چسباند. کشتار و وحشت بی‏سابقه‏ای، در زمان حاکمیت او انجام شد و حاکم گردید، اما برخی از طرفداران او گفتند: این کشتار و جنایات بدون اطلاع او و به وسیله امین سروری و ... به نام او صورت می‏گرفت.

تره ‏کی در 2 سنبله 1358 بعد از بازگشت از مسکو و ملاقات با مقامات بلند پایه شوروی، در ابتدا تحت نظر قرار گرفت و بعد به وسیله شاگرد وفادارش امین، خفه و سر به نیست گردید و به دنبال آن در 18 میزان از طریق رادیو کابل اعلان گردید که: «نور محمد تره‏کی رئیس شورای انقلابی، در اثر مریضی شدیدی که از چندی به این طرف عاید حالش بود، صبح دیروز وفات یافت و جنازه مرحوم دیروز در مقبره فامیلی‏اش به خاک سپرده شد.» تره‏کی در میگساری افراط می‏کرد و این امر به اعصاب و تندرستی او تاثیر خاص گذاشته بود، وی به زبان فارسی صحبت نمی‏توانست ولی ظاهراً با هر دو زبان انگلیسی و روسی می‏توانست سخن بگوید. از نظر فکری علاوه بر مارکسیسم، گرایش قومی و تباری نیز داشت.

درباره «انقلاب» و مملکت‏داری وی پیرو «استالین» دیکتاتور خون آشام روسیه بود، بدون آنکه مهارت و زرنگی او را داشته باشد، با ساده لوحی فکر می‏کرد که می‏توان با از بین بردن مخالفان، مردم را آرام سازد و اگر آرام نشدند، کشتار را به جایی برساند که بیش از یک میلیون نفر موافق به جا نماند ... تره‏کی هر چند متاهل بود، اما اولاد نداشت و مانند اکثر زمام‏داران بی‏اولاد در تاریخ، از شفقت بشری محروم بوده، در هنگام قدرت با نهایت بی رحمی در برابر مردم رفتار کرد. این سفاکی، همراه با خاصیت‏های منفی دیگری که در بالا به آن اشاره رفت، عمر دولت او را کوتاه ساخت و در مدت کمتر از یک سال و نیم قدرت و منزلتی را که به آن سهولت بدست آورده بود با زندگانی اش، یکجا از دست داد.



 

  • ابراهیم اخلاقی

عبدالرسول سیاف

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۶ ب.ظ

عبدالرسول سیاف

سیاف فرزند فقیر محمد در سال 1323ه‏ش (1994م) در ولسوالی (شهرستان) پغمان از توابع ولایت (استان) کابل چشم به جهان گشود. در سن شش سالگی پدرش را از دست داد. او در سن هفت سالگی وارد مدرسه ابتدایی پغمان شد و در سال 1335ه‏ش تحصیلات ابتدایی را در این مدرسه به پایان برد. وی در سال 1336ه‏ش وارد مدرسه ابن‏سینا بلخی کابل شد و به تحصیلاتش ادامه داد و مدت دو سال را در این مدرسه گذراند.

سیاف در سال 1339ه‏ش (1960م) به مدرسه ابوحنیفه رفت و دروس متوسطه را در این مدرسه پی گرفت و در سال 1346(1967) با درجه ممتازی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. او پس از تحصیل در دانشگاه به خدمت سربازی فرا خوانده شد و مدت دو سال در ارتش خدمت کرد. بعد از پایان دوره سربازی در سال 1348(1969) به عنوان استاد و عضو کادر علمی (هیات علمی) دانشکده شرعیات برگزیده شد و پس از دو سال تدریس در این دانشکده، برای تحصیلات عالی‏تر و تخصصی بنا به توصیه بعضی افراد با نفوذ مذهبی در سال 1350(1971) عازم مصر و وارد دانشگاه معروف اسلامی «الازهر» شد. گفته می‏شود سیاف در دانشگاه الازهر با ملک فهد دوست و همکلاس بود.

سیاف پس از اخذ درجه‏‏ی استادی (Mastery) در رشته علم حدیث، در این دانشگاه عالی مذهبی، به افغانستان بازگشت. آن چه در رابطه با دوران تحصیلات استاد سیاف لازم به ذکر است، این است که او را در دوران تحصیل فرد بسیار پر تلاش و درس‏خوان معرفی می‏کنند. گفته می‏شود وی از ابتدای ورود به دانشگاه تا اخذ درجه استادی در الازهر همواره شاگرد اول بوده.. وی پس از بازگشت از مصر فعالیت‏های سیاسی‏اش را با نهضت جوانان مسلمان همسو کرد. در عین حال که به عنوان استاد دانشگاه در دانشکده شرعیات همان دانشکده که قبل از اخذ درجه‏ی استادی در آن مشغول به تدریس بود) به ایفای وظیفه تدریس اشتغال داشت.

سخنرانی‏‏‏های تندی علیه نفوذ کمونیسم و فعالیت‏های دانشجویان کمونیست که از تشکیلات و سازماندهی‏های نسبتاًَ منسجم‏ برخوردار بودند، ایراد می‏کرد واز اسلام سخن می‏راند و نارضایتی‏اش را از دولت ابراز می‏داشت، در سال 1353(1984) بورس تحصیلی را به منظور تحصیل در آمریکا تحت برنامه «لیگل ترینینگ» دریافت کرد. با این هدف عازم ایالات متحده شد، اما قبل از پرواز در میدان هوایی (فرودگاه) کابل به جرم راه‏اندازی شورش‏های ضدحکومتی و تشویق مردم به خشونت و سخنرانی‏های تند، بازداشت و محکوم به شش سال زندان شد. در سال 1358(1979) تمام رهبران سازمان اخوان المسلمین که در زندان به سر می‏بردند، تیرباران شدند. اما سیاف ظاهراً به علت پیوند‏های خویشاوندی با حفیظ الله امین، از زندان آزاد شد. البته طرفداران وی آزادی استاد را به معجزه تشبیه می‏کند.

سیاف وقتی آزادی خود را بازیافت، راهی پاکستان شد و در بازار گرم حزب و حزب‏بازی و رهبر تراشی پیشاور، در سال 1359(1980) به رهبری اتحاد اسلامی برای آزادی افغانستان برگزیده شد که اتحادی بود میان گروه‏های جهادی مستقر در پیشاور البته به استثنای حزب اسلامی حکمتیار، وقتی اتحاد از هم فرو پاشید، دوستان او و رهبران که اتحاد را به وجود آورده بودند نسبت به عملکردها و سیاست‏های او، به اعتراض از اتحاد بریدند. سیاف با مهارت تمام از ته مانده همان اتحاد حزب جدیدی را تحت عنوان همان نام، تشکیل داد.

پس از آن او در کنار دیگر رهبران در اتحادها و ائتلاف‏ها و بازی‏های سیاسی به عنوان رئیس یک حزب جدید، ظاهر شد و موقعیت خود را در جمع رهبران تثبیت کرد، دیگران هم نتوانستند حضور وی را نادیده بگیرند. وی در تاریخ 30/9/1361 باز هم به ریاست یک اتحاد اما این بار با پیوند جدید «اتحاد مجاهدین افغانستان» که اتحاد خودش را هم شامل می‏شد انتخاب شد. بار دوم در تاریخ 18 حوت (اسفند) 1361 برای دو سال متوالی ریاست «اتحاد اسلامی مجاهدین افغانستان» (هفتگانه) را بدست آورد، و در سال 1365 نقش سخنگو را در این اتحاد به عهده داشت. سیاف در همین سال 1365 (1985) به دریافت جایزه «علمی مذهبی ملک فیصل» از سوی دولت عربستان نایل آمد. پس از تشکیل دولت موقت وی از حوت (اسفند) 1366 تا نهم فروردین 1367 معاونت ریاست دولت موقت را عهده دار بود.

آقای سیاف پس از فتح کابل در دوره زمامداری مجددی به پغمان رفت و مقر فرماندهی خود را نیز در آنجا تشکیل داد، با به قدرت رسیدن آقای ربانی به ائتلاف او پیوست و با دولت وی همکاری را آغاز کرد. در جریان تشکیل شورای «حل و عقد» علی‏رغم تحریم این شورا از طرف تمام گروه‏ها و تنظیم‏ها، استاد سیاف تنها کسی بود که به عنون یک رهبر، در آن شرکت نمود و نسبت به ادامه کار آقای ربانی را به دست آورد.

با تصرف کابل به دست طالبان و سقوط دولت آقای ربانی، استاد سیاف به شمال کشور رفت. وی هم اکنون در صف مخالفان طالبان قرار دارد، معاون آقای ربانی و عضو شورای رهبری ائتلاف شمال می‏باشد و در مناطقی چون «چاریکار»، «گلبهار» و «تخار» به سازماندهی نیروهای خود مشغول است. اگر چه نیروی چندان قابل ملاحظه‏ای ندارد. وی به زبان‏های اردو عربی مهارت دارد و تا کنون دو کتاب از وی به چاپ رسیده است. که کتاب «د عبرت درس» به زبان پشتو و «هشدار» به زبان فارسی است.

  • ابراهیم اخلاقی

محمد آصف محسنی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۶ ب.ظ

محمد آصف محسنی

آیت الله محمدآصف محسنی فرزند محمد میرزا محسنی در 5 ثور سال 1314 شمسی (آوریل1936 میلادی) در شهر قندهار زاده شد. وی در سال 1327 همراه با پدرش به پاکستان رفت و در آنجا زبان اردو را آموخت. در سال ۱۳۳۰ شمسی کارمند اطاق تجارت قندهار شد اما برای فراگیری علوم دینی، این شغل را رها کرد و به تحصیل پرداخت. سپس به ولسوالی جاغوری رفت و به مدت یک سال ادبیات و منطق را در آنجا فرا گرفت.

در سال ۱۳۳۲ شمسی به نجف اشرف رفت و در مدت کوتاهی ، دروس سطوح را به پایان رسانید. سپس به تحصیل دروس خارج فقه و اصول پرداخت و نزد آیت‌الله سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خوئی و آیت‌الله شیخ حسین حلّی و آیت‌الله سید عبدالاعلی سبزواری به شاگردی پرداخت
او پس از ۱۲ سال تحصیل در نجف به زادگاهش قندهار بازگشت و حسینیه بزرگ قندهار و مدرسه علمیه آن شهر را بنیان نهاد. وی در سال ۱۳۵۷ شمسی به حج رفت و پس از آن، به سوریه رفت و چند ماهی در شهر دمشق به تدریس علوم حوزوی پرداخت.

او سپس به ایران رفت و در فروردین سال ۱۳۵۷ شمسی با جمعی از روحانیان افغانستان مقیم حوزه علمیه قم، حزب حرکت اسلامی افغانستان را بنیان نهادند. حزب حرکت اسلامی به رهبری آیت الله محسنی در بُعد نظامی بیش از ۱۰۰ پایگاه نظامی در ۱۹ ولایت افغانستان ایجاد نموده و ده‌ها هزار نیروی مسلح را برعلیه قوای متجاوز شوروی سابق سازماندهی و رهبری کرد.

در زمان حاکمیت نخستین دولت مجاهدین در کابل، وی منشی و سخنگوی شورای رهبری جمهوری اسلامی افغانستان بود. پس از وقوع جنگ‌های داخلی بین گروه‌های مجاهدین، او کابل را ترک کرد و چند سالی مقیم شهر اسلام آباد پاکستان شد
در سال ۱۳۷۶ شمسی با ترک پاکستان راهی جمهوری اسلامی ایران شده و در شهر قم در ایران ساکن شداو در این شهر به تدریس خارج فقه، علم الرجال و علم کلام پرداخت بعد از سقوط حکومت طالبان، به کابل باز گشت و تاکنون نیز در این شهر سکونت دارد.

از مهم‌ترین اقدامات وی در کابل ساخت مجتمع بزرگ علمی فرهنگی خاتم النبیین است. این مجتمع یکی از مهمترین مراکز تدریس علوم اسلامی در افغانستان استهمچنین تلویزیون تمدن نیز از سوی آیت الله محسنی اداره می شود.

آثار مکتوب 
آیت الله العظمی محسنی دارای بیش از ۶۳ کتاب در امور مذهبی، سیاسی، فقه و... می‌باشد. مهم‌ترین تالیفات وی از این قرارند: 
• 
کتاب صراط الحق - در سه جلد در علم کلام 
• 
کتاب حدود الشریعة فی محرماتها و واجباتها - در چهارجلد مربوط به علم فقه 
• 
کتاب حدود الشریعة فی واجباتها - در دو جلد 
• 
فوائد رجالیة 
• 
متافیزیک 
• 
قرآن یا سند اسلام 
• 
فوائد دین در زندگانی و عقاید اسلامی 
• 
اقتصاد معتدل 
• 
معجم الاحادیث المعتبرة - در شش جلد 
• 
الفقه و مسائل طبیة 
• 
حکومت اسلامی 
• 
مشرعة بحارالانوار - در دو جلد 
• 
الضمانات الفقهیة و اسبابها 
• 
القواعد الاصولیة و الفقهیة 
• 
روح از نظر دین 
• 
عقل و علم روحی جدید 
• 
تقریب مذاهب از نظر تا عمل 
• 
روش جدید اخلاق اسلامی 
• 
توضیح المسایل طبی
• 
زن در شریعت اسلامی 
• 
جنگ در تاریکی (شیعه و سنی چه فرقی دارند)
• 
مهدی موعد(عج)
• 
تصویری از حکومت اسلامی 
• 
الارض فی الفقه 
• 
نظرة عابرة 
• 
خواست شیعیان افغانی 
• 
وظایف اعضای بدن 
• 
همبستگی اسلامی 
• 
خواست شیعیان افغانستان 
• 
حل ۶۶ سئوال دینی 
• 
گوناگون- در دو جلد 
• 
عقاید، فقه واخلاق 
• 
عدالة الصحابه 
• 
توضیح المسایل جنگی 
• 
جهاد اسلامی- در دو جلد 
• 
عقاید برای همه 
• 
خداشناسی منها دین 
• 
جوان و دوره جوانی 
• 
قضاء و شهادت 
• 
دین و اقتصاد 
• 
روابط انسان 
• 
راه ترقی ما 
• 
دین و زندگی 
• 
خود را بسازیم 
• 
وحدت امت 

  • ابراهیم اخلاقی

خلیل زاد

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ب.ظ

خلیل زاد

خلیل زاد متولد شهر مزارشریف مرکز ولایت بلخ و از خانواده اى متوسط است. پدرش دگروال خلیل خان نام داشت که تمام دورهً ماموریت خود را در قوای کار مربوط وزارت فوائد عامه انجام داده است.

وى تحصیلات عالی خود را در دانشگاه امریکایی بیروت آغاز کرد و سپس از دانشگاه شیکاگو دکترا گرفت.

خلیل زاد از سال۱۹۸۵ میلادى تا۱۹۸۹ میلادى مشاور وزارت امور خارجه این کشور در امور جنگ ایران و عراق و همچنین اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروى سابق بود.

خلیل زاد در سالهاى ۱۹۹۱ و۱۹۹۲ میلادى نیز دستیار معاون وزیر دفاع امریکا در امور برنامه ریزى سیاسی بود. وى درآن زمان زیر نظر پل ولفوویتز کار می کرد که اکنون مرد شماره دو پنتاگون است .

وى همچنین در طی سالهاى حکومت بیل کلینتون رییس جمهورى پیشین امریکا نیز به عنوان کارشناس سیاسی و نظامی دفترواشنگتن موسسه خصوصی رام فعالیت می کرد.

پس از روى کار آمدن جورج بوش به حیث رییس جمهورى امریکا،خلیل زاد به دعوت دیک چنی معاون رییس جمهورى این کشور وارد دولت وى شد ودر سمت هاى مختلفی در وزارت دفاع و شوراى امنیت ملی امریکا به ادامه فعالیت پرداخت .

خلیل زاد همزمان بافعالیت در شوراى امنیت ملی آمریکا، بحیث نماینده خاص رییس جمهورى آمریکا با مخالفان رژیم صدام حسین رییس جمهورى مخلوع عراق نیز فعالیت می کرد.

خلیل زاد مامور پیشین شرکت نفتی یونیکال امریکا شخصیتی است که در تحولات دو سال اخیر افغانستان و ساختار دولت نقش مهمی را از سوى رییس جمهورى امریکا ایفا کرده است .

وی همچنین سالیان درازى را درانجمن تحقیقات انرژى کمبریج سپرى و طرحی را نیز درباره احداث پایپ لاین نفت و گاز آسیاى میانه از طریق خاک افغانستان ارایه کرده است .

وى از زمان سرنگونی رژیم طالبان در خزان سال۱۳۸۰ خورشیدى تاکنون باحفظ سمت در شوراى امنیت ملی امریکا بحیث نماینده خاص رییس جمهورى این کشور در امور افغانستان فعالیت می کرده است .

قبل از این نیز در محافل سیاسی و مطبوعاتی کشور و منطقه اعلام شده بود که خلیل زاد به زودى نقش پل برمر در عراق را در افغانستان ایفا خواهدکرد و به او لقب پل برمر افغانستان نیز داده شده است .

  • ابراهیم اخلاقی

استاد خلیلی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ب.ظ

استاد خلیلی

استاد خلیل الله خلیلی در سال ۱۲۹۳ خورشیدی در باغ شهر آرای کابل دیده به جهان گشود. در سنین طفولیت والدینش را از دست داد و در نیمه راه، تعلیم را رها کرداو سالهای را در کابل، کوهستان و بلخ گذرانید. استاد در پست های اساسی زیادی در دوایر دولتی افغانستان در داخل و خارج از کشور کار کرد . در اوایل دهه بیست خورشیدی به حیث معاون دانشگاه کابل به کار گماشته شد.

در سال ۱۳۳۰ رئیس مستقل ریاست مطبوعات شد و در سال ۱۳۳۲ به حیث مشاور عالی سلطنتی در دربار محمد ظاهر شاه پذیرفته شد. در سالهای نخستین دهه ۵۰ به عنوان سفیر کبیر مدتی در عربستان سعودی و سپس در عراق مصروف خدمت بود.

استاد خلیلی پس از کودتای هفت ثور سفارت را ترک و مدتی در اروپا و امریکا به سر برد. اما عشق وطن و وطندار دیر آنجا نگذاشتش. استاد پس از آن به پاکستان آمد و در کنار هزاران هموطن آواره اش، مسکن گزید و در این دوره آثار زیادی از وی به نشر سپرده شد. استاد خلیلی در مجموع ۶۲ اثر منظوم و منثور در عرصه های مختلف هنر، ادب، سیاست، فلسفه و عرفان دارد که بیشتر شان در داخل و خارج از کشور به طبع رسیده است. استاد خلیلی نام صاحب مرتبتی در میان فارسی زبانان کشور همسایه ایران نیز کسب کرده بود. چنانچه مقامات دانشگاهی و حلقه های ادبی آنکشور دوبار در طی سالهای ۱۳۳۵ و۱۳۴۰ از استاد خلیلی دعوت نمودند و استاد مورد استقبال فراوان حلقه های فرهنگی آن دیار قرار گرفت.

استاد خلیل الله خلیلی در بهار ۱۳۶۶ خورشیدی در شهر اسلام آباد پاکستان چشم از جهان فرو بست و به جاویدانه گان پیوست.

روحش شاد و یادش گرامی باد

یکی از اشعار ایشان این است:

گویید به نوروز که امروز نیاید      در کشور ما غم زدگان ره نگشاید

  • ابراهیم اخلاقی

حامد کرزی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۴ ب.ظ

حامد کرزی

محترم حامد کرزى فرزند عبد الاحد کرزى نواسۀ خیر محمد خان به تاریخ ۹ قوس ۱۳۳۶ هجرى شمسى مطابق ۲۴ دسامبر۱۹۵۷ میلادى در قریۀ کرز در نزدیکى شهر قندهار متولد گردید.

جد بزرگوار حامد کرزى در دوران جنگ استقلال افغانستان و مبارزات بعد از آن سهم فراوان گرفته و مدتى به حیث معین مجلساعیان افغانستان مصدر خدمت شده است.

عبدالاحد کرزى پدر حامد کرزى، از روساى قوم پوپلزایى و از جملۀ رهبران سیاسى کشور بوده که در دهه شصت میلادى به حیث معین شوراى افغانستان مصروف خدمت بود.

وقتى عبدالاحد کرزى عضو پارلمان گردید با خانواده به کابل نقل مکان کرد. حامد کرزى در آن وقت در مکتب ابتدایى محمود هوتکى، سید جمال الدین افغانى و بعداً به لیسۀ عالى حبیبیه شامل شد. موصوف بعد از فراغت از لیسۀ حبیبیه در سال۱۹۷۶ جهت ادامۀ تحصیل به هندوستان رفت و در دانشگاه سمله آن کشور در رشته روابط بین المللى و علوم سیاسى تحصیل را آغاز کرد.

حامد کرزى در رشتۀ متذکره به اخذ درجۀ ماسترى نایل آمد و در سال ۱۳۶۲ هجرى شمسى مطابق ۱۹۸۳ میلادى از هند به پاکستان رفت و در صفوف مجاهدین بخاطر نجات وطن از تجاوز شوروى شامل گردید و به جهاد و به مبارزه آغاز نمود.

حامد کرزى در سال ۱۳۶۴ هجرى شمسى مطابق ۱۹۸۵ میلادى براى یک دورۀ آموزشى در رشتۀ ژورنالیزم عازم فرانسه گردید و پس از تکمیل کورس سه ماهه در شهر لیل فرانسه به پشاور عودت نمود و بحیث آمر ادارۀ رسانه ها و بعداً به صفت معاون دفتر سیاسى تنظیم جبهۀ ملى نجات افغانستان به رهبرى پروفیسور صبغت الله مجددى ایفاى وظیفه نمود.

حامد کرزى با تشکیل حکومت موقت مجاهدین در سال ۱۹۸۹ مسئولیت ریاست امور روابط خارجى دفتر رئیس حکومت موقت را در پشاور عهده دار شدحامد کرزى بعد از تاسیس حکومت مجاهدین در افغانستان در سال ۱۳۷۱ هجرى شمسى مطابق۱۹۹۲ میلادى به حیث معین سیاسى وزارت امور خارجه افغانستان مقرر گردید.

دو سال بعد، زمانى که جنگ هاى داخلى میان گروه هاى مجاهدین در کابل شدت گرفت حامد کرزى مقام دولتى را ترک نمود و براى تدویر نمودن لویه جرگه فعالیت هاى خویش را آغاز کرد.

قابل یاد آورى است، وقتى که حل منازعات در افغانستان به بن بست مى رسید، حامد کرزى یگانه کلید حل منازعات را تدویر لویه جرگه مى دانست و به همین خاطر موصوف از سال ۱۹۸۶ الى تشکیل ادارۀ موقت پیوسته بر تدویر یافتن لویه جرگه هاى عنعنوى افغانستان تاکید نموده و آن را براى نجات افغانستان حیاتى پنداشته است. در سال ۱۳۷۹ هجرى شمسى مطابق آگست سال ۲۰۰۰ میلادى پدر حامد کرزى که در شهر کویته – پاکستان اقامت داشت توسط گروه تروریستى طالبان و حامیان خارجى شان ترور گردید.

محترم کرزى به ادامۀ مبارزات خویش در اوایل اکتوبر سال ۲۰۰۱ میلادى با سه تن از هم فکرانش به ولایت ارزگان رفته و در بسیج مردم کوشید و تا سرنگونى رژیم طالبان در ولایات مرکزى افغانستان به مبارزه ادامه داد.

حامد کرزى بتاریخ ۵ دسامبر سال ۲۰۰۱ میلادى، از طرف اشتراک کننده گان جلسۀ بن – آلمان به حیث رئیس ادارۀ موقت انتخاب شد و بتاریخ ۲۲ دسامبر همان سال با اعضاى کابینه حلف وفادارى را یاد کرد.

محترم حامد کرزى از طرف اعضاى لویه جرگه اضطرارى در ۱۳ جون ۲۰۰۲ به صفت رئیس دولت انتقالى اسلامى افغانستان انتخاب شد.

محترم حامد کرزی در اولین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی افغانستان در سال 2004 به اخذ اکثریت ارا منحیث اولین رئیس جمهور انتخابی افغانستان از طرف مردم کشور انتخاب شد و به تاریخ 7 دسامبر همان سال حلف وفاداری یاد نمود.

محترم کرزى در سال ۲۰۰۲ سند دکتوراى افتخارى از پوهنتون سمله بدست آورد و در سال ۲۰۰۳ جایزۀ آزادى و در اپریل۲۰۰۴ جایزۀ موفقترین رئیس جمهور دنیا، در جولاى سال ۲۰۰۴ جایزۀ آزادى فلادلفیا و و در ماه نوامبر ۲۰۰۶ مطابق به عقرب۱۳۸۵ جایزۀ صلح، توسعه و خلع سلاح اندراگاندى را بدست آورد.

محترم کرزى داراى شش برادر و یک خواهر مى باشد.

محترم کرزى در اواسط سال ۱۹۸۸ با متحرمه دوکتور زینت قریشى ازدواج نموده و حاصل ازدواج آنها یک پسر بنام میرویساست.

محترم کرزى به ورزش هاى اسپ سوارى و پیاده گردى علاقه فراوان داشته، شخص خداپرست و متدین مى باشد.

محترم کرزى به لسان هاى پشتو، درى، انگلیسى و اردو به خوبى صحبت مى نماید، مطالعۀ کتاب و تماشاى برنامه هاى خبرى و علمى تلویزیون را دوست دارد  . گفته می شود ایشان مچ دست قوی ای دارند به گونه ای که در مواقع بیکاری با اطرافیانشان در کاخ ریاست جمهوری مچ می اندازند و تا کنون کسی نتوانسته است مچ دست رئیس جمهور را بخواباند.
 

  • ابراهیم اخلاقی

امیر حبیب الله خان کلکانی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۴ ب.ظ

امیر حبیب الله خان کلکانی

لودویک آدمک درباره ای حبیب الله چنین مینویسد: « حبیب الله از قوم تاجیک در ده کلکان در کوهدامن کابل در سال 1890 میلادی متولد گردید، در جوانی به کارهای جسمانی اشتغال داشت و در نزد یکی از ماموران دولتی باغبانی میکرد، در سال 1919 به قطعه ای عسکری جمال پاشای ترک در کابل پیوست، سه سال خدمت کرد و چون به شورش مردم منگل در 1924 م. همدردی نشان داد، وظیفه را ترک کرد.
وی همواره نسبت به ماموران دولت و ثروتمندان کینه و خصومت میورزید، اما نسبت به فقرا و بینوایان همدردی و شفقت نشان میداد.

حبیب الله طی شورش 1928 م. ننگرهار حاضر به همکاری با شاه امان الله شد، شاه هم سلاح و مهمات زیاد در خدمت وی و طرفدارانش گذاشت ، اما بعدها از شاه رو گردان شد. در دسامبر همان سال با عده از طرفدارانش دست به شورش علیه امان الله زد و بعد از 9 روز زد و خورد رانده شد و به پغمان فرار کرد. در 7 جنوری 1929 م. دوباره به کابل حمله نمود، کابل را تصرف کرد، و در 18 جنوری 1929 خود را امیر افغانستان تحت نام (امیر حبیب الله خادم دین رسول الله ) خواند، امان الله و طرفدارانش را دشمنان اسلام معرفی کرد.
حبیب الله از جنوری الی اکتبر 1929 بر افغانستان حکم راند، آخر توسط هاشم خان یکی از برادران نادرخان دستگیر زندانی و آخر اعدام شد.»

امیر حبیب الله کلکانی و نادر شاه
سرشت مرد را در آن روزگار باید به آزمون گرفت که او در روی کرسی قدرت سیاسی کشور زانو زده بود. همان کرسی که از بهر بدست آوردنش یک شهزاده و با سواد ( زمانشاه ) چشمان برادر خود را کور کرد و دیگری شیرعلی خان در زندان ، روان فرزند را نابود کرد و آن دیگری امان الله خان گلوی عم را در ارگ تا دم مرگ توسط عاملان خود


1 : زمانیکه حبیب الله قدرت سیاسی را در کابل گرفت ، به گفته مرحوم قاسم رشتیا یک دسته خواهران جوان امان الله در ارگ موجود بود. آن کوهدامنی نه تنها نگذاشت که دستان دشمنان امان الله بدامان آن دختران جوان رسد بلکه پاسدار آبرو و عزت شان گردید. در همین هنگام ، شاه امان الله خود در قندهار سنگر گرفته و بسوی کابل لشکر کشید و برای گرفتن تخت و بدست آوردن سر حبیب ا لله کمر بست. حبیب الله در حالیکه حریفش را با تمام قوت در قندهار یافت از خواهران جوان امان الله وسیله سیاسی نساخت. آنان را جهت خرد نمودن شاه امان الله گروگان نگرفت. اقارب دختران را خواسته و هر خواهر جوان امان الله را به دست هر قوم و خویش شان سپرد.

سردار محمد داود پسر عم ظاهر شاه بود. این دو در یک فامیل بزرگ شده و در یک چهاردیواری بزرگ شده بودند. یکی بنام شاه و دیگری بنام نخست وزیر برای سالها روی اسپ روزگار سوارو در کارزار کشور پایگه می گذاشتند. و در هر ماه ودر هر سال با تمام فامیل های خود روی یک میز نان ، صف می آراستند. پیوند این دو سردارو فامیل های شان بدانجا کشیده بود که ازدواج هاصورت گرفته بود. مگر درسال 1352 ، زمانیکه سردار محمد داود ، ظاهر شاه را برکنارو خود را مرد میدان معرفی نمود همان فامیل شاه را در ارگ زندانی و گروگان گرفت. سردار محمد داود آن فامیل را گروگان نگهه داشت بخاطر همان کرسی که حبیب الله روستائی دربرابر امان الله می جنگید، و خواهران امان الله را برای نگهداشت همان کرسی گروگان نگرفته بود. مگرتا استعفانامه شاه از روم نیامد فامیل شاه را داود در ارگ گروگان نگهه داشت که داشت. آن بود پاسداری یک روستائی کوهدامنی از خواهران جوان امان الله در ارگ که امروز بنام « دزد سرگردنه » دشنام نثارش می شودو این گروگان گیری سردارداود ملقب به « رهبر » در برابر خانواده خودش.


2 : زمانیکه افراد قبائلی جنوبی داخل و خارج مرزبه رهبری نادرشاه در برابرحبیب الله خان می جنگیدند ، اعضای فامیل نادر شاه بشمول خانم شاه محمودکه دختر ا میرحبیب الله خان شهیدبود و نامش صفورا ولقبش قمرالبنات بود درارگ نزد آن کوهدامنی زندانی بود ، حبیب الله زمانی فامیل نادر خان را به زندان افگند که شاه محمود خان که توسط اوبه حیث رئیس تنظیمیه جنوبی مقرر شده بود ، برخلاف حبیب الله با نادر دست به فعالیت زد. به آنهم ، آن باغبان کوهدامنی موی اعضای فامیل نادرو شاهمحمود خان را خیانت نکرد. در سخت ترین نبرد های شبانه روزی در گرداگرد ارگ و دربرابر آتش توپخانه نادر، حبیب الله امنیت فامیل نادر را درارگ بدوش گرفت و نگذا شت که به آنها آسیبی رسد. حتی در ایام شکست و عقب نشینی از ارگ، حبیب الله فامیل نادرو صفورا قمرالبنات را برای اهداف سیاسی و حتی نجات جان خودگروگان نگرفت و باخود به کوهدامن نبرد. بدینگونه حبیب الله در تاریخ معاصر افغانستان نشانی بیادگار گذا شت که گروگان گیری زنان خلاف رسوم نیاکان و فرهنگ روستائی اوست. با چنین حرمت گذاشتن به زنان و از خود گذری دربرابر زنان دشمنان ، حبیب الله چنان کرد در زندگی سیاسی که پهلوانان راستین از خود به یادگار گذاشتند در واژه های آهنگین دقیقی و فردوسی.

پس از اعدام امیر حبیب الله کلکانی ، نادر به جان فامیل او افتاد. نادر زمانی به اسارت فامیل آن باغبان پیشه دست یازید که از حریفش ، امیرحبیب الله ، جزنام، نشان وخبری نبود. آن کوهدامنی سر زده شده بود. مگر در همان اسارت گیری ، نادر روش قوم گرائی خود را، آشکار درکردار پیاده نمود. چنانکه : زوجه اول امیر حبیب الله خان کلکانی، بی بی سروری ویا بی بی سنگری که در فرهنگ فارسی دری پرورش یافته بود با دو دخترش در زندان افگنده شد. وارثین حکومت نادر تا توان داشتند این زن و دو دختررا برای بیست سال در زندان نگهه داشتند و سپس برای بیست سال دیگرآنها را دور از کوهدامن ، به بلخ تبعید نمودند. اگر این زن کوهدامنی از شمال کشور نمی بودند، در فرهنگ فارسی دری پرورش نمی یافتندو اندک ارتباط خونی با محمد زائیان می داشتند، آیا نادر اینان رابرای چهل سال و تا پایان عمردر زندان ها ودرتبعید گاه ها شکنجه میکردند؟ هرگز نه ! اینست ثبوت تاریخی این ادعا : نادر زوجه دوم امیر حبیب الله کلکانی را که بی نظیر نام داشت و مادر اندرآقای عزیزالله واصفی بود، نه در زندان افگند و نه مجازات کرد. نادر بینظیر را آزار نرساند چون آن خانم محمدزائی بودو از تار و پود فامیل و قوم نادر شاه بشمار میرفت. نادرشاه نه تنها بی نظیر را به زندان نه افگند بلکه درازدواج آن خانم باپدر آقای عزیزالله وا صفی، مرحوم عبدالرشید خان الکوزی کوشید. اقای الکوزی که از قندهاربود وبا نادرارتباط قومی داشت به زودی درحکومت نادراز جاه و جلال برخوردار شد.

آیا کنون وقت به پختگی اش نرسیده که رگ رگ حکومت نادرو بند بند روش سیاسی آل یحیی بر پایه تعصب قومی نادریان تاریخ خوارنگارش خواهد آمد که با خواندنش مردم خدا راگریه ، خوانندگان را سوگ و ناله آید که چه ناروائی هائی نبودکه در روند هفتاد سال در زیر چتر شاه سابه خدا برهمشهریان و روستائیان دستان بسته روا پنداشته نشد ! ناروا هائیکه حتی در قطی شیطان نمی توان یافت.

آن باشد روش انسانی حبیب الله باغبان در برابرفامیل نادر شاه و خانم شاه محمود واین بود جفاکاری نادرشاه و تعصب قومی آل یحیی دربرابر زن و فرزند حبیب الله خان کلکانی.


3 : وقتی نیرو های امیر حبیب الله داخل کابل شد سرو مال کابلیان دست نخورد و خانه ها غارت نگردیدو ارگ سالم پائید.
بر میگردیم به رخداد دیگری از تاریخ :
زمانیکه افراد نادرشاه، که نیمی آنرا نیروهای قبائلی غیرساکن کشورتشکیل میداد، بکابل رسیدند، وحشت زده و جنون وار، دهشت زده و دیوانه واردرخانه های بسا کابلیان ریختند و هر آنچه در شهر« رودابه کابلی» بود به جنوبی و آنسوی مرزجنوبی به یغما برده شد. گوئی کابل شهر عشق غنیمت جنگی بوده باشد.
حتی افراد قبائلی قالین های ارگ شاهی را که از وقت حبیب الله کوهدامنی در ارگ باقی مانده بود با کارد ها پارچه نموده و میان خویش تقسیم نمودند. از دست چپاول افراد قبائلی در ارگ ، ظرف و فرش نماند و نادر شاه مجبورشد که برای چندین روز درارگ نپاید و درخانه خویشاوندان خود بسر برد.
یا اینکه وحشت و دهشت نیروهای قبائلی در کابل ازکرداردزدان سرگردنه که به بیابان های مرو می تاختند چه تفاوتی داشته و دارد؟ آیا نیرو های قبائلی دزد گونه و چپاولگرانه رفتار ننمودند؟ یا کردارنیرو های قبائلی و روش آل یحیی چون گذشته بالا تر از داد تاریخ بشمار می آ ید؟
آن بود روش ودولت داری یک روستائی چشم سیر هنگامیکه ازسمت شمال به دروازه های کابل قدراست و دم راست رسید که درتاریخ سرداران نامش به صفت « دزد » پالش می یابد. این غارت نادر و افراد قبائلی در کابل که هیچ تاریخ سرداری از آن دزدی وچپاول یاد نبرد.


4 : در تجلیل جشن آزادی کشور، امیر حبیب الله کلکانی به پیشگاه مردمش بی الایشانه گفت : « استقلال نه از من است و نه از امان الله بلکه از شما ولس است.» این گفتار ناب امیر خبیب الله کلکانی در تاریخ نایاب است.
نگاه شود در تاریخ کشور، آیا شاه ویا امیری به جز آن برنای کوهدامن یافت که چنان بی آلایشانه و چنان فروتنانه حق و جان نثاری مردم را به درگاه مردم اعتراف کرده باشد ؟ بجزحبیب الله دیگر مردی را چنان اقرارو گفتار در تاریخ نیابید !
افزون برگفتاربالا،در جشن آزادی کشور، حبیب الله به گسیل پیامی فرمان داد که تا به امروز هیچ قدرتمندی درتاریخ انسان فرمان نداده است. در همان جشن آزادی،او پیام تبریکی به امان الله در روم مخابره نمودو ازینکه آزادی کشورتحت رهبری اش گرفته شده بود به آن شاه تبریک گفت. این گونه کردار را گویند سخاوت و فتوت یعنی کا که گی.

کنون برمیگردیم به رویداد دیگری ازتاریخ : 
نادرشاه که روی قدرت آمد درهردرب و دیوارکه نام امان الله یافت به میله تفنگ تراشید و در هر کتابچه و کتب که نام امان الله دیده شد، آن کتابجه و کتاب را به آتش کشیده شد. آن کتب و کتابچه سوزی های نادرو فامیل نادر از پی دگرگون ساختن تاریخ کشور، یاد ازمورخ و نقاد تبریزی، احمد کسروی میکند. دردربارنادر همانگونه کتاب ها به آتش کشیده شد که کسروی ازبرای فرونشاندن نفرتش به عطار و مولوی ، خیام و سعدی ، دیوان های بررگان شعر فارسی دری را به آتش کشیده خاکستر نمود و جشن کتاب سوزان برپا داشت. مگرکردارنادر ووارثین اوپی دست کاری به رویداد های تاریخی با کتاب سوزی پایان نمی یابد. برای نمایش کیش شخصیت نادر شاه و یکه تاز پنداشتن او در تاریخ کشور، در روی منار استقلال درکابل ، چنین نگارش فرمان داده شد:« به یادگار ورود کامیابی یگانه مجاهد وطن پرست ملت خواه جناب محمد نادر خان سپه سالار که عموم ملت افغانستان حقوق آزادی خود را به قوه شمشیر اینمرد دلیراز انگلیس در سال1298 حاصل نمود.» همینگونه سیاه کاری و دست کاری نادرو نادریان رادر تاریخ و فرهنگ کشور، نوشته های فرمایشی« اشتباهات اندک »خواند ، پس به پا خاست، کمر بست و در راه شد تا دریافت که اشتباهات در تاریخ انسان چه بوده باشد. 
آن بود راست گوئی یک مکتب نادیده روستائی درباب آزادی کشورو پاسخ به امان الله و این بود سیاه کاری سپه سالارووارثین اواندرتباهی فرهنگ ونیرنگ کاری درتاریخ کشور. 5 : امیرحبیب الله کلکانی که زمام امور را گرفت با گفتار ساده روس را هوشدار دادکه « بخارا را آزاد خواهد کرد». و این اشاره حبیب الله بدین معنی بودکه شانه پهن روستائی زیریوغ انگریز نخواهد رفت.

اکنون بر میگردیم به رخداد دیگرتاریخ:
نادر چون در کابل رسید جهت خوشنودی روسان تمام مجاهدین و مهاجرین بخارا را در شمال کشور قین و فانه کرد. کار نادر بدانجا پایان نگرفت بلکه ریشه مقاومت ضدروسی رادر شمال کشور نیز خشکانید. هر انسان سمت شمال کشور( مانند سید منصورمزاری که درپیشاپیش جوانان بلخ چون قاری عالم خواجه و ایشان شریف وغیره بهر آزا دی بخارا و سمرقند می رزمیدند) به دار نادر زده شد ویا درکنار مهاجرین بخارا چون سیاه بیگ به هیرمند و قندهارتبعید کنان روانه شد. همان ضربه کاری نادریان به مقاومت بخاریان بودکه روسان آرام آرام در آنسوی دریای آمولنگر انداختند و در انتظارنشستند تا روز کام رسدوزمان به « شهزاده سرخ» برادرزاده نادر، سردارمحمدداود برسد تاکه خراسانیان نیزچون بخارائیان دسته دسته بمیرند. روسان بهر خوشنودی روسان چنان کردکه گفته شد. مگر نادرشاه از آغاز تا به انجام دولتداری، در سایه انگریزان پروبال کشید. اندرین باب مثال های بیشماری است و نگاه شود به کار هائیکه پژوهشگران و تاریخ نگاران غیر درباری از جمله داکتر آدمک.

مگر یک مثال برجسته دیگرکه تا اکنون نگارش نیافته جهت بیان رازوساز نادرشاه با انگریزان درین نبشته می آید: در زمانیکه نادرنیرو های قبائلی آنسوی مرزرادر پشاورجهت نبرد دربرابر حبیب الله کلکانی بسیج میساخت ، نادر شاه برای هفته ها دربازار قصه خوانی پشاور اقامت گزیده بود. درآنزمان پشاور و مناطق قبائلی ( که پسان ها نادربا روان آسوده وبدون کدام دغدغه یی درپشاور ماند، نیرو آماده کرد و ازهمان پشاورنقشه های جنگی و عملیات نبردرا تدارک کرد.
اما زمانیکه نادر به قدرت رسید یکی از روشنفکران میهن، غلام محی الدین خان آ رتی زاده،از کابل به پشاوررفت تا دربرابر نادراز همان پشاوررزمد، مگر انگریز مجالش نداد ودر نزدیک بالاحصارپشاوربشکل نامعلومی کشته شد.

درروند این دهه های پی درپی، آیا جوان در دبیرستان ویا دانشگاه کامیاب به خوانش این سرگذشت دردآور اما فخرآفرین آرتی زاده درتاریخ های سرکاری محمدزائیان شده است؟ هرگزنه! چون بیان سرگذشت آرتی زاده گز به گز نشان میدهد که تا به چه حد در سایه و همکاری انگریزان در بازار قصه خوانی پشاورنادر شاه به جهت گرفتن کابل به کارهایش آب وتاب بخشید.
ان بود روش آشتی ناپذیر یک روستائی و کوهدامنی دربرابر روسان و انگریزان واین بود دو دسته خدمت گذاری یک درباری، در برابر آن دوقدرت یگانه.


6 : حبیب الله کلکانی که در کابل قدرت سیاسی بدست گرفت افراد شکست خورده غند شاهی را که بیشترشان از قندهاربودند وبطرفداری امان الله خان دربرابر حبیب الله رزمیده بودند تمجید کرد. آن افراد اسیررا « دشمنان با غیرت و نمک به حلال» خطابیده و وفاداری شانرا به شاه امان الله آفرین گفت . حبیب الله به هیچ یک ازاعضای آن غنداسیر آزار نرساند. اینگونه گفتار و کردار را گویند از خود گذری یعنی جوانمردی !

بر گردیم به گوشه دیگری از تاریخ :
زمانیکه نادرخان بقدرت رسیدنخست سر شخصیت های برجسته کشورووفادار به امان الله را جداکرد. به گونه مثال : شاه محمد ولی خان دروازی که چهره شناخته شده ای سیاسی در سطح جهانی بود. با همکاری دووزیرسوگند خور فیض محمد زکریا و عبد الا حد خان وردک مایار محاکمه دروغین شده و پس از چندی به دار کشیده شد. ضربه آل یحیی بابدار کشیدن توقف نیافت ! پس از کشتن دروازی ، نادر و نادریان رفتندوهستی دروازی را مال حکومت خاندان خویش اعلام کردند. هان ! فشار اقتصادی را هم کمتر دانستند. به ابتکار دیگری دست زدند: دروازه های مکتب ها را به رخ کودکان دروازی بستند به امید اینکه دیگر سری درین خانواده بدخشی بالا نشود و استعدادی نروید. دوم مردی چون محمد گل مهمندرا که نه به فرهنگ کوهدامن میساخت و نه به رسوم سمت شمال احترام میگذاشت به کوهدامن روان شد تا کوهدامنی ها را ازکمر زین واز پا نعل و ازکله سر زند.

نادر گذاشت که دست قبائلی های درون وبیرون مرز کشور به دامان دختران وزنان کوهدامن رسد وزن و فرزند کوهدامن به نام غنیمت حتی به آنسوی مرزجنوبی رسد. مگرشامگاه درکوهدامن به پایان نرسید. به قول رشتیا « قتل دستجمعی» مردمان کوهدامن بدست نیرو های قبائلی درشمال کشورانجام گرفت و درانبان نفرت، کوهدامنیان چکیده شدند.
باچنین قتل ها و به غنیمت گیریهای دختران و زنان، نادرتخم نفاق وبد بینی رادر میان باشندگان میهن آگاهانه کشت نمود.
این همه بیدادگریها درکوهدامن را نویسندگان نوشته های فرمایشی، تحت حاکمیت مرکزی حکومت نادرشاه،روا می پندارند. شگفتا ! نمی دانستم که روش دریدن انسان وسینه چاک نمودن آدمیان دلباخته های درمیان بعضی از کتب خوانان داشته است.

7 : زمانیکه حبیب الله در شهر کابل سنگر گرفت به پیمانی که روی قرآن پاک نموده بود پادشاه سه روزه کشور وبرادر امان الله ، عنایت الله خان، را آزار نرساند. به سوگندی که حبیب الله پاکدین روی کتاب پروردگار نموده بود حرمت گذاشت و عنایت الله خان را گذاشت که با فامیلش آسوده از ارگ خارج و کشور را ترک گوید. با چنین کاری، حبیب الله قرآن را از برای ضربه زدن حریفان سیاسی خود نفروخت و پیمان خود را در روی قرآن آفریدگار نشکست. اینگونه پیمان نگهداری خویشتن داری را دراوج قدرت، چکامه سرایان در گو می نامند بزرگمنشی و پاکدلی !

برمیگردیم به زمان دیگری از تاریخ :
نادرشاه که قدرت سیاسی را در کابل بدست آورد برای به چنگ آوردن رقیب سیاسی اش، حبیب الله، به روی قرآن مهر نمود که اگر آن کوهدامنی تسلیم شود، او را آزار و گزند نخواهد رساند. حبیب الله مهر نادر را در قرآن ضمانت دانسته به کابل آمد. نادر سخن پروردگار را فروخت تا آن کوهدامنی را بدست آرد و خلاف پیمان و مهرش در کتاب آفریدگار، حبیب الله را بدست سران قبائل طرفدار خود سپرد و حبیب الله و یارانش در ارگ تیر باران گردیدند. و خلاف کرامت انسانی، جسد بی روان آن کوهدامنی از ارگ بروی خاک کش کشان به چمن حضوری برده شد و در چمن حضوری جسد تیر خورده و چنواری شده حبیب الله به دار کشیده شد. جسد خونبار وبی روان حبیب الله را برای روزها به دار گذاشتند به هدف اینکه چشمان همزبانان حبیب الله را سوزانده باشند. آن بود حرمت گذاری یک بی سواد کوهدامنی در برابر قرآن که امروز بنام« یچه سقو» پست و زبون شمرده میشود و این بود قرآن فروشی نادرشاه که تا هنوز هم در پاره از نگارش های اردتمندانه « زعیم» نامیده می شود ! با انهمه رویداد ها که دربالا آمد، نادر برازندگی هائی هم داشت که نمیتوان ازآن چشم پوشید.

از آنجمله میتوان از پختگی اش در امور لشکری، زیرکی اش و تدبیرش نام برد. مگر روش کینه توزی، قوم پشتون را در برابر بقیه باشندگان میهن وسیله سیاسی ساخت، با انگریز ساخت و مجاهدین بخارا سرزد، پیمان شکستن و قرآن فروختن اوست که نادر را در دوشنبه و پنجشنبه بازار، درتاریخ و نگارش مرد نامطلوب وغیر اعتمادجلوه میدهد. بااینکه حبیب الله سواد نداشت و برای رهبری خراسانیان ساخته نشده بود، گزارشات و رویداد هائی که در بالا آمد او را با نشان دادن جوانمردی و راست گوئی در مواقع خیلی حساس، نگینه واردر میان خیل امیران دو سده کشور می درخشاند.
بیشتر ازین، رویداد های تاریخی بیان شده برخلاف نوشته های بعضی ها گواه میدهد که آن فرزند کوهدامن « دزد» وار و « دزد» گونه حکومت نکرد بل در زمان رهبری از خود قناعت به نفس، شیوه مردی، از زبان ( وزنان دشمنان) پاسداری، بی تعصبی، وفا به پیمان و حرمت به قرآن خدا بیادگار گذاشت.

این شیوه های از خودگذری، قناعت پسندی، ساده زیستی، جوانمردی،چشم سیری و بی آلایشی حبیب الله است که بر کار کرد ها و کارنامه های بسی امیران محمدزائی چربی میکند. و در نتیجه، آن جوان کوهدامنی را حاشیه به متن تاریخ کاکه وار می جهد و آفتاب وار می درخشد.

  • ابراهیم اخلاقی

علی احمد جلالی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ب.ظ

علی احمد جلالی

جلالى در سال۱۳۲۳ هجرى خورشیدى در ولایت غزنى متولد و فارغ التحصیل دانشکده جنگ افغانستان در کابل است .

وى در سال۱۳۴۳ هجرى خورشیدى از دانشکده جنگ آمریکا فوق لیسانس در رشته دفاع داخلى را گرفت ، بعد در دانشکده سلطنتى انگلیس تحصیلات خود را ادامه داد و در سال۱۳۷۵ هجرى خورشیدى نیز در دانشکده جنگ آمریکا از رساله دکتراى خود تحت عنوان "سیاست جهانى آمریکا" دفاع کرد.

جلالى بعداز پایان تحصیلات درآمریکادرپستهاى مختلف وزارت دفاع افغانستان (درزمان دولت مجاهدین )و همچنین در رشته دیپلماسى در وزارت داخله این کشور به عنوان استاد تدریس کرده است .

وزیر داخله افغانستان در سال۱۳۶۰ هجرى خورشیدى بعد از حمله شوروى به افغانستان به پاکستان مهاجرت کرد و به عنوان مشاور مجاهدین افغانستان ایفاى وظیفه نمود.

جلالى در سال۱۳۶۱ هجرى خورشیدى به عنوان خبرنگار در رادیو صداى آمریکا استخدام و بعد به عنوان رییس بخش فارسى و پشتو صداى آمریکا انتخاب شد.

وى چندین اثر علمى دارد، کتاب "آن طرف کوه ها" درباره جنگ هاى چریکى به زبان انگلیسى را در آمریکا چاپ کرده است .

جلالى همچنین کتابهایى به نام "نفوذ و تاثیر ایران برکشورهاى آسیاى -میانه " و "تاریخ جنگ در افغانستان " را به چاپ رسانده که کتاب دوم وى اکنون در دانشگاه جنگ افغانستان تدریس مىشود.

وى در سال۱۳۸۲ هجرى خورشیدى توسط "حامد کرزى" رییس جمهورى افغانستان به - عنوان وزیر داخله دولت انتقالى افغانستان منصوب گردید.

  • ابراهیم اخلاقی

حفیظ الله امین

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ب.ظ

حفیظ الله امین

حفیظ الله امین، پسر حبیب الله از قبیله کوچک خروتی در سال ( 1300ه ش ) در پغمان از توابع کابل بدنیا آمد، پدرش کار مند اداره پولیس در زمان نخست وزیری هاشم خان سمت زندانبانی توقیف‏خانه کابل بعهده داشت .
 وی تحصیلات ابتدائئ خود را در پغمان و تحصیلات عالی خود را در دار المعلمین تربیت معلم کابل به پایان برده. به عنوان معلم استخدام گردید و بعد از مدتی به مدیریت دبیرستان ابن سینا گماشته گردید و بنا بگفته آقای فرهنگ او در همین زمان عده از جوانان را جذب کرده و برای آنها «نظریات نژادی» را القاء و تدریس می‏کرد. وی درسال 1336 ‏شمسی با استفاده از بورسیه دارالمعلمین عازم آمریکا شده و از دانشگاه کلمبیا مدرک فوق لیسانس در رشته تعلیم و تربیت، گرفت و در برگشت به افغانستان با این موسسه آموزشی آمریکایی در کابل مشغول کار گردید و احتمالاً در همین ایام با تره‏کی آشنا گردید. بار دوم در سال 1341 ه‏ش باز هم به آمریکا غرض دریافت درجه دکترا از دانشگاه مزبور رفت و بدلیل نامعلومی پس از یکسال و قبل از دریافت درجه مورد نظر به کابل برگشت
.

او در همین زمان در دوران اقامت خود در آمریکا «اتحادیه دانشجویان مترقی افغان» را در کابل تشکیل داده و خود ریاست آن را به عهده گرفت. در بازگشت به کابل در سال 1343 خود را کاندید نمایندگی از حوزه پغمان نموده، اما در این کاندیداتوری شکست خورد. وی در همان سال تقاضای عضویت «ح.د.خ.ا» را کرد که بعنوان عضو عادی پذیرفته گردید، اما توانست توجه تره‏‏کی را بخود جلب نموده، پلکان ترقی در حزب را به سرعت پیموده و در سال 1348 ‏شمسی باز هم از حوزه پغمان کاندید و این بار برنده شده. او در کشمکش‏ها و رقابت‏ها حزبی بین تره‏کی و ببرک ‏جانب تره‏کی را گرفته و با ببرک سخت در رقابت و حتی خصومت افتاده، زیرا که علاوه بر تفاوت‏های فکری، شخصیتی و اخلاقی، ببرک با عضویت وی در کمیته مرکزی و دفتری سیاسی حزب مخالفت کرده بوده، پس از رخ دادن انشعاب، وی به جناح «خلق» پیوسته و از مبلغان پرشور آن جناح و مخالفان با حرارت ببرک و جناح «پرچم» گردید و در ضمن از جانب خلق ماموریت کار سازمانی در ارتش را به عهده گرفت و به جذب سربازان و افسران جوان، مخصوصا ً پشتون‏های جوان و روستایی پرداخت و موفقیت زیاد به دست آورد.

در سال «1357» که هر دو جناح با فشارهای بیرونی متحد شدند، او باز به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب گردید و با حفظ سمت ماموریت سازمانی خویش در ارتش، که در جنا ح پرچم این ماموریت را رقیب دیرین او میراکبر خیبر به عهده داشت. پس از پیروزی کودتای 7 ثور «1357ه‏ش» وی به عنوان معاون نخست‏وزیر و وزیر امور خارجه و نیز عضویت دفتر سیاسی و دارالانشای حزب، تعیین گردید. و پس از برکناری عبدالقادر هفدهم ماه سرطان 1357، به عنوان معاون تره‏کی در سرپرستی وزارت دفاع تعیین شده و عملاً در اداره ارتش و مراکز دولتی و امنیت را به عهده گرفت و در 25 سنبله 1358، پس از کشتن تره‏کی، عنوان منشی عمومی (دبیر کل)، نخست‏وزیر، رئیس شورای انقلابی و رئیس جمهوری را، به خود اختصاص داد و حدود صد روز به صورت یکه‏تاز و بی‏رقیب در بخش‏هایی از افغانستان به شیوه بسیار خشن و جبارانه حکومت راند و بالاخره در 6 جدی 1358 در «قصر تپه تاج بیک» بوسیله روس‏ها کشته شد.

مهمترین ویژگی‏های شخصیتی او پس از قدرت‏طلبی مفرط، تناقض فکری و درونی او در رابطه با تبارگرائی و مارکسیسم بود. او از سویی یک «ناسیونالیست» دو آتشه (پشتون) بود و از سوی دیگر یک مارکسیست لینینست بود.

امین در آغاز از اعضای حزب سوسیال دموکرات افغان ملت» بود، اما بعدها به مارکسیسم رو آورد. بعد از کشته شدن امین و نزدیکانش، سرلشکر لیاخفسکی جریان را چنین گزارش می‏‏‏کند: کشته‏های افغان‏ها از جمله دو پسر خود امین را در گورستان نزدیک کاخ به خاک سپردند. جسد امین را که در قالی پیچانیده بودند، شب هنگام به دستور معاون سیاسی گردان، سروان انور صحتف در همان گورستان به خاک سپردند، اما جدا از دیگران، بر سر گور او هیچ لوح یا نشانه‏ای نگذاشتند. بقیه خانواده امین را که زنده مانده بودند به زندان پلچرخی بردند و به جای خانواده تره‏کی که تازه آزاد شده بودند، زندانی ساختندحتی دختر امین را که در هنگام نبرد زخمی شده بود، در یک اطاق با کف بتنی (سمنتی) سر انداختند. آری! آدم‏هایی که نزدیکان و خویشاوندان خود را به دستور امین از دست داده بودند، با ترحم و دلسوزی بیگانه بودند. تنها تشنه انتقام بودند.


 

  • ابراهیم اخلاقی

محمد یونس قانونی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ب.ظ

محمد یونس قانونی

محمد یونس قانونی فرزند محمد یوسف در سال 1336 هـ ش مطابق 1958 میلادی در ولسوالی حصه سوم ولایت پنجشیر دیده به جهان گشوده است، ایشان در سال 1343 هـ ش مطابق به 1965 میلادی در شهر کابل شامل مکتب ابتدایه گردید و در سال 1355 هـ ش مطابق 1977 میلادی دوره لیسه را در مدر سه ابوحنیفه به اتمام رسانید. و متعاقبا شامل پوهنحی شرعیات پوهنتون کابل گردید.

دوران جهاد:
 آغاز فعالیت های وی در عرصه سیاسی ، فرهنگی و جهادی از زمانی آغاز می شود که پس از فراغت از پوهنحی شرعیات پوهنتون کابل، در سال 1359 به جبهه پنجشیر پیوست.و در آن جا برای اولین بار به فرماندهی قهرمان ملی کشور شهید احمد شاه مسعود، به عنوان منشی عمومی کمیته دعوت و جهاد، منصوب گردید. وی با درک شرایط و مصلحت جبهات، به ایجاد مرکز آموزشی دعوت به جهاد همت گمارد که خود نیز تربیه مربیان این مرکز را به عهده داشت. ایجاد این مرکز و مدیریت قوی آن از سوی محمد یونس قانونی، در تقویت جبهات نقش اساسی و سازنده داشت. در سال 1360، از جناب احمد شاه مسعود به حیث نماینده جبهات انتخاب و عازم پیشاور پاکستان گردید و برای شش سال مسئولیت امور فرهنگی را به عهده داشت.

محمد یونس قانونی درطی شش سال توانست با انعکاس فعالیت های جبهات خارج از کشور و نیز شناساندن جبهات تحت امر شهید مسعود توانایی و لیاقت خویش را در انجام امور محوله به اثبات رساند و با پینش واقعی و درایت سیاسی، به عنوان عنصری مفید، مطرح گردید. با تاسیس شورای نظار، وی به مدت 3 سال وظیفه معاونت کمیته فرهنگی را اجرا می کرد که از جمله خدمات ارزنده این دوره می توان به تاسیس نشریه پیام شورا، انتشار کست های ارمغان سنگر، ایجاد اداره سمعی و بصری برای تهیه و پخش کست های ویدویی از صحنه های درخشان جهاد و مبارزه ملت افغانستان، تاسیس رادیو محلی و و مهم تر از همه زمینه سازی و ایجاد شرایط مناسب روابط و حرکت فرهنگی هماهنگ در بین ولایات، اشاره نمود که هر کدام از موارد یاد شده قابل تامل، اندیشه و درخور ستایش هستند. از آن پس با تاسیس شورای سراسری قوماندانان، محمد یونس قانونی به حیث نماینده شهید مسعود، ریاست کمیته سیاسی این شورا را به عهده گرفت که در مدت تصدی این وظیفه تلاش وی در جهت نزدیکی افکار و خط مشی های قوماندان برای همه دوست دارن وحد ت ملی در کشور ارزشمند و قابل ستایش است.

با آزادی کابل و پیروزی مجاهدین، محمد یونس قانونی نیز همچون سایر مجاهدین، سربلند و با افتخار وارد کابل گردید و سه روز بعد به عنوان رییس عمومی سیاسی اردو، در کنار دوست و همسنگرش احمد شاه مسعود بزرگ، مشغول به خدمت گردید. در این مدت او توانست برای ایجاد یک اردوی منظم و ساختار مناسب برای اردو، موفقیت های چشمگیری را بدست آورد. پس از موافقت نامه ننگرهار که در آن برکناری احمد شاه مسعود از بست وزارت دفاع، تصویب گردید و سردار بزرگ ما با یک دنیا گذشت و ایثار، این موافقت نامه را پذیرفت و از سمت خویش کناره گیری کرد، محمد یونس قانونی به عنوان سرپرست وزارت دفاع از جناب رییس جمهور وقت تعیین گردید. وی در این سمت که پیش از سه ماه طول نکشید، با درک مسئولیت سنگین خویش، کارهای بسیار اساسی در جهت شکل گیری و پایه گذاری وزارت دفاع نمود که می توان ساختار اداری فعلی وزارت دفاع را به نوعی حاصل زحمات بدریغ او دانست. وی با وجود کار در وزارت دفاع از هر گونه فعالیت نظامی اجتناب ورزید و تنها در بعد سیاسی و تشکیلاتی آن، به نحو احسن اجرای وظیفه کرد.

دوران مقاومت:
 محمد یونس قانونی در این دوران به نمایند گی از جریان مقاومت، جهت گفتگو و مذاکرات با جریانی موسوم به شاه سابق، دو سفر رسمی به روم داشت. هدف اصلی و نیت از این سفرها، ایجاد یک تشکل حول محور وحدت ملی بود. تا با ایجاد یک تشکل ملی، جامعه را از بحران موجود رهایی بخشیده و در جهت ایجاد یک نظام سیاسی در حرکت نمود. مرد خستگی ناپذیر و پرتلاش سرزمین ما در سال= 77 به فرانکفورت آلمان سفر کرد که حاصل آن سفر، تشکیل شورای مصالحه و وحدت ملی بود. هدف از تشکیل آن ایجاد یک جبهه سیاسی در کنار مقاومت بود. در دوران مقاومت به فیصله شورای رهبری، مسئولیت کمیته امور ولایات به محمد یونس قانونی محول گردید. علاوه برآن رهبری کلیه کمیته های موازی و غیر نظامی به جز سیاست خارجی را عهده دار بود. از جمله فعالیت های محسوس او در این دوره می توان به ایجاد آکادمی پولیس، تاسیس پوهنتون البیرونی و تاسیس انجمن شعرا و نویسندگان اشاره کرد. در همین جریان مسئولیت اکثر مذاکرات مهم از جمله مذاکرات عشق آباد و دوشنبه و جلسات شورای مصا لحه و وحدت ملی را بر عهده داشت.

پس از حادثه 18 سنبله 1380:
 پس از شهادت مسعود بزرگ در 18 سنبله 1380 که در واقع خونبهای او پیروزی مجاهدین و شکست طالبان بود، با سقو ط کابل، وی در= راس یک کمیسیون امنیتی داخل کابل گردید محمد یونس قانونی پس از ورود به کابل با مدیریتی قوی، نفوذ عمیق و راهکارهای خویش توانست جلو خیلی از حوادث ناگوار را بگیرد و مانع از عقده گشایی های افراد، اشخاص و گروه ها گردد و این کار بسیار ارزشمندی بود که توانست فضای مناسب و آرامی را در کابل فراهم آورد.

اجلاس بن: 
محمد یونس قانونی برای شرکت در این اجلاس در راس یک هیأت بلند پایه از جانب جبهه متحد، راهی بن گردید. اگر چه حدود اختیارات محول شده به این هیأت در تصمیم گیری ها بسیار محدود بود ولی ابتکار و درایت آقای قانونی، سرانجام این پروسه را به نتیجه رساند و اداره موقت محصول این توافق بود و براستی که اگر محمد یونس قانونی صرف در حوزه اختیارات خویش عمل می کرد و ابتکار خویش را وارد صحنه نمی ساخت، ممکن بود باز هم در کابل شرایط دوره قبلی حکومت مجاهدین به وجود آید و هر یک از گروه ها در اندیشه کسب حقوق بیشتر و موقعیت برتر به جان یکدیگر بیافتند و نتیجه همان می شد که نباید می شد. خوشبختانه محمد یونس قانونی توانست جلو یک فاجعه عظیم بشری را گرفته و نسیم صلح و امنیت، در این کشور دوباره وزیدن گرفت. به حق اوست که می تواند افتخار قهرمانی صلح و پیام آور دوست را از آن خود کند.

اداره موقت: 
وی با شکل گرفتن اداره موقت به حیث وزیر امو=ر داخله، خدمات ارزنده و نوید بخشی را انجام داد که بر هیچکس این فعالیت ها فعالیت های چشمگیر پوشیده نیست. او توانست در سخت ترین شرایط پولیس ملی را تشکیل دهد و به حفظ امنیت در کابل، ایجاد نظم عامه و حاکمیت قانونی در وزارت خویش مبادرت ورزد و افتخار بزرگ او این است که به اعتراف رئیس نیروهای حافظ صلح آیساف، امنیت کابل در این دوره ازامنیت واشنگتن هم بهتر بود و این کار ساده ای نیست.

لویه جرگه اضطراری:
درلویه جرگه اضطراری باز هم محمد یونس قانونی بود که برای حفظ حکومت و نظام و برای موفقیت آن از وزارت داخله کناره گیری کرد تا به قول خودش، فرایند صلح و تحقق توافقنامه بن که حکم فرزند او را دارد پیدا کند و همین حرکت ایثارگرانه او بود که محد یونس قانونی را محبوب قلب ها ساخت.
اداره انتقالی اسلامی افغانستان: در کابینه جدید به پیشنهاد رئیس دولت و اصرار مردم که می خواستند فرزند محبوب سرزمین خویش را در کنار خود داشته باشند، به حیث= وزیر معارف د ر خدمت فرزندان این مرز و بوم قرار گرفت تا بار دیگر با شکوه اندیشه های روشن و ابتکارهای سازنده خویش معارف افغانستان که به طرز اسفناکی بی سروسامان بود، تا حدودی سازمان ببخشد و روح تازه ای در کالبد تکیده ی او بدمد. محمد یونس قانونی در نخستین روزهای فعالیت خویش درمعارف با طرح کمپاین حمایت از معارف و ارایه استراتیژی بازسازی معارف، به عنوان مدیری دلسوز، آگاه و مبتکر درخشید و همه افغانستان یک پارچه حمایت خویش را از او اعلام کرد. در واقع او مبنای معارف نوین معارف افغانستان را گذاشت.

خصوصیات: 
او مدیری است که با رویاروی سیاست و تفکر در زند گی و اندیشه خویش، اسوه نوید بخشی برای نسل جوان ماست. بی تردید او یکی از بزرگترین و اصیل ترین مردانی است که می تواند در سرنوشت جامعه ما، نقش بسزا و درخور ستایش ایفا کند. او در اوج کمال و پختگی اندیشه اش، مردم را دوست دارد و نسبت به سرنوشت آنها دلسوز و فداکار است. همین امر است که او را در بطن جامعه جای داده و اندیشه های او پادشاه اقلیم تفکر نسل جوان ماست. او معتقد است که تنها خود آگاهی مردم است که میتواند آن ها را قادر سازد تا بر سرنوشت خویش حاکم شوند. محمد یونس قانونی موقعیت ها و مصلحت ها را خوب می شناسد و در عین حال هستی خود، آبرو و اعتبار خود را برای کشور و مردم خود میخواهد، نه کشور را برای خود و اعتبار خود و این است راز بزرگ جاودانگی انسانها!

  • ابراهیم اخلاقی

قسیم فهیم

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ب.ظ

قسیم فهیم

مارشال محمد قسیم فهیم در سال 1957 در قریه اومرز ولسوالی پنجشیر ولایت پروان تولد شد و دورهء تعلیمات ابتدائی را در زادگاهش به پایان رسانید و بعد جهت فراگیری تحصیلات بیشتر به کابل آمد و شامل دارالعلوم کابل گردید. سپس شامل شرعیات دانشگاه کابل شد.

در دوران جهاد ملت افغان علیه تجاوز خارجی به عنوان یکی از همرزمان احمد شاه مسعود، به عنوان معاون آمر زون و مدتی معاون کمیته سیاسی شورای نظار جمیعت اسلامی افغانستان و زمانی آمر جبهات سمت شمال ( مزار شریف، کندز، بغلان، تخار و بدخشان) و همچنان به عنوان آمر جبهات پروان، خوست و فرنگ در بغلان و غوربند ایفای وظیفه نموده است. ازآغاز جهاد الی پیروزی مجاهدین، مارشال محمد قسیم فهیم در سمت معاونیت احمد شاه مسعود فعالیت از خود نشان داد. بعد از انتفال حکومت در 8 ا پریل 1992 به عنوان وزیر امنیت ملی ( خاد ) دولت اسلامی افغانستان موظف شد.

گذشته از آن رهبری قطعات و جزو تام های اردو را بعهده گرفت و به رتبه سترجنرالی رسید. در اوخر حکومت اسلامی در کابل وزیر دولت در امور امنیت و عضؤ شورای رهبری دولت به حیث قوماندان عمومی جبهات شمال مؤظف بود.

مارشال فهیم به زبان عربه آشنایی داشته و به انگلیسی نیز بلدیت دارد. موصوب اهل مطالعه و کتاب است و به آثار شاعران کلاسیک زبان دری مانند شاهنامه فردوسی، مثنوی و غزلیات مولانا جلال الدین محمد بلخی، بوستان شیرازی، دیوان حافظ، غزلیات ابولمعانی بیدل و... بسیار علاقه مند است. مارشال فهیم در میان مجاهدین و قومندانان از اتوریته و اعتبار بالایی برخوردار است.

پس از شهادت احمد شاه مسعود در 24 سنبله 1380 برابر با 15 سپتمبر 2001 موصوف به عنوان وزیر دفاع و قومندان عمومی نیروهای دولتی تعیین شد.

در موافقات بن وی بحیث وزیر دفاع ادارهء موقت تعیین گردید. در ثور 1381 برابر با ا پریل 2002 حین جشن پیروزی مجاهدین او به رتبه مارشالی که بالا ترین رتبه نظامی در افغانستان می باشد نایل آمد.

بعد از انتخاب حامد کرزئی به حیث رییس دولت انتقالی اسلامی در لویه جرگه از او خواسته شد تا وظیفه خود را در دوران 18 ماهه این حکومت نیز ادامه بدهد.

مارشال از آغاز ادارهء موقت دوبار مورد سؤقصد قرار گرفته ولی هر دو بار جان بسلامت برده است. وی حال وظیفه خیلی مشکل تشکیل اردوی ملی، و انسجام قوتهای مختلف در افغانستان را بعهده دارد، صداقت و لیاقت هر چه بیشتر وی در این راه بکار است تا کشور و مردم آن از رنج و بدبختی بیشتر نجات یافته و افغانستان در شاهراه ترقی گامزن شود.

مارشال فهیم متاهل است و دارای چهار فرزند میباشد.


 

  • ابراهیم اخلاقی

سید اسماعیل بلخی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ب.ظ

سید اسماعیل بلخی

سید اسماعیل بلخی در سال 1295 شمسی، در قریه سرپل ولسوالی بلخاب متولد شده است. بار اول سال1301 شمسی، با پدر، برادر و خواهر خود به ایران سفر نموده، در مرکز علمی شهر مشهد به تحصیل آغاز نمودو چهارده سال در حوزه علمیه مشهد مقدس تحصیل نمود.

در ایران به فعالیت های دینی و سیاسی مشغول گشت. برای این فعالیت اش از طرف پلیس ایران مورد تعقیب قرار گرفته، سال (1314) مجبور گردید به افغانستان باز گردد.
در همین سالهای سازمان اسلامی تندرو دیگر به نام (اتحاد) و یا حزب (ارشاد ) عرض وجود نمود. که  اساس گذار این حزب علامه سید اسماعیل بلخی بود. 
سید اسماعیل بلخی از روحانیون برجسته اهل تشیع بود، که در بین مسلمانان در افغانستان، ایران و دیگر کشور های شرقی اعتبار و نفوذ زیاد داشت.

فعالیت های سیاسی سید اسماعیل بلخی از پولیس افغانستان نیز پوشیده نماند. این بود، که بلخی را به زادگاهش بلخاب اجازه سفر نداده و او در هرات سکونت اختیار نمود. در پهلوی ادامه فراگیری علوم دینی در نزد شیخ محمد طاهری قندهاری به تبلیغ دینی و سیاسی مشغول شد.

علامه سید اسماعیل بلخی در سال 1329هجری شمسی با عده یی از روشن فکران و مبارزان متحداً دست به تحول زدند تا انقلاب نماینداما دستگیر و زندانی شدند و خیانت یک فرد به ناکامی شان منجر شد. مرحوم بلخی که از جور وستم بی پایان خاندان یحی برمردم, بویژه مردم هزاره خیلی رنج می برد ناگزیر گشت تا مردمان دانشمند و اهل درد از اقوام مختلف افغانستان را جستجو کرده با خود همنوا سازد و آنان را در راه و هدف بزرگ یک انقلاب و تأسیس جمهوریت همنوا سازد.
ایشان در اعلامیه ای افغانستان و حکومت را اینگونه وصف می نماید: از بدو تأسیس سلطنت خانواده محمد نادرخان تا آنگاهی که بیست ویک سال از عمر آن گذشته بود؛ (از طرزعمل مستبدانه دولت, اهمال و فروگذاریهای آن, درشئون مختلفه مدنی, زندگی اکثریت مردم در قرن بیستم به سویه امم ما قبل قرون وسطایی) در بدخشان زنان و دختران جوان لباسی ندارند تا ستر عورت کنند, در نورستان پوست بز می پوشند؛ در قبایل افاغنه از فرط عسرت در شینوار عندالاحتیاج زن حسینه و زیبای خودرا بازن بدشکل دیگریکه نسبتاً زندگی مرفه دارد با گرفتن چند دانه بز و مبلغی نقد مبادله می نمایند.  آدم فروشی خصوصاً از جنس لطیفه بازار گرم دارد؛ دختر فروشی وبهای آنرا مبلغ گزافی به عنوان (ولور) گرفتن شیوع عام یافته و جزو کلتور گردیده و این بدعتها نمایانگر منتهای فقر و بیچارگی مردم بد بخت این مرز وبوم است. کوچیها هنوز با حیات بدوی مبتلا و این آنچه انسانیت نام دارد بیگانه اند.

طوایف هزاره در زیر یک سقف با حیوانات زندگی میکنند و از کلیه مزایای ابتدایی حیات بشریه محروم اند و هیچ امید بهبود از آینده ندارند. گروه هائیکه به نام پشه یی یا (شاتری) یاد میشوند و در دره های مشکل گذار کوهساران و قلل جبال آشیانه و خوراک اکثریت شان علف و میوه کوهی است, نان گندم را در عمر خود مزه نکرده اند. ابواب علم و معرفت بر روی عموم بسته و ملت قهراً در ورطه جهل نگهداشته شده تا دایماً محل استثمار مستکبران و اقویا باشند. فرهنگ و معارف مروج امروز که بی شباهت به روش استعمار گران نیست روحیه فرزندان این خاک را کشته خصوصاً با جلوه های تبعیضی استعدادها را در نطفه خنثی کرده است. خودی و شخصیت سرکوب شده, اختناق و فشار بر مشاعر عامه حاکم است. مردم امنیت مالی و جانی ندارند. محیط افغانستان با تمام وسعت و پهنایش زندانی را مانند است که مردم اجباراً درآن به سر می برند. احساس مردم از دلچسپی به وطن کور شده؛ دوام این زندگی برای همه ناگوار و ازآن بیزارند. مسؤل تمام این بد بختیها خانواده سلطنتی موجوده است. تحمل آن اکنون بردوش ملت ستمدیده افغانستان سنگینی میکند.
ما بر خاسته ایم این بار کثیف را از شانه بر اندازیم, اگر توفیق نیافتیم آیندگان حتماً این کار را کردنی اند و اعمال شما پاداشی جز این ندارد.

مطالب منظومه علامه بلخی با صراحت شجیعانه اش اخطاریه یی بود که از زبان متهمی برای اول بار در محضر رسمی در حضور افسران عالی رتبه و مامورین معتمد دولت شنیده می شود. مستمعان را به حیرت اندر ساخته با تعجب یکی به سوی دیگری می نگریستند.

علامه سید اسماعیل بلخی که در فصاحت و بلاغت کم نظیر بود؛ در منابر وعظ و موعظه دادسخن میداد. لقب - ناطق الاسلام – برایش داده بودند. در مسافرت اخیریکه بعد از کوته قلفی (قفلی) پانزده ساله به ایران و عراق نمود و مجامع علمی استقبال گرمی درآن ممالک ازوی نمودند؛ برای استماع سخن رانی هایش در کارتهای رسمی مدعوین علاقمند, اورا به عنوان – سید جمال الدین ثانی – معرفی و تشویق میکردند که مردم از درک فیض گفتارش بهره وافی بگیرندعلامه بلخی هنوز سن پنجاهمین عمر گرانمایه خودرا طی نکرده بود که پدرش پدرود حیات گفت. اودر زندگی آرزو میکرد مدفنش در جوار اجداد بزرگوارش جاییکه چشم به عالم هستی کشوده بود در قدم جای حضرت شاه همدان که هرساله عرس بزرگی درماههای سرطان و اسد به یاد آن عارف گرامی و مجاهد کبیر برپا میشود و از اقطار افغانستان زایران برای کسب فیوضات حاضر میشوند – قرار گیردولی مرگ نا به هنگام او مانع از بجا آوردن وصیت او و هم دوری راه و شدت گرمای اخیر برج جوزای 1344هجری شمسی  گردیده مطابق خواهش و اصرار مردم اخلاص کیش و شرافتمند افشارنانکچی در قصبه مذکور به خاک سپرده شد.

اکنون در آنجا لنگرش گرم و مزارش مطاف خاص و عام است. اینک شعری ازآن مرحوم:

انتقاد تاکی
ازخون بی نوایان اخذ نفاد تــــــاکی 
وز رنج بی مرادان جستن مـــــراد تاکی؟
بیداد بر ضعیفان جایی نگشــت تحریر 
لافیدن جراید از عـــــــدل و داد تاکی؟
تا رتبه انتصابیست مشـــکل بود توازن 
فرمان روای مطلق هر بیســـــواد تاکی؟
نیکی زخود شمردن زشتی زدست تقدیر 
بر دستگاه خلقت این انتقاد تـــــــاکی؟
سعی و عمل چو نبود از آرزو چـه خیزد 
آزردگی به ملت خواهــــــی زیاد تاکی؟
تحصیل گنج و فرهنگ بی رنج نیست ممکن 
شرط است جهد قومی بی اجـتهاد تاکی؟
همکاری و تعاون از اعــــــماد خیزد 
با خلق خویش باشیم بی اعتــماد تاکی؟
دیریست مستبد را با شیخ اتحادیـست 
یارب میان دزدان این اتـــــحاد تاکی؟
ای مجمع عمومی زین انجــمن چه حاصل 
گر نیست جنگ مذهب فرق نژاد تاکی؟
تجهیز جیش از چیست وین خوف و ترس از کیست 
باغی که صلح روید تخم فــساد تاکی؟
با ناتوان ندیدیم جز مکـــــر از توانا 
نامی است از حمایت غصب بلاد تاکی؟
از عنعنات دیرین تفکیک نـــوع زاید 
فکری به زنده بایست ازمرده یاد تاکی؟
بی گردش طبیعت مارا مساز مایوس 
ناشاد قلب خلقی یک عده شاد تاکی؟
بلخی بدهر گویم یا با زمامـــداران 
با اهل فضل آنسان کیدو عناد تاکی

بلخی بزرگ، ملی می‌اندیشید و برای تحقق آزادی تمام افغان‌ها از قید و بند استبداد رژیم حاکم، نبرد بی‌امان فکری را به راه انداخت و سرانجام برای زنده ماندن افغان‌ها و آزادی و حریت مردمان این مرز و بوم جان خویش را ایثار نمودند. بلخی از مفاخر بزرگ و ملی افغان‌ها بود و برای همیشه به عنوان یکی از قهرمانان ملی این کشور بر تارک تاریخ قهرمانی‌های افغان‌ها خواهد درخشید.


 

  • ابراهیم اخلاقی

سید صفدر علی احسانی

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ

سید صفدر علی احسانی

در خانواده‌ سیادت، معنویت و روحانیت در سال 1328ش. کودکی خوش سیما و نورانی متولد شد که مرحوم آخوند سید محمد اکبر(پدر شهید) به عشق مولایش، اسم مبارکش را سید صفدر علی گذاشت.شهید بزرگ احسانی، از میان قله های مرد خیز(جاغوری)- منطقه المیتو- قد بر افراشت. قله های پر غروری که مردان بزرگ و آسمانی چون آیت الله علامه مدرس افغانی، آیت الله وحیدی، روحانی مبارز و آگاه شهید شریفی(وکیل مردم جاغوری در ولسی جرگه)، جنرال موسی هزاره(رئیس ارتش پاکستان) و... را به دامن پرمهر خویش پرورش داد.

ایشان در دامان خانواده روحانی چشم به جهان گشود و با جهان بینی الهی پرورش یافت و با ذوق و علاقه فراوانی که به علوم دینی داشت در زادگاهش نزد حاج شیخ محقق به تحصیل علوم دینی آغاز کرد. و مدت دوسال در حوزه علمیه مالستان نزد حاج شیخ یوسف عارفی مشفول تحصیل بود و آنگاه خدمت آیت الله وحیدی وشهید شریفی در مدرسه ‹شریفی› به تلمذپرداخت. پس ازمدتی زلال زمزم معنویت وجذبه علمی حوزه علمیه نجف اشرف اورا به سوی خویش کشانید ودر سال 1348عازم نجف اشرف گردید واز محضر بزرگان واعاظم علمی نجف بهره گرفت وبه مطالعات جنبی ومسایل سیاسی روز، جریانهای انقلابی مبادرت ورزید که درنتیجه توسط عمال حزب بعث درسال1354از عراق اخراج گردید وشهید، درحوزه علمیه قم اقامت گزید ودرکانون انقلابی انجا مشغول تحصیل گردید واز حضور اساتید بزرگ حوزه استفاده می‌برد و دوره فن خطابه را در حضور حضرت آیت الله مکارم شیرازی در دارالتبلیغ به پایان برد.او سطوح عالیه دروس حوزه را به اتمام رسانده ومشغول خارج فقه واصول بود.

تبلور واقعی شخصیت بزرگ شهید احسانی را دربرگهای زرین جهاد ومبارزه می‌توان تماشا کرد، او با باور بالغ واندیشه ظهور یافته واراده پایدار دراولین سالهای طلبگی، با گام استوار در راه دفاع ازکیان اسلام قدم برداشت، درسال 1347ش. درانتخابات وکلای مجلس ملی از کاندیداتوری روحانیت حمایت کرد وتلاش فراوان نمود که تا یک قدمی مرگ جلو رفت واین کار او خشم خوانین جاغوری را برانگیخت وپسر شریف خان پیلوت اورا با تفنگچه(کلت) تهدید به مرگ کرد اما دراراده او خللی وارد نگشت.
شهید، با بینش الهی وشورآمیخته با عشق به مکتب اسلام که در سر داشت وبا ورود به کانون علمی ومعنوی نجف اشرف به مطالعه دقیق جنبشهای اسلامی پرداخت وجذب مدار روحانی انقلاب اسلامی گردید که فعالیتهای انقلابی او وارد مرحله تازه‌ای گشت‌.

شهید احسانی، بعد از اخراج از عراق در حوزه علمیه قم رحل اقامت گزید وفعالیهای انقلابی اش را دوباره آغاز کرد.شهید احسانی با آگاهی که ازاندیشه سیاسی اسلام داشت وتجربه دوران مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران وآغاز جهاد درافغانستان ازاو مرد مبارز نستوه، اندیشمند وسیاستمدار فرهیخته‌ای ساخته بود. با آغاز جهاد وتشکیل«حزب نهضت اسلامی افغانستان» فعالیتهای انقلابی اش را در جهت مقاومت اسلامی کشورش متمرکز کرد.

شهید احسانی، مسئول کل کمیته نظامی و نیروهای مسلح نهضت اسلامی بود و برای تدارک امور جهاد شبانه روز تلاش می‌نمود. تهیه ابزار و ادوات جنگی، تأمین و اکمال جبهه ها، اعزام نیروهای تازه نفس به جبه ها، آموزش نظامی نیروها و تربیت کادرهای مکتبی و نظامی از فعالیتهای جهادی او بود. شهید احسانی، در قلب همه مهاجران و مجاهدان عزیز بود، وقتی او برای اعزام نیرو به جبهه حرکت می‌کرد مهاجران دلسوخته سراز پا نمی‌شناخته آماده می‌شدند و در سخت ترین شرایط به جبهه ها اعزام می‌شدند. اعزام چندین کاروان به جبهه های هرات و همچنین فراهم کردن و اعزام کاروانهای بزرگی از مهاجرین در سرمای سخت زمستان از مسیر هرات تا مناطق مرکزی با پای پیاده که در آخرین کاروان خود نیز پیشاپیش قافله جهاد در حرکت بود. و در منطقه«جنگل گز» گلران هرات در حین انتقال نیروها و امکانات از رودخانه هریرود با حملات سنگین هاوان(خمپاره) نیروهای اشغالگر و دولت کمونیستی به فیض عظیم شهادت نایل گشت.

شهید احسانی، به جهاد و مقاومت به دیده یک انقلاب فکری و فرهنگی می‌نگریست و برای تحقق این آرمان مقدس به کارهای زیربنایی فرهنگی می‌اندیشید و همت ویژه گماشته بود. او به نسل انقلاب چشم امید دوخته بود و برای تربیت کادرهای انقلابی و مذهبی آینده جامعه می‌اندیشید. در سالهای اول جهاد و انقلاب که بعض گروههای جهادی درگیر جنگهای داخلی بود، شهید احسانی و همفکرانش در ساحه نفوذ نهضت اسلامی، به تأسیس مکاتب کلاسیک، و مدارس علمیه و کتابخانه ها اقدام نمود. او در امر تأسیس مکاتب کلاسیک در سالهای 61-1360، تهیه کتابهای درسی، کتابخانه ها و استخدام معلمین زحمتهای فراوان کشید.

در کل دوازده باب مکتب صنفی(ابتدایی، متوسطه و لیسه)، کتابخانه و مدارس علمیه(دینی) متعدد در مناطق تحت کنترل نهضت اسلامی تأسیس شد که در نتیجه همین تلاشها عده زیادی از جوانان از نعمت سواد بهره مند شدند.
چهاردهم ثور، در تقویم حماسه و جهاد یاد آور غروب غمناک چشمان پر فروغ آفتابی است که در تاریک ترین عصر یأس، پرتو امید می‌افشاند. در چهاردهم ثور 1365 پرچمدار بزرگ مقاوت و انقلاب بزرگ جهانی اسلام، مجاهد دلسوخته، اندیشمند فرهیخته، عالم ربانی حجة الاسلام والمسلمین الحاج سید صفدر علی احسانی
 ، در گلران هرات زمزم شهادت را سرکشید. شهید احسانی قلب تپنده‌ای جهاد و مقاومت، آفتاب امید در دل امت و بازوی توانمند انقلاب بین الملل اسلامی بود.

  • ابراهیم اخلاقی

عبدالرشید دوستم

ابراهیم اخلاقی | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ

عبدالرشید دوستم

در سال 1954 در خواجه د کوی ولایت جوزجان متولد گردیده است . وی یکی از چهره های مطرح در چند دهه پسین بوده که در زیاد ترین تحولات و رویداد های سیاسی افغانستان نقش بر جسته داشته است .

از آغاز فعالیت های سیاسی و نظامی اش تا به امروز در موقعیت ها ومواضع مختلف قرار داشته و به بر داشت بسیاری از از بیک های افغانستان یکی ا چهره های شاخص قوم مزکور میباشد.

در سال 1985 ، دوستم قوماندان یک نیروی پنجاه هزار نفری بود که این نیرو ها در حکومت نجیب بر ضد مجاهد ین می جنگید ند و دوستم عضو حزب بر سر اقتدار وطن بود.

در سال 1992 وی از حکومت انتقالی مجاهدین حمایت کرد ، به تدریج از مرکز فاصله گرفت.

در سال 1994 تغیر جهت داد و با گلبد ین متحد شده ، برضد دولت ربانی جنگید. در سال 1995 از واشنگتن و نیو یارک دیدن کرد. در سال 1998 توسط طالبان شکست خورد و به ترکیه رفت.

در سال 2001 بار دیگر وارد افغانستان شد و با حمایت نیرو های امریکا ، طالبان شکست خورده ووی قدرت سابقه اش را در ساحات سمت شمال تحکیم بخشید

اکنون وی یکی از بازی گران عمده جنگ ویا ثبات سیاسی در افغانستان است. در ماه دسمبر سال 2001 میلادی توسط حامد کرزی بحیث معاون وزیر دفاع تعیین گردید.

وی بتاریخ دهم حمل 1381 از طرف حامد کرزی بحیث نمایندة خاص رئیس ادارة موقت در سمت شمال انتصاب گردید.


  • ابراهیم اخلاقی

رمضان بشر دوست

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ

رمضان بشر دوست

داکتر رمضان بشر دوست فرزند محمد علی چهل و سه سال قبل در ولسوالی قره باغ ولایت غزنی در یک خانواده کارمند دولتی چشم به جهان گشود.

داکتر بشر دوست تعلیمات ابتدائی و متوسطه خویش رادر بره باغ غزنی و شهر میمنه ولایت فاریاب به پایان رسانیده و دو ماه بعد از کودتای ثور سال 1357 به کشور ایران مهاجر گردید.

داکتر بشردوست تعلمات لیسه خویش را در آن کشور تمام نموده و بعدا به کشور همسایه پاکستان کوچید. داکتبر بشر دوست در سال 1362 میلادی پاکستان را به قصد کشور فرانسه ترک نموده و در آنجا تحصیلات عالی خویش را دنبال نمود.

در سال 1368 موفق به دریافت ماستری در رشته حقوق از پوهنتون گرونوبل فرانسه گردید و در سال 1369 دپلوم مافوق ماستری در رشته دپلوماسی را از پوهنتون پاریس و 1371 دپلوم مافوق ماستری در رشته علوم سیاسی و در 1374 در رشته حقوق دکتورایاش را از پوهنتون تولوز فرانسه حاصل کرد.

داکتر بشردوست سال گذشته بعد از سالها مهاجرت و تحصیل به کشور برگشت و در مدیریت ملل متحد وزارت اموز خارجه بکار گماشته شد.

داکتر بر بشر دوست در سال 1382 به عنوان مدیر مدیریت امور سیاسی کشورهای اروپای غربی در آن وزارت تقرر حاصل کرد و در همین حال به عنوان تحلیلگر به شورای امنیت ملی دولت انتقالی اسلامی افغانستان همکاری مینمود.

داکتر بشر دوست تز دکتورای خویش را در 1150 صفحه درباره دپلوماسی و جنگ در افغانستان نوشته که در این تز بخصوص دپلوماسی آمریکا، روسیه، ایران و پاکستان را درباره افغانستان تجزیه و تحلیل کرده است.

علاوه بر این، تز ماستری علوم سیاسی خویش را درباره نقش سازمان ملل متحد در مقابل تجاوز نظامی شوروی در افغانستان نوشته اند.

در سال 1382داکتر بشر دوست کتاب زیر عنوان قوانین اساسی، تاریخ، نظامهای سیاسی و روابط دپلوماتیک افغانستان از عهد احمدشاه بابا (1125) تا امروز نوشته اند. در این کتاب 443 صفحهای تمام قوانین اساسی افغانستان، نظامهای سیاسی و روابط بین المللی افغانستان بررسی، تجزیه و تحلیل شده است. این کتاب در سال 1381 برنده جایزه اکادیمی علوم سیاسی و اخلاقی فرانسه شده و این اولین کتاب یک پژوهشگر افغان بود که حایز چنین جایزه با اهمیت گردیده است.

داکتر بشردوست یک داشمند مستقل افغان است که با هیچ گروه قومی، حزبی وابستگی نداشته و فعالیتهای علمی و فرهنگی خویش را درباره افغانستان به طور مستقل انجام داده است. وی پس از برکناری حاج محمد محقق وزیر پلان اسبق از سوی حامد کرزی، به عنوان وزیر پلان فعلی ایفای وظیفه می کند

  • ابراهیم اخلاقی

احمد شاه مسعود

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ

احمد شاه مسعود

احمد شاه مسعود فرزند دوست محمد یکی از افسران عالی رتبه پولیس دردهم سنبله سال 1332 خورشیدی 1/9/1953 در دهکدهء جنگلک بازارک پنجشیر زاده شد . در پنج سالگی شامل مکتب شد و تا صنف دوم در مکتب بازارک درس خواند.
وقتی پدرش به حیث قوماندان ژاندارم پولیس هرات مقرر گردید او صنف سوم و چهارم را در مکتب موفق هرات خواند. 
مسعود آموزش های نخستین د ینی را نزد ملا امام مسجد جامع هرات فرا گرفت
.

پس از تقرر پدرش در کابل او شامل لیسه استقلال گردید و تعلیماتش را در همان لیسه به پایان برد.

مسعود پس از صنف دهم در مکتب هم به حیث شاگرد ممتاز شناخته شد.زبان مادری اش فارسی بود درپهلوی آن به زبان پشتو، اردو و فرانسوی روان صحبت میکرد. او به زبان عربی نیز آشنایی داشت.

مسعود علاقهء فراوانی به سپورت داشت و جوانان و نو جوانان همسن و سالش را نیز به سپورت تشویق میکرد. هنوز چهارده سال داشت که تیم والیبالی را در دهکدهء زادگاهش جنگلک ساخت و در رخصتی های تابستانی با تیم های والیبال قریه های دیگر پنجشیر مسابقات دوستانه یی را برگزار میکرد. قدرت اجرایی و داشتن دسپلین نه تنها او را عزیز و دوستداشتنی ساخته بود ، بلکه با این عملکرد حیثیت رهنما و پیشگام را در میان دوستان بیشمارش یافته بود.

مسعود به ورزش های متنوع علاقه مندی داشت، که بعد ها برای انجام همهء آن فرصت کمی داشت . ورزش های دوست داشتنی ا ش، فتبال ، اسپ سواری، آببازی و کاراته بودند.

در تیم فتبال محلی یی که در آن زمان در کارته پروان داشتند ، او نقش یک مربی فعال را داشت . علاوه بر آن مسعود عشق فراوانی به مطالعه و بازی شطرنج داشت. او بیشتر به خوانش سفر نامه ها و تاریخ علاقه مند بود . مسعود در عرصه شعر و سخن آثار پیشگامان ادبیات فارسی؛ چون : مولانا جلال ا لدین بلخی، سنایی غزنوی، بیدل و حافظ رامیخواند و دوست داشت.

سال 1351خورشیدی مسعود آموزشگاه ریاضی « آرین» رادر محل زیستش در پارک بهارستان جامی واقع کارتهء پروان اداره میکرد که درآن او نه تنها به همصنفانش بل که به شاگردان زیادی درس ریاضی میداد.

این که مسعود چه گونه به سیاست دلچسپی پیدا کرد؛ خودش گفته است: « پدرم دوستان زیادی داشت که به سیاست آشنا بودند. آنها به خانهء ما می آمدند و روی سیاست های منطقه و جهان بحث و گفتگو میکردند. طبیعی بود که این صحبت هاو نشست ها نقشش را در من داشت . و اثراتش در آینده هم نیز باقی ماند .»

شاگرد صنف نهم لیسه استقلال ، اولین بار آدم فعال سیاسی شد. 
مسعود هنوز شاگرد صنف هشتم و نهم بود که فعالیت کمونستها در مکاتب کابل آغاز گردید. این که او مفکوره خود را با کمونست ها هماهنگ ساخته نمی توانست ، تیره گی هایی بین او و شاگردانی که مفکورهء کمونستی داشتند پیدا شد. 
مسعود که هنوز تجربه کافی سیاسی نداشت، از امکانات زیادی هم بر ضد این گونه فعالیت ها بر خوردار نبود . گرچه فعالان سیاسی آن زمان درگیری هایی نیز میان هم داشتند ، اکثراً افراطی های چپ گرا بودند . این امر باعث توجه مسعود به نهضت اسلامی گردید
.


1352 (1973) بعد از امتحان کانکور نظر به علاقه اش به انجنیری و مهندسی شامل انستیتوت پل تخنیک کابل شد.
در همین سال او رسماً به جمعیت اسلامی پیوست و همراه انجنیر حبیب الرحمان که یکی از پیشگامان نهضت اسلامی بود آشنا شد
.

در دوران حکومت محمد داؤد که مردم او را نزدیک با کمونیزم و شوروی میدانستند، اولین پلانهای کودتا یی تحت فرماندهی انجنیر حبیب الرحمان که مسعود هم در آن سهم داشت طرح گردید . پس از افشای این پلان ها ، انجنیر حبیب الرحمان مدت شش ماه زندانی شد و مسعود هم کابل را ترک گفت.

حکمتیار که در آن زمان مسوولیت امور نظامی جمعیت اسلامی را داشت ، به این عقیده بود که از طریق ترور میتوان به هدف رسید . که هدفش از ترور گذاشتن بم ، پاشیدن تیزاب و قتل مخالفین سیاسی اش بود . درین زمان مسعود شدت بیزاری خود را در برابر تند روان اسلامی ابراز کرد ، در حالی که عده یی در نهضت نیز از تند روی حمایت میکردند، مسعود با این گونه تحرکات مطلقاً مخالف بود و در آن تباهی و نابودی مردمی را میدید که خواهان خدمت کردن به آنها بود . این اختلاف نظر اساساً باعث در گیری شدیدی میان آنها گردید.

مسعود یک محصل سخت کوش، هد فـمند و متوجه تحصیل بود. هدفش از تحصیل و آموزش، خدمت به وطن و مردمش بود . 
بعد ازآنکه کاکایش عبدالرزاق خان (یک تن از صاحب منصبان بلند رتبه دولت داؤد) مسعود را که توسط دولت داؤد گرفتار میگردید، هشدار داد ؛ مسعود که یکی از فعالان سیاسی در انستیتوت پل تخنیک کابل بود؛ انستیتوت پل تخنیک را ترک گفت و در سال 1353(1974) به همراهی انجنیر جان محمد برای اولین بار به پاکستان رفت.

بعد از مدت کوتاه دوباره فعالیت های سیاسی را در داخل کابل آغاز کرد و موفق گردید که عده یی از افراد ناراضی دولت رابه طرفداری خود فرا خواند. مسعود فعالیت های سیاسی اش را ادامه داد تااینکه در 1354(1974) قیام مسلحانه پنجشیر صورت گرفت . مسعود 22 ساله باعده یی از یارانش که اعضای ‌جمعیت بودند با وجود تلف شدن عده یی ازهمسنگرانش ، در ظرف یک الی دو ساعت تمام پنجشیر را تحت کنترول در آورد ویک ادارهء دولتی را خلع سلاح کرد.

حکمتیار وعده داده بود که همزمان با قیام در پنجشیر قوای نظامی دولت مصروف میشود و در کابل یک کودتای نظامی ‌رخ خواهد داد.

در کابل هیچ حرکتی‌صورت نگرفت . مسعود و همراهانش افشا شدند و به این صورت قیام کننده گان به خدف نرسیدندوعده یی توانستند پنجشیر را ترک گفتند.

مسعود بعد از یک ماه به صورت مخفی دوباره به کابل آمد و از آنجا به پشاور پاکستان رفت که درآن جا هم مخفی بود و از طرف استخبارات مخفی پاکستان تعقیب میشد.

بعد از این قیام نظریات در داخل جمعیت اسلامی هم فرق کرد. بعضی طرفدار این قیام بودند و برخی این قیام را ناسنجیده و یک اشتباه میدانستند. این موضوع باعث دو پارچه گی جمعیت گردید . کسانی که مخالف قیام بودند، با پروفیسور ربانی ماندند که مسعود هم یکی‌از آنها بود و طرفداران قیام به حکمتیارپیوستند.

این دو گروه گاه با هم نزدیک و گاه دور میشدند. تا اینکه تحت رهبری قاضی امین وقاد هر دو با هم یکجا شدند .
حکمتیار با نزدیکی ‌به شبکه استخباراتی ‌پاکستان ، رقبای‌سیاسی ‌خود را یکی ‌یکی‌از بین برد . یکی‌از این جمله همان انجنیر جان محمد بود.

حکمتیار و رهنمایان‌ پاکستانی اش کلو وبابر میخواستند مسعود را که درآن وقت در خانهء حکمتیار بود اختطاف کنند . مسعود که از جدی بودن این موضوع خبر شد، پهره دار های پاکستانی را با دو تفنگچه یی که همیشه با خود داشت تهدید کرد و از آنجا خارج شد . اوتا کودتای ‌ضیاالحق به صورت مخفی در پاکستان ماند.

بعد از این واقعه جمعیت فعالیت های مستقل خود را آغاز کرد . و مسعود تا کودتای کمونستی 1357(1978) به کابل رفت و آمد داشت .از فعالیتش در کابل تنها دوستان نزدیکش خبر داشتند. به گفته یکی از نزدیکانش، اوبیشتر در شهرستان های شرقی افغانستان به سر میبرد تا از نظر پولیس امنیتی کابل در امان باشد.

مسعود به نورستان که از نخستین مراکز قیام علیه شوروی بود، رفت . او میخواست ببیند که عقیده مردم به مقاومت چه است . بعد از این که مسعود به تصمیم مردم یقین پیدا کرد در 1358(1979) ( آغاز تجاوز قوای شوروی در افغانستان) با دسته یی که شامل 20 مرد جوان بود، به طرف پنجشیر روان شد .در کنر هم مبارزانی که به جهاد آغاز کرده بودند این دسته را خوش آمدید و خیرمقدم گفتند و مقداری از سلاح و مهما ت غنیمت گرفته شده خود را به دسته زیر فرماندهی‌مسعود اهدا کردند. 
مسعود همراه با همرزمانش داخل پنجشیر، محل زادگاه خود شد . 
شاهدان عینی میگویند ، در پنجشیر او بزرگان و ریشسفیدان محل را گرد خود جمع کرد و راجع به مقاومت مسلحانه با آنها به تفاهم رسید. مسعود در تمام قریه ها با مردم گفت وگو کرد . مردم پنجشیر برای مبارزات مسعود در راه آزادی مردم و سرزمینش، به هر نوع قربانی حاضر بودند
.

شاهدان میگویند، با وجودی که زن و مرد پیر و جوان به ضرورت این مبارزه مسلحانه باور مند بودند ، آماده گی‌خود را برای مقاومت اعلام کردند . مسعود از میان همهء داوطلبان، کسانی ‌را انتخاب میکرد که یگانه سرپرست و نان آور خانواده خود نمی‌بودند . او برای‌ داوطلبان مبارزه میگفت و روشن میساخت که سرپرستی و غمخواری خانواده و فامیل هم بخش ضروری‌ مقاومت است، زیرا حفاظت از مردم بیچاره و محتاج و به خصوص ازخانواده در برابر یک ابر قدرت تجاوز گر فرض است .

بار دیگر قیام مسلحانه در پنجشیر آغاز گردید و این بار به رهبری‌ مسعود. این قیام 40 روز ادامه پیدا کرد که پنجشیر، سالنگ و بوله غین از دست تجاوزگران آزاد گردید . پس از40 روز جنگ و مقاومت، مسعود از ناحیه پای زخم برداشت و مبارزان سلاح و مهمات ‌برای‌ادامهء جنگ نداشتند . با وجود ی که 600 مرد از نورستان به کمک مبارزین شتافتند ، آنها به شکست مواجه شدند. و اینگونه مسعود با همرزمش کاکا تاج الدین به سوی ‌پنجشیر برگشت
.

این شکست مسعود را به تفکر وا داشت و او تصمیم گرفت که با تاکتیک های جدیدی وارد عمل شود. این تاکتیک، جنگ چریکی و یا گوریلایی بود که اورا یکی از بزرگ ترین چهره های جنگ های ‌چریکی‌ عصرساخت
از همین جا نام مسعود و پنجشیر با هم پیوند خوردند. و نامش به عنوان بزرگترین مبارز جنگ های آزادی ‌بخش در تاریخ ثبت شد.

تمام دشمنانش میخواستند او را از بین ببرند و برای‌ رسیدن به این هدف از هر وسیله یی استفاده میکردند و شوروی‌ها جایزه یی‌برای‌سرش تعیین کرده بودند . از اثر کار آیی و فعالیت دقیق استخباراتش همهء پلان های‌تهاجمی دشمن افشا میگردید . 
در سال 1358(1979) زمانی‌ که پایش شدیداً جراحت داشت ، مسعود توسط گروپ های‌رژیم محاصره گردید . او توانست خود را به گونه یی از تهاجم دشمن نجات دهد
.

در سال 1359 ( 1979) یک سرباز جوان با استفاده از تاریکی، از فاصلهء سه متری بالای جیپ حامل مسعود آتش کرد و مسعود جان به سلامت برد . مسعود آن جوان را فقط همین قدر گفت: « وطندار، دست هایت میلرزد، خوب نشان زدن بلد نیستی. »و او را بخشید.

درسال 1361(1983) کوماندو های ‌ویژهء شوروی ‌دهنهء مخفیگاه کوهی را که مسعود در آن خواب بود در ملسپه پنجشیر محاصره کردند. او توانست محاصره را بشکند و ساحه را ترک بگوید . 
شوروی ها در سال آتش بس1361/1362(1983/84)، برای ترور مسعود دو اندیشه را دنبال میکردند ، یکی کشانیدن او به داخل گارنیزیون شان در« عنابهء پنجشیر» به بهانهء مذاکره و گفت وگو که در واقع قصد دستگیری وی را داشتند، که پلان شان بوسیله یک ترجمان تاجیکی افشا گردید. طرح دوم این بود که روس ها یک تن از مجاهدین بنام« عبدالقادر ناچار» را اجیر ساخته بودند تا در غذای احمد شاه مسعود زهر بریزد . ناچار دستگیر گردید، اما مسعود اورا بدون انتقام گیری مورد عفو قرار داد
.

داکتر نجیب الله رییس جمهور، زمانیکه ریاست « خاد» رابه عهده داشت ، میخواست مسعود را به کمک « کامران » دوست دوران مکتب مسعود به قتل برساند . داکتر نجیب می دانست که مسعود با دوستانش از نیکی ‌و جوانمردی کار می‌گیرد. او مسعود را از دوران طفولیت در کابل میشناخت ، در آن وقت کامران کپتان تیم ملی فتبال بود . او به پنجشیر رفت و چند روز با مسعود بود. کامران وقتی پی برد که مسعود چی راهی را در پیش دارد و برای چی مبارزه میکند، همه چیز را خودش به مسعود افشا کرد و تفنگچهء بی صدایی را که از حکومت آن وقت به این مقصد گرفته بود به مسعود تسلیم کرد و خود به آلمان غرب پناهنده ء سیاسی شد.

در سال 1368(1989) در پایان گردهمآیی که مسعود با فرماندهان ولایات مختلف شورای نظاردر فرخار داشت، زمانی که این فرماندهان میخواستند به مواضع خود بر گردند، مورد حمله افراد حکمتیارقرار گرفتند که دها تن از اعضای برجسته شورای‌ نظار درین حمله شهید شدند. در این حمله تروریستی مسعود نزدیک ترین دوستان و برجسته ترین فرماندهان خود را از دست داد . حکمتیار توانست عملیات بزرگ نظامی مسعود را خنثا سازد ، ولی به هدف اصلی اش که از بین بردن مسعود بود ، نرسید.
1372(1993) وقتی‌که وضع میان جبهات مسعود وشورای همآهنگی زیر رهبری حکمتیار خراب شده بود، هلیکوپتر مسعود توسط جت های جنگی شورای همآهنگی مورد حمله قرار گرفت . اما پیلوت هلیکوپتر نا گزیر به نشست گردید. پس از ان مسعود تصمیم گرفت تا به راز و رمز پیلوتی نیز دست یابد . 
در همین سال مسعود مورد حملات شدید نیرو های متحد حکمتیار در اطراف وزیر اکبر خان کابل قرار گرفت . 
1361(1983) بعد از شکست دوم ارتش شوروی در پنجشیر، روس ها به صورت مستقیم با نماینده گان جانب مسعود وارد مذاکره شدند و به این صورت شوروی ها برای اولین بار مسعود و مجاهدین را به حیث یک حریف سیاسی به رسمیت شناختند و با او آتش بسی را امضا کردند
.

کار شناسان این آتش بس را یکی ازبزرگترین پیروزی های مقاومت افغانستان خواندند که یک سال طول کشید.
مسعود عمده ترین استفاده را از این آتش بس نمود. او قادر شد برای اولین بار سفرطولانی تری به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان کند. این سفری پرحاصل بود که سبب شد در سال 1362 (1984) مسعود بتواند تمام قومندانهای مقاومت منطقه را که عضو احزاب مختلف بودند در یک شورا به نام «شورای نظار» دور هم جمع کند. هد ف او به وجود آوردن یک قوای واحد سیاسی و رزمی در داخل افغانستان بود که مستقل باشد و پیروی احزابی را که در کشور های همسایه به وجود آمده بودند، نکند. قصد تمام اعضای این شورا فقط آزاد ساختن افغانستان بود. 
با وجود ی که حملات ارتش سرخ بالای پنجشیر دوباره آغاز شده بود، مسعود مطمین بود که پنجشیردرنبودن او هم زیرفرمان فرماندهان محلی پیروزمندانه مقاومت میکند، و اداره پنجشیر را به عبدالمحمود دقیق سپرد. همچنان مناطق اندراب ، خوست فرنگ ، اشکمش، نهرین و کشم، هم به پنجشیردیگری مبدل گردیدند.


1366(1987) پروان کاپیسا هم به فرمانده عظیمی سپرده شد. مسعود برخلاف آنانیکه «جنگ سالار» نامیده میشوند، در مناطق تحت کنترول خود یک سیستم اداری، تشکیلاتی و خبررسانی آزاد را به وجود آورده بود. مسعود در تمام محلات، اداره امور را به دست مردم سپرد و خودش به بسیج نیرو های مقاومت پرداخت. 

درتمام دورهء ادارهء مسعود قبل از ورود به کابل و بعد از عقب نشینی از کابل ، کشت ، استفاده و خرید و فروش مخدرات و مسکرات منع بود . و هیچ کسی ازین امر مثتثنی نبود، حتا فرماندهان و اعضای برجستهء شورا.

مسعود در سن 35 سالگی با دختر کا کا تاج الدین ازدواج کرد . اما این ازدواج کاملاً مخفی نگهداشته شد به علت مسایل امنیتی حتا نزدیکترین کسان تا دیر وقت ازین ازدواج خبری نداشتند . 
 

مسعود مستقل حرکت میکرد. دخالت های پاکستان را در امور داخلی افغانستان قبول نداشت، از همینرو او مجبور بود که در چند جبهه بجنگد . اول با روسها و دولت کمونیستی و دوم با آی اس آی و گماشته گان داخلی آن .

در زمستان 1362 (1983/84) دولت کمونستی در غیاب، مسعود را محا کمه نمود و جزای مرگ را برای او تعیین نمود. قبل ازحملهء شان به پنجشیر چنین اعلام کردند که حکم دادگاه قبلاً تطبیق و مسعود با قوایش از بین برده شده است. به این صورت میخواستند روحیهء هوا داران و دو ستان مسعود در دیگر مناطق و به خصوص در کابل را ضعیف سازند و خود مسعود را به نام «یاغی» اعلام کنند. 

مسعود میدانست که این امرعلامت آماده گی شان برای عملیات بزرگ بالای پنجشیر است . به همین منظور او با مردم پنجشیر داخل صحبت شد و از آنها خواست که به زودترین فرصت قبل از حمله، پنجشیر را ترک کنند. مردم که مسعود را از جان و دل دوست داشتند و معتقد به مبارزه بودند به گفته های ‌او عمل کردند. درست در بهار سال 1362 مسعود در اندک زمانی بیش از 130000 نفر ساکنان پنجشیررا از آن دره تخلیه کرد . مردم بدون کدام تردید خانه و زمین خود را که نسل اندر نسل در آن زنده گی‌ کرده بود ند رها نمودند . این یکی از بزرگترین قربانی هایی بود که مردم افغانستان به خاطر آزادی متحمل شدند .
مسعود برای این که مجاهدانش بی هراس از کشته شدن مردم، با شوروی دست وپنجه نرم کنند ، مردم را سپر خود نساخت.

از 1358ـ1367 (1979ـ1988) هشت بار روس ها بالای‌ پنجشیر حمله نمودند و شکست خوردند که این شکست در افغانستان به یک شکست کلی سیستم کمونیستی درتمام آسیای میانه و اوروپا ی شرقی منجر گردید .

پس از خروج آخرین سرباز روس در 25/11/1368 (14/2/1989) برای نخستین بار فرماندهان جهادی سراسر افغانستان به فراخوان مسعود در شاه سلیم بدخشان به منظور اتخاذ تصمیم درباره آیندهء افغانستان گرد هم آمدند. مسعود ازآن جا سفر کوتاهی به پاکستان داشت17/7/1369 (9/10/1990)؛ درین سفر شورای رهبری فرماندهان داخل افغانستان با رهبران جهادی مقیم پاکستان ‌مذاکره کردند و از آنها خواستند تاد رباره دولت آینده تصمیم مشترک بگیرند . 

گرچه امکانات مالی و نظامی مسعود خیلی ‌زیاد نبود ، او پیوسته توانست با سیاست باز و روشن، دور از مفکوره های افراطی، دلهای مردم را به دست آرد. اراضی زیر فرمان خود را توسعه بخشد و ضربات نابود کننده به پیکر رژیم کمونستی وارد کند. بالآخره این مبارزات در سال 1371(1992) باعث از بین رفتن رژیم نجیب الله و آزادی ‌کابل گردید.
مسعود این پیروزی ها را بدون دریافت کمکی از کشور های همسایه به دست آورد. آزاده گی و غیر وابستگی اش به حلقات خارجی یکی از دلایل ملقب شدن او به « قهرمان ملی‌افغانستان» بود.

1371 ( 1992) مسعود به این باور بود که ‌مجاهدین هنوز وارد مرحلهء حکومت سازی نگردیده اند؛ اما نشست سران ‌مجاهدین در دالان سنگ به این نتیجه رسید که حکومت کمونستی ‌کابل باید از بین برود.
رهبران مجاهدین از سقوط رژیم کابل به رهبری ‌احمد شاه مسعود استقبال کردند . حکمتیار که تلاش داشت به صورت یکجا نبه در سازش با خلقی ها بدون توجه به فیصله های مردم و مجاهدین قدرت را در کابل انحصار کند.
در مکالمهء تلفونی که از طریق رادیو و تلویزیون نشر گردید ، حکمتیار به سخنان مسعود در رابطه به حمله کردن بالای ‌شهر کابل اعتنایی نکرد.

بعد از سقوط آخرین مواضع دولت در بگرام ،‌ زمینه سقوط رژیم کابل مساعد گردید . حکمتیار با استفاده از این فرصت داخل شهرشد. گروه وابسته به حکمتیار ‌دروازه های ‌زندان را باز کردند و همهء زندانی‌های جنایی را رها کردند. گروه حکمتیار د ست به ویرانی و از بین بردن دوسیه ها و سوابق اداری ، در ادارات کابل زد. ‌به این ترتیب تهداب حکومت جدید را از بین بردند. علاوه بر این ده ها هزار مجرم مسلح که دیپو های‌ سلاح را ربوده بودند ، ‌در شهربه چپاولگری آغاز کردند. در شهری که نه اردو ، نه پولیس و نه کدام قدرت امنیتی‌ دیگری وجود داشت ؛ داکتر نجیب به دفتر ملل متحد در کابل پناهنده شد.

پیش از حرکت قوای مسعود به اطراف کابل ، ‌مسعود برای‌آنها هدایات روشنی‌در بارهء طرز برخورد و روش با مردم کابل داد و گفت که مگذارید‌ کابل با امکانات نوی که دارد هدف اصلی تان ‌را که حفاظت از مردم کابل است فراموش تان سازد . 
 

نیرو های مسعود به خاطر حفظ امنیت و دفاع از مردم مظلوم کابل با غارتگران و چپاول گران شهر کابل به مقابله پرداخت.همچنان نیرو های احمد شاه مسعود حفاظت دفتر ملل متحد در کابل را نیز به عهده گرفت.
دوستان و هوا داران مسعود که از محبوبیت او در بین مردم با خبر بودند،خواستند تا مسعود خود دولت آینده را اعلام و رهبری کند
.

با آن که شهر کابل تحت تصرف نیرو های‌مسعود بود ، او تمام مسوؤ لیت را به رهبران سیاسی داد و خود پا از این قضیه برون کشید تا بهانه یی برای‌ادامه جنگ وجود نداشته باشد.
به تاریخ 05/02/1371 (25/4/1992) یعنی ‌یک روز قبل از رسیدن به کابل، شورای ‌رهبری مسعود رابه عنوان رییس شورای‌فرماندهان و وزیر دفاع دولت نو بنیاد اعلان کرد . رییس جمهورمجددی با اعضای کابینه به تاریخ 08/02/1371(28/04/1992) به کابل رسید. 

پیروزی مجاهدین نه تنها پیروزی در مقابل قوای متجاوز روسی و حکومت دست نشانده آن بود، بلکه پیروزی در مقابل آی اس آی پاکستان نیز بود. پاکستان که در صدد به قدرت رساندن مهره خود ‌حکمتیار بود و به همین منظور همیشه او را در مقابله با مسعود مساعدت میکرد، با این پیروزی، از نظر سیاسی به شکست مواجه شد. 

درین مرحله کشورهای همسایه، چون پاکستان ، ایران و ازبکستان هر کدام به منظور به قدرت رساندن یا سهم بیشتر داشتن نیروهای طرفدار شان به حمایت از آن نیرو پرداختند که این عمل آغاز گر جنگ داخلی در افغانستان شد.
همسایه گان این دخالت را « جنگ داخلی » نامیدند تا بدین سان پرده به روی عملکرد مداخله گرانهء خود کشیده باشند. ازین تاکتیک شوروی ها هم استفاده کرده بودند.

پاکستان که دیگر امیدش را از دست داده بود ، شیوه ها و تاکتیک دخالت خود را تغییر داد ه و با پشتیبانی‌بعضی کشور های عربی طالبان را ساخت . طالبان که توسط ارتش پاکستان با سلاح مدرن مسلح گردیده بودند، با ترور یستهای بین المللی درولایات جنوب افغانستان لانه گزیدند. آنها افغانستان را جای ‌مناسبی برای‌فعالیت های شان پیدا کرده بودند. مسعود در برابر این موج ایستاد و به مقاومت پرداخت.

به باور بن لادن: « تا وقتی‌که مسعود زنده است ما پیروز نخواهیم شد .»
خانه ء پدری مسعود در کارته پروان توسط کمونست ها ضبط و تبدیل به یک مکتب ابتدایی‌گردید بود. مسعود در زمان حکومت مجاهدین در کابل آنرا همچنان در خدمت آموزش و پرورش گذاشت . 

در سال 1372( 1993) اساس بنیاد فرهنگی‌ و تعاونی امام محمد غزالی ‌را به کمک مالی خود گذاشت . بنیاد از تمام شاعران ، نویسنده گان ، دانشمندان ، نقاشان و هنر مندان دعوت کرد تابدون در نظر داشت مسایل عقیدتی ‌و سیاسی شامل این انجمن شوند
.

سازمان زنان بنیاد زمینه های آموزش و کاررا به ویژه به زنان بیوه در بخش های هنری و کار های دستی مساعد گردانیده بود. 
در بخش مشوره در امور خانواده بنیاد مشاورینی داشت که همه روزه در خدمت مردم بودند. 
بخش امداد بنیاد در نواحی مختلف کابل به کمک مدد جویان میشتافت که دو مدد کار این بخش هنگام اجرای وظیفه شان در اثر پرتاب راکت حزب اسلامی ، به شهادت رسیدند .
اکتران این بنیاد هفته دو بار مریضان را به طور مجانی‌معا ینه میکردند. دواخانه بنیاد غزالی ادویه مورد ضرورت مردم را به نازلترین قیمت در شهر عرضه میکرد.

بعد از به آتش کشیدن مطبعه دولتی‌توسط افراد حکمتیار ، روزنامه ها، جراید و مجلات در مطبعه این بنیاد فرهنگی‌به صورت رایگان به چاپ میرسید. که در میان آنها روزنامه ها و جرایدی که صدای مخالف داشتند، نیز به چاپ میرسید. این خود سر آغازی بود برای قبول نظریات دیگران و آزادی مطبوعات.

هیات رهبری بنیاد فرهنگی و تعاونی غزالی‌ عبارت بودند: ازگل احمد یما، داکتر مهدی‌، حیدری ‌وجودی‌، عزیز الله ایما ،محمد رحیم رفعت، شیر محمد خارا وانجنیر سید یعقوب نوید .
بنیاد از مشوره های سود مند ‌ادیب شناخته شده افغان استاد واصف باختری بهره مند بود .
بنیاد نمایشگاه های بزرگ نقاشی را در نقاط مختلف کابل دایر نمود . بنیاد از هنرو هنر مندان قدر دانی میکرد .

بخش توزیع جوایزهنری و ادبی بنیاد به تعدادی از نقاشان و شاعران جوایزی اهدا کرد که استاد زبردست، زیزالله احمدی در بخش نقاشی و اسحاق ننگیال شاعر معروف پشتودر بخش شعر برنده گان بهترین جوایز بنیاد بودند. برای هیات داوران بنیاد فقط کیفیت و محتوای آثاردر برنده شدن آن نقش داشت و بس.

تأسیس و تمویل بنیاد یکی از درخشان ترین کار های مسعود در عرصهء فرهنگ بود . او میخواست کار فرهنگی جدا از کشمکش های سیاسی و ایدیولوژیک زمینهء آگاهی و تفاهم را به وجود آورد . 

مخالفین دولت در شورایی به نام شورای هماهنگی که توسط کشور های ایران، ازبکستان و پاکستان حمایت میگردید، جمع شده بودند. به تاریخ 11/10/1372 (1/1/1993) این شورا دست به یک کودتا علیه دولت جدید افغانستان زد. مسعود که در آن زمان وزیر دفاع افغانستان بود، توانست این هجوم را به کست مواجه کند .

حکمتیارکه خواهان تشکیل کانفدراسیون پاکستان افغانستان بود، برای این هدف با همه توانایی خود میجنگید .
حکومت پاکستان برای‌حکمتیار دستور داده بود تا شهر کابل را تحت حملات راکتی قرار بدهد . این جانب گیری و دخالت پاکستان به شلیک کردن روزانه 3000 راکت به شهر کابل انجامید که باعث کشته و زخمی شدن هزاران باشنده کابل و خرابی‌ شهر گردید
.

تلاش های مسالمت آمیز مسعود برای رسیدن به یک تفاهم ملی، جایی را نگرفت. کشور های آتش افروز به بهانه های قومی، زبانی و مذهبی به داغ ترشدن این کوره پرداختند.

دشمنان مسعود برای رسیدن به هدف، نه تنهابه حملهء نظامی، ‌بلکه به دهشت افگنی و ایجاد ترس میان مردم کابل نیز میپرداختند . حکمتیار که نماینده اش به حیث صدر اعظم در شهر کابل موجود بود ، تمام راه های‌اکمالاتی‌را به روی باشنده گان کابل بند کرد . مواد غذایی‌به شهر نمی‌رسید . هدف از این عمل بیزارساختن مردم از دولت مجاهد ین بود .
گلبدین با این روش موفق به ایجاد فاصله میان مردم و دولت گردید. پرتاب هزاران راکت در شهرخواب، راحت و زنده گی مردم را گرفته بود.مردم توقع داشتند که مسعود بتواند کنترول کلی ‌را به دست داشته باشد .

مسعودبرای اینکه مردم غیر نظامی‌ هدف راکت های‌کور قرار نگیرند، تلاشش به ثمر نرسید. پاکستان میدانست که توان شکست دادن مسعود را از راه نظامی ندارد. راهی را گزید تا او را به عقب نشینی ‌وادارد. 

آخرین بهانهء حکمتیار که کنار رفتن مسعود از پست وزارت دفاع بود ، نیز جلو راکت پرانی حکمتیار را نگرفت.مسعود در برابر حملات تجاوز گرانهء پاکستان ایستادوکوشش های پاکستان برای از بین بردن نیرو های‌ مسعود شکست خورد.
پاکستان با خریدن و فریب دادن رهبران و گماشته گانی از احزاب و تنظیم ها، توانست که مقاومت را بد نام و از طرفداری مسعود در بین مردم بکاهد
.

در سال 1373(1994) یک کنفرانس در سه قسمت ترتیب شد . اولین جلسه آن با عضویت 15 ولایت صورت گرفت . در جلسه دوم آن 25 ولایت عضویت داشتند که از تاریخ 29/4/1373 تا 3/5/ 1373(20/7/1994 تا 25/7/1994 ) ادامه یافت . در اخیر این کنفرانس شورای‌عالی‌اسلامی تشکیل شد .

درین کنفرانس ، شخصیت های سیاسی، فرهنگیان ، والیان ، قومندانان ، بزرگان و مجاهدین شامل بودند . مقصد ازین مجلس انتخاب رهبر دولت آینده ‌کشور بود .
مانند دیگر مردم افغانستان مسعود نیز این جلسه را قدمی به سوی‌دمکراسی‌و انتخابات آزاد میدید. او طرفدار کاندید داکتر یوسف اولین صدراعظم انتخاب شدهء زمان ظاهر شاه بود .

قرار بود ریس جمهور درین کنفرانس شرکت نداشته باشد تا اجلاس بتواند در رابطه با تعیین رهبر آینده به نتیجه برسد.کنفرانس با شرکت رییس جمهور بدون دستآورد پایان یافت.

درین زمان طالبان چند ولایت را با جنگ و دادن پول به دست آوردند که بیشتر آن قبلاً نیز تحت حمایهء حکمتیار و پاکستان بود. 
مسعود فیصله شورای رهبری دولت را مبنی بر حضور حکمتیار به حیث صدراعظم در کابل با نا گزیری تمام پذیرفت. در داخل دولت هم افرادی بودند که با حکمتیار همنظری داشتند و او را به کابل استقبال کردند . بالآخره او پست صدارتی را که در اول برایش داده بودند، اشغال نمود. او صدراعظم دولتی شد که چند سال برای‌ویرانی آن جنگ کرده بود .

دراوایل سال 1375(1996) مسعود به میدان شهر که تا چندی پیش پایگاه حکمتیار بود، به تنهایی رفت تا با رهبران طالبان دیدن کند. درآن زمان مسعود با ملا ربانی ‌دیدارداشت و در بارهء خاتمهء جنگ باوی صحبت کرد. از طالبان خواست تا نماینده گان خود را به کابل بفرستند وراه حل اختلافات را پیدا کنند . به همین سبب چهل نفر از جانب دولت انتخاب گردید و باید چهل نفر دیگر از طرف طالبان معرفی‌میشد ، تا آنها با هم بنشینند و حل اختلاف نمایند . اما این چهل نفر از طرف طالبان هیچ وقت معرفی ‌نشد . با و جود ‌چندین بار درخواست معرفی این چهل نفر از طرف دولت، طالبان هر روز حملات خود را بالای ‌کابل ادامه میدادند
.

مسعود موفق شد که ازین مذاکرهء رویاروی با طالبان جان سالم برد . 
در 4/7/1375 ( 26/9/1997) شهر کابل تحت بمباردمان شدید طالبان و القاعده و پاکستان قرار گرفت . مسعود به نیرو تحت فرماندهیش ـ امر داد که کابل را ترک کنند .او این کار را به خاطر حفظ جان شهریان کابل نمود . زیرا اگر نیروهای او در کابل مقاومت میکردند جنگ کوچه به کوچه در میگرفت که باعث کشته شدن صد ها نفر میشد . او به طرف پنجشیر عقب نشینی ‌کرد .
حکمتیارنیز که راه دیگری نداشت با تمام اعضای کابینه خود به پنجشیر رفت واز آن جا توسط هلیکوپتر مسعود به ایران رفت و اقامه اختیار کرد و بعدها اظهار نمود که مسعود هدف ترور او را داشت.

مقاومت مردم افغانستان تحت رهبری مسعود در زمانیکه دوست و دشمن فکر میکردند که دیگرکسی توانایی مقاومت با طالبان را ندارد، دوباره آغاز شد.

پنج سال مقاومت علیه طالبان ، تجاوز پاکستان و بن لادن یک مقاومت درخشان در تاریخ افغانستان بود.
بوغ نظامی‌ مسعود در فرماندهی نیرو هایش و شیوه نبرد او در مقابل نیرو های متجاوز به او لقب عقاب هندو کش را داده بود.
در زمستان 1375 ( 1996) مسعود تمام قوت های‌مخالف طالبان را به دور یک محور جمع کرد . این محور را جبهه متحد ملی‌برای نجات افغانستان نام گذاشتند.
اگر چه در پاکستان و مطبوعات غرب جبههء مقاومت را اتحاد شمال یاد می‌کردند؛ اما در واقعیت این مقاومت نماینده گی از تمام افغانستان میکرد
.

و به این سان اتحادی‌که فقط از رهبران شمال شکل گرفته باشد تا بتواند اتحاد شمال نامیده شود ، هرگز وجود نداشته است . این گونه تبلیغات ادعای مقاومت افغانستان را که از تمام مردم افغانستان نماینده گی‌میکرد ؛ زیر سوال برده و از نام نیک آن میکاست.

در تمام سال های مقاومت در برابراتحاد شوروی و بعدها در برابر طالبان و تروریزم جهانی، رفتار بشر دوستانه مسعود در مقابل اسیران جنگی، مشهور بود . اسیران جنگی در پنجشیر میتوانستند با خانواده های شان تماس بگیرند و نامه بفرستند و هم غذایی ‌را که رزمنده گان مفاومت میخوردند برای اسیران نیز تهیه میگردید. اسیران جنگی حق گشت و گذار را در داخل پنجشیر دارا بودند . 
 

ملا یار محمد یکی‌از رهبران طالبان بعد از آزادی اش از زندان نیرو های مقاومت گفت : « مسعود فرزند واقعی ملت افغان است . یکبار ایستاد و مبارزه کرد و اکنون باز هم در مقابل یک تجاوز گر خارجی‌ ایستاده است و می جنگد.» 
1376 (1997) مسعود، رهبران جبهه متحد را به نشستی فرا خواند تا دررابطه با توظیف صدراعظم آینده افغا نستان تصمیم اتخاذ نمایند . عبدالرحیم غفورزی کاندید کرسی‌صدارت بود وبه اتفاق آراء به حیث صدراعظم غیر وابسته به تنظیم های جهادی‌ انتخاب گردید . صدراعظم جدید خط مشی‌خود را از طریق تلویزیون بلخ به مردم اعلام کرد که مورد استقبال گرم مردم نیز قرار گرفت . بعد از کنفرانس بی نتیجهء هرات 1373 (1993) این قدم دیگری بود به سوی تشکیل‌ یک حکومت مردمی‌. 
 

در آن هنگامیکه مسعود سربازان ملبس با لباس نظامی‌ را به سوی ‌دروازه های ‌کابل سوق داد ، هوا پیمای حامل صدراعظم جدید در بامیان سقوط کرد . با مرگ غفورزی، امید واری مسعود برای تشکیل و استحکام پایه های‌ یک حکومت، به یأس مبدل شد . پس از مدتی‌ مسعود نیرو هایش را از شمال کابل دوباره به پنجشیر عقب کشید.

مسعود بدون مو جودیت یک حکومت دلخوا ه و مورد قبول مردم باردیگر نمی خواست وارد کابل شود. 
پس از عقب نشینی از کابل و سیل مهاجرت به سوی پنجشیر، شمار باشنده گان آن دره چندین برابر افزوده شد. مسعود توانست به کمک موسسات امداد، درب مکاتب را باز گشایدکه درآن میان تعدادی از مکاتب دخترانه نیز بود . با وجود اندک بودن امداد، موجودیت این مکاتب یگانه زمینه یی بود برای آموزش و پرورش دختران و پسران .
زمانی که مسعود سخن از تروریزم ، القاعده و بن لادن میراند ، در غرب کمتر کسی تصویر روشنی از آن داشت
.

در سال 1377 اولیویی رای (Olivier Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) در مقاله یی نوشتند:
« مسعود هرگز نفهمید که چرا « سی آی ای» و پنتاگون تصمیم گرفته اند دشمن وی ، ‌گلبدین حکمتیار را برای حمایت علیه او انتخاب کنند. مسعود در آرزوی یک ملت واحد و یک پارچه در افغانستان و همچنان انتخابات در این کشور بوده است .» 
در اثر کوشش نماینده گان پارلمان اروپا که پس از دیدار با مسعود حقایق تجاوز خارجی برای شان روشن شد . مسعود در اپریل 2001 از طرف پارلمان اروپا به پاریس دعوت شد تا توجه جهانیان را به مبارزات مردم افغانستان در برابر تجاوز گران معطوف کند. خانم نیکول فانتن رییس پارلمان اروپایی مسعود را به خاطر در نظر داشت حقوق زنان ، لقب « قطب آزادی» داد. 
رای (
Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) : « احمد شاه مسعود بر عکس مردان سیاسی امروز، بالا تر از نقش خویش به هیچ وجه در فکر جا طلبی نیست . اگر این حقیقت دارد که مسعود به رضایت خویش کسانی‌را که به دیدنش می‌آیند می پذیرد ، ولی هیچ کاری نمیکند که کسی به دیدنش بیاید. وی به مشکل آماده ء صحبت با مطبوعات است . مسعود اجازه میدهد از وی فلم تهیه شود ، چون که وی‌ چیزی برای‌پنهان کردن و کتمان ندارد .»

مسعود خطاب به جهانیان می‌گفت که مردم افغانستان را در مقابل تروریزم تنها رها نکنید ، زیرا اگر افغانستان این جنگ را در مقابل تروریزم باخت ، جهان نیز برنده نخواهد بود. چندی بعد درستی و دقت ارزیابی مسعود به همه ثابت گردید. 
چنگیز پهلوان: « امروز افغانستان مدیون همین مقاومت است . جامعه بین المللی مدیون همین مقاومت است و در واقع همه منطقه ما مدیون مقاومت است. مسعود یک شخصیت تمدن ماست . ما درین تمدن به خصوص درین قرن اخیر ، چنین شخصیتی نداشته ایم ، نه در ایران و نه در جای دیگر.این شخصیت را افغانستان به ما داد. »

احمد شاه مسعود به تاریخ 18.6.1380(9.9.2001) در خواجه بهاودین ولایت تخار در اثر حملهء انتحاری دو تروریست خارجی که به نام خبرنگار با وی مصاحبه داشتند ، جان به جان آفرین سپردو به تاریخ 24.6.1380 (15.9.2001) در تپهء سریچهء پنجشیر به خاک سپرده شد. مسعود خودش این بلندی زیبا را برای آرامگاه ابدی ش برگزیده بود . 
مسعود 31 سال از عمرش را در خدمت به سرزمینش و مردمش گذراند . او میدانست که درین راه روزی جانش را از دست خواهد داد.

سبستیان یونگر گفت:« اگر مسعود شاهد زوال و سرنگونی طالبان نبود ، سر انجام مبارزاتش به پیروزی نایل گردید.»
از مسعود خانمی با پنج دختر و یک پسر مانده است.
مسعود بعد از وفاتش لقب« قهرمان ملی افغانستان » را رسماً به دست آورد
.


  • ابراهیم اخلاقی

انورالحق احدی

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۴ ب.ظ

انورالحق احدی

پوهاند دکتور انوارالحق احدی فرزند قاضی عبدالحق در سال ۱۳۳۰هـ ش در ولسوالی سروبی ولایت کابل چشم به جهان گشوده است. پس از انجام تحصیلات ابتدایی و ثانوی در لیسه عالی حبیبیه، درجه لسانس و ماستری خود را در رشته اقتصاد و علوم سیاسی از پوهنتون امریکایی در لبنان بدست آورده است، همچنان ماستری تخصصی در رشته امور مالی و اداره از پوهنځی مطالعات مافوق لسانس نارت ویسترن و بعداً دکتورای خود را در رشته علوم سیاسی پوهنځی علوم سیاسی همین پوهنتون بدست آورده است.

محترم دکتور انوارالحق احدی در سال ۱۹۸۴ به حیث اسیستانت پروفیسور علوم سیاسی در پوهنتون کارلتن امریکا، در سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷ و آمر بانکداری در بانک کانتیننتال ایلونای شیکاگو، در سالهای ۱۹۸۷ الی ۲۰۰۲ به حیث پروفیسور علوم سیاسی در پوهنتون پراویدینس و از ۲۰۰۲ الی دسمبر ۲۰۰۴ به حیث رئیس عمومی د افغانستان بانک ایفای وظیفه نموده است. موصوف در دسامبر ۲۰۰۴ به حیث وزیر مالیه در کابینه جدید جناب حامد کرزی رئیس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان مقرر گردیده است.

در نخستین کابینه پس از دولت انتقالی حامد کرزی (در دسامبر ٢۰۰۴)، انورالحق احدی که پیش از آن، رییس بانک مرکزی افغانستان بود، به جای اشرف غنی احمدزی وزیر مالیه (دارایی) شد.

وی دارای تآلیفات علمی متعدد در مجلات، جراید و روزنامه‌های داخل و خارج کشور می‌باشد. در کنار آن کتابهای علمی نیز تالیف کرده است.

انورالحق احدی، رییس حزب "افغان ملت" است.

  • ابراهیم اخلاقی

داکتر عبدالله عبدالله

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۴ ب.ظ

داکتر عبدالله عبدالله

عبدالله عبدالله تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه غازی محمد ایوب خان تکمیل کرد و درسال ۱۳۵۵ ه ش مطابق سال ۱۹۷۶ میلادی از لیسه (دبیرستان) نادریه کابل فارغ گردید. 
درسال ۱۳۵۶ شامل دانشکده پزشکی دانشگاه کابل گردیده و در سال ۱۳۶۲ تحصیلات خود را به اتمام رسانیده و تا سال ۱۳۶۳ در بیمارستان نور به عنوان چشم پزشک مشغول خدمت بود. در سال ۱۳۶۳ به پاکستان مهاجرت کرد و تا سال ۱۳۶۴ در شفاخانه سید جمال الدین مشغول خدمت به مهاجرین افغانستان گردید. 
در سال ۱۳۶۴ وارد جبهات جنگ علیه نظامیان شوروی وقت گردید و به عنوان سرپرست بهداشت جبهه پنجشیر و بعدا بحیث مشاور و همکار احمد شاه مسعود تا ازادی کابل مصروف خدمت بوده از سال ۱۹۹۲ الی ۱۹۹۶ در کابل به عنوان رئیس دفتر و سخنگوی وزارت دفاع ملی و در سال ۱۹۹۷ به حیث معاون وزارت خارجه تقرر حاصل نمود.
همچنان در سال ۱۹۹۹ سرپرستی وزارت خارجه دولت اسلامی افغانستان را بعهده داشت. بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ در اداره موقت و بعدا در دوره انتقالی مسوولیت وزارت خارجه را بعهده داشت. داکتر عبدالله متاهل بوده، دارای سه دختر و یک پسر می‌باشد.
عبدالله عبدالله به‌عنوان نامزد رسمی جبهه ملی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری کشور در اوت ۲۰۰۹ معرفی شده‌است. جبهه ملی افغانستان بزرگترین تشکل سیاسی مخالف دولت کرزی به شما می‌رود وی به زبانهای پشتو، دری ، انگلیسی تسلط دارد و همچنان به زبانهای عربی و فرانسوی نیز آشنایی دارد.


 

  • ابراهیم اخلاقی

تنگه خیبر

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

تنگه خیبر
تنگه خیبر یا گردنه خیبر دره و گذرگاهی معروف در رشته کوه هندوکش است که در مرز میان افغانستان و پاکستان قرار دارد. این گردنه که قرنها راه داد و ستد و هجوم از آسیای مرکزی بوده اینک حلقه عمدهٔ ارتباطى بین پیشاور پاکستان و کابل افغانستان می‌باشد. این گردنه ارتفاعش از ۱۰۷۰ متر تجاوز نمی‌کند.
گردنهٔ خیبر یکى از راه‌هاى عمدهٔ هجوم به هند بوده است. ظاهراً اسکندر مقدونی قسمتی از سپاهیان خود را که تحت فرماندهى هفایستیون و پردیکاس بود از این راه عبور داد و خود راه ساحل شمالی رود کابل را پیش گرفت. سلطان محمود غزنوی، تیمور لنگ و بابر در لشکرکشى به هند و نادرشاه افشار در لشکرکشى از این راه گذشتند. گذشته از دشواریهاى طبیعى عبور از خیبر به سبب قبائل سرسخت اطراف نیز دشوار بود. از جمله این قبائل قبیلهٔ اَفریدی است که مردمى گردنکش و آشوب‌طلب بودند و در مقابل هرگونه نفوذ خارجى مقاومت مى‌کردند. انگلیسها اول بار در ۱۸۳۹ م. در اولین جنگ افغانستان و بریتانیا از خیبر گذشتند و دشواریهای بسیار دیدند در دومین جنگ افغانستان و بریتانیا بموجب پیمان گندمک ۱۸۷۹ م. خیبر تحت نظارت بریتانیا قرار داده شد. در ۱۸۹۷ م. افریدیها گردنه را گرفتند و بریتانیائی‌ها را بیرون راندند و چندى آنرا در تصرف داشتند. سرانجام بریتانیا حفظ و حراست جاده را در مقابل اجرت به افریدیها سپرد ولی خود ناچار مأمورین گشتی داشت.

  • ابراهیم اخلاقی

تخت رستم

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ

تخت رستم 
تخت رستم, که در ایبک مرکز ولایت سمنگان قرار دارد, یادگاری است قریب به 2500 سال پیش که اینک تنهای تنها در اسارت حوضچه هایی که در آن زمان حفرشده بوده است در اطراف این تخت زیبا, تا از نفوذ دشمنان در امان باشد, قرار دارد.
اینک حوضچه اطراف آن خشک, تخت آن مسکوت و جاده آن مخروبه باقی مانده است و همچنان شگفت زده از این همه بی توجهی مسئولان دولتی و دولتمردان سر شرمندگی خود را در برابر جهانیان به زیر انداخته و آرام با آفتاب سوزان منطقه همنشین است. 
ایبک مرکز یک ولایت است, ولایتی که می تواند بسیاری از نیازهای زراعتی این کشور را تامین کند, اما مردمان آن به گفته خود والی از آشامیدن آبی که شایسته انسان باشند محروم هستند, از مرکز شهر آن رودخانه ای مواج در حال عبور است, اما آب آن همواره با خود گل به همراه دارد و آلوده است, حتا اطرافیان همین رودخانه برای رسیدن به آب آشامیدنی حد اقل باید چهل تا پنجاه متر زمین را حفر کنند و با دوله از دل زمین جرعه جرعه آب بکشند و آن را بنوشند. زمینهای شان خشک, زارعان در انتظار آب, اما رودخانه از میان آنها نیشخند زده و عبور می کند و توان بهره گیری از این همه آب برای مردم نیست! 
تخت رستم, با اینکه بر فراز کوهی قرار دارد که همه آن کوه قابل کشت و درخت کاری می باشد, اما بازهم تشنه ایستاده است تا قدمت و کهنگی خویش را اگر کسی به دیدارش آمد و احوالش را پرسید بگوید که این زمین و این مکان دارای پیشینه فرهنگی و مدنیتی کهن می باشد که یا از دواران بودائی ها باقی مانده است و یا اینکه از دوران زردشت, اما حقیقت هرچه که باشد این است که او اینک حتا یک لوحه هم در اطراف خود ندارد که 2500 سال پیش اینجا کی بوده است, و رستم پهلوان در آنجا چه می کرده است و براستی احکام خود را از فراز همین تخت سنگی صادر می کرده است؟ بر فراز این تخت سنگی نشانی از یک تندیس هم باقیست, اما این تندیس متعلق به چه کسی بوده است؟ زردشت یا بودا؟ آن را کسی لا اقل دقیق نبود که برای من بگوید.
پائین تر از این کوه کوهی دیگر است که از دور چند سوراخی بیش از آن دیده نمی شود, اما گفته می شود که در آن زمان اینجا بازاری بوده است بسیار زیبا و دیدنی. نا گزیر علاقه مند می شوم که از آنجا هم دیداری داشته باشم, به کوه نزدیک می شوم, از یکی از این سوراخها داخل کوه می شوم, داخل کوه را کنده کاری کرده اند, داخل کوه نشان از یک معماری کهن دارد, احساس می کنم که این معماری را در گذشته در جایی دیده باشم, شاید در بامیان در کناره های تندیس بزرگ بودا! 
دل کوه را حفر کرده اند و دهلیزی کلان در آن ساخته اند, و در کنار آن یک اتاقی کلان که شاید تالاری بوده است برای اجتماعات آنها و در کنار آن دهلیزی دیگری دارد که بازهم طولانی تر می باشد و دریچه های به سوی بیرون هم دارد, و در جانب کوه مغاره های حفر شده اند که بعضیها می گویند اینجا مغازه هایشان بوده است در آنزمان, اما بیشتر به همان معابد بامیان شباهت دارد که عابدان بودایی می آمده اند در دل آن کوهها برای عبادت خدایشان ساعتها و ماهها آنجا راز و نیاز داشته اند.
در دل این کوه به علاوه یک دهلیز و یک تالار یک مکان دیگری هم ساخته است که نسبتا بسیار کلان, زیبا, و سقف آن را به شکل گنبدی حفر کرده اند, که همه آنها دیدنی است.

  • ابراهیم اخلاقی

شهرهای تاریخی بامیان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ

شهرهای تاریخی بامیان

شهر غلغله:
شهر غلغله شهری که یک زمان شهرت بسزایی آن شرق و غرب را به خود متوجه گردانیده بود و در برابر نیرومند ترین و خشمگین ترین متهاجمین مقاومت و مجادلت همی کرد مخرو به های شهر غلغله در گردو نواحی بالا حصار در میان مزارع و کشت زارها به طرف دهکده سید آباد کم و بیش باقی مانده است .
شهر غلغله طوری که تاریخ حکایت می کند به گمان غالب بعد از به میان آمدن سلطنت شنسبانیه غوری به دست سلطان علاءالدین جهان سوز و در زمان سلطنت نخستین امیر شنسبانی ملک فخر الدین برادر افخم جهان سوز به میان آمده است .
باشندگان این شهر در بین قرن شش و اوایل قرن هفت هجری در سموچ و آبادی های مستحکمی که اباره ها برجهایی که از خشت خام و پخته و سنگ اعمار شده بود زندگانی می کردند بعد از این که علاءالدین محمد خوارزم شاه بین سال های 607و 611 هجری اردوی غوری وغزنوی را در هم شکست پسرش جلاالدین در شهر غلغله مرکزیتی قایم کرد و برای مدتی با شهرت جلال تام حکم روایی نمود شکوه وقدرت آن رقیبان اش را بران داشت تا بر شکست و کوبیدن او از هیچ گونه تدابیر واقدامی دریغ نکنند زمان قدرت این حکم روای فاتح بود که هجوم وحشت ناک چنگیز از صفحات شمال بر جنوب هندوکش سرایت کرد .
چنگیز از راه دره شکاری وارد این سرزمین شده در شهر ضحاک که آثار خرابه های آن را در هفده کیلومتری قبل از بامیان در نقطه نقاط آب های بامیان و کالود در نقاط مرتقع کوه سرخ قرار دارد. و جنگ میان مهاجمین چنگیز و امپراتور شهر در گرفت درین زدو خورد موتی جن پسر جغته نواسه چنگیز به قتل رسید از دیدن این منظره خشم چنگیز به جوش آمده سوگند یاد کرد که آن قدر قتل و قتال درین شهر بنماید که حتی برای انسان وحیوان امان زندگانی ندهد شهر غلغله بعد از مقاومت بسیار شدید در سال 618 ه ق مطابق 1322 مسیحی به خاک یکسان شده فاتح مغل آن طوری که تصمیم گرفته بود شهر را آتش زد و مردم در میان شعله های آتش جان دادند وگروهی که از شعله های بی رحم آتش نجات یافتند از دم تیغ خلاصی نیافتند و بالاخره حصار آزادگان و کانون علم و فضل پادشاهان علم دوتس ادب پرور شنسب های غوری خوارزمشاهی را شهر مغضوب لقب دادند .
به طرف جنوب شرق خرابه های بالا حصار شهر غلغله در داخل دهکده سید آباد بدنه قلعه مستطیل شکل با دیوارهای بلند موجود است که در نزد اهالی به قلعه دختر معروف می باشد داستانهای محلی این قلعه را مربوط به دختر جلاالدین منکبرنی پادشاه خوارزمشاهی می دانند چنگیز حصار محکم شهر غلغله را گرفت نمی توانست و مدتی لشکر مغلی در اطراف حصار سر گردان ماندند وحیران بودند که به چه ترتیب و وسیله حصار را بگشایند و به مجادله جهت اشغال بپردازند تا این که بالاخره این دختر ناز پرور خیانت کرده و نامه برای مهاجمین نوشت و نامه را با پیکان تیر در صف مهاجمین انداخت و به آن ها فهماند که فتح این قلعه مشکل است تازمانی که سر چشمه آبی را که در داخل حصار می آید و مدافعین شهر از آن استفاده و رفع تشنگی می کند بسته نشود فتح نصیب مهاجمین مغلی نخواهد بود لذا سر چشمه ای را که در دره کالو است با نمد تخته سنگ های نمک مدود شود و سپاه مغل به این دستور سر چشمه آب را بستند و بدین ترتیب راه فتح قلعه را یافتند وآن را گشودند و اما در مقابل دختر ناعاقبت اندیش نیز فعل زود ثمره این همکاری خود را با اردوی دشمن چشید و توسط سپاه مغل به وضع فلاکت باری کشته شد.

شهر ضحاک:
نام محلیست که به فاصله 17 کیلو متری شرق که بین 67 درجه 58 دقیقه 13 ثانیه طول البلد شرقی و 34 درجه 29 دقیقه و 34 ثانیه عرض البلد شمالی واقع است در نقطه اتصال آب های بامیان یا آب دره گالوروی پوزه های بلند و سرخ کوه برج ها دیوارها و بقایا قلعه به نظر می خورد که یکی از مستحکم ترین قلعه های جنگی بوده قسمتی از برج هایی که رخ به طرف دره گالوا است به نام شهر تریمان هم شهرت دارد .
در دوره شنسبانی های غوری در این جا حصار مستحکمی ساخته شده بود که مقاوت آن در مقابل چنگیز خاطره فراموش ناشدنی به یادگار مانده است چنان چه موتی جن نواسه چنگیز در سال 628 ه 1222 م در همین جا کشته شد .

شهر سر خشک:
به فاصله 4 کیلو متر دورتر از دره شکاری در سواحل چپ آب های بامیان بر فراز پوزه بسیار بلند کوه دیوارهای یک حصار خرابه که شکل قلعه را دارد قرار دارد واقع واز نظر استحکام و موقعیت سوق الجیشی اهمیت بسزایی داشت این حصار مانند شهر غلغله و ضحاک آبادی های به شکل سموچ و عماراتی از خشت خام نیز از خود به یادگار مانده است.
که یک تیغه کوه را به هم وصل کرده است .
1- خرابه های اصل شهر که مسجد و بعضی عمارات آن هنوز باقی مانده است .
2- ارگ یا بالاحصار که بر فراز خصص سلنی دره و اراضی هم جوار واقع است .
دورادور شهر و حصار دیوارهای ضخیم و برج های مدور دیده می شود که همه از گل وسنگ ساخته شده این حصار هم در اثر هجوم مغل در نیمه اول قرن هفت هجری ویران شده است .




منظره بودا از بالای شهر باستانی غلغله. (2006)
 

  • ابراهیم اخلاقی

پل تاریخی مالان در هرات

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ب.ظ

پل تاریخی مالان در هرات 

پل مالان یکی از بناهای تاریخی هرات و از پلهای زیبا و تاریخی افغانستان است که بر روی رودخانه هریرود در منطقه مالان ساخته شده است.
این پل در مسیر جاده قدیمی هرات - قندهار واقع شده و در گذشته های دور، کاروان هایی که از هرات به مقصد سیستان، قندهار و هند سفر می کردند، از این پل عبور می کردند. 
پل مالان، در شکوفایی اقتصاد و درآمد مردم هرات نقش مهمی داشته و از همین رو در طول تاریخ، بارها بازسازی شده است.
این پل در سال ۵۰۵ هجری قمری (برابر با ۱۱۱۰ میلادی) و در زمان سلطان سنجر سلجوقی به همین شکلی که اکنون هست، با اندک تفاوت، ساخته شد. 
ولی از روی داستان هایی که در مورد پل مالان حکایت می کنند و بنا به اهمیت تجارتی و موقعیت جغرافیایی هرات، گمان می رود که تاریخ ساخت این پل خیلی نزدیک به تاریخ ساخت شهر هرات باشد. در برخی از این حکایت ها، تاریخ ساخت پل مالان تا پیش از ظهور اسلام نیز ذکر شده است. 
برخی حکایت هایی که در مورد ساخت پل تاریخی مالان وجود دارد، شنیدنی است. بر اساس یکی از این حکایات، پیش از ظهور اسلام، دو خواهر مومن زرتشتی مذهب، به نامهای بی بی حور و بی بی نور که مرغداری داشته اند، از تخم مرغ برای ساخت پل مالان استفاده کردند. این روایت می گوید آن دو، در زمان ساخت پل مالان، در ملات و مصالح ساختمانی آن، تخم مرغ اضافه کردند تا زمانیکه پل مالان ساخته می شد آنها با استفاده از تخم مرغ در ملات یا همان مواد ساختمانی آن زمان، برای مقاوم ساختن پل در مقابل طغیان آب، مقاوم شود. 
مالان روستای کوچکی است که در کنار هریرود قرار دارد. به گفته برخی مورخان، پیش از اسلام در این روستا آتشکده ای بوده که اهالی شهر هرات در این آتشکده عبادت می کردند. در زمانی که بر روی رودخانه هریرود پلی وجود نداشت، مردم به سختی از آب عبور می کردند و خود را به آتشکده می رساندند. این روایت می گوید یک موبد آتشکده مالان به نام برزو - که فرزند نداشت و از بی فرزندی همواره رنج می برد - روزی دست به دامان اهورامزدا شد و گفت اگر مرا فرزندی باشد، به شکرانه آن، بر روی هریرود پلی خواهم ساخت که مردم بتوانند به آسانی از آب عبور کنند و به آتشکده بیایند، خداوند فرزندی به برزو ارزانی کرد و برزو نام او را فریدون گذاشت و سپس به وعده خود عمل کرد و این پل را ساخت . 
پل مالان در حال حاضر دارای ۲۲ دهنه یا طاق است. اما الکساندر همیلتون جهانگرد انگلیسی در اواخر قرن نوزدهم میلادی زمانی که از هرات دیدن می کرد در مورد پل مالان نوشته است که این پل، دارای ۱۷ دهنه است. این جهانگرد همچنین نوشته که در آن زمان آب رودخانه هریرود تغییر مسیر داده و از داخل پسته‌زار کنار پل می گذشته و راه را مسدود کرده بود. گزارشی که الکساندر همیلتون در مورد هرات نوشته، در سال ۱۹۰۴ میلادی در بریتانیا به چاپ رسیده است 
در سالهای جنگ در افغانستان، پل تاریخی مالان قسماً از بین رفته بود ولی در سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ توسط موسسه داکار مجدداً بازسازی شد. 

 

  • ابراهیم اخلاقی

دره پنجشیر

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ب.ظ

دره پنجشیر

یکی از دره های بسیار زیبا و قشنگ هندوکش که مدخل آن به فاصله 80 کیلومتری شمال شهر کابل افتاده است، همین دره سرسبز و خوش آب و هوای پنجشیر است که محاسن طبیعی آن سر زبانها است.
دره پنجشیر در دامنه های جنوبی هندوکش از (دربند) تا (پریان) یا از (گلبهار) تا کوتل (انجمن) را فراگرفته و خط عمومی آن از شمال شرق به جنوب غرب ممتد است.
پنجشیر از نقطه نظر مراودات یکی از مهمترین راه های کاروان رو قدیم بین حصص شمالی،شرقی و جنوبی هندوکش بوده و هست و با وجود اینکه سرک شکاری بین کابل و باختر و تخارستان (بین کابل و مزار شریف و قطغن و بدخشان) موتررو شده است معذالک دره پنجشیر از نقطه نظر رفت و آمد رمه های حیوانات و حمل و نقل نمک و میوه جات و غله جات و تردد کاروان های کوچک مقام خود را از دست نداده است و مسافرت میان دره جرم بدخشان و کابل کمافی السابق از این راه عملی میشود زیرا با وجودیکه سرک از خان آباد تا مرکز بدخشان و از آنجا تا بهارک (دهن دره واخان و جرم و زردیو) رفته بانهم تردد موتر در آن ناحیه زیاد نیست و کثرت خرابی پلهای رودخانه کوکچه عایق دیگری تولید کرده است.
همانطوریکه پنجشیر در دامنه های جنوب هندوکش ممتد است، موازی با آن در شمال سلسله کوه مذکور دره سرسبز (اندراب) افتاده که نسبت به پنجشیر به مراتب فراختر است و یک سلسله دره های تنگ و فرعی که در زیبائی های قدرتی و لطافت آب و هوا و بدایع مناظر طبیعی بیمانند میباشد از دهن گلبهار تا کوتل خاواک حد به حد این دو دره بزرگ را در دو پهلوی هندوکش بهم وصل کرده است. به عبارت دیگر از جمله 21 کوتل هندوکش که بین کوتل (انجمن) و (دندان شکن) افتاده 8- 9 کوتل تنها از حصص علیا و وسطی و سفلی دره پنجشیر راه دارد و به این ترتیب چندین دروازه هندوکش به دره پنجشیر کشاده میباشد و منتهاالیه پنجشیر سفلی را که بسیار بجا و به موقع (دربند) و (دالان سنگ) میگویند، میتوان دالان و مدخل مرکزی هندوکش خواند. این کوتل ها از بالا تا پایان دره قرار آتی است:

1- کوتل انجمن: از آخر دره پنجشیر، از (پریان) به حصه علیای دره انجمن و از آنجا به دره جرم بدخشان راه رفته است.
2- خاواک: از حوالی قریب سرچشمه رودخانه پنجشیر به طرف شمال دره ئی جدا شده که منتهی به کوتل معروف خاواک میشود. آبیکه از اینجا به استقامت شمال غربی جاری میشود بنام اندراب یاد شده و به اندراب میرود.
3- تول یا طول: از دره فرعی دیگر، از مقام (سراب) به اندراب میرود.
4- زریه: از دهکده (سفید چهر) پایان تر دره فرعی است که به دره طول منتهی میگردد.
5- از پنجشیر سفلی، از علاقه (امرز) که ودد انگلیسی آنرا (مرز) یاد کرده، از دره های فرعی به طرف اندراب راه رفته و کوتل هائی هم دارد که عموماّ برف دارد ولی تنگ و دشوار گذار میباشند.
6- شپتال: از مدخل دره، از حوالی گلبهار راهی به (کشن آباد) 21 میلی خنجان منتهی میشود.
7- بازارک: از دره و کوتل بازارک به خنجان و اندراب راه رفته است.

رودخانه پنجشیر و آب های فرعی دیگر که از دره های راست و چپ بدان میریزد موضوعی است که مطالعه آن از نقطه نظر جغرافیه و منابع آب اهمیت زیاد دارد. سرچشمه رودخانه پنجشیر نقطه ایست در کوتل انجمن که آنرا (ناوک) گویند و 19 معاون دیگر حد به حد به آن یکجا میشود بدین ترتیب رود خانه پنجشیر که با معاونین آن از آب های 20 دره مختلف تشکیل شده در گلبهار با رودخانه (شتل) یکجا میشود و آب های مشترک آنها با آب های سالنگ و غوربند در مقابل برج عبدالله بگرام بهم وصل میشوند و همه در سروبی به رودخانه کابل میریزند.
در سلسله جبال هندوکش و رشته ها و شاخه های فرعی ان یکعده دریاچه ها و یا به اصطلاح عوام حوض هائی موجود است که تعیین موقعیت آنها از نقطه نظر جغرافیه و طبقات الارضی و منابع آب و نیروی آب و داستان های فلکلور محلی اهمیت زیاد دارد ولی اکثر آنها را جز اهالی محلی دامان دره ها کس دیگری ندیده است. معروفترین آنها دریاچه های سرقول پامیر دریاچه ویکتوریا و دریاچه شیوا در شغنان است.
حوض (لالان) یا دریاچه شاه دریابار حوض دیگری است که فراز کوه در منتها الیه دره هزاره قرار دارد. آب آن طرف عبدالله خیل جانب پنجشیر میآید. از طرف نجرو هم به این دریاچه راه است. در نقطه ئی موسوم به (سژاب) به 9 کیلومتری کوتل خاواک حوضی است که آب گرم دارد ولی به حساب دریاچه های کوهی آمده نمیتواند. دریاچه های فراز کوه ها در دوره هائی که آئین بودائی در افغانستان رواج داشت در افسانه ها و داستانها دخالت زیاد داشت و یکی از این دریاچه ها که موقعیت آنرا زائر چینی هیوان تسنگ در زاویه شمال غربی بگرام بالای کوه ها نوشته محلی بود که شاه ماران آبی در آن زندگانی داشت و در اثر آبادی معبدی در پای کوه میان او و کنیشکا کوشانی مقابله هائی رخ داد. داستان مذکور در رساله بگرام و در جلد دوم تاریخ افغانستان گرفته شده است. از نقطه نظر نام میان (دریاچه شاه بار) و دریاچه که (شاه ماران آبی) در آن زندگانی داشت، قرابت نزدیک است تنها سمت آنرا اگر از بگرام بگیریم عوض (شمال غرب) شمال شرق می آید.
دره پنجشیر از دربند تا پریان از نقطه نظر تقسیمات اداری دارای حکومت درجه سوم است که مرکز آن (رخه) میباشد و از خود دو علاقه داری دارد که مرکز یکی آن در دهکده (زنی) و مرکز دیگری در (اره) میباشد. آبادی های دره پنجشیر بیک عده دهکده هائی تقسیم شده که بیشتر در دامنه های دو طرف کوه و در اراضی مرتبه دار دو طرف سواحل رودخانه قرار دارند و عموماُ اطراف آنها را باغچه های توت و تاکستان های کوچک فراگرفته و جویبارهائی که از دره های فرعی جدا شده از قرب و جوار خانه ها میگذرد. بعضی از دهکده ها در کمرهای کوه، فراز غندی ها و تپه ها متکی به نشیب اطراف دره آباد شده مانند دهکده (چاروا) که از دهات امرز است و جزء مربوطات علاقه داری (زنی) میباشد و دیوارهای بلند و دریاچه های کوچک و سفید آن در میان لکه های سبز درختان جلوه خاصی دارد.
دره پنجشیر از نقطه نظر تعداد دهکده ها و تمرکز جمعیت یکی از بهترین جاهای حکومت کلان شمالی است. اهالی پنجشیر بیشتر سفید چهره و موهای خرمائی و چشمان آبی دارند. بزبان فارسی تکلم میکنند و از نقطه نظر علایم فارقه چهره و بدن با باشندگان سایر دره های سمت شمالی فرق دارند.
خانه و منازل ایشان عموماُ از سنگ های پارچه و گل ساحته شده و در مواردی که به خشت ضرورت میافتد، خشت های بزرگ خام استعمال میکنند. کلکین های اطاق های آنها عموماُ کوچک و چوکات دروازه ها اکثراُ منبت کاری میباشد. اطراف چوکات کلکین ها را عموماُ سفید میکنند و در بسیاری موارد به دو طرف دروازه های حویلی ها دو سکو یا صفه دیده میشود.
پنجشیر آب و هوای نهایت گوارا و دلخواه دارد. در تابستان سرد و در زمستان چون باد ندارد گرم است. نظر به اختلاف ارتفاع پنجشیر علیا سردتر است. اهالی جزء چند ماه زمستان بقیه ماه های سال را در هوای آزاد ، در زیر درخت های باغچه های اطراف دهکده ها و یا بالاتر در قله های کوه ها در ییلاق های تابستانی خود میگذرانند و مانند خوشه های انگور که بیک تناسب معین سایه و آفتاب بکار دارد، همانطور در سایه و روشنی تحت برگ های درختان زندگانی میکنند.
پنجشیری ها مردمان با نشاط و بشاش اند. در آواز خواندن و ترنم و قرسک و اتن و رقص میل وافر دارند. بهترین آله موسیقی آنها دایره است. شعرا در میان ایشان زیاد است و در ساختن غزل های عامیانه عشقی ماهر اند. تنها تنها و دسته جمعی میخوانند و اشعاری در مدح زیبائی های طبیعی دره و حسن و جمال و فضایل اخلاقی خویش ساخته اند و میخوانند و از دربند تا پریان یعنی از اول تا آخر دره پنجشیر همه و هر چیز را میستایند. 
پنجشیری ها در زمانه های قدیم حتماُ از نقطه نظر لباس چیزهای ممیزه و مخصوص داشته اند که در اثر رفت و آمد زیاد بکابل و تماس با اهالی همجوار مخصوصاُ کوهستانی ها و کوهدامنی ها از میان رفته است. تنها لباس مخصوص آنها (برزو) است که پارچه آن عموماُ از موی بز بدست بدست خود آنها بافته مبشود.

 

  • ابراهیم اخلاقی

موزیم ملی افغانستان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ب.ظ

موزیم ملی افغانستان

موزیم ملی افغانستان یکی از غنی ترین موزیم ها در سطح منطقه بشمار میرفت که این کانون بزرگ فرهنگی توانست درطول ادوار مختلف هزاران اثر باستانی را حفظ وآنرا بصورت قسمی به نمایش بگذارد.
در سالهای اولیه تاسیس این موزیم که در آن دوران "عجایب خانه" نام داشت، فقط بعضی از آثار تاریخی مثل قرآن های خطی، صنایع دستی، آثار برجای مانده از جنگ های دوران استقلال و بعضی کتاب های کمیاب در آن نگهداری می شد. اما این کانون با عظمت در سال 1919 م درتعمیر باغ بالا گشایش یافت و آثاریکه جمع آوری شده بود مشتمل بود بر مجموعه های تاریخی – اسلحه باب – البسهء زر دوزی خامکدوزی – علم های جهاد – نسخ خطی وغیره .
درسال 1925 – م این مجموعه به قصرکوتی باغچه ( ارگ) انتقال یافت ، قصر کوتی باغچه نسبت ضیقی جای جوابگوی نیازمندی های موزیم نبوده بار دیگر این مجموعه ها درسال 1931 م به تعمیر موجوده واقع دارالامان منتقل گردید .
در اولین قانون اساسی افغانستان که در زمان امان الله خان به تصویب رسید، یک ماده مفصل به حفریات و حفظ آثار تاریخی و تشکیل محلی برای نگهداری آثار تاریخی این کشور اختصاص داده شد. 
به موجب این قانون، مقرر شد که شعبه "حفریات و موزیم" زیر نظر وزارت معارف (آموزش و پرورش) فعالیت کند. از مهم ترین کارهای این شعبه، کشف و حراست از آثار تاریخی و انتقال آنها به موزیم ملی بود. 
از آنجایی که دولت افغانستان امکانات و نیروی انسانی لازم را برای کشف آثار باستانی در اختیار نداشت و ازآنجائیکه حفریات غیر قانونی در ساحات باستانی کشور انجام میگرفت قاچاقچیان دزدانه اثار گرانبهای باستانی را بخارج کشور انتقال میکردند که این پروسه تا سال 1919 م ( ختم جنگ جهانی اول ) ادامه داشت ، قرار دادی بین دولتین افغانستان و فرانسه عقد نمود که به این ترتیب براساس کاوشهای قانونی مطابق به قرار داد در تعداد گنجینه های فرهنگی و تاریخی موزیم ملی افغانستان فزونی بعمل آمد. این قرار داد به فرانسوی های حق می داد که از دو اثر کشف شده مشابه یکی از آنها را به فرانسه انتقال دهند. احمدعلی کهزاد مورخ و باستان شناس افغان یکی از کسانی بود که در کنار کاوشگران خارجی به جستجوی آثار تاریخی می پرداخت که کشف بسیاری از آثار تاریخی افغانستان با تلاش های او بوده است. 
در این دوران، بعضی از آثار تاریخی موزیم ملی در فهرست آثار تاریخی یونسکو به ثبت رسید و پس از جنگ دوم جهانی چندین تیم باستانشناسی از ایتالیاییها، بریتانیایها تا جاپانیها، هندیها و شورویها به کاوش پرداختند.
موزیم ملی از بدو تأسیس تاسال 1992 – م یکصد هزار قلم آثار باستانی کشور را حفظ وحراست مینمود که این مجموعه ها شامل بود به حوزه های مختلف و ادوار مختلف – که از جمله میتوان از حوزه های سرخ کوتل – ای خانم – بگرام – کاپیسا – هده – مندیگک - طلا تپه شبرغان شورتوغی – فندقستان – بامیان – حوزهء باختر – شترک – پایتاوه – دلبر جین تپه تپهء فلول – تپه خزانه – تپه مرنجان – هزار سم سمنگان و ده ها حوزهء دیگر را نام برد .که این مجموعه ها ادوار مختلف ، از قبل التاریخ آغاز و تاقرن بیستم رادربر میگرفت .
برجسته کاری های مرمرین بودایی، عاج های هندی، آثار سنگی متعلق به ماقبل تاریخ، برنزهای رومی، مسکوکات دوره های مختلف، مجسمه های قبل از میلاد، بخشی از آثار موزیم ملی را تشکیل می دادند. 
آثار تاریخی از دوران صدر اسلام نیز بخش دیگری از موزیم را شکل می داد که از مهم ترین این آثار می توان به قرآن کوفی به خط عثمان بن عفان خلیفه سوم اسلامی، آیاتی از قرآن به خط امام حسن و نیز به قرآن خط کوفی که در سال ۱۳۳۴ از "شهر غلغله" کشف شده بود اشاره کرد. 
آثار خطی شاعران بزرگ زبان فارسی دری نیز در موزیم کابل نگهداری می شد؛ هفت اورنگ عبدالرحمان جامی، هفت پیکر نظامی گنجوی، هشت بهشت و لیلی و مجنون امیر خسرو دهلوی، که همه این آثار در سال ۸۹۹ هجری کتابت و تذهیب شده بودند بخشی از آثار ادبی موزه را شکل می دادند. 
بوستان سعدی به خط میرعماد خطاط معروف عصر تیموری، دیوان میرزا عبدالقادر بیدل که از طرف امیر بخارا به پادشاه افغانستان، امیر حبیب الله اهدا شده بود، دیوان حافظ به خط میر محمد محسن که برای سلطان حسن بایقرا نوشته شده بود و چند اثر مهم دیگر نیز از جمله آثار بخش ادبی و هنری موزیم بود. 
از مهم ترین آثار هنری دیگر موزیم ملی افغانستان نیز می توان به آثار مینیاتوری از استاد کمال الدین بهزاد اشاره کرد.
با توجه به کثرت آثار کشف شده، علاوه بر کابل در شهرهای هرات، میمنه، غزنی، بلخ و قندهار نیز چند موزیم بوجود آمد که موزیم هرات با بیش از ۴۰۰۰ اثر تاریخی بیشترین آثار را در خود جای داده بود. 
با ورود نیروهای مجاهدین به شهر کابل و با گسترش جنگ در داخل پایتخت، از ساختمان موزیم ملی نیز به عنوان سنگر نبرد استفاده شد. و طی سالهای 1992- 1995 موزیم ملی تقریباً هفتاد فیصد آثار ناب و منحصر به فرد خویش را در طول این مدت زمان از دست داد. موزیم ملی نه تنها آثار باستانی خویش را از دست داد بلکه تمامی آثاثیه ، تجهیزات ، مفروشات ، ویترین های نمایشی ، اسناد آرشیفی ، آلبوم ها ، کارت ها و تعداد زیادی کتب و بالاخره حریق منزل فوقانی موزیم ملی درماه می سال 1993 م به اثر اصابت راکت ها و خمپاره ها انجام پذیرفت .
دشمنان فرهنگ با آنهم به این ویرانی ها و غارتگری ها بسنده نبوده چنانچه دردورهء سیاه طالبان به این کانون فرهنگی ضربهء دیگری وارد آمد که همانا شکستاندن تعداد بیش از دو هزار مجسمه ها پورتریت های دورهء اسلامی و قبل از اسلام وغیره بود که به شکل بیرحمانه تخریب نمودند. 
عمر خان مسعودی از مسئولان موزیم کابل تنها کسی بود که با تلاش شخصی خود در دوران جنک های داخلی و زمان طالبان بیش از بیست هزار اثر موزیم را به مکان های امن منتقل کرد تا از بین نرود. وی در سال ۱۳۸۴ خورشیدی جایزه جهانی "شاهزاده کلاوس" هلند را به خاطر نجات آثار موزیم افغانستان دریافت کرد. وی نهمین دریافت کننده جایزه شاهزاده کلاوس در جهان است. 
دارایی دست نخورده در زیرزمینی ارگ، روز 25 اگست 2003، هنگامی که کارمندان حاکمیت افغانستان در پنهانگاه پشت دروازهء بزرگ پولادین آنجا به ساختمان کانکریتی برخوردند، آشکار گردید. آنها در آغاز گمان برده بودند که نهانخانهء هفت قفلی ارگ تنها در برگیرندهء خشتهای طلا یا دارایی بانک ملی کشور است. 
پرس و جو نشان داد که از هفت تن کلیدبان تنها یکی در شهر کابل مانده و دیگران یا آوارهء کشورهای دوردست اند، یا زنده نیستند. ولی گزارش دیده شدن زرپاره های طلا تپه پس از آنکه کارشناسی از جرمنی توانست قفلهای بی کلید را بشکند، به رسانه ها داده شد. حامد کرزی و اشرف غنی که پس از سیزده سال آنسوی دروازه گام گذاشتند و با شگفتی دریافتند که افزون بر خشتهای طلا های گنجینهء تماشایی طلا تپه نیز در کنار آن به چشم میخورد، نخستین دیدار کنندگان این گنجینه بودند.
در سالهای اخیر با حمایت یونسکو و با تلاش وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان، تعداد زیادی از آثار غارت شده این کشور، از کشورهای اروپایی بازگردانده شده است و هنوز هم بسیاری از این آثار در موزیم های کشورهای اروپایی نگهداری می شود. 
اخیراً نیز، وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان اعلام کرد که دور تازه ای از کاوش آثار تاریخی را در نقاط مختلف کشور آغاز کرده است.

طبق مدارک و اسناد رسمی افغانستان در سال 1350 ه. ش دارای 6 موزه معروف بوده که عبارتند از : 
1. موزیم کابل با 6033 قطعه آثار نمایشی 
2. موزیم قندهار با 707 قطعه آثار نمایشی
3. موزیم مزار شریف با 735 قطعه آثار نمایشی
4. موزیم هرات با 442 قطعه آثار نمایشی
5. موزیم غزنی با 4000 قطعه آثار نمایشی
6. موزیم میمنه با 3000 قطعه آثار نمایشی

به احتمال قوی بسیاری از این آثار گرانبها و میراث فرهنگی و ملی کشور و مردم افغانستان در دوران جنگهای بیست و سه ساله به غارت رفته یا نابود شده اند. چنانچه مجسمه های بودا در بامیان به تاریخ 21 حوت 1379 توسط گروه طالبان با خاک یکسان شد. ملت افغانستان از میراث بزرگ فرهنگی و باستانی خود محروم شد.

 


 

  • ابراهیم اخلاقی

مجتمع مصلای هرات

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ

مجتمع مصلای هرات

متجمع مصلای هرات که توسط ملکه گوهرشاد در اواخر قرن پانزدهم میلادی طرح ریزی و تحت نظارت وی اعمار گردید، زمانی بزرگ‌ترین افتخار هرات به شمار می رفت. در مجاورت مصلا مدرسه سلطان حسین بایقرا قرار داشت.
این مصلی در سال ۱۸۸۵ میلادی عمداً توسط ارتش بریتانیا ویران گردید تا فضای بیشتری برای هنگ توپخانه که برای نبرد با روسها آمادگی می گرفتند ایجاد گردد! در دوره اشغال شوروی در افغانستان دوباره شدیداً آسیب دید و فقط پنج مناره آن باقی مانده است که دوتای آن بر اثر اصابت راکت آسیب دیده‌اند. پس از آن که حفاظ درختها از برابر آن دوره شده، باد تزیینات کاشی کاری آن را نیز از بین می برد. همچنان مقبره گوهرشاد با گنبد کاشیکاری شده آبی رنگ دندانه‌دار آن، شدیداً آسیب دیده است اما بخش داخلی آن در حالت بهتری قرار دارد.

مسجد گوهرشاد نام دو مسجد است:
مسجد گوهرشاد مشهد مسجدی در جنوب بارگاه امام رضا در شهر مشهد که در سال ۸۲۱ ه.ق به دستور ملکه گوهرشادبیگم همسر شاهرخ تیموری بنا شده‌است.
مسجد گوهرشاد هرات مسجدی در شهر هرات که به دستور ملکه گوهرشادبیگم همسر شاهرخ تیموری بنا شده‌است و مدفن ملکه نیز می‌باشد.



مصلای هرات٬ اثری دیدنی بجا مانده از دوران تیموریان در هرات



آرامگاه ملکه گوهرشاد بیگم در نواحی مرکزی شهر هرات
 

  • ابراهیم اخلاقی

مسجد جامع هرات

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ

مسجد جامع هرات
مسجد جامع هرات را سلطان غیاث الدین غوری در سال ۵۹۷ ق. طرح ریزی نمود اما موفق به تکمیل آن نشد. جسد وی در سال ۱۲۰۲ میلادی در زیر گنبد در عقب ایوان شمالی مسجد مدفون گردیده است. اصل بنای آن قبل از اسلام و معروف است که معبد بزرگ آریائی و خانه مزدا بوده و پس از فتح مسلمین و نفوذ اسلام این معبد باستانی مرکز مسلمانان شد و مسجد جامع معروف گردید. تنها بخش کوچکی از مسجد عهد غوریان در درب ورودی جنوبی باقی مانده است. تزیینات دورهٔ غوری بعدها زیر کار تزیین دورهٔ تیموریان که مسجد را به ذوق و سلیقهٔ خود تزیین نمودند مخفی ماند که در سال در سال ۱۹۶۴ کارشناسان آن را بازیابی نمودند. اما در اثر مرور زمان بخش زیادی از کار پر مصرف تیموریان نیز از میان رفت که در نوسازی هایی که در سال ۱۳۲۲ شمسی روی مسجد انجام گرفت بخشی از آن بازسازی شد. در عهد تیموریان پایتخت در هرات واقع گردیده بود. تیموریان با جلب هنرمندان، معماران، فیلسوفان و شعرا به دربار خود رهبری نهضت فرهنگی را بدست گرفتند که از دوره های پردرخشش تاریخ هرات می باشد. شاهرخ و همسرش گوهرشاد از پیشتازان دورهٔ اول عصر تیموری به شمار می روند. حکومت سلطان حسین بایقرا از سال ۱۴۶۸ الی ۱۵۰۶ میلادی اوج دورهٔ طلایی تیموریان به شمار می رود.

  • ابراهیم اخلاقی

منار جام : کهن سال ترین برج آجری در جهان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ

منار جام : کهن سال ترین برج آجری در جهان 

کارشناسان عرصهء باستان شناسی در یونسکو منار جام را یکی از سازه های خارق العادهء معماری و کهنسال ترین برج آجری باقیمانده در جهان میدانند.غیر از این گفته شده است که منار جام سنت معماری کهن و سبک هنری قدیم در منطقه را در آخرین حد کمال و زیبایی آن نمایندگی میکند .
منار جام یکی از تماشایی ترین ابنیه های تاریخی افغانستان است و گفته می شود که پس از قطب منار در دهلی بلند ترین منارآجری جهان است .
باستان شناسان عقیده دارند که قطب منار به الهام از منار جام در اوایل سدهء سیزده هم ساخته شده است که درازای آن هفتادو سه متر اندازه گیری شده است .
در ارتباط به درازای منار جام چه در مطبوعات کشور و چه در اسناد مربوط به سازمان ملل متحدرقم یگانه یی ذکر نشده است . چنانکه درازای آن را گاهی 63/3متر وگاهی هم 65 مترنوشته اند غیر از این در بعضی اسناد دیگر درازی آن 63 متر قید شده است .
قطر قاعدهء منار هشت متر اندازه شده است که به بلندای تقریباً دو متر از سطح زمین دروازهء کوچک ورودی به داخل منار دیده میشود .
منار جام در میان سلسله کوه های ولایت غور در خم دره یی در ساحل جنوب هریرود برپا شده است . این منطقه از سطح بحر یکهزار و نهصد متر بلندی دارد.
بر اساس تخمین ها، دهکدهء جام در شصت و دو کیلو متری شمال شرق ولسوالی شهرک موقعیت دارد . در اسناد یونسکو گفته شده است که این منار به سال 1194 میلادی در دوران سلطنت سلطان غیاث الدین غوری 1163-1202 ساخته شده است و اما تا هنوز معلوم نیست که تکمیل منار چند سال را در بر گرفته است .
در شمارهء ششم کتیبهء نشریه انجمن حفظ میراث های فرهنگی افغانستان –( سپک) آمده است که سازندهء منار معماری بوده است به نام علی که نام او در دو جای در منار دیده می شود و به همین گونه در پای
منار نیز نام شاه غیاث الدین به چشم می خورد . در میان بعضی از آموزش دیده گان ولایت غور یک چنین باور های وجود دارد که سلطان غیاث الدین ، علی را جهت ساختن چنین یادگاری از سمرقند فرا خوانده بود .
ساکنان محل باور دارند که آجر های به کار رفته در منار در دهکدهء ((شیرجه))تهیه میشده است . و باز هم به روایت مردم علی دست کم هفت سال مشتاقانه کار کرد تا یکچنین یادگار بزرگی را در آن دره یی که امروز خاموش و آرام به نظر می آید بر افراشت.
در شمارهء ششم کتیبه همچنان در ارتباط به ساختمان درونی و نمای بیرونی منار جام چنین تصویری ارایه شده است : از پای تا سر منار، زینهء پیچا پیچی در دو کنارهء داخلی آن بالا رفته و به دالان بالایی می رسد نمای بیرونی منار با خشت های برجستهء فیروزه یی درخشان بر زمینهء گلابی و نوار نوشته سورهء نوزدهم قرآن مجید آراسته شده است . در گزارش کتیبه آمده است که پژوهشگران در این ارتباط که آ یا منار جام بخشی از کدام مسجد و یا نمادی از پیروزی غوری ها بوده است هنوز به تحقیقات خویش ادامه می دهند . این در حالیست که هنوز در اطراف منار نشانه یی از هیچ مسجد و مدرسهء مذهبی کشف نشده است. ظاهراً گمان میرود که ابنیه یی به این شکوه و بزرگی میبایستی در شهر بزرگی بنا میشد نه در یک چنین درهء تنگی .
این پرسشی است که از سال ها بدین سو ذهن کارشناسان عرصهء باستان شناسی را به خود مشغول ساخته است . منارجام سده های درازی به گونهء یک زیبایی فراموش شده در خم دره یی خاموشانه ایستاده بود.
شاید بتوان گفت که از کشف آن بیش از پنجاه سال نمیگذرد. چنان که باستان شناسان روز هجدهم 1957 میلادی را به نام روز کشف منار جام تلقی می کنند. در همین روز گروهی از باستان شناسان غربی به رهنمایی باستان شناس افغانستان احمد علی کهزاد به خم درهء در دهکدهء جام رسیدند که ناگهان با آن تجسم زیبایی روبه رو شدند.
تماشای منار، باستان شناس فرانسه یی را ((Andre Marieq Marieq )) چنان شگفت زده ساخت که برای یک لحظه احساس میکرد که با برج جادویی رو به رو شده است .
باستان شناسان به این باور اند که اهمیت منار جام تنها در زیبایی آن نیست ؛ بلکه این منار میتواند کلیدی باشد در جهت گشودن راز های دورهء غوریان در افغانستان .
خطرهای که منار جام را تهدید می کند میتوان به دو دسته تقسیم بندی کرد .
نخست خطر های طبیعی دو دیگر خطر های که در یکی دو دههء اخیر ساکنان محل و گروه های تفنگدار به وجود آورده است .
با گذشت سالیان رودخانه هریرود تدریجاً ساحل جنوبی خود را تخریب کرده و بستر خود را به سوی منار گسترش داده است .چنان که همه ساله در فصل بارندگی با افزایش سیلابها و بلند رفتن سطح آب رودخانه خطرطبیعی چندین برابرمی شود .
بر اساس نخستین آزمایشهای که به سال 1971 میلادی به وسیلهء کارشناسان صورت گرفته است منار جام به اندازه دو درجه به سمت شمال رو به سوی هریرود میلان پیدا کرده است .
دو درجه میلان برای یک چنین برج بلند و آن هم در وضعیتی که تخریب هریرود کماکان ادامه دارد واقعاً میتواند خطر بسیار بسیار جدی به شمار آید.
این در حالیست که به گفتهء بعضی از ساکنان ولایت غور ظرف بیست و اند سال گذشته این منار هر از گاهی آماج شلیک گلوله های تفنگدارقرار داشته است .
روایاتی وجود دارد که بعضاً گروه های تفنگدار به گونهء تفنن و نشانه زنی قسمت های از برج را آماج گلوله های خود قرار می داده اند . 
 

  • ابراهیم اخلاقی

گازرگاه

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ

گازرگاه


تاریخ گازرگاه با نام شیخ اسماعیل که کنیه آن شیخ عمو است شروع میشود زیرا شیخ عمو بود که گازر گاه را از محل افتاده در کنار راه بمرکز پر جلال دنیای صوفیان و عارفان مبدل نمود با دفن آن در روی تپه زنجیر گاه در سال 441 هجری قمری این منطقه شهرت زیادی به خود کسب نمود در زمان شیخ عمو یک تعداد پیشتازان عرفان و تصوف قد علم نمودند که بسیاری از آنها مانند خواجه عبدالله غوربنج. شیخ ابو نصر خباز. شیخ ابوالحسن سوهان در کنار قبر وی بعدها دفن گردیدند این عرفان و متصوفین کسانی بودند که برای گازرگاه نامی کمائی نمود ند و از نزدشان خواجه عبدالله انصاری پیر هرات بهره های فراوانی برده است خواجه عبدالله انصاری احترام خاصی به شیخ عمو داشت واز محضر آن استفاده های زیاد نموده است تا بتدریج شخصیت برجسته در شمال شرق خراسان گردید از دوران خواجه عبدالله انصاری (رح) آثاری ازچند بنا باقیمانده است که از جمله در حصه غربی سراشیبی زنجیر گاه یک حضیره کوچک زیر زمینی میباشد که به یک نقب میدان دار میرسد که نوع چله خانه میتوان به آن گفت
خواجه عبدالله انصاری در 22ذی الحجه سال 481 هجری قمری مطابق 8 مارچ 1089 وفات نمود است محل فعلی دفن خواجه عبدالله انصاری قبلاً جنگلی بوده که خواجه عبدالله انصاری در فصل بهار در آنجا بسر میبرده و از فضای سبز آن استفاده مینمود در همین فصل بهار فوت نموده ودر آنجا دفن گردیده است. باید گفت که در زمان دفن خواجه عبدالله انصاری هیچگونه آثار و نشانی از قبور دیگر یا ساختمانی در نزدیک مدفن پیر هرات وجود نداشته است .
گازرگاه در قرن 11 میلادی بگونه یک شهر مقدس ظاهر گردید ودر اواخرقرن 12 میلادی وزیر غوری ها ( عز الدین عمر مرغنی )مدرسه ای را در گازرگاه بنیاد گذاشت که از مدرسه موصوف اثری اکنون بچشم نمیخورد ممکن است طاقچه تعبیه شده در روی دیوار شمالی متعلق به بخش از مدرسه غوری باشد. در سال 607 مطابق 1212 آخرین شاه غوری (سلطان محمد)کشته شد وبرای وی مدفنی چون شهدا در گارزگاه بنا گردید که مقبره آن اکنون معلوم نیست از زمان ساختن مدرسه غوری ها تا زمان ظهور شاهرخ (807-850 ) هجری قمری اوایل قرن 13 میلادی انکشاف قابل ملاحظه در بنای گازرگاه بمشاهده نمی رسد
شاهرخ در ماه محرم سال 829 هجری قمری مطابق 145 میلادی هدایت اعمار ساختمانی صادر نموده که بنای بود در جوار مدفن خواجه عبدالله انصاری (رح) در گازرگاه که کار این ساختمان یکسال بعد از هدایت آن تکمیل گردید. 
طرح ودیزاین این بنا طوریست که در پیشگاه جناح شرقی ایوان بلند ساخته شده که پر شکوه ومنزلت آرامگاه افزوده است هم ردیف این ایوان سوفه های دیگر به نظر میخورد که بالای آنها نیز خانه های وجود داشته که اتاق های بلند و پائین آن ایوان را نمادار میسازد. در بخش شمالی جنوبی نیز ایوان های رفیع در وسط ساخته شده و اتاق های دیده میشود در قسمت غربی که بنام (باب سعادت) مشهور است ومدخل میباشد ایوان مرتفع وجود دارد که بر منزلت آرامگاه می افزاید. در وسط راهرو (کفش کن) به طرف شمال وجنوب آن دو سالون برای ادای نماز با ظرافت خاصی جلب توجه مینماید و در بخش بیرونی مزار ایوانی رفیع ویک بالا خانه موقعیت دارد تمام ساختمان از سنگ وخشت آباد گردیده وکاشی های به رنگ طلایی وآبی در تزئینات آن به کار رفته است وانواع بخطوط معقلی. کوفی.ثلث با مهارت و استادی تمام در آن جلو گیری مینماید.
شاهرخ آرامگاه خواجه عبدالله انصاری (رح) را با استفاده از موقوفات آن آباد نمود و خودش هر پنجشنبه به زیارت خواجه انصاری (رح) میرفت واین سبب شده بود که زائرین زیادی به گازرگاه روی بیاورند. بنای اعمار شده شاهرخ در گازرگاه در سال829 هجری مطابق 1425 میلادی بکلی مطابق وضع حاضر آن است. که کمتر تغییری در آن در طول زمان به وجود آمده است بنای آرامگاه خواجه عبدالله انصاری (رح) به گروپ از ابنیه شامل میگردد که معماران آن ابنیه ها را شیرازی گفته اند. در سال 845 مطابق 1414 میلادی خوجه علی بن خواجه فخر الدین خانقاه به نزدیک آرامگاه پیر هرات آباد نمود که در همان سال خودش نیز در آنجا دفن گردید که امروز اثری از آن باقی نمیباشد ابوالقاسم بابر در سال 856 هجری قمری مطابق 1452 میلادی لوحه زیبای را به مقبره خواجه عبدالله انصاری(رح) ساخته ونصب کرده است که این اثر به برجسته هنوز هم به خوبی حفظ شده است نکته برجسته این لوحه عبارت از خطوطی عربی است که نام لقب شیخ الاسلام حضرت خواجه عبدالله انصاری (رح)را معرفی نموده وتاریخ سنگ را مشخص میسازد در سال 889 هجری قمری مطابق 1484 میلادی خانه زرنگار به شکل گنبدی به جوار آرامگاه ساخته شد در سال 906 هجری قمری مطابق 1499 میلادی وزیر دانشمند سلطان حسین بایقرا امیر علی شیر نوائی به ترمیم گازرگاه اقدام نمود وی در همین سال منبر خطابه ای را بنا نمود و نخستین خطیب موذن گازرگاه رامقرر نمود وقف های زیادی به گازرگاه روا داشت ایجاد باغ های اطراف گارزگاه کار امیر علی شیر نوائی است امیر شجاع الدین محمد سخاوتمندانه برای اعمار گازر گاه سعی نمود و خواجه افضل الدین محمد کرمانی مدرسه ای را در جوار گازرگاه آباد کرد که خودش نیز بعد از وفات در سال 910 هجری قمری مطابق به 1505 میلادی در آنجا دفن گردید
در نزدیک مزار دارد ابهاماتی موجود است که بنیانگذار اعمار خانه زرنگار چی کسی بوده است در سال های زمامداری تیموریان توجه خاصی به گازرگاه نموده اند که در زمان دیگر چنان تقدیری بعمل نیامده است شهزادگان تیموری مبالغ هنگفتی را برای اعمار ابنیه جداگانه بصورت الحاقیه در اطراف بنای اصلی به مصرف رسانیده اند . اعمار بنای آرامگاه پیر هرات خواجه عبدالله انصاری (رح) توسط شاهرخ کسوت پیر هرات را بیشتر مورد توجه قرار داد. مزار گازرگاه را میتوان با قبرستان (شاه زند) در سمر قند مقایسه نمود که جایگاه ویژه برای دفن امیران تیموری و زنان شان است.حوض آب گوشه شمال غربی آرامگاه را شاهرخ آباد نموده ویکی از زنان خانواده تیموری آن را پلاستر و ترمیم کرده است زن موصوف بنام مهد علیا یعنی ملکه وقت میباشد که اصل بناءمتعلق به شاهرخ است به روایتی مورخین گازرگاه مسیر پر بار سیاحت بین اسیای میانه وباختر بوده و یکی از منزلگاه سیاحین در گذشته بوده است. 
امروز نیز از این که آرامگاه پیر هرات خواجه عبدالله انصاری (رح ) در گازرگاه میباشد نه تنها مردمان کشور افغانستان وکشور های اسلامی بلکه سیاحین زیادی از این مجموعه بناهای تاریخی دید وباز دید بعمل میاورند که به گازرگاه شهرت جهانی بخشیده است.

 

  • ابراهیم اخلاقی

کتیبه های باستانی

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ب.ظ

کتیبه های باستانی

کتیبه سرخ کوتل
حینیکه در سال 1957م سنگ نوشته‌ی معروف به « کتیبه‌ی سرخ کوتل» کشف گردید، به دلیل ناآشنا بودن زبان آن، دانشمندان با ضمیر «زبان دیگر» از آن نام می بردند. معنای این اشاره آن بود که این زبان نیز در کنار زبان های ایرانی شرقی، یک زبان دیگر از همان خانواده است. از همین روست که موقعیت این زبان را - هم از نظر جغرافیائی و هم از نظر زبان شناسی- در میان زبان های پشتو و پامیری (چون یدغو و مونجانی) از یک طرف، و زبان های سغدی، پارتی و خوارزمی از سوی دیگر تعیین کردند. 
در آن زمان هرگز تصور نمی کردند که این کتیبه نماینده ی زبانی از هر لحاظ بزرگ خواهد بود؛ زیرا در آن سالها و تا سال های آخر قرن بیستم، باور غالب آن بود که پیشینه ی زبان «فارسی دری» به زبان ایرانی میانه‌ی غربی بنام پهلوی ساسانی یا فارسی میانه (پارسیک) می پیوندد. گوئی تا همین اکنون به سخنان ابن مقفع توجه جدی نشده است و إلا اولا ً نباید زبان کتیبه ی سرخ کوتل را ناآشنا می خواندند؛ ثانیاً نمی بایست از ریشه ی دوم (در واقع ریشه ی اصلی) زبان «فارسی دری» غافل می ماندند.
پس از کتیبه‌ی سرخ کوتل، طی پنجاه سال اخیر، اسناد زیادی به زبان نام نهاد باختری بدست آمده است، که تعداد آنها را به یکصد و سی پارچه تخمین نموده اند، اما مهمترین آنان کتیبه های رباطک و یکاولنگ است. زیرا، اینان علاوه برارزش زبان شناسی حاوی نکات مهم تاریخی نیز هستند.


کتیبه رباطک 
کتیبه‌ی رباطک در سال 1993م از موضعی بنام رباطک - واقع در غرب سرخ کوتل، در وسط راه پلخمری و ایبک- کشف گردید. این کتیبه بیانگر رویداد های نخستین سال پادشاهی کنیشکا (127م) است. در این کتیبه بعد از توصیف های متعارف از کنیشکا می نویسد: «کنیشکا این فرمان را به زبان یونانی، سپس به زبان «آریاو» (آرینی) صادر کرد.» این جمله ضمن اینکه خبر از آغاز دوره‌ی جاگزینی زبان ملی بجای زبان یونانی می دهد، نام زبان ملی را نیز تذکر می دهد: «آریاو یا آری». بعضی از دانشمندان زبان شناس این تذکر را یک کلی گوئی به معنای ذکر نام خانواده‌ی زبان های هند و ایرانی می دانند؛ اما به نظر بنده این تذکر علاوه برآن معنا خبر از نام زبان بکار رفته در همین کتیبه، کتبیه ها و اسناد بعدی دوره‌ی کوشانی نیز دارد: سپس نام شهر هائی که مفاد این کتیبه به آن جاها فرستاده شده است، تحریر گردیده؛ این شهرها در قلمرو شمال و شمال غرب هند موقعیت دارند. با توجه به همین موقعیت، وسعت تداول زبان مذکور را درآن دوره می توان تصور کرد، چنانکه مرحوم علامه عبدالحی حبیبی زبان بکار رفته در کتیبه‌ی اول الذکر (کتیبه‌ی سرخ کوتل) را «با تمام معانی زبان یک ایزوگلاس (Isogloss) فرهنگی» (یا زبان بین الاقوامی) می خواند. 
نکته‌ی تاریخی مهم در کتیبه ی رباطک - برای اولین بار- کشف توالی نسبی شاهان کوشانی به ترتیب ذیل است: کجولا کدفیزس (جد کنیشکا)، و یما تکتو (پدرکلانش)، و یما کدفیزس (پدرش) و کنیشکا.
هر چند در حال حاضر از روی کتیبه ها و دیگر اسناد بدست آمده در مورد وسعت قلمرو تداول زبان باختری کلیاتی را در دست داریم، و در عین حال گفته می توانیم که زبان مسما به زبان باختری، سلف زبان های ایرانی متداول در سرزمین هند، ترکستان شرقی و آسیای میانه نیز هست. بی گمان زمینه‌ های تشکل زبان اردو - در بستر زبان های هندی با مایه گیری از زبان باختری- در پیش از اسلام فراچیده شده است.


کتیبه یکاولنگ
کتیبه‌ی یکاولنگ در سال 1996 میلادی از «تنگ سفیدک» - واقع در سی کیلومتری غرب نَیک، مرکز یکاولنگ- بدست آمده است. سال نگارش این کتیبه را سیمزویلیمز 492 کوشانی= 724 میلادی، و غلام جیلانی داوری 629 میلادی می دانند.
کتیبه 13 سطر است و محتوای آن چنین است: در این سال پادشاه گزن= غزن (گازان) الخیس پسر خراس، این استوپه را همچون یک آبده‌ی مذهبی در دشت «زمگان» (راغ زمنگان) برپا داشت... درآن زمان پادشاهی ترک و پادشاهی عرب (تاجیک) بود، پیشکش های شایسته ی من مورد قبول افتاد.... نام این استوپه «زینالاکا» است.
هیون تسنگ زایر معروف چینی که در سال 630م وارد «فان- ین- نا» (بامیان) شده، آنجا را دارای پادشاه مستقل یافته است. وی سلطنت بامیان را دارای طول 600 میل (شرقاً- غرباً) دانسته که بی تردید یکاولنگ و محل اعمار استوپه‌ی زینالاکا را در بر می گرفته است. هیون تسنگ پادشاه آن وقت بامیان را بودائی و پیرو آئین صغیر می داند. کذا وی در آن سال، هزار راهب را متمکن در مغاره های بامیان می یابد؛ درینصورت اگر قول داوری مبنی بر نقرکتیبه در سال 629 میلادی را صحیح بدانیم، یک سال بعد از اعمار معبد(630م)، یکاولنگ تابع غزنی نبوده و کشور مستقل بوده است. پس الخیس شاه غزنی نه، بلکه شاه محل دیگری بوده است.




کتیبه سرخ کوتل
 

  • ابراهیم اخلاقی

اماکن تاریخی کابل

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ

اماکن تاریخی کابل

مقبره تیمورشاه:
این مقبره بطرف غرب لیسه عایشه درانی، جنوب دریای کابل موقعیت دارد. به روایت تاریخ و اهالی مقبره تیمو شاه پسر اول احمد شاه بابا نواده زمان خان ولد دولت خان از احفاد اسد الله خان میباشد . اسد الله خان اولاده زیرک بابا سرطایفه مشهور ابدالی سره بین کندهاریست . زمانشاه مقبره تیمور شاه را از مقبره احمد شاه بابا بزرگتر بنا کرد و در مدت ده سال سلطنت وی تا همین اندازه موجوده بسر رسید. گرچه سند آغاز و انجام مراسم سرپرستی ومعماری ومهندسی ووجه مصارف آن تا حال معلوم نگشته، اما کار تعمیر سالها را دربر گرفته است .


لیسه عایشه درانی
درغرب لیسه عایشه درانی و جنوب دریای کابل گنبد رفیع و بزرگ مقبره تیمو شاه میباشد که دو را دور گنبد اطاقهای خورد دومنزله وجود دارد. بنای تعمیر گنبد از خشت پخته وچونه براساس بناهای بخارایی ذریعه استادان قندهاری اکمال یافته، حصه اصل مرقد را در اول عمیق تر از سطح زمین حفر و جسد شریف تیمور شاه که بعد از تعمیر گنبد در حصه تحتانی واقع شده است، گذاشتند و بعداً در صحن فوقانی اندرون گنبد مانند آرامگاه احمد شاه بابا قبر نما ساختند و اینکه محوطه فعلیه اطراف آرامگاه حصه نشیمن گاه روز با رعام تیمور شاه و از دو طرف شمال و غرب محدود به دریای کابل و موسوم بباغ شاه بود محقق است و آنچه اصل مرقد در قسمت عمق زمین مشاهده میشود محض به نسبت مناسبت گنبد است و خود عمارت خیلی بزرگ و با فقدان و سایل تعمیراتی درآنوقت نهایت دشوار بوده، اما از عمارات مشهور بزرگ علیه سلطنت اعلیحضرت زمانشاه درشهر کابل همین آرامگاه تیمور شاه بیاد گار مانده که فقط این بنا را میتوان سمبول طرز تعمیر دو صد سال قبل در شهر زیبای تاریخی کابل قرار داد . ترمیماتیکه صورت گرفته : درسال 1365 صرف یک ترمیم مقدماتی و پاک کاری صورت گرفت .

مسجد شریف عید گاه بین باغ علیمردان وچمن حضوری
مسجد عید گاه درسال 1311 هـ ق بنا نهاده شده و کار تعمیر آن در سال 1315 هـ ق ختم گردید. در دیوار مسجد کتیبه سنگی وجود دارد که درآن تمام خصوصیات درج است . درین مسجد غیر از ادای نماز اجتماعات وجرگه های رسمی نیز برگزار میشد مثلاً جنگ با انگلیس جهت استرداد استقلال افغانستان از منبر سنگی همین مسجد اعلان شد. و دیگر جرگه های قومی و فیصله های عمومی درهمین مسجد صورت میگرفت. شرق باغ علیمردان وشمال غرب چمن حضوری این مسجد درچمن حضوری مقابل جوی مستان طرف جنوب پل محمود خان ساحه وسیع را اشغال نموده عمارت مسجد بصورت طولانی شمالاً جنوباً بداخل هفتاد وشش گنبد خورد ویک گنبد بزرگ ویک سلسله رواقها وکمانها ساخته شده و دارای منار هاو محراب های منقش و یک محراب بزرگ مرکزی ودو محراب خورد پائینی بوده و ده مناره های خورد وبزرگ دارد. صرف سر گنبد بزرگ و سطی آهنپوش بوده متباقی تمام گنبد های مذکور کاگل میباشد و پیشروی مسجد به طول آن تراسره یا صوفه به فرش سنگ مرمر سفید دارا میباشد. مسجد مذکور تقریباً یکمتر بلند تر از صحن حویلی ساخته شده و قبلاً ساحه مسجد مذکور با دیوار خشتی محدود شده بود. به سمت شرق سه دروازه در آمد بزرگ با کمانهای گج بری شده و تزئین شده که دارای اصالت تاریخی بود و جود داشت. متاسفانه بعد از کودتای ثور 1357 ازبین رفت و گل و بته و درخت آن کشیده شد صحن حویلی قیر و کانکریت گردیده است .


بوستان سرای مقبره امیر عبد الرحمن خان
بوستان سرای ازجمله ساختمان های دوره امیر عبد الرحمن خان بوده که در سال 1822 م بواسطه معماران کندهاری اعمار گردیده است. در اول چوپ پوش ومقر پذیرایی مهمانان خاص وشخصی امیر صاحب بود. امیر مهمانان را درهمین جا بحضور پذیرفته وملاقات مینمود. او به این عمارت علاقه خاص داشته وازهمین سبب وقتی که امیر عبد الرحمن خان فوت مینماید پسرش امیر حبیب الله جسد پدرش را درین عمارت که دلخواهش بود دفن نمود

  • ابراهیم اخلاقی

مکانهای تاریخی هرات

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ

مکانهای تاریخی هرات

هرات شهری باستانی است و بناهای تاریخی بسیاری دارد. اسکندر مقدونی، ارگ هرات را که به قلعه اختیار الدین هرات مشهور است، ساخته‌است و بنای عظیم آن اکنون یکی از کهن ترین و زیبا ترین اماکن هرات است. فارس‌ها، ترک‌ها، مغول‌ها و ازبک‌ها برای تسخیر این قلعه جنگیده‌اند. در اواخر دوره محمد ظاهر شاه و دوران سردار داود خان، بودجه‌ای برای بازسازی آن اختصاص دادند که در پایان دوره داودخان دوباره احیا و بازسازی شد. برج و باروهای بزرگ این قلعه از دوردست‌ها دیده می‌شود.


مسجد جامع بزرگ شهر هرات نیز که به پنجمین مسجد جامع بزرگ جهان شهرت دارد یکی از شگفتی‌های این مرز و بوم است. ساختمان این مسجد به این دلیل که پیش از اسلام نیز عبادتگاه آریایی‌های یکتاپرست بوده، بیش از ۱۴۰۰ سال قدمت دارد و مساحت آن به ۴۶ هزار و ۷۶۰ متر مربع می‌رسد. این بنای زیبا و شگفت انگیز که چند هزار سال قدمت دارد در سال ۲۹ هجری بعد از گرایش مردم هرات به دین اسلام، از حالت ساختمان معبدی بزرگ به مسجد مسلمانان بدل شد.

گذشته از ارگ هرات و مسجد جامع، گازرگاه شریف ( آرامگاه پیر هرات)، شاهرخ میرزا، مناره‌ها، مسجد گوهرشاد بیگم و چشت شریف از جمله بناهای تاریخی هرات است. علاوه بر این مقبره‌ها و آرامگاه‌های مولانا، جامی، امام فخر رازی، شهزاده قاسم، شهزاده عبدالله، سلطان آغا، خواجه غلطان ولی، ملا واعظ کاشفی، ملا ناسفنج وسید عبدالله مختار، قدمت فرهنگی این شهر را به رخ هر بازدید کننده‌ای می‌کشد.
حوضها و آب انبارهای تاریخی شهر هرات نیز از مظاهر مهم معماری و تمدن این شهر به حساب می‌آمده‌اند. از نظر فن معماری و ارزشهای تاریخی‌، آب انبارهای هرات‌، به مهم‌ترین بناهای تاریخی این شهر، همچون مساجد و مزارات آن پهلو می‌زند.
از دیگر آثار تاریخی هرات پل مالان است که یکی از بناهای تاریخی هرات و از پلهای زیبا و تاریخی افغانستان میباشد که بر روی رودخانه هریرود در منطقه مالان ساخته شده‌است. این پل در سال ۵۰۵ هجری قمری (برابر با ۱۱۱۰ میلادی) و در زمان سلطان سنجر سلجوقی به همین شکلی که اکنون هست، با اندک تفاوت، ساخته شد.

در سال ۱۹۷۸ میلادی به دنبال حفاری‌های باستان‌شناسی که در هرات جریان داشت، چهار کنیسه بنام ملا آشور، غول، یوآو و چهارمی بدون نام، کشف شد که همه آنها در قسمت‌های قدیمی شهر باردورانی و مُهمندها قرار داشتند. بعدها کنیسه ملا آشور تبدیل به مکتب و کنیسه غول به عنوان مسجد حضرت بلال نام گرفت، ولی کنیسه یوآو هنوز با مشخصات اصلی‌اش باقی مانده. هرات بزرگ‌ترین جامعه یهودی افغانستان را دارا بوده است و یهودیان محلی به شکل فرهنگی با یهودیان ایران در ارتباط بودند. یهودیان افغانستان که بیشتر در هرات، کابل، بلخ و بعضا در غزنی می‌زیسته‌اند، پیشینه طولانی در این کشور دارند.
بودوباش یهودیان در هرات بیشتر در شهر قدیم هرات و در محدوده بازار عراق و محلهٔ مُهمندها بوده و اکثریت آنان به فعالیت‌های تجارتی اشتغال داشتند. مهاجرت یهودیان هرات به دیگر کشورها، با تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی و همزمان با آغاز جنگ اعراب و اسرائیل و تشدید مخالفت‌ها با یهودیان شروع شد که با کودتای ثور سال ۱۳۵۷ و جنگ‌های داخلی، آخرین بازماندگان یهودی از هرات خارج گردیدند. 
برخی از آثار تاریخی این شهر به دستور مقامات طالبان ویران شد. برخی دیگردر اثر جنگ‌های بیست سال اخیر و بی توجهی لطمه دیده‌است.
در سال ۲۰۰۸ شهر قدیم هرات برندهٔ جایزه میراث فرهنگی آسیا-اقیانوسیه در سازمان علمی فرهنگی آموزشی (یونسکو) سازمان ملل شد.


مشاهیر هرات

این شهر آرامگاههای بزرگان اولیا و علما را در خود جای داده از این جمله می‌توان آرامگاه خواجه عبدالله انصاری معروف به «پیر هرات»، بزرگترین شاعر صوفی هرات، جامی، امام فخر رازی و خواجه محمد ابوالولید را نام برد. آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در روستای گازرگاه در شمال شهر هرات است که به فرمان شاهرخ تیموری ساخته شد.


آرامگاه ملکه گوهرشاد بیگم در نواحی مرکزی شهر هرات



آرامگاه خواجه عبدالله انصاری در شمال شهر هرات



مسجد جامع خرقه مبارکه در پاحصار هرات

هرات در برخی منابع داخلی به خاک اولیاء الله معروف است. این سرزمین تاریخی، همواره کانون علم و فرهنگ بوده، علماء و فضلای بزرگ را در دامان خویش پرورانیده‌است. در فهرست زیر نام تعدادی از آنها که در هرات بدنیا آمده یا زیسته‌اند آمده‌است:

• خواجه عبدالله انصاری مشهور به پیر هرات، عارف و شاعر سدهٔ پنجم هجری
• مولانا عبدالرحمن جامی، شاعر سدهٔ نهم هجری
• امام فخر رازی، شاعر سدهٔ ششم هجری
• کمال‌الدین بهزاد، نقاش و مینیاتوریست عصر تیموریان
• امیر علیشیرنوایی، دانشمند و شاعر عصر تیموریان
• میرعلی هروی، خوشنویس عصر تیموریان
• مولانا حسین واعظ کاشفی، واعظ عصر تیموریان
• میرخواند، مورخ عصر تیموریان
• ساتی‌برزن، والی هریوا، در عصر داریوش سوم، آخرین شاهنشاه هخامنشی
• خواجه محمد ابوالولید، واعظ سدهٔ سوم هجری
• خواجه علی موفق بغدادی، شاعر سدهٔ سوم هجری
• فوشنجی هروی، عارف سدهٔ چهارم هجری
• شهزاده عبدالله
• سلطان آغا
• خواجه غلطان ولی
• ملا ناسفنج
• سید عبدالله مختار
• ابوعبدالله هروی، از مشایخ تصوف
• سیفی هروی، مورخ سدهٔ هشتم هجری و مؤلف تاریخ‌نامه هرات
• استاد محمدعلی عطارهروی، خوشنویس معاصر
• صابر هروی، نویسنده و پژوهشگر
• محمد کریم هروی، دوتار نواز
• استاد مشعل، مینیاتوریست
• سیدای کرخی، شاعر
• نادیا انجمن، شاعر

از میوه‌های هرات می‌توان انواع انگور از قبیل :انگور فخری، انگور لعل، انگور کشمشی، انگور عسکری، انگور پوشنگی، انگور حسینی، انگور روچه، انگور لوغی، انگور صاحبی، انگور کس نداره، انگور آبی، انگور مسکه، انگور شنگول خانی، انگورمیراحمدی _ انواع خربزه، انواع زردآلو، انواع انار، انواع بهی، انواع انجیر، انواع بادام، انواع توت، انواع شفتالو، انواع آلو، انواع هندوانه، انواع سیب، انواع ناک و انواع امرود را نام برد.

هرات دارای آب و هوایی معتدل است، بهاری دلپذیر، تابستانی با بادهای زیاد که به بادهای ۱۲۰ روز معروف اند، پاییزی معتدل و زمستانی نه چندان سرد است. تنها زمستان ۱۳۸۶ به عنوان سخت ترین زمستان تاریخ معاصر هرات شناخته می‌شود که در آن بر اساس ارایه گزارش سایت رسمی ولایت هرات، یکهزار تن کشته شدند.
شهر هرات دارای ده ناحیه‌است، که بر اساس اعداد از ناحیه یک الی ناحیه ده نامگذاری شده‌اند. معروف ترین مناطق شهر هرات در ناحیه شرق شهر، جکان و نو آباد، در مرکز شهر چهار راهی مستوفیت، شهر نو، در شمال شهر قول اردو و منطقه تخت صفر، در غرب شهر درب ملک و برامان و در جنوب شهر بکر آباد، درب عراق و درب ملک هستند.
شهر هرات دارای چند پارک است که بزرگترین و معروفترین آن پارک تخت صفر است. تخت صفر در دامنه‌های نسبتاً هموار شمالشرق شهر هرات واقع شده واز فراز تپه‌های آن منظره شهر را به خوبی میتوان تماشا کرد، اولین تهداب و نام گذاری آن به زمان تیموریان هرات. روایت برفراز تپه‌ای که اکنون بلند ترین نقطه وشامل باغ تخت صفر است، گوهرشاد بیگم ملکه مشهور، بخواهش پدرش ملاصفرگاوچران تختی ساخته بوده تا ملاصفر برآن بنشیند و چریدن گله گاو را مراقبت نماید وچون منطقه‌ای مرتفع ودارای چشم انداز وسیع میباشد. پارکهای ملت، شیدایی، فرهنگ، میر داوود و مجتمع تفریحی استقلال از جمله پارکهای دیگر معروف هرات هستند. پارک اکو که به تازگی توسط اعضای اکو تهداب گذاری شده‌است مورد استقبال زیاد مردم قرار گرفت.


تخت صفر
 

هتل ۵ ستاره که میان تخت صفر و باغ ملت است منظره زیبایی را در بالای شهر هرات به وجود آورده‌است. روز‌های تعطیل عمومی، و همچنین جمعه‌ها و چهارشنبه‌ها تعدادی از مردم بیرون از خانه غذا میخورند. مردم هرات عموما نسبت به مردم سایر ولایت افغانستان به تفریح و گردشگری علاقه بیشتری دارند.



هتل پنج ستاره در منطقه‌ای بین تخت صفر و باغ ملت در هرات

شهر هرات دارای چند هتل معروف است.زیباترین و مجلل ترین هتل هرات هتل پنج ستاره‌است، پنج ستاره میزبان وزاری خارجه کشورهای عضو اکو بود، هتل پنج ستاره با نمای دلچسب توسط مهندسان ترکی و تمویل از بودجه گمرک هرات توسط اسماعیل خان والی پیشین هرات در سال ۱۳۸۵ ساخته شده است. ساخت هتل پنج ستاره با هزینه زیاد پس از برکناری اسماعیل خان، برای شهردار هرات مشکل آفرین شد. عبدالجبار ثابت دادستان کل افغانستان شهردار هرات را به اتهام ساختن این هتل به دادگاه کشاند، اما پس از مدتی جنجال آن پایان گرفت. پس از آن هتل موفق در قلب شهر هرات میزبان میهمانان خارجی و داخلی هرات است.
شهر هرات به دو بخش تقسیم شده‌است، شهر جدید هرات و شهر کهنه هرات، در شهر جدید در سالهای اخیر خانه و منازل نو با سبک نوین ساخته شده‌است اما عموما تخریب خانه‌های شهر کهنه هرات مجاز نیست. شهر کهنه هرات دارای دوکانها و خانه‌های است با معماری‌های کهن و دالان‌های تو در تو که سالانه تعداد زیادی از این مناطق دیدن می‌کنند.چندی قبل وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان گفت ادامه احداث ساختمان‌های جدید در شهر کهنه هرات، به آثار تاریخی این شهر آسیب‌های جدی وارد می‌کند. در شهر هرات، کمیسیونی مرکب از نمایندگان برخی ادارات دولتی، برای حفاظت از آثار تاریخی و باستانی این شهر تشکیل شده‌است. این کمیسیون، هم اکنون بر بازسازی شهر کهنه هرات توسط بخش فرهنگی بنیاد آقاخان، نظارت دارد. به گفته مقامات دولتی در هرات حتی برای احداث ساختمان‌های یک طبقه و دو طبقه هم اجازه نیست.



نمایی از ساخت خانه‌های جدید در هرات

  • ابراهیم اخلاقی

قلعه تاریخی بُست

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

قلعه تاریخی بُست

قلعه بست ولایت هلمند یکی از آثار تاریخی کشوربشمار می رود و قدمت آن به دوره پیش از اسلام بر می گردد. 
براساس گفته نویسنده کتاب حدود العالم : " بست شهری است بزرگ، با باره ای محکم، با ناحیتی بسیار وسیع و جای بازرگانان است مردمانی اند جنگی، دلاور. از او میوه ها خیزد و به جایها برند و کرباس و صابون خیزد."
مردم شهر بست مقارن ظهور اسلام اهل فرهنگ و ادب بوده اند. این شهر در جوار لشگرگاه مرکز ولایت هلمند و در محل تلاقی دو رود هیرمند و ارغنداب قرار گرفته است.
لشکرگاه و بست دو حصه ی یک شهرند. یکی مقر نظامی و اداری و دیگری کانون تجاری و محل بود و باش اهالی بوده است. از شهرهای زیبا و تاریخی افغانستان است.
گاهی دارای پیشرفته ترین مرکز اداری و از آبادترین و ثروتمندترین شهرها به شمار می رفته است. در حمله ی اعراب بر اثر جنگهای پیاپی ویران شد. اما در عصر غزنویان به اوج عظمت و اقتدار رسید. در قهر و غضب علاءالدین جهانسوز سوخت. سپس مرمت کاری شد و باز سوخت و باز اشغال گردید و بالاخره تیمور با تخریب بندها و نهرها زندگانی را در آن دیار خاموش گردانید.
لهذا این شهر دارای ارزش تاریخی بسیاری برای کشورمان می باشد اما متاسفانه در این اواخر این قلعه باستانی بخاطر عدم توجه روبه ویرانی نهاده است وزمین ها ی اطراف ان نیز که ملکیت دولت است، ازسوی شماری از افراد غصب شده است. 
به گفته یک بزرگ قومی یک جسد مومیایی شده یک زن در زمان طالبان از قلعه بست بیرون آورده شد وبه پاکستان انتقال گردید. 
قلعه بست قبل ازین سیاحان زیادی را به خود جلب مینمود امادر حال حاضر نسبت نبود امنیت، سیاحان ازین محل بازدید نمی کنند. 
شماری از بزرگان وباشنده گان این منطقه می گویند، که زمین های اطراف این قلعه تاریخی از سوی زورمندان غصب شده است. 
به باور آنان دولت نیز تاکنون برای نوسازی ویا جلوگیری از تخریب بیشتر این قلعه هیچ اقدامی انجام نداده است . 
در ولایت هلمند قلعه ها ی زیادی از قبیل ساروان قلعه، موسی قلعه، قلعه نو، قلعه فتح و قلعه میوند وجود دارند، اما قلعه بست از اهمیت وشهرت بیشتری برخوردار است قلعه بست در ده کیلومتری شهر لشکرگاه موقعیت دارد ودر حال حاضر تنها بخشی ازآن باقی مانده است ومتباقی تمامی قلعه های اطراف آن ویران شده است

  • ابراهیم اخلاقی

برگردان واژگان پارسی ایران به واژگان پارسی دری افغانستان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۵ ب.ظ

برگردان واژگان پارسی ایران به واژگان پارسی دری افغانستان

در این فهرست، واژه‌های سمت راست از پارسی ایران هستند و واژه‌های سمت چپ از پارسی دری افغانستان:

آ
• آبان، آبان ماه: عقرب، ماه (برج) عقرب
• آب پز: جوش داده (مانند تخم جوش دادهٔ مرغ)
• آب تنی: آب بازی
• آب جو: بیر (انگلیسی)
• آبدان: چاتی، آبدان
• آبگوشت: شوربا
• آب نبات: شیرنی، دیشلمه، (بخاطر داشتن ترکیبات لیمو "ترشک" نیز میگویند)
• آبونمان (فرانسه): اشتراک
• آبونه: مشترک
• آتش سوزی: حریق
• آتش نشانی: اطفائیه
• آجر: خشت
• آجیل: میوهٔ خشک (مانند نخود، کشمش ، بادام، پسته)
• آدامس: ساجق
• آذر، آذرماه: قوس، ماه (برج) قوس
• آرایشگر: سلمان
• آرشیتکت (فرانسه): معمار
• آزمایشگاه: لابراتوار (فرانسوی)
• آسانسور (فرانسه): لـِفت (انگلیسی)
• آسم (فرانسه): نفس تنگی، تنگی نفس
• آسمان غـُر ُنبه: رعد (در هرات: پایه قـُرقـُری)
• آشغال: خاکروبه، کثافات
• آق سقـّال(ترکی) : ریش سفید، حـُقـّی
• آگرمان (فرانسه): موافقتنامه
• آگاهی: آمریت جنایی
• آگهی: اعلان
• آلاکلنگ: اندل چو (در هرات: الی لـُنبک)
• آلرژی (فرانسه): حساسیت
• آلوده: چَـتَـل، آلوده، ناپاک (در هرات: لــَمـَشت)
• آلی: عضوی (آنچه در ترکیب کاربن دارد)
• آماتور (فرانسه): آماتور، شوقی
• آمادگی: تیاری، آمادگی
• آماده: تیار، آماده
• آماده باش: آماده باش (نظامی: تیارسی (پشتو)
• آمپول (فرانسه): پیچکاری {(پیچکاری کردن= امیول زدن (در هرات : سوزن زدن)
• آمفی تئاتر (فرانسه): ادیتوریم (لاتین)
• آوریل (فرانسه): اپریل (انگلیسی)
• آموزش و پرورش: 1. معارف 2. تعلیم و تربیه
• آهک: چونه
• آهنگساز: کمپوزیتر، آهنگساز
ا
• ابره: آستر
• اتاق ماشین: بادی موتر (ترکیب دو کلمهٔ انگلیسی)
• اتصالی برق: شارتی برق
• اتلس (اطلس): ساتن (فرانسوی)
• اتوبان (آلمانی): شاهراه
• اتوبوس (فرانسه): بس، سرویس (هر دو انگلیسی)
• اتومبیل (فرانسه): موتر (انگلیسی)
• اثاث: اسباب، سامان
• اثاث کشی: کوچ کشی (در هرات: ریزپاش کشی)
• اجاره: کرایه
• اجاق (ترکی): دیگدان (در هرات: اجاق)
• اجقون: جوانی (دانه یی از یک گیاه چتری همانند بادیان)
• ادکلن (فرانسه): کلونیا
• ارباب: بادار
• ارتش: اردو (ترکی)
• ارتشبد: ستر جنرال (پشتو)
• اردک: مرغابی
• اردیبهشت: ثور
• ارشاد و فرهنگ: اطلاعات و کلتور، اطلاعات و فرهنگ
• استارت (انگلیسی): سلف (انگلیسی؟)
• اُستان: ولایت، ایالت
• اُستاندار: والی
• استانداری: ولایت (ادارهٔ)
• استخر: حوض، حوض آب‌بازی
• اسفناج: پالک، سبزی پالک (در هرات: اسپناج)
• اسفند: اسپند
• اسفند: حوت، دوازهمین ماه سال
• اسکناس: بانکنوت (انگلیسی)
• اسید (انگلیسی): تیزاب
• اشکاف (روسی): الماری
• اطلاعات: استخبارات
• اطلسی (گل): پتونی
• اعلام کنندهٔ برنامه: انانسر
• افسر: آفسر، صاحب منصب
• الگو: نمونه (در هرات: روبر)
• النگو: چوری (هندی)
• الوار: چارتراش
• امضاء: امضا، دستخط
• انبار: گدام
• اَنبه: اَم
• انبـُردست: انبرپلاس
• انتصاب: تقرّر
• انفاکتوس (انفارکتوس (انگلیسی): حمله، سکتهٔ قلبی
• انفجار: انفجار، انفلاق
• انفیه: نسوار بینی
• انفیه دان: قوطی نسوار، کدوی نسوار
• اوت: اگست (انگلیسی)
• اورژانس (فرانسه): عاجل
• اُو َرکوت (انگلیسی): دبل کوت، بالاپوش
• اونیفورم (فرانسه): یونیفورم (انگلیسی)
ب
• باجناق (ترکی) : باجه
• باجه: غرفه، دکّه
• بادبادک: کاغذپران، گـُدی پران (درهرات: کاغذباد)
• بادکردن: 1. ورم کردن، پـُندیدن 2. ماندن کالا و متاع بر اثر کسادی بازار یا نامرغوب بودن آن
• باردار: حامله، شکمدار
• بازجویی: استنطاق
• بازداشت: توقیف، بازداشت
• بازرسی: تفتیش، تلاشی
• بازنشسته: متقاعد
• باشگاه: کلوب، کـَلـَب
• باقلا: باقلی
• بالانس(فرانسه): معلق
• بامیه (شیرینی): خجور
• باند (انگلیسی): دسته، دار و دسته
• بایگانی: آرشیف (فرانسه)، اوراق
• بایگانی کردن: حفظ کردن
• بخت آزمایی: لاتری(انگلیسی)
• بخش: ولسوالی (پشتو)
• بخشدار: ولسوال (پشتو)
• بخشداری: ادارهٔ ولسوالی (پشتو)
• بدهکار: قرضدار
• بدهکاری: قرض
• بـُرُس (فرانسه): بـُرس (فرانسه)
• برگه: ورقه، شـُقـّه
• برگهٔ زردالو: اشتـَق (در هرات: کـِشته)
• برنامه: برنامه، پلان
• بزرگراه: شاهراه
• بساط: تبنگ
• بستانکار: طلبکار
• بستانکاری: طلب
• بستنی: شیریخ (در هرات: بستنی)
• بـُشکه (روسی): بیرل
• بطری: بوتل (انگلیسی(
• بغل دستی: پهلوفیل (ترکیب فارسی-انگلیسی)
• بلال: جواری برشته
• بلدرچین: بودنه (در هرات: کرّک)
• بلند شدن: بلند شدن، برخاستن
• بلند کردن: ربودن
• بلوک (فرانسه): بلاک (انگلیسی)
• بلوند (فرانسه): بور
• بلیط (فرانسه): تکت
• بـُن بست: بن بست، کوچه یی که پایانش بسته‌است
• بند شلوار: اِزاربند
• بنزین: پترول (هردو انگلیسی و فرانسه)
• بوزینه: شادی، میمون
• بنگاه: مرکز معاملات، مؤسسه
• بهداری: صحیه
• بهداشت: حفظ الصحه
• بهمن: 1. برج دلو 2. برفکوچ
• بهیار: مأمور صحیه
• بیات: باسی، شب مانده
• بید: کویه، موریانه
• بیلان (فرانسه): بیلانس (انگیسی)
• بیمار: مریض، ناجور (در هرات: ناخوش)
• بیمارستان: شفاخانه
پ
• پاتک: ضد حمله، حملهٔ متقابل
• پارچ: جک، مرتبان، تنگ
• پارو: راش بیل (در هرات: پارو)
• پاره کردن: پاره کردن، چیر کردن
• پاره آجر: خشت پارچه
• پاساژ (فرانسه): مارکیت
• پاک کن: پنسل پاک
• پالتو (فرانسه): بالاپوش
• پانسیون (فرانسه): مهمانخانهٔ خصوصی
• پانسیونر (فرانسه): مهمان مهمانخانهٔ خصوصی
• پایان نامه: مونوگراف (انگلیسی)
• پایو َر: ضابط، صاحب منصب پایین رتبه
• پایواز = کسیکه همراه مریض در شفاخانه (بیمارستان ) میماند.
• پاییدن: نگران و مراقب بودن (بپا: مراقب باش، هوشت را بگیر)
• پاییز: خزان
• پرتابل (فرانسه): سیـّار
• پرتقال: 1. کشور پرتگال 2. مالته (میوه)
• پرتوشناس: رادیولوژیست(انگلیسی)
• پـَرَستو: غـُچـّی
• پـُرو: خام کوک (اصطلاح خیاطی)
• پرو َنده: دوسیه (فرانسه)
• پریز: ساکت (انگلیسی)
• پـُست: پوسته، داک
• پستچی: پوسته رسان
• پـُماد (فرانسه): تیوب مرهم
• پنبه: پخته (در هرات و نیز در پشتو: پنبه)
• پنجره: کلکین
• پنهان: پـُت
• پیشخوان: پاچال
• پیشدستی: پشقاب/ بشقاب
• پیشکار: خانه سامان
• پیک نیک (فرانسه): میله
• پیمان: قرارداد
• پیمانکار: قراردادی
ت
• تاول: آبله (بر اثر سوختگی یا حساسیت. در هرات: خلفه٬ خرفه)
• تبریزی: سفیدار (درخت سپیدار)
• تبلیغات: پروپاگند
• تخت کفش: تیلی، تـلـّی
• تراس (فرانسه): ایوان، برنده (از ورندهٔ انگلیسی)
• تراش: قلمتراش، قلم سرکن، پنسلتراش
• تـُرب: مـُلـّی
• تـُربچه: ملـّی گک
• تربیت معلم: دارالمعلمین
• ترکه: خمچه (در هرات: شوشک)
• تریبون (فرانسه): میز خطابه (تاجیکی: منبر)
• ترمز (روسی): بر ِک (انگلیسی)
• تره: گندنا
• تزریقات: پیچکاری
• تزریقاتی: کمپودر (کمپوندر، انگلیسی)
• تصادف: تکر (خارجی)
• تفالهٔ چای: شمـّهٔ چای
• تقویم: جنتری (هندی)
• تگرگ: ژاله
• تکنیک (فرانسه): تخنیک (روسی)
• تلمبه (ظاهراَ از ترمب فرانسه): پمپ (انگلیسی)
• تماشاخانه: صحنهٔ تمثیل
• تمبر پستی: تکت پستی
• تمیز: پاک، ستره
• تندرست: جور
• تنی (برادر یا خواهر): سکـّه
• تو: داخل، اندرون
• توت فرنگی: توت زمینی
• تور (توری): جالی
• توسرخ، پرتقال: لال مالته
• تیپ: فرقهٔ کوچک، لوا (نظامی)
• تیر: سرطان
• تیغ ریش: پل ریش
• تیکه: تکه، پاره، توته
• تیل، تیله: توشله
• تیماج: ساختیان
• تیمارستان: دارالمجانین، شفاخانهٔ عقلی و عصبی
ث
• ثبت (ادارهٔ): ادارهٔ احصائیه
ج
• جا خوردن: دکه خوردن، شاک خوردن
• جادکمه یی: مادگی
• جاروکش: رُفتگر
• جاری: زن ایور، خانم برادر شوهر (هراتی: امبجین؛ مشهدی: هم پیچه)
• جاسازی: پـُت ساختن، چیزی را پنهان در میان چیزهای دیگر جای دادن
• جا گذاشتن: چیزی را در جایی فراموش کردن
• جالباسی: کـُت بند
• جالیز: پالیز، فالیز
• جُزوه دان: کارتن
• جفت: جوره
• جـُک: فکاهی
• جلیقه: واسکت
• جوجه: چوچه
• جیوه: سیماب
چ
• چارچوب: چوکات، قالب
• چارراه: چارراهی (میدان مرکزی، در هرات: چارسو)
• چاله: چقوری (ترکی)
• چـُرت: پینکی، چرت، فکر
• چرخ (دوچرخه): بایسکل (انگلیسی)
• چرخ گوشت: ماشین گوشت
• چرخ خیاطی: ماشین خیاطی
• چراغ بادی: اریکین، الکین، فانوس
• چراغ گازی: گیس
• چسبیدن: فاریدن، خوش آمدن
• چسب زخم: پلاستر
• چشم بلبلی: لوبیای سفید
• چغندر (ترکی) : لبلبو
• چکمه: موزه
• چکه کردن: چکک کردن
• چماق (ترکی) : دانگ
• چماقدار: دانگه یی
• چـِند ِش: کـِرک( بیزاری و نفرت از چیزی)
ح
• حاشاکردن: منکر شدن، انکار کردن (هراتی: واسرنگ آمدن)
• حاضری: غذای مختصر و آماده، ماحضر
• حراج: لیلام
• حرف: گپ
• حرّاف: پرگوی
• حسابداری: محاسبه
• حسینیه: تکیه‌خانه
• حصبه: محرقه (در هرات: دامنه)
• حضور و غیاب: حاضری گرفتن
• حقوق: معاش
• حکم: فرمان تقرر
• حلقهٔ نامزدی: چلـّه
• حمـّال: جوالی
• حمالی: جوالیگری
• حمام: گرمابه
• حمام ِ خانه: تشناب
• حنا: خینه، حـِنا
• حوله: دستمال، جان پاک، رویپاک (در هرات: هوله)
• حومه: اطراف
• حیاط: حولی، حویلی
خ
• خاک ارّه: بورهٔ ارّه
• خامه: سرشیر خام، کریم
• خاور (ماشین، برگرفته از اسم خاص شرکت باربری): گاز، زیل، کلّه فیل
• خاور: شرق، مشرق
• خاور دور: شرق دور، شرق اقصی
• خاور میانه: شرق میانه
• خبرگزاری: آژانس خبررسانی
• خـرچنگ: کنگاش
• خـُرداد: برج جوزا
• خـُل: لوده، ابله، خیله
• خلبان: پیلوت
• خوابگاه: لیلیه
• خودنویس: خودرنگ
• خورش: سالن (سالند، سالان)
• خیابان: سرک
• خیار: بادرنگ (در هرات: خیار)
• خیارچنبر: تره (در هرات: چنبرخیار)
• خیس: تر
• خیس کردن: تر کردن، مانند ترکردن برنج (در هرات: نم کردن)
د
• داداش (ترکی) : برادر (لقب) (هراتی: لالا)
• دادگاه: محکمه
• دادستان: مدعی العموم
• دادگستری: عدلیه
• دارایی: مالیه
• دارایی، ادارهٔ: مستوفیت
• داروخانه: دواخانه
• داروساز: دواساز، فارماکولژست
• داروسازی، دانشکدهٔ: فارمسی
• دام: مال
• دامپروری: فلاحت
• دامداری: مالداری، فلاحت
• دانش آموز: متعلم
• دانشجو: محصل
• دانشسرا: کالج
• دانشکده: پوهنزی (پشتو)، فاکولته (فرانسوی)
• دانشگاه: پوهنتون (پشتو)
• دانشنامه: شهادت نامه
• دانشیار: اسستانت
• دایی: ماما
• دبستان: مکتب
• دبیر: معلم
• دبیر: سکرتر، منشی
• دبیرخانه: سکرتریت، قلم مخصوص، تحریرات، دارالانشاء
• دبیر ِ کـُل: منشی عمومی، سرمنشی
• درجه دار: ضابط
• درشکه (پولندی): گادی، تانکه
• درصد: فیصد
• درمانگاه: کلینیک (انگلیسی)
• دریا: بحر
• دریایی: بحری
• دست بند: چوری
• دستبند ِ زندانی: ا ُلچک
• دستپاچه: وارخطا (در هرات: هولکی)
• دفترچه: کتابچه
• دستشویی: تشناب
• د ُکـتر (فرانسه): داکتر (انگلیسی)
• د ُمـَل: دانه، زورک، دنبل
• دُنبلان: کلپوره (خصیهٔ گوسفند)
• دندانپزشک: داکترِ دندان
• دوجین: درجن
• دوچرخه: بایسکل (انگلیسی)
• دوش (فرانسه): شاور (انگلیسی)
• دوقلو: دوگانگی (در هرات: جملی)
• دویست: دوصد
• دهان دره: فاژه (در هرات: خمیاز)
• دیوان عالی کشور: ستر محکمه (پشتو)
• دیپلوم (دپلوم- فرانسه): شهادتنامه
• دیپلمه (فرانسه): بکلوریا پاس، فارغ التحصیل
ذ
• ذ ُرّ َت : جواری
ر
• رادیولژی (فرانسه): اکسریز (انگلیسی)
• رازیانه: بادیان
• راننده: درایور، دریور (انگلیسی)
• رانندگی: درایو (انگلیسی)
• راهنمایی: ترافیک
• رب دوشامبر (فرانسه): چپن ِ خانه
• ر ُتـَیل: غوندل
• رزمناو: کشتی جنگی
• رسانه‌های گروهی: وسایل جمعی
• ر ُفتگر: جاروکش، مأمور تنظیفات
• رگبار: باران تـُند
• رُل (فرانسه): اشترنگ (انگلیسی)
• رنگین کمان: کمان رستم
• روابط عمومی: ارتباط عامه
• روانپزشک: داکتر متخصص امراض روحی، متخصص عقلی و عصبی
• روزنه: پنجره
• روغن مایع: تیل
• روناس: رودنگ
• رهن: 1.گرو 2.اجاره
• روسری: چادر، دستمال، قطیفه (در هرات: قدیفه)
• ریواس: ر ِواشک
• ریه: شــُش
ز
• زائو: زچه (هراتی: زاچ)
• زاپاس (روسی): اشتپنی
• زاج: زاک
• زاج سفید: زمچ (هراتی: زمه)
• زایمان: ولادت
• زالزالک: لوکات (نوعی)
• زنان و زایمان: نسایی و ولادی
• زندان: محبس
• زندانی: محبوس، بندی
• زلوبیا: جلبی
• زمین‌لرزه: زلزله
• زیرسیگاری: خاکستر دانی
• زیرشلواری: تنبان
• زیگزاگ: پسدوزی (اصطلاح خیاطی)
• زیرزمین: تکاوی (هراتی: زیرزمین)
• زیستشناسی: بیالوژی، بیولوژی
ژ
• ژاندارمری (فرانسه): ژاندارم، ژاندارمه
• ژانویه (فرانسه): جنوری (انگلیسی)
• ژتون (فرانسه): شماره، نمره
• ژست (فرانسه): قیافه، پـُز
• ژلاتین (فرانسه): جلاتین (انگلیسی)، سریشم ماهی
• ژله (فرانسه): جلی
• ژوئن (فرانسه): جون (انگلیسی)
• ژوئیه (فرانسه): جولای (انگلیسی)
• ژورنال (فرانسه): 1. مجله 2. کتلاگ (انگلیسی)
• ژیمناستیک (فرانسه): جمناستیک (انگلیسی)
س
• سازمان ملل: مؤسسۀ ملل متحد
• ساقدوش: شاه بالا
• ساک (فرانسه): دستکول
• ساکت: چـُپ، آرام
• سالاد (فرانسه): سلاّته
• سالـَک: سالدانه (در هرات: دانهٔ سال)
• سبد: زنبیل
• سبیل: بروت
• سبیلو: بروتی
• ستاد جنگ: ارکان حرب
• سحری: پس شبی
• سـدّ: بند
• سرباز: عسکر
• سربازخانه: قشله
• سرپیچ برق: هولدر
• سرخک: سُـرخکان (در هرات: گل افشان)
• سـُرخوردن: لغزیدن (عامه: لخشیدن)
• سرسره: لغزان، لغزنده
• سرُم (فرانسه): سیرم
• سروان: جگرن (پشتو)
• سرکار: حواله دار
• سرکار: لقبی است که به جای خانم و آقا خطاب شود٬ مانند جناب
• سرکوفت: سرزنش
• سفارشی: فرمایشی
• سفره: دسترخوان
• سکسکه: هِـکک
• سمج: شَـله
• سمنو: سمنک (در هرات: سمنو)
• سند ماشین: جواز سیر
• سنگریزه: ریگ، ریگچه، سنگچل
• سنگواره: فوسیل (انگلیسی، فسیل)
• سوت: اشپول، اشپولاق
• سوراخ: غار (سوراخ شد: غار شد)
• سوسک: مادر کیکها
• سوسیس (فرانسه): ساسیج (انگلیسی)
• سوهان: سوهانک (شیرینی)
• سویچ (انگلیسی): کلید
• سیب زمینی: کچالو
• سیرابی: شکمبه
• سیگار: سگرت
• سیگاری: سگرت کش
• سیمان (فرانسه): سمنت (انگلیسی)
ش
• شاپرک: شب پره، بمبیرک (در هرات: شوپرک)
• شارژ (فرانسه): چارج (انگلیسی)
• شاه پسند: بربینه (گل)
• شاهی: تراتیزک
• شبدر: شفتل
• ششلول: هفت تیر
• ششلیک (ترکی): کباب پـُشتی
• شکر: بوره
• شکلات (فرانسه): چاکلت (انگلیسی)
• شکلک: قلاق (هراتی: ساز گرفتن، تقلید کردن)
• شکمو: شکمبوی
• شـُل: سست
• شلتوک: شالی
• شلوار: ازار، تمبان (تنبان)
• شلواربند: ازاربند (هراتی: بند تنبان)
• شُله: دلده (هراتی: قلور)
• شله قلمکار: نوعی دلده (در هرات: آش بهمجوش)
• شلیک: فیر
• شمش طلا: خشت طلا
• شمعدانی: جریبن (گل)
• شنا: آب بازی
• شناسنامه: تذکرهٔ نفوس
• شنبلیله: حلبه
• شن: ریگ (هراتی: قوم (ترکی)
• شنزار: ریگزار
• شنل: چپن بی آستین
• شورای ملی: ولسی جرگه (پشتو)، شورای ملی
• شورت (انگلیسی): سنتراج
• شوسه (فرانسه): جادّۀ پختهٔ اسفالت نشده
• شوفاژ: مرکزگرمی
• شومینه (فرانسه): بخاری دیواری
• شوید: شبت
• شهربانی: قوماندانی امنیه
• شهردار: شاروال (پشتو)، رئیس بلدیه
• شهرداری: شاروالی (پشتو)، بلدیه
• شهرستانی: اطرافی
• شهریور: سنبله
• شیرجه: دایو، دایف (انگلیسی)
• شیرین بیان: شیرین بویه
• شیمی: کیمیا
• شیمی آلی: کیمیای عضوی
ص
• صاعقه: الماسک، برقک
• صافکاری: کپی کشی
• صلیب: چلیپا
• صرع: تشنج (هراتی: پرغاز)
• صندلی: چوکی
• صندوق پست: پست بکس (انگلیسی)
• صندوقدار: تحویلدار
• صنوبر: ناجو
• صیغه: عقد موقت
ض
• ضابط: درجه دار
• ضرب: زیربغلی
• ضربی: مُـهر، تاپه
ط
• طاس: کل، بی موی
• طالبی: خربزهٔ گرمه
• طرح: نقشه، پلان
• طوسی: فولادی، خاکستری
ع
• عامّـه: مسلمان غیر شیعی (اصطلاح کلامی)
• عامی: بی سواد
• عدس: نسک (هراتی: عدس)
• عروسی: توی (طوی)
• عصر: نماز دیگر
• علاوه: جمع (ریاض)
• علوم: ساینس
• عماری: دولی
• عمّامه: دستار
• عمل جراحی: عملیات
• عمو: کاکا
• عنکبوت: جولا، جولاگک
غ
• غایب: غیرحاضر
• غوری: چاینک
• غیبت: غیرحاضری
ف
• فتق: چوره (هراتی: دبّه)
• فـِر: toni
• فراری دادن: گریزاندن (عامیانه: گریختاندن)
• فراورده: پیداوار
• َُُفُرغون: کراچی دستی
• فرم (فرانسه): فورمه، فُـرمه
• فرمان ماشین: اشترنگ
• فرماندار: حاکم
• فرمانداری: حکومتی
• فرمانده: قوماندان
• فروردین: حمل (برج)
• فرهنگستان: اکادمی
• فسیل: فوسیل٬ سنگواره
• فشنگ: کارتوس، مرمی
• فکل: بو (پاپیون که به جای کراوات پوشند)
• فناتیک: متعصب
• فلفل: مُـرچ
• فنجان: پیاله
• فندک: لایتر
• فِوریه (فرانسه) : فبروری (انگلیسی)
• فیش: برگه
• فینال (فرانسه): فاینل (انگلیسی)
ق
• قاب (ترکی) : 1. چوکات 2. غوری 3. بجول (پژول)
• قابلمه (ترکی) : دیگچه، نوعی دیگ
• قاچاقی (ترکی) : گریزی
• قارچ: سماروغ
• قبراق (ترکی) : چالاک
• قرعه: پشک
• قفسه: الماری
• قلقلک: قتقتک (هراتی: پاخلوچه)
• قلوه: گرده
• قلوه سنگ: جغل، جغله
• قلیان: چلم، چلیم
• قلیایی: القلی
• قورباغه (ترکی) : بقـّه
• قوری: چاینک
• قهوه خانه: سماواری
ک
• کاپشن: کاپیشن
• کاتالوگ (فرانسه): کتلاک (انگلیسی)
• کاتالیزور (فرانسه): کتالیست (انگلیسی)
• کاج: ناجو
• کاچی: لیتی
• کاخ سلطنتی: ارگ شاهی
• کاست: کست
• کاغذ سنباده: کاغذ ریگ
• کالبدشکافی: تشریح
• کالبدشناسی: اناتومی
• کامیون (فرانسه): لاری (انگلیسی)
• کاناپه (فرانسه): دیوان
• کبد: جگر
• کبریت: گوگرد
• کُت (انگلیسی): کرتی
• کتری: چایبر (هراتی: کتری، چایجوش)
• کچل: کل
• کدخدا: ملک (هراتی: ارباب)
• کراوات (فرانسه): نکتایی (انگلیسی)
• کرچک: کستراییل (انگلیسی)
• کرسی: صندلی
• کره: مسکه
• کریدور (فرانسه): راهرو
• کشاورز: زارع
• کشاورزی: زراعت
• کشک: قروت (ترکی)
• کشو: رو َک (هراتی: خزه)
• کشوری: مُـلکی
• کشیک: 1. نوکریوال 2. پهره، پیره
• کفهٔ ترازو: پتهٔ ترازو (هراتی: پلّـۀ ترازو)
• کلاس: صنف
• کلانتر: سرمأمور
• کلانتری: سرمأموریت
• کلاه گیس: کلاه مویی
• کلیه: گُـرده
• کمد: الماری
• کمک هزینه: مدد معاش
• کمیسیون (فرانسه): کمیشن (انگلیسی)
• کنف: مـُنج
• کود: پارو
• کولاک: برفکویه
• کیف: بکس
• کیوسک (فرانسه): غرفه
گ
• گاری: کراچی
• گاز انبر: انبر میخکش
• گازوییل (فرانسه): دیزاییل (انگلیسی)
• گاوصندوق: سیف (انگلیسی)
• گالش: کلوش (هردو فرانسه یا روسی)
• گذرنامه: پاسپورت
• گزارش: راپور
• گراور (فرانسه): کلیشه (انگلیسی)
• گراورسازی: زنکوگرافی (انگلیس)
• گربه: پشک
• گردو: چارمغز (هراتی: جوز)
• گزارشگر: راپورتر(انگلیسی)
• گل محمدی: گل گلاب
• گلوله: مرمی
• گواتر (فرانسه): جاغور (هراتی: غمباد)
• گواهی: تصدیق
• گواهینامه: شهادتنامه
• گواهینامهٔ رانندگی: لایسنس (انگلیسی)
• گوجه فرنگی: بادمجان رومی
• گونی: بوجی (هراتی: گونی)
• گوینده: نطاق، انانسر (انگلیسی)
• گیس سفید: پیچه سفید
• گیومه (فرانسه): ناخنه، هلالین، مزدوج
ل
• لاستیک (روسی): تیر، تایر (انگلیسی)
• لاستیک تویی: تیوب (انگلیسی)
• لاک پشت: سنگ پشت (هراتی: کاسه پشتک)
• لالایی: للو (هراتی: آلاّ، آلـِلاّ
• لامپ (فرانسه): گروپ (= گلوب : انگلیسی)
• لامپا (روسی): لمپا
• لبو: لبلبو
• لـُپ: کومه(هراتی: لمبوس)
• لثه: بیره (هراتی: ارچ)
• لچک: دستمال سه گوشه، سربند
• لشکری: عسکری، نظامی
• لوازم یدکی: پرزه
• لوبیاسبز: فاسولیا
• لوزه: تانسل (انگلیسی)
• لوس: نازدانه (هراتی: انـّه)
• لوستر (فرانسه): چلچراغ
• لوله: نل
• لوله کش: نلدوان
• لوله کشی: نلدوانی
• لِه شدن: 1. شاریدن 2. پخچ و پامال شدن (هراتی: پچخ شدن)
• لیوان (فرانسه): گیلاس
م
• مارس: (فرانسه) مارچ (انگلیسی)
• ماساژ (فرانسه): چاپی
• ماشین تحریر: ماشین تایپ
• ماشین نویس: تایپست
• ماما: قابله (هراتی قدیم: دایه، ماما)
• مامور پـُست: داکی، پـُسته رسان
• ماهواره: ستلایت (انگلیسی)
• مایه کوبی: واکسناسیون (فرانسه)، تزریق واکسن
• مبصر: کفتان، سرجماعه
• متقال: کرباس (نوعی)
• مـُچ دست: بند دست
• مـُچ پا: بند پا
• مچی،ساعت: ساعت بند دستی
• مداد: پنسل (انگلیسی)
• مدیرکـُل: مدیر عمومی
• مـُرداب: جیه زار، باتلاق
• مـُرداد: اسد
• مساعده: معاش پیشکی
• مسواک: 1. مسواک (طبیعی از چوب درخت مسواک) 2. برس دندان
• مطب: معاینه خانه
• ممیّــِز: اعشاریه
• منتظر خدمت: اضافه بست
• منها: تفریق
• منیزیم (فرانسه): مگنیزیم (انگلیسی)
• مـَو: تاک
• موتور (فرانسه): 1.ماشین (انگلیسی) 2. موتورسیکلت، موتورسیکل
• موز: کیله
• موزائیک (فرانسه): خشت سمنتی
• موزه (فرانسه): موزیم (انگلیسی)
• موزیک (فرانسه): موسیقی
• موشک: راکت
• مولکول (فرانسه): مالیکیول (انگلیسی)
• مه: غبار
• مه (ماه) (فرانسه): می‌(انگلیسی)
• مهر، ماه: میزان، برج
• مهندس: انجنیر (انگلیسی)
• مهندسی: انجنیری
• میدان: چوک
• میدان بار: منده یی
• میل لنگ: کرنشافت (انگلیسی)
• مینی بوس (فرانسه): مینی بس (انگلیسی)
ن
• ناتـنی: اندر
• نارنگی: کینو، سنگتره
• نارون: پشه خان، پشه خانه (درخت)
• نامه رسان: پسته رسان، داکی
• نخ : تار
• نخاله: سبوس و آنجه از بیختن و غربال کردن باقی بماند
• نخست وزیر: صدر اعظم
• نخست وزیری: صدارت
• نخودچی: نخودبریان
• نخود فرنگی: مـُشنگ
• نخود لپـّه: دال نخود
• نرده: کتاره
• نشگون: چندُک (هراتی: چوچنگ)
• نظام وظیفه: مکلفیت عسکری
• نفت: تیل خاک
• نمونۀ چاپ: پروف
• نمونه خوانی: پروفخوانی
• نوار: فیته، تیپ
• نوار قلب: گراف قلب
• نورد: چوچه (چوبی که خمیر را هموار کنند)
• نوغان: پیلهٔ ابریشم
• نهار: چاشت
و
• واکنش: عکس العمل
• واگیردار: ساری، مسری
• وام: قرض، قرضه
• وان( روسی): تب ( لگن بزرگ حمام)
• وجین: خیشاوه (هراتی: ساو)
• ورشو: نکل (هراتی: برشو)
• وزارت آموزش و پرورش: وزارت معارف، وزارت تعلیم و تربیه
• وزارت ارشاد: وزارت اطلاعات و فرهنگ
• وزارت بازرگانی: وزارت تجارت
• وزارت بهداری: وزارت صحیه
• وزارت دارایی: وزارت مالیه
• وزارت کشور: وزارت داخله
• ولایتی: اطرافی
• ولخرجی: یلاخرجی (هراتی: یله خرجی)
• ویار: گدایش (هراتی: گستا)
• ویزیت (فرانسه): فیس (انگلیسی)، حق الزحمه
هـ
• هرکاره: دیگ سنگی
• هفت‌تیر: تفنگچه
• هزینه: مصارف، مخارج، بودجه
• هلو: شفتالو
• هندوانه: تربوز (هراتی: هندوانه)
• هواپیما: طیاره
• هول دادن: تیله کردن (هراتی: تلنگ دادن)
• هوو: انباق
• هویج: زردک
ی
• یاس: یاسمن
• یدک: فالتو، اشتبنی
• یقه: یخن
• یکان: فرقه
• یکدنده: شق، لجوج (هراتی: لجباز)
• یواش: آهسته
• یواشکی: به آهستگی
• یونجه: رشقه (هراتی: سبست)

فارسی ایران : فارسی افغانستان
• دبستان: مکتب
• دبیرستان: لیسه
• دانشگاه: پوهنتون
• دانشکده: فاکولته، پوهنحٌی
• دانشجو: محصل، پوهنپال
• استادیار (درجهٔ سوم، دوم و یکم): پوهیالی، پوهنیار، پوهنمل
• دانشیار (درجهٔ دوم و یکم): پوهندوی، پوهنوال
• استاد، پروفسور: پوهاند، پروفیسور
• رشته : دیپارتمنت
• دانشسرا: دارالمعلمین، معهد
• دیپلم: دیپلوم
• مهندس: انجنیر
• دکتر: داکتر، دکتور
• کلاس: صنف
• دانشکده افسری: حربی‌پوهنتون
• کارآموزی: ستاژ
 

  • ابراهیم اخلاقی

برگردان واژگان فارسی دری افغانستان به واژگان فارسی ایران

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ب.ظ

برگردان واژگان فارسی دری افغانستان به واژگان فارسی ایران

آ
• در می‌گیرد: آتش می‌گیرد، (در مجاز) به خشم می‌آید
• آمرصاحب: جناب سرکار
• آمدآمد عید: در آستانه عید
• اَنتیک: زینتی
• آهوگک: آهوی کوچک
ا
• اردو: ارتش
• اَرَنگ زدن، آرن زدن: بوق زدن (ارن و ارنگ تحریف‌شده horn انگلیسی است)
• اریکین: چراغ فانوس
• اِسپار: آهن سرتیز شخم زدن
• اشپلاق: سوت
• اشتراک کردن: شرکت کردن
• اعمار گردیدن: بنا شدن
• افسانوی: افسانه‌ای، استوره‌ای
• افگار: زخمی
• اَلماری: قفسه، کمد (ریشه در زبان پرتغالی دارد.)
• انجنیر: مهندس (انگلیسی)
• انکشاف: پیشرفت، توسعه
• اکسیجن: اکسیژن
ب
• سر گوشی: پچ پچ کنان
• باسی: خوراک شب‌مانده
• بایسکل: دوچرخه (انگلیسی)
• چند بجه؟: ساعت چند؟ (بجه، تحریف شده "بجی" هندی)
• به حیث: هم‌چون، به عنوان
• بحیره: دریاچه
• بخاری تیلی: بخاری نفتی
• بدقار: بدقهر، خشمگین
• برق دستی، چراغ دستی: چراغ قوه
• بنجاره والا: فروشنده‌ی دوره‌گرد
• بَنجاره: غله فروش دوره‌گرد (از هندی)
• به تکلیف می‌شوید: به دردسر می‌افتید
• به صفت: به عنوان
• بوت: کفش، چکمه
• بوتل: بطری، شیشه (انگلیسی)
• بوجی: کیسه
• بود و باش: زندگی
• بوره: شکر
• بکس: کیف
• بیت‌خوانی: ترانه‌خوانی
• بیره: لثه
• بیولوژی: زیست‌شناسی
پ
• پالیدن: جست و جو کردن (از فارسی باستان)
• پالیسی: سیاست
• پایدل: پدال (روسی،فرانسوی)
• کمپل: پتو (پشتو)
• پرس و پال: پرس و جوی
• پروگرام: برنامه (اروپایی)
• پس آمدن: برگشتن
• پس رفتن: عقب رفتن
• پست بکس: صندوق پستی (انگلیسی)
• پسته خانه: پست‌خانه
• پشتاره: بارِ پشت
• پشک: گربه (از ترکی(ازبکی)
• پتلون: شلوار (از فرانسوی)(تحریف شده "پانتالون)
• پلان: طرح (از فرانسوی)
• غولک: تیرکمان موشی
• پندیده‌گی: تورم
• پوپنک: کپک (از هندی)
• پودر: هرویین (انحراف یافته)
• پوقانه: بادکنک، کاندوم (سانسکریت) ( لحجه هراتی : پوف کنک)
• پکه: بادبزن، پنکه (هندی)
• پیاله: اِستکان
• پَیسه: پول (بنگالی)
ت
• تا حال: تاکنون
• تاپه کردن: مهر زدن ("تاپه" پشتو)
• تار: نخ
• تجربه: آزمایش (عربی)
• تحفه: هدیه (عربی(
• تخنیکر: همکار فنی (روسی)
• تخنیکی: فنی (بر گرفته از روسی "تخنیچِسکی)
• تربیه: پرورش (انحراف یافته تربیت)
• ترم: ترمپت (فرانسوی)
• ترینر: مربی(انگلیسی)
• تصادف: تصادفاً
• تطبیق: انجام،اجرا
• تعمیر: ساختمان (انحراف یافته)
• تفت: بخار (فارسی باستان)
• تلخان: نوعی شیرینی محلی که از آرد توت خشک درست می‌شود.
• تلفون: تلفن
• تمثیلی: نمایشی
• تنتل: خرده ریزه (پشتو)
• تهداب‌گذاری: پایه‌گذاری(هندی)
• توته: تکه خرده (پشتو)
• توله ("نی" هم میگویند): نی ("توله" پشتو)
• تکت: بلیت ("تکت" انگلیسی، "بلیت" روسی)
• تکسی: تاکسی
• تکه‌فروشی: پارچه‌فروشی
• تیار کردن: تهیه کردن، درست کردن
• تیپ: ضبط صوت (انگلیسی)
• تیله کردن: فشار دادن، هل داند
• تلاشی کردن: بازرسی کردن
• تیل : بنزین، سوخت
ث
ج
• جاپان: ژاپن
• جغرافیه: جغرافیا، گیتاشناسی
• جمپ: دست‌انداز خیابان (انگلیسی)
• جنرال: ارتشبد (انگلیسی)
• جنگی بودن (کردن): قهر بودن (کردن)
• جَواری: ذرت (پشتو)
• جوال: کیسه یا گونی بزرگ
• جور شده: درست شده، ساخته شده
• جوگی: کولی (هندی، پشتو)
• جک: پارچ آب (انگلیسی)
چ
• چارمغز: گردو
• څارَنوال، څارنوالی: دادسرا
• چاشت: ظهر
• چاشنی: تنقلات
• چالان کردن: روشن کردن (انحراف شده "چالو" هندی)
• چاینک: قوری ("چاینیک" روسی)
• چُپ باش: ساکت شو
• چَپلی: سندل (تحریف شده "چَپپل" هندی)
• چپن: ردا
• چَوتار: مکار
• چوتی کردن: بافتن مو
• چوچه مرغ: جوجه
• چوری: النگو ("چوری" هندی)
• چوکات: چارچوب، حد، قاب
• چوکی: صندلی، مقام، منصب (هندی)
• چَکر زدن: قدم زدن، گردش کردن
ح
• حالی: الان، حالا، فعلآ
• هَلَه: یالله، زود باش
• حویلی: حیاط
• قصه کردن: حکایت کردن
• حیوان‌شناسی: جانورشناسی
خ
• خاصتاً: به ویژه
• خبررسانک: خبرچین
• خُشو: خُش ،مادر زن (از خسو و خسور)
• خفه شدن: ناراحت شدن
• خوراکه: خوراکی
• خی: خب
• خیز زدن: پریدن
• خینه: حنا (اصطلاح خودمانی روزانه بر گرفته از "خِنه" ازبکی)
د
• دالر: دلار
• داکتر صاحب: جناب دکتر
• داکتر: دکتر
• دخلک: قلک
• در این خنک: توی این سرما
• دروازه: در، درِ خانه
• دریا: رود
• دسترخوان: سفره (اوزبکی)
• دق آوردن: دل‌تنگ شدن
• دل‌ام می‌شود: دل‌ام می‌خواهد
• دالیز (دهلیز): راه‌رو
• دواخانه: داروخانه
• دوصد: دویست
• دیگ‌دان (اجاق نیز میگویند): اجاق
ذ
• ذریعه: وسیله
• ذریعۀ: به وسیلۀ
ر
• راجستر: نام نویسی (راجستر از انگلیسی آمده)
• رتبه: درجه (در ارتش)
• رخصتی‌ها: تعطیلات
• رخصتی: تعطیلی
• رسم: نقاشی
• رشوت‌خور: رشوه‌خوار
• رمه‌: گله (اوزبکی)
• رونما گردیدن: ظهور یافتن
ز
• زنده‌جان: موجود زنده
• زینه: پله
ژ
• ژاله: تگرگ
• ژورنالیزم: روزنامه‌ نگاری
• ژورنالیست: روزنامه نگار
س
• ساجق: آدامس، سقز
• ساحه: میدان، منطقه، مساحت
• ساعت‌تِیری: وقت گذرانی
• سال تعلیمی: سال تحصیلی
• سالون: سالن، تالار
• سایکولوژی: روان‌شناسی
• سپل‌ شتر: پای شتر
• ستر جنرال: ارتشبد ("ستر" پشتو یعنی بزرگ)
• ستره محکمه: دیوان عالی کشور
• سرچرخی: سرگیجه
• سرگوشی: زیرگوشی
• سَرَک: خیابان، جاده
• سِگرت‌دانی: جاسیگاری
• سنگ تهداب: سنگ بنا
• سه صد: سی‌صد
• سودا (خریدن): خرید (کردن)
• سویدن: سوئد
• سَیل کردن (عامه و غیر رسمی): سیر کردن، تماشا کردن
ش
• شاندن (نشاندن): کاشتن
• شائقین: علاقه‌مندان
• شرط زدن: شرط بستن
• شفاخانه: بیمارستان
• شَمال: باد
• شنیده‌گی‌ها: شنیده‌شده‌ها
• شهادت‌نامه تحصیلی: دانش‌نامه تحصیلی
• شور (تکان): تکان
• شوربا: آبگوشت، اِشکنه
ص
• صحّی: بهداشتی
• صدارت: نخست وزیری
• شرنگ شرنگ زنگوله: جرینگ جرینگ زنگوله
• صندلی: کرسی (زمستان)
• صنف: کلاس
ض
ط
• طیاره: هواپیما
ظ
ع
• عملیه: عملیات
• عملیات جراحی: عمل جراحی
• عنعنات: آیین‌ها، آداب، رسوم
• عیسوی (میلادی): مسیحی، میلادی
غ
• غَرغَرک: فرفره
• غریب: فقیر
• غورسَی (غورسک): نوعی بازی گُرگی‌لی‌لی
ف
• فابریکه: کارخانه (ایتالیایی)
• فارم مال‌داری: مزرعه دامداری
• فاژه کشیدن: خمیازه کشیدن
• فاکولته: دانشکده (فرانسوی)
• فلم: فیلم
• فی‌صد: درصد
• فَیْر کردن: شلیک کردن (تحریف شده "فایَر" انگلیسی)
• فیشن: مد (تحریف شده "فشیَن" انگلیسی)
• فیصله نامه: قطع‌نامه
ق
• قال‌مقال (در تلفظ "غالمغال"): سر و صدا
• قدامت: قدمت
• قروت: کشک
• قطیفه: حوله
• قُلبه: شخم
• قومندان: فرمانده
• قونسول: کنسول
• قَیتک: گیره مو
ک
• کار و غریبی: کار و کاسبی
• کاسه‌گک: کاسه کوچک
• کاغذ تشناب: کاغذ توالت
• کاغذپران (گدی‌پران): بادبادک
• کالای نو: لباس نو
• کاکا: عمو
• کاکه: عیار، جاهل مآب
• کچالو: سیب‌زمینی
• کدام نفر: یک کسی
• کِرمِچ: کفش ورزشی
• کژدم: عقرب
• کشال شدن: مایل شدن، آویزان شدن
• کشاله‌دار: دامنه‌دار، مفصل
• کفیدن: ترکیدن
• کلان: بزرگ
• کلتور (فرهنگ، کلچر): فرهنگ ("کلتور" فرانسوی)
• کِلکین (اُرسی): پنجره (انحراف شده واژه هندی)
• کمپیوتر: کامپیوتر، رایانه
• کمره: دوربین
• کنترول: کنترل
• کیمیا: شیمی
• کوچی: یکی از عشایر قوم پشتون، چادرنشین، خانه بدوش
• کُرتی: کت (انحراف شده واژه روسی "کورتکه")
• کورس: کلاس، دوره (انگلیسی)
• کوریای جنوبی: کره جنوبی
• کیسه‌بر: جیب‌بر
• کیمیایی: شیمیایی
• کلچه: کلوچه، شیرینی
گ
• گادی: کالسکه
• گادیران: کالسکه ران
• گادی‌وان: درشکه چی
• گپ: حرف
• گدی: عروسک
• گدیگک: عروسک کوچک
• گرده: کلیه
• گروپ: گروه، لامپ
• گریان کردن: گریه کردن
• گشتاندن: گرداندن
• گلون: گلو
• گنگس (گنس): گیج
• گدی‌پران: بادبادک
• گوگرد: کبریت
• گیلاس: لیوان (تحریف شده "گِلَس" انگلیسی)
ل
• لاودسپیکر: بلندگو (انگلیسی)
• لبسیرین کردن: رژ لب زدن
• لت و کوب: کتک، ضرب و شتم
• لُچ: لُخت
• لِفت: آسانسور ("لفت" انگلیسی، "آسانسور" فرانسوی)
• لفظ گرفتن: قرار خواستگاری گذاشتن (بیش‌تر، زمانی که جواب آن مساعد است، استفاده می‌شود.)
• لوحه: تابلو
• لُک: ستبر
• لویه جــِرگه: جرگه بزرگ، شورای عالی افغانستان ("لوی" پشتو به معنی بزرگ)
• لوی دِرَستیز: فرمانده کل، سرفرمانده (پشتو)
• لوی څارَنوال (در تلفظ "لوی سارَن وال): دادستان کل، (پشتو)
• لوی ولسوالی: فرمانداری، حکمرانی (در تقسیمات کشور افغانستان)
• لیسه: دبیرستان (تلفظ نادرست "لیسِه" فرانسوی)
• لیلیه: خواب‌گاه
م
• مارکیت: بازار (انگلیسی)
• ماما: دایی
• مانده: خسته
• مانده شدن: خسته شدن
• مایک: میکروفون
• متباقی: بقیه
• موی‌سفید (ریش سفید): ریش‌سفید، پیر
• محافظوی: محافظتی
• محفل: جلسه، نشست
• مختلف‌النوع: گوناگون
• مداری: شعبده‌باز
• مدنیت (تمدن): تمدن
• مربوطات ولایت: توابع استان
• مزدور: خادم، کارگر روزمزد
• مست: شاد
• مِستَری: مکانیک
• مصارف: هزینه‌ها
• مضامین: رشته‌ها(ی تحصیلی)
• معاینه‌خانه: مطب
• مفکوره: اندیشه
• مقبول: زیبا
• مقر ولایت: استانداری
• مگر: ولی، اما
• ململ: پارچه‌ی کتانی
• ملکی: غیرنظامی
• من‌حیث: به حیث، به عنوان
• منطقوی: منطقه‌ای
• مواشی: دام‌ها
• موتر: ماشین، خودرو (انگلیسی)
• موزَه: چکمه، پوتین
• موزیم: موزه
• موسم: فصل
• موصوف: نام‌برده
• مکتب: مدرسه
• مِکس: مخلوط (انگلیسی)(در گفتگو بین جوانان بیشتر گفته شده)
• می‌برآمد: بیرون می‌آمد
• میدان هوایی: فرودگاه
• میدان ورزشی: زمین ورزش
• میدان: درون محوطه
• مِیلَه: تفریح، پیکنیک، گلگشت
ن
• ناجوانی: بی‌معرفتی
• ناز دانه: ناز نازی
• نان: نان (در مجموع به غذا نیز گفته میشود)
• ناک: گلابی
• نسوان: زنان ((زنانه) مربوط به بانوان)
• نشراتی: انتشاراتی
• نطاقی: گوینده‌گی
• نمبر (نمره، شماره): شماره، نمره
• نهال شانی: نهالکاری
• نو فارغ شده: تازه فارغ التحصیل شده
• نول: نوک، منقار
• نکاح بسته کردن: عقد کردن
• نی: نه
• نیم‌قاره: شبه‌قاره
و
• وارخطایی: نگرانی، دست‌پاچه‌گی
• والی: استان‌دار
• ورکشاپ: کارگاه ((انگلیسی) گاهی به صورت نادرست "وَرَکشاپ" نیز تلفظ میشود)
• وزنین: سنگین
• وزیر امور داخله: وزیر کشور
• وضاحت: روشنی، واضح‌بودن
• وطن‌دار: هم‌وطن
• ولایت: استان
• وُلسوالی: شهرستان (پشتو)
ه
• هوش‌پرک: حواس‌پرت
• هوش کن: مواظب باش
• هول داشتن: هراس داشتن
ی
• یازنه: شوهر خواهر
• یخَن: یقه، گریبان
 

  • ابراهیم اخلاقی

سیر روزنامه و روزنامه نگاری در افغانستان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ب.ظ

سیر روزنامه و روزنامه نگاری در افغانستان 

تاریخ تولد روزنامه در افغانستان با تاریخ تجدد در این کشور همزمان است. 
سرآغاز تجدد و نوگرایی در افغانستان به دوران حکومت امیر شیرعلی خان در سال 1863 میلادی باز می گردد و گفته می شود که تا قبل از این تاریخ ، تجدد طلبی باید و شایدی در کشور وجود نداشته است. 
درست در همین دوره است که نخستین نشریه‌ی رسمی تاریخ افغانستان به مرحله‌ی انتشار رسید و به عنوان نقطه‌ی آغاز تاریخ روزنامه نگاری در افغانستان مورد توجه مورخان قرار گرفت.

این جریده که در سال 1875 میلادی برابر با سال 1253 شمسی خورشیدی تحت عنوان" شمس النهار" منتشر شد مسئولیت آن را میرزا عبدالعلی خان ( رئیس نخستین مطبعه‌ی لیتوگرافی در افغانستان) بر عهده داشت. شمس النهار در شانزده صفحه و ظاهرا در ماه دو یا سه مرتبه منتشر می گردید و مقالات آن عمدتا توسط یکی از رجال فرهنگی آن روزگار افغانستان به نام عبدالقادر پیشاوری نگاشته می شده که این فرد منشی امیر شیرعلی خان نیز بوده است. علاوه بر عبدالقادر پیشاوری چند مترجم نیز در هیات تحریریه‌ی این نشریه حضور داشتند که به ترجمه‌ی اخبار و متون خارجی می پرداختند و ظاهرا این مترجمان، اولین پیشگامان تاریخ ترجمه در افغانستان محسوب می شوند.

امیر شیرعلی خان تا جایی که برایش مقدوربود از شمس النهار حمایت کرد ، لکن بعد از مدتی در گذشت و پسرش محمد یعقوب به جایش نشست و چندان هم دوام نیاورد و انگلیسی ها هم با حمایت از امیر عبدالرحمن خان او را به مسند نشاندند و شمس النهار هم دیگر منتشر نشد. روی کار شدن عبدالرحمن خان در آن برهه از تاریخ افغانستان همه‌ی برنامه های نوگرایانه ای که امیر شیرعلی خان آغاز کرده بود را متوقف کرد و دورانی از خفقان و تصفیه های قومی و نژادی در کشور آغاز شد که آثار منفی بسیاری را از خود در تاریخ افغانستان برجای گذاشت.

امیر عبدالرحمان خان در اکتبر سال 1901 میلادی درگذشت و ولیعهد او امیر حبیب الله خان در کابل به قدرت رسید، لکن حبیب الله خان برخلاف پدرش چندان به فرهنگ و نوآوری بی توجه نبود. حبیب الله خان در آوان حکومت خود مسافرتی به هند داشت و در آن جا تحت تاثیر پیشرفت های آن سرزمین قرار گرفت و به تجدد و نوگرایی گرایش پیدا کرد و به محض بازگشت از هند اولین لیسه ( دبیرستان) مدرن افغانستان را تاسیس کرد و آن را حبیبیه نام نهاد. مدرسه ای که در سال های بعد محصلان شاغل در آن به نخستین منادیان مشروطیت و اصلاح طلبی در افغانستان تبدیل شدند.

مورخان ، دوران حکومت حبیب الله خان را دوران شکل گیری مطبوعات نوین در افغانستان نام گذاری کرده اند و دلیل اصلی این نامگذاری را می توان در انتشار نخستین نشریه‌ی مدرن و نوین تاریخ افغانستان یعنی " سراج الاخبار" عنوان کرد. 
سراج الاخبار در دوران حبیب الله خان در دو مرحله منتشر شد. در مرحله‌ی اول که نشر آن در سال 1284 شمسی بود، فقط به یک شماره محدود ماند و مسئولیت آن را عبدالرئوف قندهاری بر عهده داشت.

مرحله‌ی دوم انتشار سراج الاخبار شش سال بعد در تاریخ 12 میزان ( مهر) 1290 شمسی منتشر شد که مسئولیت آن را محمود طرزی برعهده داشت . سراج الاخبار در هر پانزده روز یک بار منتشر می شد ونقش مهمی در شکل گیری تجدد در افغانستان آن دوره دارد. محمود طرزی درسراج الاخبار برای اولین بار اندیشه های نوین تجدد طلبانه را منتشر کرد و برای نخستین بار در این دوره شیوه های نوین ادبی، رمان و رمان نویسی در کشور در سراج الاخبار منعکس شد. حتی برای این کار، طرزی خود چند رمان از ژول ورن نویسنده‌ی نامدار فرانسوی را به زبان فارسی دری افغانستانی ترجمه کرد . سراج الاخبار در آن دوره تنها رسانه ای بود که اخبار جنگ جهانی را در افغانستان منتشر می کرد و بسیاری از اصطلاحات سیاسی و فرهنگی جدید نیز توسط سراج الاخبار وارد جامعه شدند.

از این رو محمود طرزی را پیشاهنگ ادبیات نوین و پدر ژورنالیسم افغانستان لقب داده اند. البته سوای از طرزی نویسندگان دیگری نیز در سراج الاخبار قلم می زدند که از جمله‌ی آن ها می توان به عبدالهادی داوودی، عبدالرحمن لودین، عبدالغنی مستغنی و ... اشاره کرد که در واقع از نسل اول روزنامه نگاران معاصر افغانستان به شمار می روند. 
از منظر محتوایی سراج الاخبار یکی از رسانه هایی بود که افکار ملی گرایانه را با اندیشه های پان اسلامیستی منعکس می کرد و از گرایشاتی ضد انگلیسی برخوردار بود که البته این امر ناشی از تاثیراتی بود که طرزی از آراء و اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی گرفته بود چرا که وی مدت زمانی را در استانبول در محضر سید گذرانده بود و در واقع این مسئله را می توان به عنوان بازتاب اندیشه های سید جمال الدین در افغانستان مطرح کرد.

در واقع ضدیت با انگلیس باعث شد که انگلیسی ها حبیب الله خان را تحت فشار گرفته و در نهایت حبیب الله خان دستور توقف انتشار سراج الاخبار را صادر کرد و انتشارنشریه بعد از هشت سال فعالیت ممنوع اعلام شد. 
هر چند سراج الاخبار توقیف شد لکن این نشریه به یکی از مراکز ترویج مشروطه خواهی در افغانستان تبدیل شده بود و در شکل گیری جنبش مشروطیت دوم و استرداد استقلال افغانستان از انگلستان تاثیری به سزا و غیر قابل انکاری داشت. 
امیر حبیب الله خان در سال 1919 میلادی در جلال آباد به قتل رسید و فرزند سومش امان الله خان پس از مدتی به قدرت رسید. امان الله خان از جمله‌ی معدود درباریان مشروطه خواه به شمار می رفت که در سایه‌ی ارتباط با اشخاصی مانند طرزی و دیگر مشروطه خواهان به مشروطه خواهی و تجددگرایی متمایل شده بود.

روی کار آمدن امان الله در تاریخ تجدد و اصلاح طلبی افغانستان یک نقطه‌ی عطف به شمار می رود و روزنامه نگاری در افغانستان در این دوره بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. کسانی مانند محمود طرزی در حکومت امانی تقرب یافتند و طرزی چند سال به عنوان وزیر خارجه‌ی افغانستان مشغول به خدمت بود.

تلاش های محمود طرزی نتایج بسیاری را در پی داشت و بعد از سراج الاخبار نشریات جدیدی به وجود آمدند که از جمله‌ی آن ها می توان به ارشاد النسوان ( اولین مجله‌ی زنان افغانستان در دوران معاصر) اشاره کرد. نشریه ای که زیر نظر ملکه ثریا همسر امان الله خان منتشر می شد و مسئولیت آن را اسماء رسمیه همسر محمود طرزی و سردبیری آن را روح افزاء ( دخترمحمد زمان خان خازن الملک ) بر عهده داشتند. محتوای این نشریه را مطالبی در مورد اخبار زنان، هنرهای خانه داری،‌ آشپزی، خیاطی،آداب معاشرت برای زنان و... تشکیل می دادند و در واقع اولین رسانه‌ی مخصوص زنان در تاریخ افغانستان به شمار می رود.

از دیگر نشریات دوران امان الله خان می توان به: 
1- سراج الاطفال ( اولین نشریه‌ی کودکان افغانستان) که به طور ضمیمه در کنار سراج الاخبار منتشر می شد. 
2- امان افغان ( با مسئولیت عبدالهادی داوودی)
3- ستاره‌ی افغان ( با مدیریت میر غلام محمد غبار مورخ معروف)
4- پشتون ژغ ( نشریه ای به زبان پشتو با مدیریت فیض محمد ناصری)
5- انیس ( با مدیریت مرحوم محی الدین انیس در سال 1306 شمسی ) 
6- اردو( نشریه‌ی مسائل نظامی با مدیریت عبدالطیف خان غند مشر) 
7- اتحاد بغلان (به سال 1301 در بغلان و به دوزبان فارسی و پشتو منتشر می شد)
8- بدر (به سال1299 شمسی در مزار شریف به دو زبان فارسی و پشتو منتشر می شد)

غیر از نشریات فوق که در کابل منتشر می شدند نشریاتی دیگری نیز بودند که در دیگر ولایات منتشر می شدند که از جمله‌ی آن ها می توان به اتفاق اسلام با مدیریت مرحوم صلاح الدین سلجوقی که در هرات منتشر می شد و یا نشریات دیگری مانند اتحاد مشرقی که برهان الدین خشککی آن را در ننگرهار منشتر می کرد و یا طلوع افغان که در قندهار توسط عبدالعزیز خان و پوهاند عبدالحی حبیبی منتشر می شد.

در دوران امان الله خان نخستین نظام نامه‌ی مطبوعات افغانستان به وجود آمد و در قانون اساسی بندهایی نیز به مسئله‌ی مطبوعات اختصاص یافت که از جمله‌ی آن ها می توان به بند یازدهم قانون اساسی اشاره کرد که این بند حق انتشار نشریه را در افغانستان به دولت افغانستان و اتباع آن محدود می کند و به دولت افغانستان این اجازه را می دهد که نشریات خارجی که به افغانستان وارد می شوند را تنظیم و یا سانسور نماید.

از دیگر اقدامات امان الله خان در راستای سامان دهی اوضاع مطبوعات کشور را می توان در تاسیس ریاست مستقل مطبوعات مشاهده کرد که ریاست آن را صلاح الدین سلجوقی بر عهده داشت که این ریاست بعدها در سال 1343 شمسی در دوران محمد ظاهر شاه به وزارت مطبوعات تبدیل شد. در همین سال قانون مطبوعات افغانستان به تصویب مجلس شورای ملی افغانستان رسید.

در سال 1346 که کابینه‌ی جدید در سلطنت محمد ظاهر شاه تشکیل شد، فضای بازتری برای مطبوعات کشور به وجود آمد که به افزایش تعداد و تیراژ مطبوعات در کشور منجر شد و دراین برهه نشریات جدیدی مانند هیواد (1338 شمسی به زبان پشتون، کابل تایمز (1341 شمسی به زبان انگلیسی ) و...به عنوان نشریات معتبری که تاکنون مشغول به فعالیت هستند ، متعلق به همین دوره می باشند.

از این سال به بعد تا سالی که کشور توسط نیروهای چپ گرای وابسته به شوروی قبضه شد تحول به خصوص دیگری در عرصه‌ی مطبوعات روی نداد و درسال 1357 که کودتای هفت ثور در کابل رخ داد نظام مطبوعاتی کشور هم به شدت تغییر پیدا کرد و بسیاری از نشریات توقیف شدند وتنها نشریاتی اجازه‌ی انتشار در کشور را یافتند که فقط و فقط اندیشه ها و آرمان های حزب دموکراتیک خلق را منعکس می کردند.

از مهم ترین نشریاتی که در این دوره در کشور منتشر می شد می توان به نشریات ذیل اشاره کرد: 
دثور انقلاب ، پیام ، حقیقت سرباز ، حقیقت انقلاب ، و...

البته دوران ریاست دکتر نجیب الله را باید از دیگر دوره های تسلط چپ گرایان در افغانستان مستثنی کرد، چرا که در این دوره بر اثر اتخاذ سیاست های تنش زدایانه تا حد زیادی قوانین حاکم بر مطبوعات نیز در کشور تغییر کرد. از جمله مهم ترین نشریات دوران دکتر نجیب الله عبارت بودند از: 
1- اخبار هفته ( با مدیریت ظاهر طنین )
2- سباوون ( با مدیریت ظاهر طنین)
3- شوخک ( مجله‌ی طنز و با مدیریت مرحوم عبدالعزیز مختار معروف به ماما شوخک)
4- آزادی ( با مدیریت غلام سخی غیرت) و...

البته این دوران از یک سو برای افغانستان از منظر تاریخ مطبوعاتی دوران ارزشمندی به شمار می رود چرا که در این سال ها تا سال پیروزی مجاهدین ، گروه های جهادی با انتشار صد ها نشریه‌ با تیراژهای کم وزیاد تجربیات جدیدی را برای آینده‌ی روزنامه نگاری در افغانستان به وجود آوردند که در نوع خود می تواند برای شناخت تحولات افغانستان آن دوران ارزشمند باشد. 
با پیروزی مجاهدین در کابل روزنامه و روزنامه نگاری تا حد زیادی از رونق سابق افتاد ولی با تمام این ها چند روزنامه به نام های کابل، بالاحصار، صبح امید، شهر و ... نیز به طور مداوم منتشر می شدند.( البته انتشار نشریات جهادی و احزاب جهادی مختلف در این دوره کماکان ادامه داشت)

با آغاز جنگ های داخلی در افغانستان روزنامه و روزنامه نگاری در افغانستان افول کرد و متعاقبا بسیاری از نویسندگان و اصحاب قلم از کشور خارج شده وتعدادزیادی از تشکل های مطبوعاتی فعال در کشور نیز منحل شدند و بسیاری از دستاوردهای تاریخ روزنامه نگاری در کشور عملا از میان رفتند.

با تسلط طالبان در افغانستان رسانه های افغانستان دچار یک رکود بی سابقه شدند. رسانه هایی مانند تلویزیون که به طور کامل مورد بی توجهی قرار گرفتند و تنها یک رادیو در افغانستان برنامه پخش می کرد که اصطلا حا صدای شریعت نامیده می شد که فقط چند ساعت برنامه بیشتر در روز نداشت و مهم ترین تریبون تبلیغاتی طالبان به شمار می رفت. نشریه‌ی رسمی طالبان شریعت نام داشت که به صورت هفته نامه در کشور منتشر می شد و در مناطق تحت نفوذ طالبان توزیع می گردید. 
برخی دیگر از نشریات قدیمی کابل نیز در کابل به فعالیت خود ادامه می دادند لکن به طور کلی مواضع و دیدگاه امارت اسلامی افغانستان را منعکس می کردند. از جمله‌ی این نشریات می توان به نشریات هیواد و انیس در کابل و اتفاق اسلام در هرات اشاره کرد.

اما در سال های اخیربعد از فروپاشی طالبان مهم ترین دوران روزنامه نگاری افغانستان در تاریخ معاصر کشور به وجود آمده است که درسایه‌ی استقرار یک حکومت مرکزی و یک نظام سیاسی شبه دموکراتیک در افغانستان شاهد ظهور ده ها جریان مطبوعاتی با گرایش های مختلف در سراسر کشور هستیم. سوای از شبکه های تلویزیونی که از ناحیه‌ی دولت حمایت می شوند در حدود پانزده شبکه‌ی تلویزیونی خصوصی و کابلی نیز در مناطق مختلف کشور فعال شده اند که ظهور برخی از آن ها در تاریخ رسانه ای کشور منحصر به فرد ارزیابی می شوند. غیر از این شبکه های رادیویی و تلویزیونی ده ها نشریه‌ی مطبوعاتی در قالب روزنامه، هفته نامه،‌ ماه نامه و فصل نامه و گاهنامه و... منتشر می شوند که از زمان سقوط طالبان به بعد همچنان رو به افزایش است.

هم اکنون روزنامه هایی مانند انیس، هیواد، اصلاح ، کابل تایمز،اتفاق اسلام و... با بودجه‌ی دولتی منتشر می شوند و روزنامه های دیگری مانند آرمان ملی، ویسا، راه نجات، اراده، چراغ و... به با بودجه‌ی غیر دولتی منتشر می شوند.وچندین هفته نامه معتبر دیگر ازجمله هفته نامه انصاف ، هفته نامه پیام مجاهد ، هفته نامه مشارکت ملی ، هفته نامه کابل و... به طور غیر دولتی ازسوی جریان های مستقل مطبوعاتی پیش برده می شوند وهمچنان خبرگزاری باختر ازسوی دولت و خبرگزاریهای صدای افغان و پژواک که از مطرح ترین رسانه های غیرچاپی خصوصی هستند درافغانستان مشغول فعالیت می باشند.



 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت زابل

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۲ ب.ظ

ولایت زابل

زابُل یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر قلات است.

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است :

  • مرکزولایت شهر قلات

  • ولسوالی شاه جوی

  • ولسوالی ارغنداب

  • ولسوالی دای‌چوپان

  • ولسوالی میران (میزان)

  • ولسوالی ترنک و جلدک

  • ولسولی شنکی (شینکی)

  • ولسوالی اتغر

  • ولسوالی شمولزی (شمل زائی)

  • کاکر

 

قَلات شهری است در جنوب افغانستان امروزی . این شهر مرکز ولایت  زابُل است. نام‌های دیگر آن قلات غلزایی، کلات و کلات غلزایی است.

قلات توسط جاده‌ای به 
قندهار در غرب و غزنی در شرق متصل می‌شود.
زبان گفتاری مردم این منطقه پشتو است و اکثر حنفی مذهبند. ارتفاع این ولایت از سطح دریا 1549 متر است.

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت وردک:

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۱ ب.ظ

ولایت وردک:

ولایت میدان وردک یکی از ولایات مرکزی افغانستان به حساب می آید.که نفوس آن ترکیبی از ملیتهای تاجیک، هزاره، سادات، پشتون می باشد.

ولسوالی های ولایت میدان وردک به شرح زیر می باشد:

 مرکز ولایت:میدان شهر
ولسوالی جلریز 
ولسوالی حصه اول بهسود 
واسوالی حصه دوم(مرکز بهسود) 
ولسوالی دایمیرداد 
ولسوالی چک 
ولسوالی سید آباد 
ولسوالی نرخ 
ولسوالی جغتو

این منطقه جزو مناطق کوهستانی افغانستان بوده و دارای آب و هوای سرد و کوهستانی با زمستانهای کاملاً سرد وتابستانهای گوارا هست. قسمت اعظم این ولایت تحت سیطره سلسله جبال کوههای بابا قرار داشته که سرچشمه بسیاری از رودخانه های پر آب افغانستان نظیر دریای کابل، دریای هلمند از این مناطق خصوصاً حصه دوم بهسود می باشد. که سرسبزی و شادابی دره میدان مدیون قلل سر بفلک کشیده کوههای بابا و دره های [وش آب و هوای هزاره جات است . 

بیشتر مردمان این ولایت زراعت پیشه و مالدار هستند. مردمان دره میدان به شغل باغداری مصروف بوده و باغهای سیب این منطقه بنام سیب میدان شهرت جهانی دارد.بخش وردک به شغلهای عالی دولتی و تجارت مصروف هستند.

اما مردمان تاجیک و هزاره آن در محرومیت حاصل از سیاستهای فاشیستی جکومتهای تبارگرای مجمد زایی و آل یحیی همچنان عقب نگهداشته شده اند. به عنوان مثال دره های عمیق و پر آب بهسود و هزاره جات این ولایت بستر مناسبی برای ساختن بندهای آبی چه برای تولیدبرق و چه برای ذخیره آب مساعد ساخته است.

اما چون مردمان این مناطق از لحاظ مذهبی، قومی و لسانی مطابق ذوق و سلیقه شاهان و حاکمان افغانستان نبوده اند، از ساختن بندهای برق و دیگر بندهای آبی عمدا خودداری کرده اند تا مبادا مردم این مناطق انکشاف پیدا کرده و حکومتشان به خطر مواجه شود. 


 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت تخار

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ

ولایت تخار

تخار یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است.این ولایت در شمال افغانستان واقع شده و مرکز آن شهر تالقان است.

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است:

  • شهر تالقان مرکر ولایت و شاروالی

  • ولسوالی بنگی

  • ولسوالی اشکمش

  • ولسوالی چال

  • ولسوالی ورشج

  • ولسوالی فرخار

  • ولسوالی کلفگان

  • ولسوالی رستاق

  • ولسوالی چاه آب

  • ولسوالی ینگی قلعه

  • ولسوالی درقد

  • ولسوالی خواجه غار

  • ولسوالی خواجه بهاوالدین

  • ولسوالی بهارک

  • ولسوالی دشت قلعه

 

تالُقان یا تالِقان مرکز ولایت تَخار کشور افغانستان است.

این شهر بعد از سال 
۱۹۵۸ میلادی به سرعت رشد کرد. جاده ارتباطی آن به خان آباد است. از سال ۱۸۴۰ به بعد تالقان، از شهر کندوز و امام صاحب، پررونق ترین میدان های خرید و فروش را در قطغن داشته است.در سفرنامه مارکوپولو، از این شهر به عنوان مرکز غلات افغانستان یاد شده است.

در سال 
۱۹۵۸ شهر جدید در زمین های شرق شهر قدیمی احداث شد. همچنین تالقان در سال ۱۹۶۳ به مرکز ادارات ایالتتخار تبدیل شد.

ولسوالی رُستاق، از شهرهای افغانستان است و دومین شهر عمده ولایت تخار می باشد.
این شهر در دره کم‌آبی در شمال کوهستان‌های کم‌ارتفاع (
۱۳۰۰ متر) قرار دارد و تقریبا ۴ کیلومتر طول و یک کیلومتر عرض داشته و جمعیتی نزدیک به ۷۰۰۰ دارد که ۲۰٪ آنان کشاورزند.

بازار این شهر در نیمه اول قرن نوزدهم از بازارهای معروف شمال افغانستان بوده و اکنون در مسیر جاده اصلی 
هند و بخارا قرار دارد.

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت سرپل

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ

ولایت سرپل

سر پُل یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر سر پل است.
مساحت این ولایت 15,999.2 کیلومتر مربع و جمعیت آن براساس برآورد سال 2006 میلادی 482,900 نفر است.

ولسوالیهای ولایت سرپل به شرح زیر است

 

سر پُل مرکز ولایت سر پل کشور افغانستان است.

در گذشته از شهرهای 
جوزجان افغانستان بوده است و در نزدیک شهر شبرغان قرار دارد. مرقد مطهر امامزاده یحیی بن زید(ع)در شهر سرپل است و از دیر باز همواره این شهر را کانون توجه مردم مسلمان افغانستان قرار داده و باعث رونق این شهر گردیده است. اکثر اهالی این شهر ازبک هستند.

سرپل از لحاظ شهرسازی دارای معماری سنتی است و در نقطه ای دور افتاده و صعب العبور قرار دارد. در سال 
۱۸۸۵ میلادی دارای 950 خانوار جمعیت بوده است.

ولسوالی بلخاب یکی از توابع ولایت سرپل افغانستان است. ولسوالی بلخاب از جنوب با بامیان و یکاولگ وصل است، از شرق با دره‌صوف، از غرب چیراس، و از شمال به ولایت بلخ وصل است. دارایی 103 قریه خرد و کلان و هفتاد و دو شورای محلی‌ می‌باشد.

ولسوالی بلخاب دارای 
۵۵ دبستان، 3 دبیرستان، دو مدرسه متوسطه دخترانه و پسرانه می‌باشد. جمعیتش حدودا میان 65000 تا 80000 نفر می‌رسد.

درآمد مردم بلخاب: از محصولات گندم، در گذشته و فعلا انگوزه ( یکنوع گیاه کوهی ـ شیرش را می‌گیرند به قیمت بالا فروخته می‌فروشند) گردو، بادام، قروت، زیره و سیب زمینی
.

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت سمنگان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

ولایت سمنگان

سَمَنگان یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر آیبک است.

شهر قدیمی سمنگان در جنوب شرقی 
خلم، در ولایت مزار شریف و در طول تاریخ بر سر یکی از راه های مهم بلخ بوده است. در شاهنامه فردوسی چنین آمده است که رستم زال با تهمینه دختر شاه سمنگان ازدواج کرد. به روایت شاهنامه این شهر در مرز ایران و توران قرار داشته است.

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر می باشد:

ولسوالی آیبک مرکز ولایت
ولسوالی خلم
ولسوالی دره صوف بالا
ولسوالی دره صوف پایین
ولسوالی روی دو آب
ولسوالی حضرت سلطان

روستاهای این ولایت نیز به شرح زیر است :

کوچه عارق ، چکاک، تنگی یعقوب پایین، سرخه گاوکش ،تیموری بیانان، خانه سنگی، قره مورچه، سرخه بوبکی، حاجی بچه، اوی متان، نیکک، تاجک دهی، چلغزار، تاقچی خانه ، اجریم و قرغنه، خوال چارمغز، توری ها، جوی لطیف ، تارتوت و تیوه تاش

اَیبَک مرکز ولایت سَمَنگان کشور افغانستان است. و در ارتفاع 959 متری از سطح دریا واقع شده است.

این شهر در پهنه دره یا 
رودخانه خلم و سمنگان در بخش سفلای با راهی صعب العبور و پر گردنه قرار دارد. در سال ۱۹۳۴میلادی بخشی از شهر قدیم، از بین رفت و در ۴ کیلومتری این شهر بنای شهر جدید شروع شد. شهر قدیمی ایبک نزدیک دهانه دره و داخل دژ سنگی واقع شده است.

تجارت عمده این شهر 
گندم، بادام و پسته است.

از اماکن دیدنی این ولایت به تخت رستم و قصر جهان نما می توان اشاره کرد.

 


 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت پکتیکا

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ

ولایت پکتیکا

پَکتیکا یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر شرن است.
هرودوت مورخ یونانی از مردم بولایتی «پکتیس» و «پکتویس» یاد کرده و سرزمین آنها را پکتیکا ذکر کرده‌استبطلمیوس هم نام این مردم را «پکتین» (Pactyan) نوشته‌است.

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است:

  • مرکز ولایت: شرن

  • ولسوالی متا خان

  • ولسوالی یوسف خیل

  • ولسوالی یحیی خیل

  • ولسوالی اومنه

  • ولسوالی سرروضه

  • ولسوالی زرغون شهر

  • ولسوالی جانی خیل

  • ولسوالی گومل

  • ولسوالی سروبی

  • ولسوالی ارگون

  • ولسوالی زیروک

  • ولسوالی نیکه

  • ولسوالی دیله وخوشامند

  • ولسوالی وازه خواه

  • ولسوالی تروو

  • ولسوالی ورممی

  • ولسوالی برمل

  • ولسوالی گیان

تمام مردمان ولسوالی ارگون را مردمان قوم تاجیک تشکیل داده ولی نظر به تاثیرات محیطی بصورت کامل فارسی صحبت کرده نتوانسته و با لسان پشتو خلط شده است.

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت پکتیا

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ

ولایت پکتیا

ولایت پَکتیا یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر گردیز است.
هرودوت مورخ یونانی از مردم باستانی «پکتیس» و «پکتویس» یاد کرده و سرزمین آنها را پکتیکا ذکر کرده‌است. بطلمیوس هم نام این مردم را «پکتین» (Pactyan) نوشته‌است.

 تقسیمات ولایتی این ولایت به شرح زیر است:

  • مرکز ولایت: شهر گردیز
  • ولسوالی زرمت
  • ولسوالی شیواک
  • ولسوالی وزه جدران
  • ولسوالی شمل
  • ولسوالی سپیره
  • ولسوالی تنی
  • ولسوالی نادرشاه ـ کوت
  • ولسوالی سوزائی
  • ولسوالی گربز
  • لوی ولسوالی خوست
  • ولسوالی تیری زایی
  • ولسوالی باک
  • ولسوالی جاجی میدان
  • ولسوالی صبری {یعقوبی}
  • ولسوالی جانی خیل
  • ولسوالی دند و پتان
  • ولسوالی چمکنی
  • ولسوالی لجه مانگل
  • ولسوالی موسی خیل
  • ولسوالی قلندر
  • ولسوالی سید کرم
  • ولسوالی جاجی

 

گردیز شهری است در جنوب افغانستان و مرکز ولایت پکتیا است.
این شهر در منتهی الیه دره رودخانه گردیز و در ارتفاع 
۲۳۰۰تا۲۵۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد و زمانی یکی از مراکز عمده پروژه پکتیا با کمک آلمان فدرال بود.
بازار قدیمی شهر در سال 
۱۹۴۳ میلادی بنا شده است و بعد آسفالت شدن جاده کابل - گردیز (120 کیلومتر) حمل و نقل مصنوعات چوبی افزون یافت و باعث رونق آن شهر گردید.

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت پروان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ

ولایت پروان

ولایت پَروان، از استان‌های افغانستان است. مرکز این ولایت شهر چاریکار و مساحت ولایت مساحت ۳۹۹٫۹ کیلومتر مربع با جمعیت ۵۲٬۸۰۰۰ نفر است.

ولسوالیهای زیر در ولایت پروان قرار دارند.

در این ولایت اقوام زیر زندگی می‌کنند:

  • تاجیک

  • هزاره

  • پشتون

  • ایماق

  • ترک

جمعیت ولایت پروان (جمعیت در 1361ش /1982، 987 ، 527 تن ) از ولایات مهم در مشرق افغانستان است . از شمال به ولایت بَغلان ، از مشرق به ولایت کاپیسا، از جنوب به ولایات کابل و وَرْدَک و از مغرب به ولایت بامیان * محدود می شود. 

ولایت پروان ، علاوه بر نزدیکی به پایتخت و صنعتی بودن ، به دلیل قرار گرفتن در مسیر کاروانهای تجاری و آب و هوای مطلوب ، در میان ولایات افغانستان اهمیت فوق العاده ای دارد. شهر چاریکار (پایتخت) در مشرق ولایت ، در ارتفاع 603 ، 1متری ، در حدود 64 کیلومتری شمال کابل و مشرق ملتقای رود غوربند و پنجشیر واقع است . راه اصلی کابل ـ بَغلان (مرکز ولایت بغلان ) و نیز شمال افغانستان از آن می گذرد.

صنایع نساجی (بخصوص پارچة کتان )، ساخت چاقو و ابزار فلزی چاریکار و پیرامون آن در افغانستان معروف است پروان در تشکیلات اداری قدیم افغانستان به صورت «حکومت اعلی » اداره می شد، اما از 1343 ش /1964 در تقسیمات داخلی جدید، ولایتی مستقل با اهمیتی کمتر (درجة دو) شد.

کاپیسا از 1358 ش /1979 به مدت دوسال قسمتی از پروان شد. در 1363 ش /1984 ولایت پروان دوازده واحد اداری مستقل داشت . در این ولایت ، چهار وُلِسْوالی (از تشکیلات حکومتی ) چهار علاقه داری و 477 آبادی ذکر شده است
پیداوار (محصولات) پروان
:

توت و انگور پروان شهرت فراوان دارد. برعلاوه، گندم، جواری، جو، ماش و لوبیا را میتوان از غله جاتی به شمار آورد که درین ولایت کاشته می‌شوند
مناطق اطراف چاریکار، مرکز ولایت، در تولید انواع سبزیجات پیشقدم بوده و تولیدات آن نه تنها برای مصرف محلی بلکه برای صدور به بازارهای کابل نیز فرستاده می‌شود.

صنعت چاقو سازی در مرکز ولایت- چاریکار، از گذشته‌ها رواج داشت. همچنان صنعت چرمگری درچاریکار وجود داشته‌است. فابریکهٔ کشمش پاکی در دوران حکومت محمد داوود اما با سرمایهٔ شخصی به کار آغاز کرد که در دوران حنگهای سی ساله از کار افتید
.

بند و انهار
 پروژهٔ بزرگ آبیاری در پروان توسط چینایی‌ها به به ثمر رسانده شد. این پروژه از دریای پنجشیر آغاز شده‌است. برای گذشتن از دریای غوربند فناوری جالبی به کاررفته‌است که لوله‌های بزرگ آب ازشانهٔ یک تپع سرازیرشده و با گذشتن از زیردریای غوربند به شکل بٌرُق روی شانهٔ دیگر تپه می‌برآید و به کانالی که به سوی چاریکار میرود می‌افتد. کانال یاد شده نارسیده به شهر چاریکار به دو شاخه تقسیم میشود که یکی به سوی شرق میرود و دیگری همچنان به سوی جنوب جریان می‌یابد. درهمین محل تقسیم یک بند برق ساخته شده که مقداری برق برای شهر چاریکار تولید میکند. همچنان در قسمت جنوب شهر چاریکار برای رساندن آب به زمین‌های بالاتر از نهراسلی، دستگاه بزرگ آب انداز (واترپمپ) ساخته شده که به گونهٔ وقفوی آب را از نهر پایین به بالا انداخته و درآنجا به جوی دیگری می‌افتد. این آب حتی تا مناطق قره باغ رسیده و زمین‌های خشک را آبیاری میکند.

ولایت پروان از چهار رودخانه (دریا) آب میگیرد که عبارت اند از:
دریای پنجشیر
دریای سالنگ
دریای غوربند
دریای شتل

همچنان دریای دیگری به نام دریا «باریک آب» از سمت جنوب غرب وارد وادی پروان میگردد اما این دریا آب موسمی دارد و دایم فعال نمیباشد
.

شهر چاریکار در حدود ۶۴ کیلومتری شمال کابل و در خاور پیوندگاه رودهای غوربند و پنجشیر واقع است. راه اصلی کابل ـبغلان و نیز شمال افغانستان از چاریکار می‌گذرد

جمعیت این شهر در سال 
۱۹۸۸ در حدود ۲۹۴۰۰ نفر برآورد شده بود و امروزه ۵۳۶۷۶ نفر اعلام می‌شود.[۱] منطقهٔ میان کابل و چاریکار متراکم‌ترین منطقه افغانستان از نظر جمعیت است

این شهر در محل ورودی درهٔ 
پنجشیر واقع شده است. صنعت پارچه کتان و ساخت چاقو و ابزار فلزی چاریکار و پیرامون آن در افغانستان معروف است.[۳] کوزه‌گری و انگورهای این شهر نیز معروفند. در دهه ۱۹۶۰ بزرگ‌ترین کارخانه نساجی افغانستان در گلبهار در نزدیکی چاریکار ساخته شد.[۲] که ساخت آن باعث رشد جمعیت چاریکار پس از سال ۱۹۶۲ میلادی شد.

از نقاط دیدنی شهر، 
تپه گل غندی است. گردشگاه تپه گل غندی که از گردشگاه‌های بهاری افغانستان است در سال ۱۳۲۴خورشیدی (۱۹۴۵ میلادی) در زمان میرعلم خان شهردار چاریکار بنیاد شد. در سال ۱۳۲۷ خورشیدی بهای جان، شاعر پشتوزبان از این تپه دیدن کرد و نام آن را تپه گل غندی (تپه گل) گذاشت

در افسانه‌ها بنیاد شهر چاریکار را به 
جمشید پادشاه نسبت می‌دهند. بنیاد تاریخی آن را نیز توسط شاه کانیشکا از دودمانکوشانیان می‌دانند.

در سال 
۱۸۴۱ و در جریان جنگ انگلیس با افغانستان، یک هنگ از سربازان انگلیسی مستقر در چاریکار قتل عام شدند. در ۲۱ژوئیه ۱۸۸۰ عبدالرحمن خان در شهر چاریکار اعلان پادشاهی کردنیروهای حبیب‌الله کلکانی ( بچه‌سَقّا) پاشاه افغانستان، چاریکار را در سال ۱۳۰۸ خورشیدی اشغال نمودند.

بعدها 
محمدگل خان مهمند، وزیر داخله افغانستان که سیاست پشتوسازی را دنبال می‌کرد، شهر چاریکار را به آتش کشید و ویران ساخت.

پس از مداخله نظامی روسیه در سال 
۱۹۷۹، چاریکار صحنه جنگ‌های شدیدی شد. پس از اشغال منطقه از سوی طالبان، مردم چاریکار در ۲۳ میزان ۱۳۷۵ علیه طالبان قیام کردند.

تاریخ پروان

پروان پایتخت تابستانی امپراتوری کوشانی به خصوص در عهد کنشکای کبیر است. شهرهای بگرام و کاپیسا در دردو سوی دریای پنجشیر مهد تمدن کوشانی میباشد.

پروان در دامان جنوبی هندوکش همیشه سنگر نهایی و عقبگاه مطمین کابلستان بوده‌است. جنگهایی شدیدی که باشندگان پروان در برابر چنگیز خان کردند، به گزارش میرغلام محمد غبار نویسندهٔ «افغانستان در مسیر تاریخ»، سبب شد که چنگیر برای نخستین بار مزهٔ تلخ شکست را بچشد. البته که چنگیز خان برای اولین بار در تاریخ در پروان به شکست مواجه شده استږ که آن هم دز منظقه به اسم پل متک
.

در دوران جنگهای سه گانهٔ مردم افغانستان در قرن نزده با انگلیس بازهم پروان دژ استوار و دیواری عبور ناپذیر در برابر متجاوزین انگلیس بود
.

پس ازان که امیر حبیب الله خان کلکانی (رح) در سال 
۱۹۲۸ با مرکز قرار دادن پروان در شورش‌های ضد حکومتی توانست حکومت امان الله شاه را سرنگون کند، پروان برای اولین بار به مثابهٔ منطقهٔ تاجبخش تاجگیر شناخته شدازینرو، وقتی نادر خان به قدرت رسید، برای درهم کوبی روحیهٔ این مردم، کسان زیادی ازمردم را بکشت و دارایی‌های شان را غارت کرد. همچنان برای تداوم سلطهٔ خود براین مردم، به جا به جا سازی طرفداران خود درین نقاط مختلف پروان پرداخت.

همچنان مناطق اطراف شهر چاریکار را به سوی جنوب و شرق جوی دیگر آبیاری میکرده‌است که از دریای غوربند آب میگرفت. این جوی‌ها به نام‌های، جوی چاریکار، جوی خواجه و جوی ماهیگیر یاد میشوند... این جوی‌ها نیز درحال حاضر از شاخهٔ شرقی کانال آبیاری پروان آب میگیرند
.

مناطق دیگر پروان بیشتر از آب‌هایی که از کوه‌ها سرازیر میشوند آب میگیرند و بند و انهاری که درین مناطق وجود دارد به صورت عنعنوی صاخته شده و از قرون متمادی بدینسو به همین منوال بوده‌است. یکی ازجمله مناطق عمده ومهم ایکه مربوط به ولایت پروان ونزدیک به ولسوالی‌های کابل است هماناعلاقه داری سنجددره بوده که دارای هفت قریه میباشدکه به دوحصه مهم بالاده وپاین ده تقسیم است، تمام افرادساکن سنجددره مردمان سنی مذهب وفارسی زبان اند.
سنجدره هم سرحدباتوپ دره، غوربندوشهرک سابقه یاسرک عمومی کابل -پروان است اهالی سنجددره اکثرآمردمان تجارت پیشه بوده واکثریت مردمان آن درولایات کابل، پروان، مزار، تخار، بغلان، هرات وسایرمناطق زندگی میکنند، این محل دارای تعدادی اززیارت گاه هابوده ومشهورترین آن پنجپیران پنجشروزیارت رومی صاحب است، مشهورترین محل درسنجددره همانامنطقه بنام چهارجوی است که زمانی پایگاه قومندان ملا(ملامحمدساکن اصلی قریه ده غلامان بوده) که شاهددرگیری‌های میان گروه طالبان وجبهه متحدبود، مردمان این محل درزمان طالبان خسارات هنگفت ملی وجانی رامتحمل شده ودرزمان طالبان موردتهاجم رمه‌های کوچی نیزقرارگرفته ولی سرتسلیم برای افرادمسلح فرودنیاورده اندقابل یادآوریست که درزمان‌های گذشته تعدادی ازمردم قوم منگل که جهت تارج به آن مناطق آمده بوددربعضی ازمناطق آن سربه نیست گردیده‌است.

 سنجدره ازجمله محلاتی بوده که درآن آثاربولایتی کشف گردیده‌است
 حفریات ساحه بولایتی چشمه شفا در ماه ثور سالروان و حفریات بالاحصار در برج حمل سالروان اغاز یافته‌است که اکنون در نتیجه ان اثار یک شهر دوره باختریبدست امده‌است.  اثار کشف شده تماماً از دوره باختری است که ممکن قرن ششم و پنجم قبل از میلاد را در بربگیرد. که اتشکده و اتشدان کشف شده در منطقه، بینظیر استحفریات این ساحه ادامه دارد و در اینده سنه گذاری‌های مطلق ان روشن خواهد گردید. ناگفته نماند که ساختمانهای عصر کوشانی، غوری، تیموری نیز دراین ساحه بولایتی موجود است. اثار و پارچه‌های ظروف سفالی بدست امده مربوط دوره کوشانی‌ها و دوره‌های اسلامی (غزنوی، غوری، تیموری و بعدتر) تا امروز که ساختمانها یکی بالای دیگر قرار دارند، به نظر رسیده‌است.در اطراف بالاحصار ساحاتیکه مربوط عصر بودیزم میشوند قبلاً حفاری گردیده‌است : مانند تپه مرنجان، تپه نارنج، خواجه صفا، تپه خزانه، باغ بابر و کوتل خیرخانه که اثار ان بعداز تحقیق و تسجیل توسط انستیتوت بولایتشناسی به موزیم ملی تسلیم داده شده‌است و همچنان اثاریکه قابل انتقال نیست مانند اثار تپه نارنج در خود ساحه حفظ گردیده‌است.

گفته میتوانیم که موجودیت و تسلسل این ساحات در اطراف شهر کابل و ادامه ان در قلعه حشمت خان، قلعه خندر، خورد کابل، مینار چکری، یخ دره، سنجددره، بت خاک و شیوکی را در برمیگیرد، نشان میدهد که در عصر بولایت، کابل یکی از نقاط مهم تاریخی بشمار میرفت و نقطه توصل راه‌های تجارتی و شهرها بوده‌است
.

وُلُسوالی غوربَند یکی از ولسوالی‌های ولایت پروان افغانستان است.

غور نام منطقه‌ای است در شمال غربی غوربند. غوربند به معنای «مانع کوهستانی در راه غور» است.
 
این ولسوالی تقریباً نصف ولایت پروان را از نظر مساحت و نفوس تشکیل می دهد.قبل از افتتاح تونل سالنگ این دره شمال را به جنوب وصل می نمود و تمام کاروان های تجارتی از این دره می گذشتند، اما بعد از افتتاح تونل سالنگ از شهرت این راه کاسته شد.این دره زیبا و سر سبزی است که توجه تورست ها و سیاحان را به خود جلب نموده است و قبل از کودتای ثور روزانه صدها سیاح خارجی و داخلی برای تماشای مناظر دلربای طبیعی به این دره سفر می کردندمردم این دره را اقوام تاجک ، هزاره ، پشتون و قرلق تشکیل میدهد. همچنان یک عده سادات نیز درین دره زندگی می نمایند که از احترام و عزت خاص نزد سایر مردم برخوردار می باشند. غوربند تاریخ دیرینه دارد جهان کشایان بزرگ چون اسکندر مقدونی ، چنگیز... درین دیار به شکست مواجه شدند.

در جریان اشغال افغانستان توسط روس ها مردم این دره تلفات زیادی را متقبل گردیدند
روس ها چندین بار در این دره هجوم آوردند اما به مقاومت شدید مردم این مرزوبوم مواجه شدند. بالاخره در سال 1360 هجری شمسی روس ها که توان مقابله را از دست داده بودند ،مجبور به ترک این دیار شدند. پیداوار مهم این دره را زرد آلو ، بادام، سیب ، انگور وغیره تشکیل می دهد. چون غوربند یک دره کوهستانی است و مردم آن شغل دهقانی دارند بنائ از نظر اقتصادی بسیار فقیر می باشند.

بَگرام شهری است در ولایت پروان کشور افغانستان.

این شهر از سوی 
کوروش بزرگ هخامنشی ویران و توسط داریوش بزرگ بازسازی شد.
در نزدیکی این شهر یک پایگاه نظامی معروف قرار دارد. آمریکا در پی حمله به افغانستان در سال 
۲۰۰۱ به راه‌اندازی یک مرکز بازداشت موقت در پایگاه نظامی بگرام اقدام کرد که تا سال ۱۳۸۷ حدود ۶۳۰ زندانی را در خود جای داده است.

 

 

 


شهر چاریکار مرکز ولایت پروان

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت پنجشیر

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

ولایت پنجشیر

ولایت پنجشیر در شمال افغانستان واقع است. مرکز پنجشیر رخه است
احمد شاه مسعود فرمانده مجاهدین افغان از پنجشیر و مشهور به شیر پنجشیر بود.
مناطق این ولایت تا سال 
۱۳۸۳ خورشیدی بخشی از ولایت (ولایت) پروان بودند و ولسوالی‌های پنجشیر، حصه اول پنجشیر و حصه دوم پنجشیر را در پروان تشکیل می‌دادند.

تقسیمات ولایتی این ولایت امروزه به این شکل است:

پنجشیر به فاصله ۱۲۰ کیلومتری به طرف شمال شرق کابل در بین دو شاخه جنوبی هندوکش، از شمال شرق به جنوب غرب موازی به امتداد هندوکش واقع است و دره‌های فرعی آن از شمال به جنوب و از جنوب به شمال امتداد داشته و به دره عمومی پنجشیر وصل می‌شود. 

ارتفاع آن 
۲۲۱۷ متر از سطح دریا بوده و در نقاط مرتفع به ۶۰۰۰ متر از سطح دریا می‌رسد. طول آن از دالان سنگ تا پای کوتل انجمن زیاده از ۱۲۵ کیلومتر است. عرض دره پنجشیر اندازه‌های مختلفی دارد که بدون وسایل و وسایط فنی تعیین شده نمی‌تواند

پنجشیر از طرف شمال متصل است به 
خوست فرنگ و ولایت تخار و اندراب در ولایت بغلان واز طرف جنوب به نجراب سنجن ودر نامه و ریزه کوهستان واز جانب مشرق و شمالشرق به نورستان و بدخشان واز طرف غرب به شتل احاطه‌است. رودخانه پنجشیر با ریختن به دریای کابل به پاکستان سرازیر می‌شود. زمستان پنجشیر سرد و پر برف بوده و تابستان معتدل دارد.

مرکز پنجشیر 
رخه است و زبان مردم آن فارسی دری است. در آنجا تاجیکان و هزاره‌ها زندگی می‌کنند و عشایر (اقوام کوچی)در بهار و تابستان در کوه‌های خاواک زندگی می‌کنند و در خزان وزمستان به مناطق گرم میروند. مردم این ولایت همه مسلمان هستند.

ولسوالی حصه اول پنجشیر یکی از ولسوالی‌های پرجمعیت ولایت پنجشیر بوده و بیشتر مردم این ولسوالی اشخاص پولدار می‌باشند و یک تعداد مردم این ولسوالی در معدن زمرد کار می‌کنند . حدود جغرافیایی آن از پل دو آب روستای مرزبه آغاز و تا دشت ریود ادامه داردروستاهای بزرگ آن عبارتند از: مرز، زینه، پشغور،خارو، برجمن، رخ، خنج، متاع، سفیدچهر، زریه، غنجوودشت ریود.
معادن زمرد درسه منطقه(خنج، سفیدچهر و دشت ریود)پیدامی شود.


در مورد نام پنجشیر دو نظر وجود دارد. اهالی پنجشیر معتقدند که در گذشته پنجشیر به 
کجکن معروف بوده‌است ولی در تمام آثار معتبر تاریخی و آثار منظوم و منثور قدما پنجهیر ضبط شده‌است. 

پنجهیر از دو کلمهٔ «پنج» و «هیر» ترکیب یافته‌است که در 
زبان پهلوی و اوستا به معنی آب آمده‌است مانند هیرمند ابن بطوطه سیاح عرب هیر را در زبان سانسکریت به معنی کوه ترجمه کرده و پنج هیر را مآخذ از پنج کوه می‌داند. "بجایی رسیدیم که پنجهیر نام داشت هیر به معنی کوه‌است و پنجهیر یعنی پنج کوه. در آنجا شهر قشنگ و آبادانی دیدم که روی نهر بزرگ کبودینی بنا شده‌است لشکر ملعون چنگیز آن را خراب کرده‌است و از آن پس روی آبادانی ندیده این رودخانه از کوهستانبدخش سرچشمه می‌گیرد. یاقوت معروف بدخش از همین کوهستان بدست می‌آید.

بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ . (انساب سمعانی در کلمه بنجهیری ). در حدودالعالم آمده است : بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد (چ تهران ص 62 و 20): شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سیم است و اهل آن اخلاطاند ... (معجم البلدان ). ابن بطوطه گوید این کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هیر بمعنی کوه لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربذ باشد. رجوع به شاهد از ترجمان البلاغة شود. مستوفی در نزهةالقلوب (ص 155)گوید: پنجهیر از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات بب و عرض از خط استوا لوله
 . شهری وسط است و هوای خوش دارد.(لغت نامه دهخدا)

امیر از آنجا [ باغ خواجه علی میکائیل ] برداشت بسعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان بر میزبان : به خلم و به پیروز، و نخجیر
. [ ظ: بنجهیر: حاشیه مصحح ] و ببدخشان . احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود. (تاریخ بیهقی ص 246). و بترکستان پوشیده فرستاده بوده است [ احمد ینالتگین ] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند (تاریخ بیهقی ص 402). و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر. (تاریخ بیهقی ص 643)

از جمله جغرافیه نویسان عرب تنها یعقوبی «بنجهار» ابن خرداد «بنجار» و ابن فقیه «فنجهیر» آورده‌اند ولی مولفان و جغرافیه نویسان 
خراسان در همهٔ مواردی که از پنجشیر ذکری کرده‌اند نام آن را به شکل پنجهیر ضبط نموده‌اند.

 

 

 


نمایی از شهر بازارک ولایت پنجشیر در مرکز افغانستان

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت اروزگان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ

ولایت اروزگان

اُروزگان یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر ترین کوت می باشد.
ارزگان ساحه وسیعی را در شمال شرق 
قندهار تشکیل می دهد.

صاحب 
طبقات ناصری ارزگان را از شهرهای قدیم غور می داند. سنگ نبشه های متعددی در آن موجود است که بیانگر کیشمهر پرستی در سدهء پنجم در آن وادی بوده است و به نظر می آید که نامگذاری آن هم مبتنی بر همین آیین بوده است.

 تقسیمات ولایتی این ولایت به شرح زیر می باشد:
ولسوالی ترین‌کوت
ولسوالی چوره
ولسوالی خاص‌اروزگان
ولسوالی شهید حساس
ولسوالی دهراود
ولسوالی نیش

مرکز ولایت ارزگان ترین کوت است و در شمال شرق ولایت قندهار واقع میباشد. به طرف شرق آن دایه چوبان و به طرف جنوب آن قلات غلجایی و به طرف غرب ان موسی قلعه و به شمال آن علاقه گرزاب واقع است .

در غرب این ولایت دریای هلمند جاری است. در ارزگان از طرف مشرق یعنی دایه فولاد دو کوهی که مسمی به کوه سمندان است در آن مغاره ایی وجود دارد که دهنه آن 50 متر فراخی داشته و سقف آن از یخ پوشیده شده است که تا به حال کسی نتوانسته طول این مغاره را طی کند.

از جمله دریا های ارزگان رود هلمند و رود تیرین و شهرستان میباشد کوه نوشته و کوتل قناق سنگ هم در این ولایت موقعیت دارد . مراکز صحی مکاتب ابتدایی متوسطه لیسه دارلمعلمین مدارس دینی میخانیکی و مسلکی هم در این ولایت موجود میباشد

ولسوالی اجیرستان: در شرق ارزگان و ناحیهءغربی بهسود واقع شده است که در کتب تاریخی به شکل حجیرستان و جیرستان هم آمده است. در قسمت شرقی آن تپه ی است مشهور به شهر قرغان ( به معنی قلعه و حصار).

دایکندی
: یکی از مناطق محروم ولایت اُروزگان به نام دایکندی در تاریخ ۲۸ مارس ۲۰۰۴ به عنوان یک ولایت جداگانه تشکیل شد.
دای به معنی 
قبیله یا سرزمین و بزرگ و با مردم به کار می رفته است. چنانکه در نامهای ترکی مغولی به صورت پسوند و یا پیشوند در نام اشخاص استفاده می شده است. در لهجهء هزارگی دی معنای زیاد، بسته، یکجایی و خرمن را می رساند.

از نظر تاریخی شهرستان جزء ناحیه وسیعی به نام 
غرجستان بوده که جزئی از سرزمین غور یا پاروپامیزاد بخش مرکزیخراسان یا افغانستان امروز که شمالاً به باختر ( باکتریا) جنوباً به زابل و سیستان و غرباً به هرات ( ایریا) و شرقاً به زابل وگندهارا محدود و متصل می شده است.

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت نورستان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ

ولایت نورستان

نورستان یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است و در شرق این کشور قرار گرفته است. مرکز این ولایت شهر کامدیش است. نورستان را در قدیم کافرستان می‌نامیدند.

قسمت‌های شمالی نورستان از غرب به شرق شامل مناطق 
رمگل، پیچ، وایگَل و باشگل می‌شود. نورستان از شمار زیادی درهٔ دالان‌مانند و کم‌پهنا تشکیل شده که شیب همه این دره‌ها از شمال به جنوب است. دره پیچ یا نورستان مرکزی از نظر ارتباط با دیگر نقاط نورستان اهمیت ویژه‌ای دارد زیرا توسط دره‌های فرعی با قسمت‌های باختری و خاوری نورستان ارتباط دارد.
مناطق پردرخت نورستان تا بلندای 
۴۰۰۰ متری ادامه دارد و بالاتر از آن تنها درختزارهای بید و بته‌زارها دیده می‌شوند.
زبان مادری بیشتر مردم نورستان، 
نورستانی است.

پنج قبیله در نورستان که به گویش کاتی سخن می‌گویند به نام سیاه‌پوش معروفند و به افراد قبایل پرَسون‌گِلی، وَنگِلی، وامایس و اَشکون اصطلاحاً سفیدپوش گفته می‌شود

مردم 
نورستانی از نظر جمجمه‌شناسی اغلب درازسرند و موهای پرپشت سیاه دارند. چشمان آبی نیز در منطقه زیاد دیده می‌شود.
 نورستان در تقسیمات کشوری کنونی 
افغانستان به پنج بخش تقسیم می‌شود:

  • نورستان

  • کامدیش

  • وایگل

  • مندول

  • برگ متال

  • واما

 

 

 


نمایی از تپه جالبی در ولایت نورستان در شرق افغانستان

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت نیمروز

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

ولایت نیمروز

ولایت نیمروز نام ولایتی است در جنوب باختری افغانستانمرکز آن شهر زرنج است.
ولایت نیمروز از جانب شمال به ولایت فراه و جنوب غرب به خط سرحدی و از طرف شرق به ولایت هلمند محدود است.جمعیت اصلی این ولایت را بلوچ‌ها تشکیل می‌دهند و این ولایت از کم‌جمعیت‌ترین ولایت‌های افغانستان است.

رود 
هیرمند و دنبالهٔ آن به نام خاش‌رود به علاوهٔ شاخه‌های هیرمند به نام‌های رام‌رود و سنارود در این ولایت جریان دارند. بیابانی به نام دشت مارگو بیشتر سطح این ولایت را در بر گرفته و هامون گودزره نیز در این ولایت قرار دارد

سه شهر 
زرنج، چخانسور و چهاربرجک شهرهای اصلی این ولایت هستند و از آبادی‌های مهم آن می‌توان کرودی، میرآباد، قلعه فتح، دشت مارگو، کده، کرکی، و شند را نام برد.

ولسوالی‌های (شهرستان‌های) ولایت (ولایت) نیمروز به شرح زیر است :

  • وُلُسوالی زَرَنج

  • ولسوالی کَنگ

  • ولسوالی چهاربُرجک

  • ولسوالی اصل چَخانسور

  •  ولسوالی خاش‌رود

 

زَرَنْج ( عربی‌شدهٔ زَرَنگ ) مرکز ولایت نیمروز افغانستان است که در جنوب غرب این کشور و نزدیک مرز ایران قرار دارد. مردم آن بیشتر پشتون و بلوچ‌اند.

گفته می‌شود که زرنگ را 
گرشاسب بنا کرده است. آنرا زره نیز می نامیدند. در قدیم «زرنکه» (درنژینه) بعدها «سکستنه» سجستان، سیستان شده معرب آن زرنج است.

نام قدیم آن (سیستان) زرنگ بود پس از مهاجرت 
سکا‌ها... در زمان فرهاد دوم اشکانی۱۳۶ – ۱۲۸ ق.م.) و اردوان دوم (۱۲۷ – ۱۲۴ ق.م.) به طرف جنوب گروهی از آنان در زرنگ مستقر شدند. از این زمان زرنگ بنام آنان سکستان خوانده شد.
بعد از اسلام، حاکم 
بصره سرداری به نام عبدالرحمن بن سمرة را مأمور حمله به سیستان کرد و او زرنج را در حصار گرفت و تسخیر کرد.

زرنگ پایتخت 
صفاریان بود. در محل زرنگ بولایتی اکنون روستای کوچکی به نام «نادعلی» قرار دارددر نزدیکی آن روستا، تل بزرگی است و بر فراز آن تل، هنوز آثار خرابه‌های ارک زرنگ و قلعه و باروی آن دیده می‌شود. 
در سال 
۲۰۰۷ بولایتشناسان ایرانی از دولت افغانستان اجازه یافتند تا در محل نادعلی کاوش کنند

نام بسیار کهن این ناحیه در نگیانا ورزنگا، زرنج بوده که ساحه وسیعتری را احتوا میکرده است اما امروز زرنج بسیار محدود شده بر مرکز اداری ولایت نیمروز اطلاق میگردد.


این ناحیه پس از ورود ساکها از شمال رود آمو به اینجا ساکستانا، سکزستان، سجستان و سیستان نامیده شده است. بنابر مراجعه به تاریخ کهن کشور افغانستان واضح میشود که در نگیانا سیستان و نیمروز در ادوار گوناگون به ساحهء پهناور جنوب افغانستان امروز اطلاق میشده است، بنابر اشارات موَُرخان کلاسیک یونان که با روایات جغرافیایی اوستا مطابقعت دارد، در نگیانا در داخل حدود آریانا ذکر شده است در این مورد قول بطلیموس صریح و واضح است ، وی در داخل آریانا هفت ولایت را جدا کرده است و بیلوبه استناد وی از جملهء هفت ولایت کی هم در نگیانا، در انجینانا (سیستان) را نام برده است. التبه قبل از نام در نگیانا، سیستان و نیمروز، این ناحیه به اسم رود، معروفش هلمند به شکل /هیتو منت/ یاد شده است، این مطلب را در فرگرد اول و ندیرات (فقره 13) اینطور میخواهیم ( یازدهمین کشوری که من اورا مزدا بیا فریدم هیتومنت با شکوه و فرا ست.) قبایل ساکها در سالهای (130 - 127 ق. م.) به ناحیهء در نگیانا وارد شده آن را مرکز سیاسی خود قرار دادند که از این تاریخ به بعد این منطقه به نام آنان ساکستان (سیستان) نامیده شد.     

 

 

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت ننگرهار

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

ولایت ننگرهار

نَنگَرهار یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است و در شرق این کشور قرار گرفته است. مرکز این ولایت شهر جلال‌آباد است. مساحت آن 7616 کیلومتر مربع و جمعیت آن 7820000 نفر است.

 تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است:

  • شهر جلال آباد (مرکز ولایت)

  • ولسوالی سرخرود

  • ولسوالی حصارک

  • ولسوالی شیرازاد

  • ولسوالی خوگیانی

  • ولسوالی چپرهار

  • ولسوالی پچیرواگام

  • ولسوالی ده بالا

  • ولسوالی وردات

  • ولسوالی اچین

  • ولسوالی نازیان

  • ولسوالی دربابا

  • ولسوالی شینواز

  • ولسوالی مومند دره

  • ولسوالی لعل پور

  • ولسوالی گوشته

  • ولسوالی بتی کوت

  • ولسوالی کامه

  • ولسوالی کوز کنر

  • ولسوالی دره نور

جلال‌آباد مرکز ولایت ننگرهار افغانستان و مهمترین شهر بین کابل تا پیشاور است.
این شهر در 
۱۵۰ کیلومتری شرق کابل در نزدیکی گردنهٔ خیبر قرار و ارتفاع آن از سطح دریا ۵۷۰ متر است. جمعیت آن بین۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر است و در زمستان دارای آب و هوای معتدل و زمین‌های حاصلخیزی است. در زمان پادشاهی محمدظاهرشاه چندین سد بزرگ آب در این ناحیه ساخته شد

بیشینهٔ باشندگان این شهر را 
پشتون‌ها تشکیل می‌دهند ولی هندوها و سیک‌ها نیز در آن زندگی‌ می‌کنند. از آثار مهم این شهر، سراج‌العمارت، نشستگاه امیر حبیب‌الله و امان‌الله شاه، بود که در سال ۱۹۲۹ میلادی نابود شد. باغ‌های آن ولی هنوز برپا هستند و فضایی دلپذیر دارند. آرامگاه هر دو فرمانروای نامبرده در درون باغی در روبروی سراج‌العمارت قرار دارد.

یک راهب بودایی سده هفتمی به نام هوان زانگ ( در فارسی ژوان زانگ هم نوشته‌اند) در سال ۶۳۰ میلادی به منطقهٔ جلال‌آباد رسید و پنداشت که به هندوستان رسیده‌است. خود شهر جلال آباد شهر نسبتأ تازه‌ای است و در سده شانزده، در دوره سلطنت اکبر، نواده بابر شاهنشاه مغول ساخته شده‌است.

این شهر در زمان حملهٔ انگلیس‌ها بدست آنان افتاد ولی انگلیس‌ها در هر دو حمله شکست خورده و واپس‌نشستند. پس از استقلال 
افغانستان بزرگ‌ترین لویه‌جرگه ( انجمن بزرگ) افغانستان در سال ۱۳۰۱ ( ۱۹۲۰ میلادی ) در جلال‌آباد برپا شد. در زمان حملهٔ روس‌ها بیشتر آثار بودایی جلال‌آباد ویران شد. امروزه این شهر مورد بمباران ایالات متحده آمریکا (به قصد یافتن اردوگاه‌های القاعده ) قرار دارد.

 

 

 

 

 


نمایی از شهر جلال آباد در ولایت ننگرهار در شرق افغانستان

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت لغمان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ب.ظ

ولایت لغمان

ولایت لَغمان یکی از ۳۴ ولایت کشور افغانستان است. مرکز این ولایت شهر مهترلام نام دارد.

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است:

ولسوالی مهترلام که مرکز ولایت می باشد
ولسوالی 
قرغه‌یی
ولسوالی
 علینگار
ولسوالی
 نورستان
ولسوالی
 علی‌شنگ
ولسوالی مندول
ولسوالی دولت شاه

این ولایت در قسمت شرقی کشور واقع بوده و مرکز آن شهر مهترلام میباشد دریای لغمان که از کوهساران نورستان نبعان ذریعه دو شاخه ولسوالی های علی شنگ وعلینگار را طی نموده و بلاخره به حصه مرکزی لغمان با هم یکجا شده در حدود چارباغ با دریای کابل یکجا میشود این ولایت به ولسوالی های علینگار ، علیشنگ ء نورستان و قرغه ایی تقسیم شده است.
از اماکن دیدنی این ولایت می توان به قلعه سراج و زیارت مهترلام بابا اشاره کرد.

مِهتَرلام مرکز ولایت لَغمان کشور افغانستان است. و در ارتفاع 779 متری از سطح دریا واقع شده است. زبان گفتاری مردم این منطقه فارسی، پشتو، پشه ای و ... است. 
این شهر تنها 
شهر در این ولایت است. مهترلام در دره‌ای قرار دارد که توسط دو رود علی‌شِنگ و علینگار به وجود آمده است.

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت لوگر

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ

ولایت لوگر

لوگَر یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر پل علم است.

تقسیمات اداری ولایت لوگر به شرح زیر است:

  • پل علم مرکز ولایت

  • ولسوالی چرخ

  • ولسوالی برکی برک

  • ولسوالی خوشی

  • ولسوالی محمد آغه

  • ولسوالی ازر

  • ولسوالی خروار

نیمی از جمعیت مردم آن پشتون بوده و بیشتر آن تاجیک‌ها و اورمر‌ها نیزدر آن سکونت دارد از نگاه مساحت از جمله ولایات کوچک می باشد.

از مشاهیران خانواده چرخی قهرمانان رزم علیه انگلیس نایب امین الله خان لوگری معاون شورای انقلابی درانقلاب اول ضد انگلیسی، علامه فیضانی، اشرف غنی احمدزی کاندیدا برای سرمنشی ملل متحد در سال 
۲۰۰۷و غیره میباشد.

زبانهای آن دری پشتو و اورمری می‌باشد قبایل متوطن آن احمدزی، ستانکزی، کوچی‌ها، مسعود و غیره می‌باشد و در فاصله تقریباً 
۴۰ کیلومتری کابل قرار دارد.

 پیشه مردم این ولایت زراعت و مالداری بوده . سیب آن در بازار‌های کابل به عنوان نازک بدن مشهور بوده و دارای رودخانه خروشانی بنامی دریایی لوگر بوده که باعث رونق زراعت میگردد.

در هنگام قبل از اسلام داری معابد مشهور بود که توسط صفاریان تخریب گردید در هنگام اشغال شوری از جمله بزرگ‌ترین کانون‌های مقاومت بر عیه شوری بود و رهبری ان توسط داکتر فضل الله مجددی، مولوی محمد نبی محمدی و حکمتیار بود کهساران چرخ زمانی بزرگ‌ترین کانون جهاد برعلیه دولت بابری هندکه در کابل تسلط داشتند به شمار می‌رفت و ومرکز سلسله روشانیان سپهداران بزرگ اسقلال خراسان از سلسله بابری هند بود و در هنگام انقلابات  انگلیسی به دهها هزار از مردم این ولایت اعم از تاجیک و پشتون اشتراک کرده بودند.

منابع طبیعی مس دارد، مشهور بنام مس عینک لوگر میباشد که یکی از بهترین مس‌های جهان شناخته شده‌است
.
منابع تولیداتی این ولایت می توان به سیب، انگور، زردآلو، شفتالو و در زراعت گندم ،جواری، کچالو، لوبیا ،بیاز و غیره نام برد.

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت کندوز

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ

ولایت کندوز

ولایت کُندوز یکی از ولایت‌های شمال شرق افغانستان است. مرکز آن کندوز است که یکی از شهرهای مهم، تجارتی و بندری افغانستان است.

ولایت کندز با بیش از 
۲۰۰ یا ۲۵۰ هزار نفر جمعیت دارد که تقریباً ۷۰ درصد آنها از دامداری و زراعت عاید معاش می‌کنند. 
این ولایت در جنوب دریای آمو واقع بوده که در شرق آن ولایت تخار ، در جنوب آن ولایت بغلان و در غرب آن ولایت سمنگان و مزار شریف موقیعت دارد. ولایت قندوز دارای جنگلات و فابریکه های زیادی میباشد. 

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است:

  • مرکز ولایت شهر کندز

  • ولسوالی حضرت امام صاحب (لوی ولسوالی افغانستان)

  • ولسوالی قلعه ذال

  • ولسوالی چاردره

  • ولسوالی علی آباد

  • ولسوالی خان آباد

  • علاقه داری ارچی

ولایت کندوز یکی از شهرهای بسیار عالی و با آب و هوای مناسب برای هر گونه زراعت میباشد. ولایت کندوز که ولسوالی خان آباد یکی از ولسوالی های بسیار بزرگ آن میباشد، در زمان سابق گدام افغانستان بود که روزانه بیش از صد هزار موتر از این شهر بار گیری میشد.

عایدات مهم آن استحصال بنبه بوده که در اقتصاد مملکت کمک خوبی کرده است . شرکت سبین زر کندز و چینی سازی آن شهرت خوبی دارد را در کشور داشته است

 

 

 


نمایی از تپه های ولایت کندوز در شمال افغانستان

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت کنر

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ

ولایت کنر

کُنَر یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این استان شهر اسدآباد است.
بیشتر جمعیت این ولایت 
پشتون هستند و حس تعلق قبیله‌ای در این منطقه زیاد است. کنر ولایتی کم‌جمعیت، بسیار کوهستانی و جنگلی است.

تقسیمات اداری ولایت کنر به شرح زیر می باشد.

ولسوالی اسدآباد شاروالی و مرکز ولایت
ولسوالی  مرور { مروره }
ولسوالی بر کنر 
ولسوالی  ناری 
ولسوالی  دانگام 
ولسولی کامدیش
ولسوالی  برک متال
ولسوالی  واما
ولسوالی وایگل
ولسوالی  چپه‌دره
ولسوالی دره پیچ 
ولسوالی  نرنگ
ولسوالی چوکی 
ولسوالی  نورگل 
ولسوالی خاص کنر
ولسوالی سرکانی

اسدآباد شهری کوچک در افغانستان و مرکز ولایت کنر است. نام قدیم آن چغان‌سرای است و بابر از آن به عنوان روستایی در مرز کافرستان نام برده است. کسانی که جمال‌الدین اسدآبادی را افغانی می‌دانند، او را زادهٔ این روستا می‌دانند.

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت خوست

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ

ولایت خوست

ولایت خوست یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است که  مرکز این ولایت شهر خوست می باشد

تقسیمات اداری ولایت خوست به شرح زیر می باشد.

  • ولسوالی خوست

  • ولسوالی جاجی میدان

  • ولسوالی تَنَی

  • ولسوالی سپره

  • ولسوالی موسی خیل

  • ولسوالی مندوزائی (مرکز: دادوَل)

  • ولسوالی گُربُز

  • ولسوالی  ترازائی

  • ولسوالی  نادرشاه کوت

  • ولسوالی  صبری (مرکز: زمبار)

  • ولسوالی  باک

  • ولسوالی  قلندر (مرکز: خوست میله)

خوست از شهرهای افغانستان و مرکز ولایت خوست کشور افغانستان و در ناحیه کوهستانی مرز پاکستان واقع شده است.
بازار مرکزی دشت خوست بعد از 1954 در 5 کیلومتری بخش شرقی مرکز کنونی شهر قرار داشت که در قدیم به آن «متون» می گفتند. پیدایش شهر خوست بعد ازسال 1954 بر اهداف سیاست های مرزی استوار بود، شهرهای مقابل خوست در پاکستان، 
میرام شاه و پاره چنار است.

مردم شهر خوست بیشتر کسبه، کارمند و نظامی هستند، هندوهای شهر خوست از سال 1954 به طور پراکنده در روستاهای پراکنده زندگی می کردند تا این که در منطقه ای محصور به نام 
هندوان کلای، در غرب این شهر زندگی می کنند.اکثر مردم خوست پشتو زبان و اهل تسنن می باشند.

 

 

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت کاپیسا

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ

ولایت کاپیسا

کاپیسا نام ولایت کوچکی است در افغانستان. که در شمال کابل قرار دارد. مساحت این ولایت 1871 کیلومتر مربع است و براساس آمار سال 2004 در حدود 622000 نفر جمعیت داشته است .

این ولایت دارای واحدهای اداری زیر است:

در این ولایت بتازگی دانشگاهی به نام دانشگاه البیرونی آغاز بکار کرده‌است.

 

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت جوزجان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ

ولایت جوزجان

ولایت جوزجان نام ولایت ی است در شمال افغانستانمرکز این ولایت، شهر شبرغان است.
ولایت جوزجان در قسمت شمال غرب کشور واقع است و مرکز آن شبرغان میباشد. مصافه آن از شهر مزارشریف 135کیلو متر و از مرکز کابل 756 کیلو متراست.

جوزجان از ولایت های مهم خراسان قدیم بشمار میرود. سلسله کوه تیربندترکستان و دریای سربل و کوتل قمو سبزک را میتوان در جوزجان یافت . ولسوالی های سنگ چارک ، سربل ، آقچه ، قرقین ، منگچک از جمله ولسوالی های آن است . ولایت جوزجان دارای ذخایر گاز طبیعی و موسسات صناعتی و تعداد زیادی شرکت ها میباشد.

ولایت  جوزجان دارای واحدهای اداری زیر است:

ابوعبید جوزجانی، شاگرد نامدار ابوعلی سینا از این منطقه بوده است.

ولسوالی شِبـِرغان مرکز ولایت جوزجان کشور افغانستان است.
این شهر در شمال افغانستان در کرانهٔ رود 
سفیدرود قرار دارد. آثار بولایت ی مربوط به باخترستان در طلاتپه شبرغان نشان از دیرینگی تاریخی این محل دارد. نام این شهر را دگرگون‌شدهٔ شاپورگان دانسته‌اند و بنیادگذار آن را شاپور یکم ساسانی می‌دانند.

در جریان سیاست 
پشتوسازی حکومتی در افغانستان در شبرغان نام تخت سلطان به شین کوت تغییر یافته است.
شبرغان محل اسقرار ژنرال 
رشید دوستم، جنگ‌سالار ازبک افغانستان بود.

در اواخر دهه 
۱۹۶۰ میلادی ذخیره عظیم گاز طبیعی در شبرغان کشف شد. صادرات این گاز در سال ۱۹۶۷ از طریق جمهوری ازبکستان آغاز شد.[۱] میدان نفتی زُمراد سای نیز در نزدیکی شبرغان قرار دارد.

 این شهر دارای یک ایستگاه تلویزیونی به نام آینه است که در ولایت جوزجان و ولایت‌های هم‌جوار قابل دریافت است. 
 این ایستگاه تلویزیونی که از ژانویه ۲۰۰۴ آغاز به‌کار کرده و به زبان‌های ترکمنی و ازبکی برنامه پخش می‌کند از سوی ژنرال دوستم حمایت شده و متخصصان ترکیه در راه‌اندازی ان کمک کردند.

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت هلمند

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ

ولایت هلمند

هلمند یکی از بزرگ‌ترین ولایتهای افغانستان به شمار می‌رود که در جنوب افغانستان قرار دارد. 70 % مردم این ولایت  به زبان پشتو و 30 % دیگر به زبان های فارسی و بلوچی صحبت می‌کنندمرکز این ولایت  شهر لشکرگاه، مساحت آن 61/829 کیلومتر مربع و جمعیت آن 542000 نفر است.

نام هلمند را در ایران بیشتر 
هیرمند می‌خوانند که در واژه به معنای دارنده آتش است و رودی است که از افغانستان بهسیستان ایران و در پایان به دریاچه هامون می‌ریزد.
این ولایت در سال 
۱۳۸۶ رکورددار تولید مواد مخدر در افغانستان بود و نیمی از مواد مخدر این کشور در هلمند کشت شد.

ولایت هلمند دارای 12 ولسوالی به شرح زیر می باشد.

  • لشکرگاه مرکزولایت

  • ولسوالی مهر سراج درگرشک

  • ولسوالی کجکی

  • ولسوالی موسی

  • ولسوالی باغـــران

  • ولسوالی نوزاد

  • علاقه داری واشیر

  • ولسوالی نادعلی

  • ولسوالی ناوه بارکزی

  • علاقه داری خانشین

  • ولسوالی دیشو

  • ولسوالی گرمسیر

شهر لشکرگاه مرکز ولایت  هلمند کشور افغانستان است. بعد از سال ۱۹۵۳ میلادی بازاری در این شهر به عنوان مرکز طرح و پروژه های مزبور در نزدیکی خرابه های قدیمی این شهر بوجود آمد.

در سال 
۱۹۶۳/۱۹۶۲ اولین ساختمان های جدید شهر توسط طراحان امریکایی در کنار ساختمان های ادارات دره هلمند-ارغندو بخش های شرقی بستر هلمندرود ساخته شده است.

در سال 
۱۹۷۳ بازار این شهر ۶۵۵ مغازه داشت که در آن خواربارفروشی، انواع و اقسام پارچه فروشی و تعمیرگاه های نوین و یدک فروشی دیده می شده استبازار خلج از بازارهای معروف لشکرگاه است و آن جمعه بازاری است که در۲۳ کیلومتری جنوب این شهر جای دارد.

 

 

 


کمان زیبای شهر بست

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت غور

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ

ولایت غور

ولایت غور تقریباً در مرکز جغرافیایی افغانستان و در میان استان‌های بامیان، اروزگان، جوزجان، فاریاب، بادغیس، هرات، فراه وهلمند قرار دارد. مرکز این ولایت  شهر چغچران است.

مساحت آن به 
۳۸/۸ هزار متر و جمعیت آن به ۳۰۰ هزار نفر بالغ می‌گرددغور که در چار چوب اداری هرات قرار داشت، در سال 1342 به عنوان ولایت  جداگانه تشکیل و شهر چغچران به عنوان مرکز آن تعیین گردید.

تقسیمات اداری این ولایت به شرح زیر است:

چغچران مرکز غور
ولسوالی تولک
ولسوالی شهرک
علاقه داری ساغر
ولسوالی تیوره
ولسوالی پسابند
ولسوالی لعل و سرجنگل
ولسوالی دولتیار
ولسوالی چهارصده
ولسوالی دولینه
ولسوالی ساغر

از چغچران دو دریای بزرگ میگذرد که  یکی بنام دریای هریرود و دیگری بنام دریای مرغاب یاد میشود. دریای هریرود از علاقه سرجنگل و دریای مرغاب از حصه هزاره جات سر چشمه میگیرد. دریا های دیگری  که از این ولایت میگذرد دریای فراه رود ، ساخررود ، سربنگ رود و خم شور میبا شد. سلسله کوه ها ی سفید و سیاه و کوتل تلخ آب هم در این ولایت موقیعت دارد .

در سال ۱۳۵۷ تعداد مدارس در این ولایت  به ۱۴۱ باب می‌رسید که در شش باب آن دختران آموزش می‌‌دیدند. تعداد آموزگاران و کارمندان آموزش و پروش در غور به ۶۸۹ نفر می‌‌رسید (شمار تمام آموزگاران و مأمورین دولتی در ولایت  غور از ۱۰۷۰ نفر در نمی‌گذشت) و مدارس، حدود ۲۰۰ نفر آموزگار کمبود داشتند. شمار شاگردان همه مدارس در غور به حدود ۱۶ هزار نفر می‌‌رسید و درصد باسوادان این منطقه به رقم پنج بالغ می‌گردید.

در غور معادن سرب، سیماب، نمک و همچنین آهن، زاک، زمج و طلا وجود دارد. عمده‌ترین مشغولیت مردم را کشاورزی و دامداری تشکیل می‌دهد. تعداد گوسفندان حدود سه میلیون رأس برآورد می‌شود و فرآورده گندم بیشتر از ۶۰ درصد نیازهای مردم را رفع نمی‌نماید.

زبان مردم ولایت  غور 
فارسی با گویش محلی است. در زمینه گویش فارسی غور تاکنون هیچ پژوهشی انجام نشده‌است. می‌توان میان ویژگی‌های گفتاری تحصیل‌کرده‌گان که زبان کتاب و مدرسه در آن‌ها نفوذ نموده و مردم عادی و محروم از سواد، تا جایی فرق قائل شد، لیکن به طور کلی، لهجه غور فرق‌های فاحشی با زبان معیار کشور و گویش کابل دارد. نام غور، تلفظ دیگری از واژه فارسی «گَر» به معنی کوهستان است.

یکی از قدیمی ترین آسار تاریخی کشور که درین اوآخر تحت پوشش یونیسف قرار گرفته همان مینار جام است که قدومت آن به چندین صد سال میرسد.

چَغچَران از شهرهای افغانستان مرکز ولایت  غور است. و با کابل و هرات همسایه است. این شهر در کنارهٔ جنوبی هریرودواقع شده و با شهر هرات ۳۸۰ کیلومتر فاصله دارد. در شمال خاوری شهر فرودگاهی نیز قرار دارد. ۹۶ درصد از مردم این شهرتاجیک هستند.
 شهر چغچران در قدیم بازار اصلی فروش 
دام در افغانستان بود.
آغاز بناهای شهری در سال 
۱۹۶۳ شروع شد. اوج معاملات تجاری زمانی بود که عشایر پشتون برای کوچ تابستانی، به این نواحی روی می آوردند. اغلب در زمستان، رابطه این شهر به دیگر مناطق قطع می شود.[۱]

 

 


منار جام غور با 65 متر ارتفاع

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت فاریاب

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ

ولایت فاریاب

ولایت فاریاب یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. در قسمت شمال غرب کشور واقع و مرکز آن شهر میمنه میباشد. میمنه در ارتفاع 877 متری از سطح دریا قرار گرفته است. 

قسمت عمده این سرزمین از تبه های خاکی و کوه ها و جنگل ها تشکیل شده است .موقعیت جغرافیایی و عوامل طبیعی این ولایت سبب شده تا به حیث کانون علم و فرهنگ شناخته شود دریا های آن عبارت از دریای میمنه ، قیصار و شرین تگاب است. باید گفت ذخایر گوگرد و نمک و موسسات تیل کشی ، موسسه پنبه و شرکت برق دیزلی را هم در این ولایت میتوان یافت.ولسوالی های آن عبارت است از: اندخوی ، پلچراغ ، قیصار ، شرین تگاب ، دولت آباد ، درزاب وپشتونکوت میباشد.
از محل‌های این شهر می‌توان به چارسماور اشاره کرد. و از بزرگان آن می‌توان ظهیرالدین فاریابی شاعر و غلام‌محمد میمنگینقاش را نام برد.

در سال 
۱۳۸۵ پروژه برق فاریاب به کمک مالی جمهوری هند به راه افتاد و اکنون ۴۵ هزار تن از ساکنان شهر میمنه از آن بهره می‌گیرند. برق این پروژه از کشور ترکمنستان تامین می شود.
شهر میمنه یک باند خاکی برای فرود هواپیما نیز دارد
. گروه بازسازی نروژی از سوی ایساف در میمنه مستقر است.

ولایت فاریاب  دارای 12 ولسوالی به شرح زیر می باشد.

  • میمنه مرکزولایت و شاروالی

  • ولسوالی پشتون کوت

  • علاقه داری المار

  • ولسوالی قیصار

  • علاقه داری کوهستان

  • ولسوالی بلچراغ

  • ولسوالی درزآب

  • ولسوالی شیرین تگاب

  • ولسوالی دولت آباد

  • علاقه داری قرم قول

  • علاقه داری خان چارباغ

  • ولسوالی اندخوی

 

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت فراه

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ

ولایت فراه

ولایت فَراه نام ولایتی است در غرب افغانستان در مرز ایران. ولایت فراه از جانب شمال با ولایات غور و هرات و از جنوب با ولایت نیمروز و از طرف غرب با خط سرحدی محاط است و در جنوب شرقی آن ولایت هلمند افتاده است.

مرکز ولایت فراه به نام شهر فراه در جنوب فراه رود در دامنه کوهی به نام تکه موقعیت دارد.  فراه در اعصار گذشته در حوزهء ساکستانا (سیستان) گاهی مرکز و زمانی جزء حوزهء سیستان بوده از حیث تمدن و نفوس  از بلاد معروف و معمور شناخته میشد. شهر قدیم فراه تقریبآ به فاصله سه کیلو متر در جناح چپ فراه رود بر فراز تپه در دامنه شمالی کوه تکه با طرز ویژه یی آباد شده که از ابهت و عظمت گذشته آن دیوار های مخروبه و خندقهای عریض و عمیق اطراف آن گواهی میدهد، در فراه سردابه ها و حوضهای پخته یی وجود دارد که قدامت آن را با مدنیت کهن آن برابر میگویند.

در ده کیلومتری مرکز فراه بر فراز کوه بچه یی خرابهء قلعه یی بنام کافر قلعه موجود است و دربین آ« بر فراز همان کوه چاه عجیبی در دل سنگی حفر شده است چنانکه اگر پارچه سنگی در آب انداخته شود بعد از بیست پنج ثانیه صدای افتادن آن به گوش میرسد، تعمیر این قلعه و چاه را به کک کهزاد نسبت میدهند، برخی از مَُورخان و محققان فراه (فرادا) را مرکز زرنگیانا یا زرنچ هم میدانند.

حوزهء جنوب غربی افغانستان در روز گاران کهن در نگیانا (زرنچ) و بعدآ سکستانا (سیستان) یاد شده و شهر فراه نظر به موقعیت مهم خود حیثیت مرکز این حوزه را داشته است. نام کهن این حوزه بنابر موجودیت دریاچه ها و غدیر ها که اکنون هامون گفته میشود (هامون سابوری، هامون هلمند، گود زره در نیمروز) زره بوده است چه زره خود ریشه دریه و دریا است، از همین جا است که این حوزه زرنگیانا (زرنچ) نامیده شده است.  و بعد در حدود سده دوم قبل از میلاد وقتی که ساکها از شمال هندوکش به این حوزه مهاجرت کردند این جا ساکستانا ) سیستان خوانده شد. 

مرکز این ولایت، شهر 
فراه است. شهر فراه از دو محله اصلی به نام یزدی و پشتو تشکیل شده است. گوبا در حدود زمان صفوی شخصی از یزد ایران و شخصی پشتوتبار هر یک قلعه‌ای در محل کنونی فراه بنیاد کردند که هنوز محلات مربوطه به تخلص ایشان نامیده می‌شوند.

ابونصر فارابی از مردم این شهر بود. که در قدیم به این شهر قلعه داوری گفته می شده است. مردم این ولایت به زبانهای های دری و پشتو تکلم می نمایند 
نام ولایت فراه با ظهور 
ملالی جویا نماینده این ولایت در لویه جرگه قانون اساسی در مطبوعات داخلی و خارجی مطرح شد و سر زبانها افتاد.
 

در لغتنامهٔ دهخدا آمده: فراه شهری است نزدیک به سبزوار هرات و از آنجاست ابونصر فراهی. طایفه ای از ملوک در آنجا حکمرانی کرده اند که با پادشاهان سیستان قرابت داشته اند. معین الدین [ اسفزاری ] نوشته است که در یک فرسنگی فراه کوهی است که آن را بارندک خوانند و در آن کوه طاقی سنگی است که همیشه از آنجا آب می چکد و مردم بدانجا به زیارت و طلب حاجت میروند.
ولایت فراه دارای 11 ولسوالی‌ها می باشد که به شرح زیر است:

ولسوالی اناردره 
ولسوالی
 بالابُلوک
و
 لسوالی بَکواه
ولسوالی
 پُرچمن 
ولسوالی
 پشت‌رود 
ولسوالی
 خاک سفید 
ولسوالی
 شیب‌کوه 
ولسوالی
 فراه 
ولسوالی
 قلعه کاه 
ولسوالی
 گلستان 
ولسوالی
 لاش و جوین

نقاط دیدنی ولایت فراه نیز  به شرح زیر است:
شهر کهنه فراه ، شهر اسفندیار ، کافرقلعه، بارندک ، قلعه پنج جفت گاو ، قلعه چارماس ، قلعه هفت سوراخ برنگک،  قلعه مساو ، مزار سید محمد ، مزار شاه مبارک ، مزار ابونصر فراهی ، مزار شهدای کنسک ، مزار سلطان امیر

  


 

 

 

 


نمایی از قلعه تاریخی فریدون در شمال فراه

 

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت بلخ

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ

ولایت بلخ

ولایت بلخ، به مرکزیت مزار شریف از استان‌های کشور افغانستان است. مساحت آن ۱۲٬۵۹۳ کیلومترمربع، و داری جمعیتی قریب به ۶۱۰٬۰۰۰ نفر است.

فعلا شهر مزار شریف مرکز ولایت بلخ بوده و در 
۲۵ کیلومتری غربی این ولایت ولسوالی (شهرستان) بلخ زادگاه بزرگ مرد عرفان و اندیشه اسلامی حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی قرار دارد. درین شهرستان دهی به نام پدر مولانای بزرگ قراردارد که بهاءالدینش خوانند و در ۵ کیلومتری شمال شرق ولسوالی بلخ قرار دارد. نام این ده در سیاست پشتوسازی حکومت به "شپوله" تغییر یافته است

بلخ ولایت تاریخی ، متمدن و معروف افغانستان است . اثار و ابدات تاریخی آن به عظمت این ولایت افزوده است . بلخ در اثر تهاجم وحملات وحشیانه 22 بار اشغال وتخریب گردیده و چندین مرتبه نفوس بلخ قتل عام گردیده و سوختانده شده .

ولسوالی (شهرستان)های این ولایت اینها هستند:
مرکز ولایت (مزار شریف )
ولسوالی دهدادی
ولسوالی نهر شاهی 
ولسوالی مارمل
ولسوالی خلم 
ولسوالی کلدار
ولسوالی شورتیپه
ولسوالی دولت اباد
ولسوالی بلخ
ولسوالی چاربولک
ولسوالی چمتال 
ولسوالی شولگره 
ولسوالی چارکنت 
ولسوالی کشنده 
ولسوالی زاری
چمتال، آقکپبرک، چهاربولک، نهرشاهی، خلم که حالا موسوم به تاشقرغان می‌باشد، چارکینت، حیرتان که بندر تجارتی بزرگی میان افغانستان و 
آسیای میانه می‌باشد.

 

مزار شریف مرکز ولایت بلخ در شمال افغانستان‌ موقیعت داشته و از جمله پنج شهر عمده افغانستان ( کابل، هرات ،قندهارو جلال آباد ) میباشد.
این شهر را برای آن مزار شریف می‌خوانند که به عقیدهٔ اهالی آن، 
علی، امام اول شیعیان، در این شهر مدفون است. مزار شریف تقریباً در ده کیلومتری شرق شهر باستانی بلخ است.

در عصر 
شاهرخ شاه تیموری، به همت همسرش گوهرشاد بیگم، در این شهر مزار بزرگی تعمیر گشت که هنوز هم پابرجا است. در این مزار کتابی است به نام تاریخچهٔ روضهٔ شریف که در آن آمده است که این محل، مزار علی است. همچنان بر روی یکی از دروازه‌های شهر(برروی دروازه ورودی جنوبی این مزار ) شعری از عبدالرحمن جامی حک شده، که چنین است: «گویند که مرتضی علی در نجف است / در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است / جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین / خورشید یکی و نور او هر طرف است

همچنان هر سال در 
نوروز در مزار شریف جشن بر پا می‌شود، که به نام میله گل سرخ مشهور است. و این جشن 40 روز دوام می‌کند. مزار شهر زیبای است همه ساله مردم از تمام افغانستان در ایام سال نو به این شهر میایند و سال نو را جشن میگیرند و با بر افراشتن ژنده (پرچم) روضه شریف سال نو راآغاز می‌کنندمزارشریف 425 کیلومتر از کابل فاصله دارد .

 

پیشینه تاریخی بلخ:

بلخ  تا زمان آغاز ویرانی خویش بدست اعراب  متجاوز  در زمان خلافت عثمان بن عفان ،خاستگاه  خرد و تمدن بوده است و مرکز شاهان و فروهیدگان . دقیقی بلخی ،  به بلخ صفت {گزین} قایل می شود . گزین معنی برگزیده ، پسندیده شده و انتخاب شده را می دهد. برگزیدگی بلخ بنا به روایت اوستا و ویدی از سوی اهورامزدا  یعنی خداوند است .

بگونه ای که  در اوستا بلخ را (بخدیم سریر ام) یعنی { بلخ زیبا} و در ادب پهلوی  بلخ بامیک آمده است یعنی { بلخ درخشان}، فرخی سیستانی بلخ بامی می گوید و مسعودی در مروج الذهب  بلخ را بلخ الحسنا می ستاید. و چنانکه الهامهء مفتاح  مینویسد اعراب در دوره پیش از اسلام بلخ را( معشوقه) نام نهاده بودند. سید ابوالقاسم سمرقندی در کتاب تاریخ بلخ این مادر شهر را چنین وصف می کند: بلخ در اول وضع برخ بوده است و برخ بهره و نصیب باشد ، و بامی منسوب بود به بام و بام مکان مرتفع باشد . یعنی مملکت و پادشاهی بلخ از رفیع ترین انحاء ملک است .

مسعودی در مروج الذهب از بلخ چنین یاد می نماید: هفت خانه در مقابل بیت الحرام شناخته شده که خانهء چهارم ، نو بهار است که منوچهر در بلخ  به نام (ماه) بنا کرد.

اعراب که بلخ به وسیله آنان ویران شده است گاهی نتوانستند حقایقی  را در مورد بلخ بیان نکند، و شاید خواسته یا نا خواسته بر رد باور های تازیان بعد از اسلام می پردازند . مثلأ در باره بانی بلخ واعظ بلخی از قول ابوذر غفاری نقل می کند که: دو شهر اند که جبرئیل بر پر مبارک خویش بر دارد ، آن شهر ها را با اهالی وی ، و این دو شهر را به بیت المقدس بر ساند . و آن دو شهر یکی به مشرق است و دیگری به مغرب است ، آنکه به مغرب است طرابلس است ، و آنکه به مشرق است ، شهر بلخ است .
واعظ بلخی که در قرن هشت هجری می زیسته در کتاب فضایل بلخ می نویسد : و گویند که شهربلخ بنا کردهء قابیل کشنده هابیل  است  و مرقد و مشهد هابیل در موضعی است که آن را میدان گشتاسب می خوانند  که اگر شرف و بزرگی تربت پاک او نبود، صاعقهء عذاب از دیر باز بر این شهر نازل می گشت ، و لیکن خداوند اِن شهر را به برکت آن روضه بزرگ از بلا دفع می گرداند.

به اتفاق ارباب تواریخ ، اول کسی که پادشاهی کرد و آئین شاهی به جهان آورد ، کیمرث بود و مغان گویند  او آدم است و گویند بنیاد شهر ساختن ، او نهاد  و شهر بنا کرد ، هزار سال بزیست و در حیات خود پادشاهی به نبیره خود هوشنگ پسر سیامک داد که پادشاهی عادل بود و عجم گویند که پیغمبر بود . از سنگ ، آهن بیرون آورد و سلاح ساخت و طریق زهد داشت . در حالت سجود دیوان او را هلاک کردند. طهمورث پسر او آن دیوان را هلاک کرد و در مقام ایشان شهری ساخت ،  گویند آن شهر بلخ است.

در لغت نامه دهخدا آمده است که: بلخ شهری بزرگ است [به خراسان] و خرم و مستقر خسروان بوده است اندر قدیم، و اندر وی بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجیب و ویران گشته. آن را نوبهار خوانند و جای بازرگانان است و جائی بسیار نعمت است و آبادان، و بارکدهٔ هندوستان است و او را رودیست بزرگ از حدود بامیان برود، و به نزدیک بلخ به دوازده قسم گردد و به شهر فرود آید، و همه اندر کشت و برز روستاهای او بکار شود، و از آنجا ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر خیزد، و او را شهرستانی است با بارهٔ محکم و اندر ربض او بازارهای بسیار است. نام شهری است مشهور از خراسان و آن از شهرهای قدیم است و همچو استخر فارس و آنرا قبّةالاسلام خوانند ولقب آن بامی است، گویند برامکه از آنجا بوده‌اند. شهری است مشهور که از بناهای سلاطین قدیم عجم بوده و سالها لهراسب و گشتاسب در آنجا زیستند و در آنجا آتشکده ساخته بوده‌اند. و آن را نوبهار خوانده‌اند. و همچنان که مرو را مرو شاهیجان گویند آنرا بلخ بامیان گفتند. بلخ را دوازده نهر بوده است و هر نهری رستاقی، و از جملهٔ دوازده نهر یا رستاق، نهر غربنکی است که قریهٔ شامستیان مولد ابوزیدبلخی احمدبن سهل بدانجا است.

مردم بلخ تا زمان مؤلف ذخیرهٔ خوارزمشاهی (نیمهٔ اول قرن ششم هجری) به فارسی تکلم می‌کرده‌اند. رجوع به ریش بلخی و پشه گزیدگی در ذخیرهٔ خوارزمشاهی‌شود. شهری است مشهور در خراسان، و در کتاب ملحمة منسوب به بطلمیوس چنین آمده است: طول بلخ یکصد و پانزده درجه و عرض آن سی و هفت درجه است و آن از اقلیم پنجم می‌باشد. طالع آن بیست و یک درجه از عقرب زیر سیزده درجه از سرطان، و در مقابل آن مثل آنست از جدی، و بیت ملک آن مثل آنست از حمل، و عاقبت آن مثل آن است از سرطان. و آن را در اقلیم پنجم دانند، و اولین سازندهٔ آن را لهراسب شاه نوشته‌اند. و برخی سازندهٔ آن را اسکندر دانند و گویند در قدیم اسکندریه نامیده می‌شد. بلخ تا ترمذ دوازده فرسخ فاصله دارد و رود جیحون را نهر بلخ نیز نامیده‌اند. بلخ را احنف بن قیس از جانب عبداﷲ بن عامر بن کریز، در عهد عثمان بن عفان فتح کرد.

در قدیم ایالت معروف و بزرگی بوده در خراسان، بر سر راه خراسان به ماوراءالنهر. اکنون شهری کوچک است که تقریباً دوازده هزار تن جمعیت دارد و در شمال افغانستان واقع است، و قسمتی از آن ایالت جزو خاک افغانستان و قسمت دیگر جزو ترکستان شوروی می‌باشد. (فرهنگ فارسی معین). و آن را باختر یا باختریش نیز می‌نامیدند. رجوع به باختر و باختریش شود
.دهکده‌ایست در دل افغانستان حالیه که در ایام باستانی و در قرون وسطی شهری مهم و مرکز ناحیهٔ بلخ (مطابق باکتریا) و بر رود بلخ که اکنون خشک است واقع بود.

در زمانهای پیش از اسلام بلخ از مراکز دین بودائی و محل معبد معروف نوبهار بود، و در دین زردشتی نیز اهمیّت داشت. اولین حملهٔ مسلمانان به بلخ در سال ۳٢ هَ. ق. بسرکردگی احنف بن قیس بود. در سال ٤۳ هَ. ق. دگر بار بتصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبة بن مسلم (متوفی بسال ٩۶ هَ
ق.) بود که کاملاً مقهور آنان شد. در سال ۱۱٨ هَ. ق. اسدبن عبداﷲ قسری کرسی خراسان را از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق یافت. در سال ٢۵۶ هَ. ق. این شهر بتصرف یعقوب لیث صفاری درآمد. در سال ٢٨٧ هَ. ق. عمرولیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل بن احمد سامانی شد و بقتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی درآمد. در سال ٤۵۱ هَ. ق. سلجوقیان تصرفش کردند و در سال ۵۵۰ هَ. ق. بدست ترکان غز ویران شد. در سال ۶۱٧ هَ. ق. با وجود اینکه بلخ تسلیم چنگیز مغول شد، مغولان آن را ویران کردند و مردمش را قتل عام نمودند. در دورهٔ تیموریان تا اندازه‌ای شکوه گذشته را بازیافت ولی پس از بنای مزارشریف در بیست کیلومتری آن، بلخ روبه انحطاط گذاشت. در اواسط قرن هیجدهم میلادی بلخ بتصرف افاغنه افتاد و از سال ۱٨٤۱ م. در تصرف آنها مانده است . خرابه‌های بلخ قدیم اکنون ناحیهٔ وسیعی را اشغال کرده است.

از بلخ تا به ری سیصد و پنجاه فرسنگ حساب کردم. (سفرنامهٔ ناصرخسرو ص ۳). از بلخ تا میافارقین، ... پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود. (سفرنامه ص ٨). از بلخ تا بیت‌المقدس هشتصدوهفتادوشش فرسنگ است. (سفرنامه ص ٢٤). تا همه لشکرهای ایران به دشت شاه ستون از اعمال بلخ جمع آیند. (فارسنامهٔ ابن بلخی ص ٤۵). و خرزاسف هزیمت شد و وشتاسف پیروز باز بلخ آمد. (فارسنامه ص ۵۱
). و پارس دارالملک اصلی بود و بلخ و مداین هم بر آن قاعده دارالمک اصلی بودی. (فارسنامه ص ٩٨).

دقیقی:
به بلخ گزین شـد بدان نوبهـار

که یــزدان پرســتان آن روزگار
مر آن خانه را داشتندی چنان
که مر مکه را تازیان این زمان

فردوسی:
ز پیش پدر گیو شد تا به بلخ
گــرفته بیاد آن سخنهای تلخ

فرخی:
نوبهار بلخ را در چشم من قیمت نماند
تا بهـار گوزگانان پیـش من بگشـاد بار

ناصر خسرو:
حکمـت را خانه بـود بلخ و کنـون

خانه‌اش ویران ز بخت وارون شد

منسوب به خیام:
چـون می‌گذرد عمـر چه بغداد و چه بلـخ
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ

انوری:
چــار شـهـرســــت خــراســــان را بــر چــار طــــرف
که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست ...
بــلـــخ را عـیـــب اگر چــــنــد بـــه اوبــــاش کــــنند
بـر هر بیخـردی نیســت که صــد بخــرد نیســت ...
مـــرو شــــهـریســــت بترتیـــب و همـــه چیـــز درو
جـد و هزلـش متسـاوی و هـری هم بد نیســت ... 
حبـــذا شــــهـر نشــــابــور کـه در مــــلک خــــدای
گر بهشـت اسـت همینسـت و گـرنه خـود نیسـت

خاقانی:
عاقـلان دیــدند آب عــز شــروان خاک ذل

بر هری و بلخ و مرو شاهجان افشانده‌اند

جان نقش بلخ گیرد و دل قلب مرو گردد
آن روز کــز در تــو نســیم هــری نــدارم

گرد نشابور و بلخ رزمگهت را خیول
بر در مـرو و هــری بارگهـت را خیـم

امثال و حکم دهخدا:
این نگر آن حکم باشگونهٔ بلخ است
آری بـلخ اســـت روسـتای سپاهان
گـنــه کــــــرد در بــلـــــخ آهنــگـــری
به شـشـتر زدنــد گـــردن مســگری

 

 

 

 

 

 


نمایی از مزار علی بن ابیطالب رحمه الله علیه در شهر مزار شریف

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت بادغیس

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ

ولایت بادغیس

بادْغِیْس‌، ولایتى‌ در شمال‌ غربى‌ افغانستان‌. این‌ ولایت‌ از شمال‌ به‌ جمهوری‌ ترکمنستان‌ و از جنوب‌ و باختر به‌ ولایت‌ هرات‌ و از خاور به‌ ولایتهای‌ فاریاب‌ و غور محدود است‌. مساحت‌ بادغیس‌ حدود 23 هزار کیلومتر مربع ، و مرکز آن‌ شهر قلعه‌نو است‌. دارای 6 ولوسوالی است که ولسوالی های قادس ، جوند، مرغاب و کشک کهنه در این ولایت قرار دارند.

بادغیس‌ نامى‌ است‌ کهن‌ و در 
یشتها از آن‌ با عنوان‌ وائیتی‌ گئس‌، نام‌ دوازدهمین‌ کوهى‌ که‌ در زمین‌ پدیدار گشته‌، یاد شده‌ است‌. این‌ واژهٔ اوستایی در بندهش‌ به‌صورت‌ وادگِس یا وادغِس آمده‌است‌. بادغیس‌ کوهى‌است‌ در مرزهای ‌بادغیسان‌ و آنجا ناحیه‌ای‌ است‌ پر دار و درخت‌. یاقوت‌ بادغیس‌ را محل‌ وزش‌ بادهای بسیار معنا کرده‌ است‌ و اصل‌ آن‌ را بادخیز مى‌داند.

جغرافیای طبیعی

بادغیس یا بادغیسات، ناحیه ای در شمال غربی افغانستان و شمال شرقی ولایت هرات میان هریرود و قسمت علیای رود مرغاب . امروز آن ناحیه در تقسیمات کشوری افغانستان «حکومت کلان بادغیسات » خوانده می شود. از شمال به جمهوری ترکمنستان ، از مشرق به فاریاب ، از جنوب شرقی به غور و از جنوب و مغرب به هرات محدود است .

بادغیس منطقه ای است کوهستانی با گردنه های بسیار که ارتفاعات عمدة آن در مشرق قرار دارد و در دامنه های آن آب فراوان یافت می شود. قسمت شرقی آن جنگلی است و مرغزارهای وسیع دارد، و در برخی از مناطق آن نیزارهایی دیده می شود. اراضی آن با رودهای مرغاب ، کوشک و قلعه نو آبیاری می شود
.

بادغیس از دیرباز منطقه ای عشیره نشین بوده است ، و اهالی آن به دامداری اشتغال دارند. از فرآورده های دامی کُرکْ، پوست گوسفند قره گل و پشم دارد. محصولات مهم زراعی آن غلات ، پسته و زیره است ، که برخی از آنها صادر می شود
.
مرکز بادغیس ، شهر قلعه نو تقریباً در ارتفاع 915 متری در حدود 129 کیلومتری شمال شرقی هرات قرار گرفته و اطراف آن را کوههای بلندی احاطه کرده است .

کوه خاکی ، کُتَل بند خره بادرختان پسته به نام «پسته لیق » در مشرق آن و کوه زرمست و کوه کتل سبزک و کتل یخک پوشیده از درختان ارچه (به نام «ارچه لیق ») در قسمت غربی آن قرار دارد
قله های این کوهها اغلب پوشیده از برف است و دریاچه های کوچک دهستان ، چکو، لامان ، مقر، خارستان و باغک در کوهستانهای آن دیده می شود. در پیرامون قلعه نو دهکده های متعددی قرار گرفته است . 

بادغیس ولایتی است که از راه ارتباطی کافی کم بهره است و آب کافی ندارد. به همین خاطر کمترین جمعیت (جمعیت نسبی) را در افغانستان دارد و درجه رشد و توسعه این ولایت در پائین ترین سطح است. در 9 شهریور 1347، زمین لرزه سختی ، به شعاع بیش از ششصد کیلومتر، سراسر این منطقه را لرزاند.


قلعه نو در سمت راستِ دره ای به پهنای هشتصد متر قرار گرفته که قلعة بزرگی (در دهستان قلعه نو) محیط قلعه بین حدود 365 تا 457 متر، با دو دروازه در شمال و جنوب ، دارد و با خندقی محصور شده است . درون این قلعه ، ارگ ، و در بیرون آن ، بازار کوچکی دیده می شود که در سابق سی دکان داشته ، و در حوالی قلعه هشتصدخانه پراکنده دیده می شد. در این قلعه ، بر بالای تپة بزرگی به نام قلعة کوه نریمان ، زیارتگاهی است به نام امامزاده اصغر. همچنین زیارتگاههای خواجه عبدال در کوهستان لامان و خواجه ابوالقاسم در ده خارستان قرار دارد
.

از مشاهیر بنام بادغیس ، حنظلة بادغیسی * و احمدبن عبدالله خجستانی * را می توان نام برد
.

تاریخچه بادغیس

بادغیس‌ در زمان‌ ساسانیان‌ در قلمرو آن‌ دولت‌ بوده‌ است‌ و پس‌ از آنکه‌ به‌ روزگار خسرو اول‌ انوشیروان‌ سرتاسر ایران‌ به‌ چهار بخش‌ تقسیم‌ شد، بادغیس‌ نیز جزو مناطق‌ چهارده‌گانهٔ خراسان‌ درآمد و حکمران‌ آن‌ یکى‌ از چهار مرزبان‌ خراسان‌، و ملقب‌ به‌برازان‌ بود. همچنین‌ بادغیس‌ یکى‌ از نواحى‌ اسقف‌نشین‌ ایران‌ در زمان‌ ساسانیان‌ به‌ شمار مى‌رفت‌. این‌ ناحیه‌ به‌ سبب‌ واقع‌ شدن‌ در مرزهای‌ شمال‌ شرقى‌ امپراتوری‌ ساسانیان‌، در معرض‌ تهاجم‌ ترکان‌ و هپتالیان‌ قرار داشت.
بادغیس‌ جز قلمرو هپتالیان محسوب می گردید که در مقابل پیشروی سپاه 
اسلام به سرکردگی نیزک طرخان ایستادگی زیادی کردند.

بادغیس‌ در سال 30ق‌/651م‌ به‌ روزگار عثمان‌، توسط سپاهى‌ که‌ عبدالله‌ بن‌ عامر بن‌ کُریز به‌ فرماندهى‌ اوس‌ بن‌ ثعلبه‌ و یا به‌ قولى‌ خلید بن‌ عبدالله‌ حنفى‌ به‌ هرات‌ فرستاده‌ بود، به‌ صلح‌ بر روی سپاهیان اسلام گشوده‌ شد
نواحى‌ شرقى‌ خراسان‌ و از جمله‌ بادغیس‌ از زمان‌ فتح‌، در ناآرامى‌ به‌ سر مى‌برد و این‌ ناآرامیها در سالهای‌ آخر خلافت‌ خلیفه چهارم
 که‌ اعراب‌ خود گرفتار جنگهای‌ خانگى‌ بودند، بیش‌ از پیش‌ چهره‌ مى‌نمود. 

در سالهای‌ نخست‌ خلافت‌ معاویه‌، مردم‌ بادغیس‌ و دیگر نواحى‌ خراسان‌ به‌ سرکشى‌ باقى‌ بودند، ولى‌ با اقدامات‌ نظامى‌ والیان‌ خراسان‌، مردم‌ بادغیس‌ تسلیم‌ شدند و موقتاً آرام‌ گرفتند، اما در سال 51 قمری‌ بار دیگر برضد اعراب‌ شوریدند و از مسلمانى‌ به‌ در شدند. شدّاد بن‌ خالد اسدی‌ بر ایشان‌ تاخت‌ و بسیاری‌ از مردم‌ بادغیس‌ را کشت‌ و عده‌ای‌ دیگر را به‌ بردگى‌ برد و قیام‌ بادغیسیان‌ را سرکوب‌ نمود.

در اواخر دورة امویان‌ و اوایل‌ خلافت‌ بنى‌ عباس‌، به‌آفرید در خراسان‌ دعوی‌ پیامبری‌ نمود. تعلیمات‌ او موجب‌ نا خرسندی‌ موبدان‌ زردشتى‌ و مسلمانان‌ منطقه‌ گردید و سرانجام‌ در حالى‌ که‌ با پیروان‌ خود در کوههای‌ بادغیس‌ پناه‌ جسته‌ بود، توسط عبدالله‌ بن‌ سعید از امرای‌ سپاهیان‌ ابومسلم‌ دستگیر، و به‌ نیشابور برده‌ شد و در آنجا به‌ قتل‌ رسید.

نارضایى‌ مردم‌ بادغیس‌ از عمال‌ حکومت‌، این‌ منطقه‌ را در سده‌های‌ نخستین‌ هجری‌ مبدل‌ به‌ پناهگاه‌ مناسبى‌ برای‌ هواداران‌ جنبشهای‌ ضد دستگاه‌ خلافت‌ نموده‌ بود و بادغیس‌ از جمله‌ پایگاههای‌ خوارج‌ در بیرون‌ از سیستان‌ بود که‌ شمار قابل‌ ملاحظه‌ای‌ از آنان‌ در آنجا به‌ سر مى‌بردند. در سال 
257ق‌/871م‌ یعقوب‌ لیث‌ صفاری‌ برضد خوارج‌ بادغیس‌، به‌ این‌ ناحیه‌ لشکر کشید. عبدالرحمان‌ خارجى‌، رهبر خوارج‌ در برابر او تاب‌ نیاورد و تسلیم‌ وی‌ گشت‌.

در سده‌های‌ نخستین‌ اسلامى‌ بادغیس‌ از نواحى‌ آباد خراسان‌ و دارای‌ 300 روستا
 و 8 شهر به‌ نامهای‌ جبل‌ فضه‌، کوفا، کوغناباد، بُست‌، جاذوی‌، کابرون‌، کالوون‌ و دهستان‌ بوده‌ است‌. بادغیس‌ از نظر وسعت‌، از مهم‌ترین‌ کوره‌های‌ نه‌گانةخراسان‌ به‌شمار مى‌رفت. بزرگ‌ترین‌ و آبادترین‌ شهر بادغیس‌ در  قرن چهارم هجری، دهستان‌ بوده‌، ولى‌ مسکن‌ و مقر والى‌ بادغیس‌ شهر کوغناباد بوده‌ است‌.

بادغیس‌ در یورش‌ مغولان‌ به‌ ایران‌ در نهایت‌ آبادی‌ و عمران‌ بوده‌، و برخى‌ از شهرهای‌ آن‌ حدود 20 تا 30 هزار تن‌ جمعیت‌ داشته‌ است‌. هنگامى‌ که‌ لشکریان‌ چنگیز به‌ خراسان‌ رسیدند، در بادغیس‌ کشتاری‌ عظیم‌ کردند. مراتع‌ سرسبز بادغیس‌ که‌ برای‌ زندگى‌ چادرنشینى‌ بسیار مناسب‌ بود، توجه‌ مغولان‌ را برای‌ استقرار در آنجا جلب‌ کرد، چنانکه‌ بافت‌ جمعیتى‌ این‌ منطقه‌ را دگرگون‌ ساخت‌. در سدة 10ق‌ شمار قابل‌ توجهى‌ مغول‌ در این‌ منطقه‌ زندگى‌ مى‌کردند. بادغیس‌ در سدة 9 ق‌ بار دیگر روی‌ به‌ آبادانى‌ گذاشت‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ همسایگى‌ بادغیس‌ برای‌ هرات‌ موهبتى‌ به‌ شمار مى‌آمد؛ زیرا از این‌ منطقه‌ چوب‌ برای‌ خانه‌سازی‌ و سوخت‌ و سوز، و همچنین‌ پسته‌ و محصولات‌ کشاورزی‌، اسب‌، گوسفند و چهارپایان‌ دیگر به‌ هرات‌ صادر مى‌شد. از زمان‌ تیموریان‌ مرکزیت‌ بادغیس‌ به‌ شهر قلعه‌نو انتقال‌ یافت‌ و در روزگار صفویان‌ بادغیس‌ ناحیه‌ای‌ از هرات‌ به‌ شمار مى‌آمد.

در قرن یازدهم هجری ابدالیهای افغانی به حوالی هرات آمدند و در بادغیس ییلاق نشین شدند. بعدها این مهاجرت یکی از دلایل جدایی هرات و بادغیس ، به یاری انگلیسیها، از ایران شد. در 1011 شاه عباس اول برای دفع فتنه ازبکان وارد ییلاق بادغیس شد. وی با سیصد عرابه توپ از بادغیس به سوی ماروچاق حرکت کرد. در 1015 ازبکان به قصد تصرف بادغیس ، به خراسان حمله کردند ولی براثر بارش برف سنگین ناگزیر عقب نشستند. اما در 1030 توانستند بادغیس را تصرف کنند و تنی چند از طایفه شاملو راکه در آنجا بودند، اسیر کردند و به قتل رساندند. 

در 1040 ، ازبکان باردیگر قصد بادغیس کردند اما از قزلباشها شکست خوردند و پس از اسارت سیصد تن عقب نشستند. شاه عباس دوم  پس از گشودن قلعة بُست وارد شد و دارالسلطنة هرات و بادغیس در آنجا اقامت گزید. در 1128 با سقوط و کشتار قزلباشها در اندک زمانی توابع هرات تا سرحد سیستان و از سمت شمال از بادغیس تا حوالی آب مرغاب به تصرف افغانها درآمد.

در 1153 نادر از قندهار، از راه هرات و بادغیس ، برای جنگ با ازبکان که بخارا و خوارزم را تسخیر کرده بودند، حرکت کرد. در 1232 در دورة فتحعلیشاه هنگامی که شجاع السلطنه به بالامرغاب هرات می رفت در قلعه نو توقف کرد. قلعه نو از دیرباز مسکن قدیم قوم هزاره بود که در آن دوره بیش از 000 ، 100 خانه .  داشت.  ( این قلعه نو با قلعه نو مرکز بادغیس نسبتی ندارد) شجاع السلطنه هرات را محاصره و با هزاریها سخت جنگید. سرانجام پس از مصالحه ، شجاع السلطنه از محاصرة هرات دست برداشت و خوانین هزاره (بنیاد خان و نصیرخان و لطفعلی خان ) پس از فتح محمودآباد به بادغیسات گریختند.

در 1253 که محمدشاه برای محاصرة هرات رهسپار شد، آصف الدوله را مأمور خواباندن شورش بادغیسات کرد. در 1272 شاهزاده محمد یوسف ابدالی هفتصد خانوار باخرزی را که شیر محمد خان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یارمحمدخان به هرات آورده بود به باخرز بازگرداند.

در 1273 شاهزاده شورش حکام هرات راکه مشوق آنان بود دوست محمد خان امیرکابل بود درهم شکت و در ارگ آن ساکن و در مسجد جامع هرات به نام شاهنشاه ایران خطبه ای خوانده شد. پس از محاصرة هرات  و ورود انگلیسیها به خارک و بوشهر، که در 2 مه 1857 به امضای معاهدة پاریس انجامید، طبق مادة پنج آن ایرانیان از هرات صرفنظر کردند ، و از آن پس هرات و توابع آن از جمله بادغیس از ایران جدا شد
.
تا زمان تقسیم بندی اداری ، سیاسی افغانستان درسال 1962 بادغیس جزء قلمرو هرات بود.
تا پیش‌ از شروع‌ جنگهای‌ داخلى‌ افغانستان‌، بادغیس‌ اهمیت‌ و ثروت‌ خود را از دست‌ نداده‌ بود و از آنجا محصولات‌ کشاورزی‌، پشم‌، پوست‌ قره‌ گل‌، پسته‌، کرک‌ و زیرة سبز، سیاه‌ و سفید به‌ دیگر جاها صادر مى‌شد.

 

قلعه نو مرکز ولایت بادغیس درشمال غرب افغانستان است.
قلعه نو بزرگ‌ترین نقطه مسکونی ولایت بادغیس است و در پهنای یک 
تپه در شمال بند بادغیس سپید کوه واقع شده است. قلعه نو در کنار جاده های قادس و کشک که از راه تجارتی هرات - میمنه جدا می‌شوند ، واقع است.

در سال 
1863  این محل ویرانه ای بود که از برج و باروی قدیمی و چند چادر عشایری ایماق ها تشکیل میشد. در سال 1878 حصاری نو بر قلعه کشیده شد و در سال 1902 شهر دارای استحکامات بیشتری با ( 30 در بند دکان ) و تعدادی خانه بود. خشکسالیهای 71-1970 تأثیر شدیدی بر اقتصاد مردم گذاشت و تعدادی خانه هایشان را فروختند. به تدریج شهرنشینی از نقاط مختلف بادغیس به قلعه نو گسترش یافت و در سال 1973 شهر قلعه نو دارای 448 دکان و یازده کاروانسرا بود و همینک طبق آمار غیر رسمی نزدیک به هشتصد دربند دکان در قلعه نو موجود است.

آمار رسمی در 
سال 1973 نشان می‌دهد که قلعه نو در این سال دارای 306 ساختمان مسکونی و سه هزار جمعیت بوده است.

 

 

نمایی از جنگلات پسته ولایت بادغیس در شمال افغانستان

  • ابراهیم اخلاقی

ولایت بغلان

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ب.ظ

ولایت بغلان

ولایت بَغلان از ولایت‌های کشور افغانستان است به مرکزیت پل خمری، مساحت ۱۷٬۱۰۹ کیلومتر مربع و جمعیت ۱۷۵۲۳۰۰نفر.
اراضی شهر کنونی بغلان از سه بخش زراعتی تشکیل می‌شود. بغلان نو در 
۴ کیلومتری جنوب قرار دارد. شهر جدید مرکز است و از سال ۱۹۳۷ به حیطه حکومتی شیرخان افزوده شد و مرکز حکومتی از خان آباد به این منطقه منتقل شده‌است. در سمت جنوب بغلان جدید و با فاصله ۸ کیلومتری بغلان صنعتی قرار دارد
بازار شهر به دو بخش تقسیم شده‌است، در مرکز و ناحیه غربی غلات و میوه و در بخش شرقی بازار تجاری، خیاطی و
چاپخانه مشاهده می‌شود.

منطقه بغلان در قدیم از آن 
کوشان‌ها بود. بازمانده‌های یک آتشگاه زرتشتی به نام سُرخ‌کُتَل در بغلان وجود دارد.
ولایت بغلان در شمال افغانستان موقعیت دارد این ولایت یکی از ولایات زراعتی و صنعتی بوده و دارای معادن مانند ذغال سنگ و سمنت مییاشد همچنان در این ولایت فابریکه نساجی فابریکه سمنت غوری فابریکه قند نیز موجود است

تقسیمات اداری

این ولایت به ۱۵ وُلُسوالی (شهرستان) تقسیم شده‌است. پل خمری مرکز آن می‌باشد که تقریبا ۸۸۳٬۷۹ تن جمعیت دارد. جمعیت کل ولایت بغلان به ۶۹۰٬۷۴۱ تن بالغ میشود ۱۰۹٬۹۵ خانواده در این ولایت وجود دارد و هر خانواده به طور میانگین شش عضو دارد

نام ولسوالی‌ها:

  • بغلان جدید

  • دهانه غوری

  • دوشی

  • خنجان

  • اندراب

  • نهرین

  • برکه

  • تاله و برفک

  • پل حصار

  • ده صلاح

  • جلگه

  • خوست و فرنگ

  • فرنگ و غارو

  • گذرگاه نور

 مردم

٪۸۰  مردم بغلان در ولسوالی‌های روستایی زندگی مینمایند درحالیکه ۲۰ ٪ آن در مناطق شهری به سر می‌برند. ٪۵۱ از نفوس بغلان را مردان و ۴۹ ٪ آن را زنان تشکیل میدهد.
۷۳ درصد از مردم این ولایت تاجیک و فارسی‌زبان هستند و ۲۲ درصد پشتون، درصدی نیز هزاره و ازبک در بغلان ساکنند.
قوم حسن خیل (پشتون) در بغلان جدید و شمال پل خمری، احمدزی (پشتون) در قریه دهانه غوری، پلخمری، قوم گادی (پشتون) در بغلان جدید و بغلان خنجان، ایماق (تاجیک) در ولسوالی دهانه غوری و ایل عرب (تاجیک) در بغلان جدید، نهرین و ولسوالی دهانه غوری سکونت دارند. زبان پشتو زبان مردم 
۵۲۸ روستا از این ولایت است.

 مراکز تحصیلات عالی ولایت بغلان
دانشگاه بغلان در سال ۱۳۷۲ تاسیس شد که شامل دانشکده‌های ادبیات علوم اجتماعی و ساینس میگردیدو با آمدن طالبان تمام هست و بود ش به یغما رفت و ماه جدی ۱۳۸۰ دوباره پی گیری شد ودر سال ۱۳۸۲ دوباره افتتاح ومجدداشروع بکار کرد فعلا دارای دو دانشکده‌ها میباشد در سال ۱۳۸۰ به تعداد ۱۰۳۰ دانش آموز که ذکور و۳۵۰ اناث و دارای ۴۴ استاد که ۴۰ تن ذکور و۴ تن اناث هستند.
دانشکده زراعت مؤسسه تحصیلات عالی بغلان
این تعمیر در ساحه پنجاه جریب زمین در سه طبقه به شکل پخته و اساسی به مصرف دو ملیون و دویست هزار دلار امریکایی از بودجه انکشافی وزارت تحصیلات عالی توسط شرکت ساختمانی حریف اعمار گردیده‌است که دارای سی و دو اتاق درسی، یک سالن کنفرانس، کتابخانه، آزمایشگاه، اتاق نمایشگاه مواد زراعتی، اتاق اداری همراه با یک محراب مسجد میباشد.

نمایندگان ولایت بغلان در ولسی جرگه
حبیب الله رامین وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون عدلی، قضائی، اصلاحات اداری مبارزه با فساد اداری ولسی جرگه.
سید آغا وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون امنیت داخلی، ملی، تحکیم سرحدات و اداره محلی ولسی جرگه
.
سید منصور نادری وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون تفتیش مرکزی و نظارت از اجرای قانون ولسی جرگه
.
محمد عاصم وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون معلولین، معیوبین، بازمانده گان شهدأ بیوه‌ها ولسی جرگه
.
مولوی عبدالحق وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون دینی، فرهنگی، معارف و تحصیلات عالی ولسی جرگه
.
هلاالدین هلال وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون امنیت داخلی، ملی، تحکیم سرحدات و اداره محلی ولسی جرگه
.
شکریه عیسی خیل وکیل منتخب ولایت بغلان، منشی کمیسیون اقتصاد ملی، سازمانهای غیر دولتی، انکشاف دهات... ولسی جرگه
.
ناجیه ایماق وکیل منتخب ولایت بغلان، عضؤ کمیسیون دینی، فرهنگی، معارف و تحصیلات عالی ولسی جرگه
.

پلخمری یا پُلِ خُمری مرکز ولایت بَغلان کشور افغانستان است.
این شهردر تقاطع جاده جدید 
مزارشریف، کندوز و کابل قرار دارد. گرچه هم اکنون ظاهر صنعتی این شهر حفظ شده است، دارای کارخانه های نساجی، سیمان و زغال سنگ است. همچنین بخش زیادی از پل خمری به منازل سازمانی کارخانه ها تعلق دارد.
بازار بزرگ عمومی (مندوی) پلخمری معروف است
.

 

 

 

  • ابراهیم اخلاقی

چـتنی گـشنیـز تـازه

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ

چـتنی گـشنیـز تـازه

مـواد لازم
۱- گـشنیز تـازه ۵۰۰ گـرام 
۲- یک مقـدار مـرچ سـبز (فلفل)
۳- سیـر ۵ الی ۶ دنـدانـه 
۴- سرکه به اندازه ی طمع چتنی ترش گردد.
۵- آب و نمک

طرز تهیه 
گـشنیز را شسته دانـه های مـرچ را بر طرف نموده سیـر را پـوست نماید. همـه را با استفاده از مـاشین گـوشت و یا مکـسر مکس کنید .سرکـه آب و نمـک به مـقـداری ضرورت و البتـه اکثراً برای چـتـنـی خوشمزه تر گردد .دو سه دانه چارمغز را نیز کوبیده و علاوه میکنند.
 




چـتـنـی مـرچ سـرخ دلـمـه

مواد لازم 
سرخ مـرچ تـازه و تنـد ۱۰۰ گـرام 
سیر ۵ ا لی ۶ دنـدانـه 
نمک 
مرچ سرخ دلـمـه ۵۰۰ گـرام 
سـرکـه 
و آب به مقدار ضرورت

طرز تهیه 
دانه های ( هسته) مـرچ دلمـه و مـرچ تازه را بر طـرف نـموده با چند عـدد سیر توسط مکسرخوب میده مکس میکنیم.
آب نمک و سرکه با قدری ضرورت و سرکه به مقداری را طـمع چتنی ترش مزه گردد.



چتنی مرچ دلمه سبز

مواد لازم 
۵۰۰ گرام مرچ سبز دلمه 
یک مقدار مرچ سبز تازه
سیر 
نمک و آب به قدر ضرورت
سرکـه

طرز تهیه 
مـرچ سبز سـیر و مرچ دلـمـه را باهم خوب مکس کنید.آب و نمک به مقـدار ضرورت و سرکـه به مقـدار که مـزه چتنی تـرش گـردد.




چـتـنـی غـوره انگـور
خوشه های انگور را قبل از شیرین شده چیده بعد از شستن با مرچ و نمک سیر چتنی درست میکنند.


چـتـنـی ایـمـلی
ایـمیلی خشک را شسته جوش میدهیم خسته هایش را برطرف نموده مرج سیر را میده کرده با کمی آب و نمک با ایمیلی جوش داده شده و صاف کرده شده یکجا میکنم. ایمیلی دانه های کوچک نصواری رنگ و طمع ترش مانند آلو بخارا را دارد. این نوع چتنی را اهل انود بیشتر مورد استفاده قرار میدهند.

چـتـنـی مـاسـت
یک مقدارگشنیـز تازه شسته با سیریکجا مکس نموده با ماست تازه گاوی یک جا مخلوط میکنند. نمک به اندازه لازم اضافه نموده با غذا مانند بولانی سمبوسه.... صرف میکنند.
قابل یاد آوریست بنویسم.شما میتوانید مقدار زیاد گشنیز سیر و نمک را با هم مکـس نـموده در بیـن یک مرتبـان محفـوظ و به جـای سـرد نـگهـدارید. روزانه میتـوانید یا یک مقـدار ماست دو سه قـاشق آن را مخـلوط نموده با غـذا های دلخـواه تـان نـوش جان نمـایـد.

چتنی بادرنگ شور (خیار شور)

مواد لازم

گشنیز تازه ۵۰۰ گرام
بادرنگ شور 
سیر ۲۰ گرام 
نمک

طرز تهیه 
گـشنیـز را شسته با بادرنـگ شـور و سیـر یک جا مکـس کنیـد.بعـداً از آب بادرنگ شورگرفته به آن علاوه میکینم.نمک به مقدار ضرورت نیز به آن علاوه میکنیم.

چتنی بادنجان رومی تازه (گوجه فرنگی)
رومی تازه و مرچ سرخ و را با سیر مکس کنید. سرکه نمک علاوه نموده با هم مخلوط نموده و مورد استفاده قرار میگیرد.




 

  • ابراهیم اخلاقی

شیرینی

ابراهیم اخلاقی | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ

کلوچه عسلی چارمغزدار 
کلوچه خوش مزه برای کسانیکه کمتر بوره مصرف مینمایند .طوریکه از نام آن پیداست در پختن این کلوچه ها از عسل بیشتر استفاده میکنیم. عسل خیلی مفید بوده و داری فواید زیاد است.

مواد لازم 
۱- خمیر تازه دو بسته 
۲- چارمغز ۲۰۰ الی ۳۰۰ ګرام بیشتر بهتر 
۳- بوره ۵۰ ګرام 
۴- عسل به قدر لازم 
۵- هیل یک قاشق چای خوری

طرز تهیه 
۲۰۰ ګرام چارمغز نیمه میده شده را۵۰ ګرام با بوره و یک قاشق چای خوری هیل میده شده یکجا نموده و خمیر ها را از پلاستک اش بیرون آورده چارمغز بوره و هیل یکجا شده را طوری مساویانه بالای هر دو خمیر پاش داده و خمیر ها را لوله نماید . بعدا توسط کارد به یک اندازه ببرید .طی قال داش را کاغذ ګذاشته و خمیر به احتیاط بالای قالب ګذاشته و به حرارت۲۰۰ درجه داش را ګرم نموده کلوچه را به حرارت۱۸۰ در جه بګذارید . بعد از ۲۵ دقیقه حرارت را به ۵۰ الی ۱۰۰ درجه کم نماید و بګذارید کلوچه ها کاملا پخته شوند .
کلوچه های پخته شده را از داش بیرون نموده فورا به ظرف مورد نظر ګذاشته برویش عسل بی اندازید.



 

  • ابراهیم اخلاقی